یکسال
ازقیام مردم
گذشت
افتخار
براین مردم باد!
یکسال
ازکودتای انتخاباتی
و تقلب بزرگ مافیای
جمهوری
اسلامی
میگذرد. حزب
ما بدرستی این
مضحکه
انتخاباتی را
تحریم کرد.چون
اساس برگزاری
این انتخابات
مخدوش بود. چون
اساسا
انتخاباتی در
بین نبود
ومردم نمی توانستند
با اراده آزاد
میان
نامزدهای
مورد علاقه
خویش کسی را
انتخاب کنند.
نامزدهای
انتخاباتی همگی
منتصب رژیم و
هوادار نظام
بودند. آنها
از مردم دعوت
می کردند که
برای مشروعیت
بخشیدن به رژیم
به پای
صندوقهای رای
بروند. مردمی
که در هفته
های قبل از
انتخابات با
برخورداری از
فضای باز
سیاسی طعم
دموکراسی
تحمیلی به رژیم
را می چشیدند
و ناظر مناظره
های شخصی و
افشاءگرانه
نامزدهای
انتخاباتی
بودند که پته
های همدیگر را
روی آب می
ریزند، آن
چنان به صندوقهای
رای هجوم آوردند
و “مشروعیتی“
را برای رژیم
فراهم کردند
که از گلوی
رژیم پائین
نرفت. آنها
باران می
خواستند ولی
سیل آمد و سیل
را امکان مهار
نبود. برخورد
تضادها چنان
شد که مشروعیتی
که رژیم در پی
آن بود بلای
جانش شد،
استخوانی شد
در حلقوم وی.
این انتخابات
نه تنها
مشروعیتی
برای رژیم فراهم
نکرد هیچ به
تتمه آبروی وی
نیز در ایران
و جهان خسارت
جبران ناپذیر
وارد آورد.
کارگران
و زحمتکشان از
همان بدو امرشوق
وتمایلی
برای
شرکت در
انتخابات نشان
ندادند.
اتحادیه های
کارگری غیر
رسمی خواهان
تحریم انتخابات
شدند. حدود 7
میلیون نفر
بنا بر آمار خود
رژیم در این
تحریم شرکت
داشتند. ولی
با وجود این
اکثریت مردم
به امید واهی تغییر
در انتخابات
شرکت کردند و
بدنبال تئوری
“بد بهتر است
از بدتر“ راه
افتادند تا
بدون رهبری و
افق روشن از
تضادهای میان
حاکمیت سود
ببرند. حضور
زنان و جوانان
که از تضییقات
احمدی نژاد دل
پری داشتند در
انتخابات
چشمگیر بود.
تقلب در
انتخابات که
درحقیقت تقلب
در انتصابات
بود کاخ توهم
جوانان را
درهم ریخت و
سوار بر تضادهای
درونی
جناحهای
گوناگون
حاکمیت جنبشی
پا گرفت که
کسی تصور آنرا
در ذهن خویش
نیز خطور نمی
داد. اینکه
احمدی نژاد
بهر صورت بر
سر کار می
آمد، اینکه
رژیم
استبدادی
مذهبی بهر قیمت
خود را برای
این کارزار
آماده کرده
بود از همان
روز نخست
آشکار بود ولی
اینکه درجه
مقاومت مردم
جان به لب
رسیده تا به
این حد قدرتمند
بوده و
از رهبری
اصلاح طلب
خویش نیز جلو
می زند به مخیله
کسی هم خطور
نمی کرد. رژیم
خود نیز غافلگیر
شد و برای حفظ
ظاهر چندین
بار ساعتهای
اخذ رای را
تمدید کردند.
صفهای طویل
مردم در حالیکه
دستبندهای
سبز حمل می
کردند خود
بیان نتیجه انتخاب
قبل از اعلام
رسمی آن بود.
