بیانیه
حزب کار ایران
(توفان)
ترامپ
استثناء نیست،
محصول وضعیت
کنونی جهان و
آمریکاست
"اگر
انتخابات
چیزی را تغییر
میداد آن را
مدتها بود که
ممنوع کرده
بودند"
کورت توخولسکی
"اگر رأی
دادن تفاوتی
ایجاد میکرد،
آنها جلوی
انجام آن را
میگرفتند"
مارک تواین
حمله به کاخ
کنگره آمریکا پس
از فراخوان
ترامپ
دونالد
ترامپ رئیس
جمهور بازنده
آمریکا در
انتخابات ریاست
جمهوری سال2020 روز
چهارشنبه،
ششم ژانویه 2021 هواداران
خود را
فراخواند
مقابل
ساختمان کاخ کنگره
آمریکا در شهر
واشنگتن دی
سی، علیه
تائید پیروزی
جو بایدن رئیس
جمهور جدید
منتخب آمریکا
به تظاهرات اعتراضی
دست زنند و
نتیجه
انتخابات
ریاست جمهوری
آمریکا را
مخدوش
بخوانند. این
آغاز حمله
خشونتآمیز
به کاخ سفید
بود که آن را "نماد
دموکراسی" در
آمریکا جا میزنند.
پلیس و
محافظان
کنگره آمریکا
با انفعال
عمدی خویش دست
مهاجمان را در
غارت و تخریب
در داخل کنگره
باز گذاردند.
این زهر چشم
ترامپ از
مخالفان خویش
است تا نشان
دهد باخت
ترامپ در این
دوره ریاست
جمهوری پایان
نبرد وی با
جناح مخالف
نیست، بلکه
آغاز مبارزهای
خشونتآمیز با
مخالفان
سیاستهای
جناح مغلوب
است. هدف ترامپ
این است که با
این کار
هواداران
خویش را که به کلیه
دروغهای وی
ایمان سرشار دارند
و تقریبا نصف
جمعیت آمریکا
را تشکیل میدهند،
فعال
نگاهداشته و
برای نبرد
نهائی آموزش
دهد. این عده
برخلاف
تبلیغات جناح
مخالف چند عدد "رجاله"
نیستند
نماینده بخش
عظیمی از دستراستیها
و فاشیستها
هستند که در
جامعه آمریکا
برای حمایت از
غارت و سرکوب
مردم جهان
پرورش یافتهاند.
بسیاری از این
عده در حمله
به کاخ کنگره
آمریکا جلیقههای
ضد گلوله به
تن داشتند که
از یک سیاست
برنامهریزی
شده و آگاهانه
حکایت میکند.
شکاف در
درون جامعه
آمریکا
تا لحظه کنونی که این مقاله رقم میخورد، هجوم خشونتآمیز به کاخ کنگره آمریکا که آن را "نماد دموکراسی" در آمریکا جلوه میدهند اوج تحریکات و فراخواندن به خشونت و ایجاد شکاف در جامعه آمریکا از جانب ترامپ در عرض این چند سال ریاست جمهوری وی است. انتخابات آمریکا نشان داد که در یک طرف هواداران ترامپ که متشکل و مومن به وی هستند، گرد آمدهاند و در طرف مقابل همه مخالفان ترامپ که نمیخواستند وی بر سر کار آید، قرار دارند. در یک طرف دستراستیهای آشکار و نژادپرستان سنتی قرار دارند و در طرف دیگر دستراستیهای غیر آشکار و یا نیروهای مترقی سردرگم و بیدورنما که میان بد و بدتر تن به بد دادهاند. این دو جبهه هر دو مدافع منافع امپریالیسم آمریکا هستند و نه مردم آین کشور، زیرا رهبری سیاسی آنها در دست محافل ارتجاعی است. ولی جبهه جو بایدن و دموکراتها جبههای منسجم و فشرده نیست و وحدت شکستنیاش در هواداری از جو بایدن بعد از کنار رفتن ترامپ، از استحکام مطلوب برخوردار نخواهد بود. شکاف گسترده در جامعه آمریکا که ۷۳ میلیون رای ترامپ در برابر ۷۸ میلیون رای بایدن قرار دارد، نشانه آن است که سایه سنگین ترامپ حتی بعد از انتخابات همچنان بر سر مردم آمریکا و عرصه سیاسی این کشور باقی خواهد ماند و علیرغم تسلط کامل عددی دمکراتها بر دو نهاد اصلی قدرت (قوه مقننه و مجریه) باز هم مشکلات انباشتهشده و شکافهای درون این جامعه عمیقتر شده و یک گفتگوی دوجانبه میان دو رقیب را با مشکل روبرو خواهد ساخت و به عنوان معضلی بزرگ در بطن جامعه آمریکا باقی خواهد ماند. وقتی میبینیم که آمریکا بزرگترین دارنده بمب اتم در جهان و دارای بزرگترین سلاخخانه تسلیحاتی با موشکهای بالیستیک است، بطوریکه میتواند ایران را هر لحظه هدف آنها قرار دهد و توجه داریم که فرمان جنگ جهانی و کشتار را این نیروی اهریمنی در دست دارد، متوجه میشویم تا چقدر بیمسئولیتی و ماجراجوئی یک جناح میتواند جهان را به لب پرتگاه جنگ بکشاند. حتی خانم "نانسی پلوسی" رئیس نمایندگان مجلس آمریکا به خطرناک و ماجراجو بودن آقای تاجری به نام ترامپ اشاره نموده و نگرانی خویش را رسما اعلام کرده است.