همه می
دانستند که
جناح میرحسین
موسوی که خود
پاره ای از
پیکره رژیم
است رای می آورد
و احمدی نژاد
بخت بزرگی
ندارد.
این
جنبش مرکب از
دانشجویان،
جوانان طبقات
متوسط و مرفه،
زنان،
کارمندان،
دانشگاهیان، تکنوکراتها،
روشنفکران،
آموزگاران
بود. در یک
کلام می توان
از اقشار
بورژوازی
متوسط و خرده
بورژوازی
مرفه سخن گفت.
طبیعتا بخشی
از بورژوازی تجاری
و اقشار کلان
سرمایه داران
که مورد تضییقات
این رژیم اند
و مستقیما در
حاکمیت دست
ندارند و از
فقدان امنیت
سرمایه
هایشان رنج می
برند جنبش را مورد
حمایت ضمنی
قرار می دادند،
جناحی از
حاکمیت و
روحانیون نیز
در کنار میرحسین
موسوی و فشار
از پائین قرار
داشتند. شرکت
کنندگان در
جنبش،
انتخابات
آزاد، تساوی
حقوق زن و
مرد،
آزادیهای
فردی را
درخواست می
کردند و بر ضد
ارتشاء و
دزدیهای
اعتراض می
نمودند و در
عین حال با
روحیه سرشار
از میهنپرستی
به میدان آمده
بودند. ترکیب
این طبقات تنها
شامل نیروهای
مترقی نبود،
نیروهای ارتجاعی
و نان به نرخ
روز خورها نیز
مانند هر جنبش
اجتماعی در آن
از منظر خویش
شرکت داشتند.
ولی این
خواستها در
واقع
خواستهای
بورژوا
دموکراتیک
بودند و رهبری
فکری جنبش
عملا در دست
اندیشه های
طبقات غیر
پرولتری قرار
داشت. غیر از
این نیز نمی
شود زیرا ما
یا با
ایدئولوژی سوسیالیسم
روبرو هستیم و
یا با
لیبرالیسم بورژوائی.
در شرایط
فقدان
هواداران
سازمان یافته
و قدرتمند
سوسیالیسم که
مهار جنبش را
به کف بگیرند
و آنرا به راه
انقلاب
رهنمائی کنند،
میدان برای
افکار غیر
پرولتری،
برای افکار
بورژوائی که
از سابقه
بیشتری
برخوردار بوده،
دارای سنت
تاریخی
قدرتمندتری
است و در تار و
پود مردم در
طی قرنها نفوذ
کرده است باز
است. این جنبش
سعی نمی کرد
خود را با
طبقه کارگر با
طرح شعارهای
آنها پیوند
زند، سعی نمی کرد
طبقات فقیر
جامعه را نیز
به سمت خویش
جلب کند، می
خواست به صورت
مسالمت آمیز
با طرح خواستهای
بورژوازی در
چارچوب نظام
جمهوری اسلامی
تحت سرپرستی
همان رهبران
سازشکار به
موفقیت دست
پیدا کند.
شکست جنبش از
همان ابتداء
روشن بود.
زیرا جنبش
فاقد دورنما
بود و دل در
گرو محبت ولی
فقیه گذارده
بود. جنبش با
رهبری سازشکارانه
اش می خواست
چاره درمان
درد را از ولی
فقیه بپرسد،
از کسی که خود
علت بحران است
ومرکز دسیسه و
توطئه. وقتی
ولی فقیه کار
را یکسره کرد
و بی طرفی
ظاهری خویش را
کنار گذارد و جانب
احمدی نژاد را
گرفت، رهبران
سازشکار و
جنبش مردم نمی
دانستند که چه
باید بکنند.
آنها به بعدش
فکر نکرده
بودند. آنها
فکر نکرده
بودند که اگر
ولی فقیه
خواستِ ابطال
انتخابات
تقلبی و یا
بازشماری
صندوقهای دست
خورده را رد
کرد، چه باید
بکنند. آنها
برای یک قیام که
حقشان را از
ولی فقیه به
زور کسب کنند
آمادگی
نداشتند. کسی
که برای
انتخاب میان بد
و بدتر به
میدان می آید
نمی تواند از
این دایره
شیطانی خارج
شود.
این
جنبش به علت
ماهیت
بورژوائی اش
نتوانست طبقه
کارگر و
زحمتکشان را
جلب کرده به
خیابانها
بیاورد،
کارخانجات را
به تعطیل
بکشاند، شعار اعتصاب
عمومی را طرح
کرده و زمینه
عملی آنرا
مهیا نماید.
اکثریت
شرکت کنندگان
در جنبش در
تهران بودند و
آنهم از اهالی
و ساکنین مرکز
شهر به بالا.
شهرستانها
تنها در آغاز
جنبش با
تهرانی ها
همکاری کردند
ولی در ادامه
کار، حمایت
آنها نه عملی
بلکه معنوی
بود. جنبش
مردم در تهران
تنها ماند.
شاهدین حاضر
در نمایشات
اعتراضی گزارش
می دادند که
در مناطق
جنوبی شهر
تهران خبری
نیست و این
حرکت همه شهر
را در بر
نگرفته است. شبها
مردم با آموزش
از همان
سنتهای
انقلاب بهمن
با شعار اﷲ
اکبر بر پشت
بامها می
رفتند و فریاد
اعتراض و
همدردی و
همبستگی سر می
دادند ولی این
فریاد ها تنها
مناطق بالای
شهر را در بر
می گرفت.
این
فقط طبقه
حاکمه نبود که
غافلگیر شده
بود، رهبران
سازش کار
اپوزیسیون
نیز از موج
اعتراض مردم
جا خورده
بودند. خود
مردم نیز
انتظار چنین
اعتراض
گسترده و
خودجوشی را
نداشتند. سنتهای
مبارزه
خیابانی مجددا
پا می گرفت.
شعارهای مردم
که در ابتدای کار
برای بازپس
گرفتن رای و
یا اعتراض به
تقلب بود
همراه با
مقاومت هیات
حاکمه رنگ
افراطی بخود
گرفت و تا مرگ
بر دیکتاتور و
آتش زدن تصاویر
رهبران مذهبی
ارتقاء پیدا
کرد. رهبران
سازشکار مردم
را فرا می
خواندند که در
چارچوب قانون
اساسی باقی
بمانند و
مطالبات خویش را
به صورت
مسالمت آمیز
مطرح کنند ولی
چگونه می شود
با مسالمت
رفتار کرد
زمانیکه
گلوله های بسیجی
ها و
چماقداران
صدها نفر را
درو می کند. چگونه
می شود با
کسانی که فقط
با زبان گلوله
سخن می گویند
از زبان قانون
اساسی خودشان
سخن راند.
آنها قانون
اساسی خودشان
را نیز رعایت
نمی کنند.
جنبش
عملا از رهبری
سازشکار
جلوتر رفت و
در میدان بی
دورنمائی
خویش گم شد.
جنبش 22
خرداد طبیعتا
از تضاد درون
جناحهای گوناگون
حاکمیت نیز
بهره برد. این
جنبش تضادهای درون
حاکمیت را
تشدید کرد و
نقاب بی طرفی
ولی فقیه را
درید. گرچه که
بزرگان قوم در
سرکوبی جنبش و
حفظ نظام
جمهوری
اسلامی متفق القول
بودند و هستند
ولی اختلاف بر
سر چگونگی ادامه
حکومت و
روشهائی که
باید اتخاذ
کنند، اختلاف
بر سر قطبهای
مافیائی که
ثروت ملی را
غارت می کنند
باقی مانده و
این تضادها تشدید
هم شده است.
رژیم جامعه را
از راس تا پا
بدو شقه تبدیل
کرد و در
مقابل هم قرار
داد. این
جراحت به
سادگی درمان
نمی پذیرد. جنبش
22 خرداد در یک
نبرد نابرابر
ونفس گیر شکست
خورد ولی
پایان یک آغاز
نیست، آغاز یک
پایان است.