ترامپ
با این سیاستش
یک جنبش
ترامپیسم در
درون جمهوریخواهان
ایجاد کرده نموده
که مسلما عمرش
تا چهار سال
آینده دوام
خواهد داشت.
سه هفته پیش
موسسه
تحقیقاتی "پیو"
(Pew Research Center) نتایج
یک نظرسنجی را
منتشر کرد که
بر اساس آن همچنان
۷۰ درصد رایدهندگان
به جمهوریخواهان،
نتیجه
انتخابات را
مخدوش میدانند
و مدعای ترامپ
را باور دارند. این
زمینه مساعدی
برای تقویت یک
جامعه موازی
در خاک آمریکاست.
در
عین حال نباید
فراموش کرد که
گرایش "چپ" در
آمریکا پا میگیرد
و دوران سرکوبهای
آشکار "مک کارتیسم"
تاثیرات
تبلیغاتی خود
را در شرایط
رشد دنیای مجازی
به شکل سابق از
دست میدهد.
دیگر نام
سوسیالیسم در
آمریکا منجر
به پیگرد
خودکار و
سرکوب بیتامل
نمیشود. بخش
قابل توجهی در
این جامعه به
سمت چپ و
بیشتر به سمت
سوسیال
دموکراتیسمِ
نوع اروپائی
تمایل دارد.
بحران کرونا و
ناکارآمدی
نظام بهداشتی
آمریکا در
مبارزه با آن،
این وضعیت را
در میان مردم
تقویت نموده
است. این
واقعیت که
منافع و گرایشهای
متفاوت و
متنوع در درون
جامعه آمریکا
به مرحلهای
از رشد رسیدهاند
که دیگر در
غالب تنها یک
نظام دو حزبی
آمریکا قابل
نمایندگی
نیستند به طور
نسبی در حرکت
مردم دیده میشود.
هم دموکراتها
قادر نخواهند
بود این
"همبستگی"
کنونی را تا چهار
سال دیگر حفظ
کنند و هم
جمهوریخواهان
از هم اکنون
به جناح
ترامپیست و
جناح معتدلتر
تقسیم شدهاند.
تضادها در
آمریکا به
جائی رسیده
است که بورژوازی
آمریکا ممکن
است تجربه
احزاب متنوع اروپائی
را انتخاب کند
که فعلا در خود
اروپا آنها
را با مشکل
روبرو ساخته
است. بحران
انتخابات در
اروپا و
آمریکا نشان
میدهد که کلیت
جهان غرب با
بحران
روبروست و
نیاز به بازاندیشی
و ترمیم دارد
و تنها با
دروغگوئی و
شستشوی مغزی
قادر نیست به
ترمیم این
نظام شکستنی
بپردازد.
ریشههای
بحران و "اول
بودن آمریکا"
این
شکاف و وضعیتی
که در داخل
آمریکا به
وجود آمده است
را نباید محدود
به ماجراهای
دو ماه اخیر در
آمریکا نمود و
پسزمینههای
شکافی که در
جامعه آمریکا
وجود داشته و پیروزی
در انتخابات
آمریکا توسط ترامپ
حاصل آن بوده
است را در
سایه قرار داد.
ترامپ با شعار
"اول آمریکا"
بر سر کار آمد و
با این شعار
به زخم
تضادهای
تشدید شده در
آمریکا دست
گذارد و مردمی
را که خود را
بازنده میدیدند
و از دست
سیاستمداران
متعارف و
متواتر عاجز
بودند، به
عنوان یک
مقاطعهکار و
تاجر "موفق" بسیج
نمود. این
وضعیت محصول تاثیرات
روندهای
جهانیشدن سرمایه
بود که با
ابزار بانک جهانی،
صندوق بینالمللی
پول و سازمان
تجارت جهانی عمل
میکرد.
امپریالیسم
میخواست با
گسترش سیاست
نئولیبرالیسم
در جهان دست
سرمایههای
امپریالیستی
را درغارت
کشورها و در
رقابت با
یکدیگر باز
بگذارد. در ۴۰ سال
اخیر خود
آمریکا از سلسلهجنبان
این سیاست و مُبلغ
آن بوده است
که آن را از
آمریکا به
ممالک
آمریکای لاتین
و سپس آسیا و...
صادر کرد و
چون نتوانست نتایج
ناگزیر و مولفههای
در حال رشد آن را
در دنیا به
درستی بسنجد
با مشکلی
روبرو شد که حالا
بخشی از جمعیت
عمدتا
سفیدپوست
کشور و حتی
کارگران
سفیدپوست، به
لحاظ اقتصادی،
فرهنگی و
اجتماعی
منافع از دست
رفته خود را
از این سیاست اعمال
شده تا کنون در
خطر میبیند.