لنین
می گفت:
“برای
انقلاب کردن
کافی نیست که
توده های استثمارشونده
و ستمکش به
عدم امکان
زندگی به شیوه
سابق پی ببرند
و تغییر آن را
طلب نمایند،
برای انقلاب
ضروری است که
استثمارگران
نتوانند به
شیوه سابق
زندگی و حکومت
کنند. فقط
آنهنگامی که
“پائینی ها“
نظام کهنه را نخواهند
و “بالائیها“
نتوانند به
شیوه سابق
ادامه دهند،
فقط آن هنگام
انقلاب می
تواند پیروز
گردد“(بیماری
کودکی
کمونیسم به
فارسی ص 496).
انقلاب
در عین حال
بیک بحران ملی
عمومی نیاز دارد،
که مردم را به
خیابانها
کشیده و آماده
جانبازی کند.
تئوری لنینی
انقلاب در شکل
معیوب آن هم
اکنون در
جامعه ایران
بازتاب یافته
است. توده های
مردم به همان
قیاس لنینی
یعنی “پائینی
ها“ در اکثریت
خود “پائینی
ها“ نیستند و
“بالائیها“
نیز علیرغم
اختلافات و
درگیری
هایشان که چشمگیر
بوده و ملا ها
را در مقابل
هم قرار داده
است فاقد
توانائی برای
ادامه تسلط
خویش نمی
باشند. ولی
بهر صورت
تکانی در جامعه
بوجود آمده که
نطفه های این
نظریه را می
توان در پائین
و در بالا
مشاهده نمود.
جامعه ایران
دیگر جامعه
قبل از 22 خرداد
نیست. در این
مدت “حرمتهائی“
شکسته که
ترمیم آنها از
جانب حاکمیت امکان
ندارد. مردم
به نیروی قدرت
توده ای و
همبستگی و
تداوم کار پی
برده اند. این
مردم در این
مدت کوتاه
همان آموزشی
را گرفتند که
پدران آنها در
انقلاب قبلی
در آن آموزش دیدیند.
ایران دارای
دو نسل
انقلابی شده
است. این جنبش
کلاسی
ابتدائی برای
عبور به مرحله
بعدی انقلاب
ایران است.
خلق به این
کلاس و تجربه
اندوزی نیار
داشت تا
بتواند
انقلاب بعدی
را عمیقتر و
گسترده تر به
پیش برد.
وظیفه
کمونیستها
شرکت فعال در
جنبش است با
تلاش بخاطر
کسب رهبری و
یا حتی ممانعت
از اینکه جنبش
به خسارت
جبران ناپذیر
دچار شود. این
ما هستیم که
باید بکوشیم
ضربات را به
حداقل برسانیم
تا به جنبش
کمترین صدمه
بخورد. نمی
شود از دور
شاهد صحنه بود
و مدعی شد که
ما فقط از جنبشهائی
دفاع می کنیم
که کمونیستی و
انقلابی بوده
و از قبل
امکان
پیروزیشان
قطعی باشد.
چنین جنبشهائی
هرگز رهبری
کمونیستی
پیدا نخواهند
کرد. مارکس
مخالف طغیان
کمون پاریس
بود زیرا آنرا
زودرس به حساب
می آورد. ولی
وقتی جنبش
آغاز شد از
این جنبش به
حمایت
برخواست و سپس
علل شکست جنبش
را جمعبندی
کرد که
دستآوردهای
آن تا به
امروز
راهنمای راه
جنبش
کمونیستی جهانی
است.
در چنین
جنبشهایی
باید فعالانه
شرکت کردو
شعارهای صحیح
و انقلابی را
جا انداخت و
یک گام آن را
به جلو برد.وقتی
ارتجاع سلطنت
طلب و یا
قربانیان
تبلیغات صهیونیستها
که مردم را بر
ضد مردم مبارز
عرب و فلسطین
تحریک می کنند
و با شعارهای
ارتجاعی به
میدان می آیند
تا از آب گل
آلود ماهی
گرفته و حتی
برای تجاوز به
ایران و یافتن
همدست در ایران
زمینه سازی
فکری نمایند
ما باید روشن
کنیم که : “مردم
چرا نشستین
ایران شده
فلسطین“.
اینگونه
شعارهاست که
جهت مترقی
مبارزه مردم را
از نظریات
ارتجاعی که
مانند میکروب
آنرا درون
جنبش پخش می
کنند متمایز
می گرداند. ما
باید
بطورصریح
وروشن تحریم های
اقتصادی علیه
ایران را
محکوم کنیم و
به افشای
حامیان
امپریالیست و
سیاست
ارتجاعی و ضد
بشری عراقیزه
کردن ایران
بپردازیم.
باید دائما گوشزد
کنیم ما مخالف
تحریم و تجاوز
به ایران هستیم
و امرسرنگونی
رژیم جنایت
پیشه و قصاب
جمهوری
اسلامی وظیفه انقلابی
مردم ایران
است و نه
قدرتهای
امپریالیستی درراس
آن امپریالیست
جنایتکار
آمریکا .
حزب
کار ایران
(توفان) بارها تجارب
مبارزه
قهرمانانه
مردم را جمعبندی
نموده و این
آموزشها را
برای جنبش
توده ای بعدی
که در راه است عمیقا
تحلیل کرده
است. اگر چه رژیم
جمهوری
اسلامی عفریت
ترس و وحشت را
در جامعه
ایران مستقر
ساخته است و
سرکوبها را
بعد از شکست
جنبش گسترش داده
، لیکن ارکان
این رژیم
مذهبی و خدائی
ترک بر داشته ومشروعیتش
برهم خورده
است. مردم
میهن ما طالب
مرگ دیکتاتور
و خامنه ای شدند
و عکسهای آنها
را پاره
کردند. دیگر
این رژیم بعد
از 22 خرداد
رژیم قبل از 22
خرداد نیست.
شبهه ها، تردیدها،
دو دلی ها
برهم خورد.
شمارش معکوس
در ایران
مدتهاست آغاز
شده است.
خامنه ای ممکن
است قبل از
مرگ در اثر
سرطان بدست
مردم اعدام
شود و در کنار
رفسنجانی و
مصباح یزدی
دفن گردد. نسل
جدید نسل فرزندان
انقلاب است. مردم
ما چندین
انقلاب را در
آسیا و در
جهان پشت سر
گذارده اند و
باین راحتی
تسلیم نمی
شوند . حقیقتا
که افتخار بر
این مردم.
جنبش 22
خرداد در
آستانه تجربه
اندوزی و خیزش
مجدد درمقابل
دشمن بیرحم
وضد بشری جمهوری
اسلامیست. این
جنبش باید قهر
انقلابی
وتوده ای را برای
سرنگونی رژیم در
دستور کار خود
قرار دهد.
جنبش دمکراتیک
باید تحت
رهبری
تشکیلات
انقلابی قرار
گیرد. بدون
سازمان و حزب
جنبش را نمی
توان رهبری
کرد.
کمونیستها
باید حزب طبقه
کارگر را
تقویت کنند و
به میان مردم
برده و با
آنها پیوند
برقرار کنند.حزب
کار
ایران(توفان)
مبلغ و مروج
این نظریه
مارکسیستی-لنینیستی
است.
یاد
جانباختگان
راه آزادی
گرامی باد!
سرنگون
باد رژیم
سرمایه داری
جمهوری
اسلامی!
زنده
باد آزادی و
سوسیالیسم!
حزب
کارایران(توفان)
خرداد
ماه
هزار و سیصد
وهشتاد ونه
ژوئن
دهزار وده