آنها از
سیاست درهای
بسته و مقابله
با هجوم کالاهای
چینی به بازار
داخلی آمریکا
برای تقویت صنایع
داخلی حمایت
میکنند.
آمریکا
که دروازههای
ورود کالا را
به آمریکا باز
کرده بود با
صعود چین و
تولید انبوه
وی که بسیاری
از
تولیدکنندگان
آمریکائی را
به ورشکستگی
کشانید حساب
نمیکرد.
آمریکا حتی در
رقابت با
اروپا نیز
دچار توهم شد
و در برخی
عرصهها
نتوانست با
رقبای خود در
اروپا موفقیت
به دست آورد.
در این عرصه
آلمان توانست
از سیاست جهانی
شدن سرمایه و
گشودن مرزهای
گمرکی بیشتر
سود ببرد تا
آمریکا. این
شکست سیاست
درهای باز که
به نارضائی
عمومی در
آمریکا مواجه
شد و به ویژه
به بیکاری
کارگران سفید
پوست منجر
گردید، زمینهای
بود تا شعار
"اول آمریکا"
که به مردم
القاء میکرد در
این بازی سر
آمریکا کلاه
رفته و باید
در عرصههای
معینی از
اجرای
قراردادهای
جهانی سرباز زند
و در درجه اول
با تکیه به
تولید داخلی،
خویش را برای
تهاجم آینده
تقویت کند،
هوادار پیدا
کرد. هواداران
ترامپ سیاست
"اول آمریکا"
را ناجی از وضع
بد اقتصادی
خویش میدانند.
به همین جهت
آمریکا توافقات
خویش را با
اروپا و چین
مورد تجدید
نظر قرار داد
و خودش با
پارهای از
کشورها تنها
به انعقاد قراردادهای
دوجانبه و یا
چندجانبه که
منافع آمریکا
را به خطر نمیانداختند
دست زد. ترامپ
محصول این
دوران شکست در
رقابت با
اروپا و چین
بود.
ماهیت
اختلافات
درون آمریکا
ماهیت
اختلافات
درون آمریکا
طبیعتا
طبقاتی است.
این مبارزه
طبقاتی چه در
عرصه جهانی و
چه در آمریکا
اعم از مبارزه
طبقه کارگر تا
مبارزه خلقها
بر ضد
امپریالیسم و
کشورها برای
حفظ تمایمت
ارضی و حق
حاکمیت ملی
خویش، به
تشدید تضاد در
میان خود
امپریالیستها
و انحصارات
آمریکائی بدل
شده است. ترامپ
در عین اینکه
در پی تامین
منافع امپریالیسم
آمریکا در
درجه اول در
جهان است ولی
در درون
آمریکا باید
با انحصاراتی
که خواهان گسترش
جهانی شدن
سرمایه و رفع
موانع گسترش و
نفوذ خود در
جهان هستند به
مبارزه
برخیزد. بستن
مرزهای اقتصادی
در آمریکا
برای کالاهای
چینی و
اروپائی رقبای
آمریکا را نیز
به واکنش متقابل
واداشته آنها
نیز سعی
خواهند کرد به
اقدامات
متقابل دست بزنند.
خروج آمریکا
از پیمانهای
اقتصادی،
محیط زیست و
نقض مقررات و
تعهدهای
جهانی در عرصههای
اقتصادی،
سیاسی و نظامی
خشم متحدان
رقیب آمریکا
را برافروخته
است. آنها نیز
در مقابل
آمریکا
انحصارات
گوگل، فیسبوک،
آپل، توئیتر،
آمازون و... را مورد
حمله قرار
دادهاند و در
راه گسترش و
خودسری و تلاشهای
لجامگسیخته
آنها در
اروپا به
اقدامات متحد
دست زدهاند.
آمریکا در
مقابل یک تضاد
لاینحل قرار
گرفته است
زیرا جهانی
شدن را نمیشود
به نیمهجهانی
شدن تقلیل
داد. این
تضادهای
انحصارات در
داخل آمریکا
نیز بین این
دو روش فکری
بروز کرده که
نمایندگان
خویش را در
ترامپ و بایدن
پیدا میکنند.
مجتمعهای
نظامی، صنایع
داخلی،
کشاورزی،
پتروشیمی و
انرژی در کنار
ترامپ
ایستادهاند و
وال استریت،
شرکتهای موفق
در شبکههای
مجازی که به
میدان رشد
جهانی نیاز
دارند با
سیاستهای
محدودگرانه
ترامپ
مخالفند. این
است که میتوان
اختلافات
کنونی درون
آمریکا را
ناشی از تشدید
تضادهای میان
انحصارات نیز
دید. فشار بر مردم،
قربانیان
بحران سال 2008،
بازندگان
سیاستهای
جهانیسازی
سرمایه و
گسترش نئولیبرالیسم
که به بیکاری
و ورشکستگی در
آمریکا
انجامیده است،
راه نفوذ
ترامپ را در
اقشار بازنده
جامعه با شعار
" اول آمریکا"
افزایش داده
است. پس شکاف و
تضاد در درون
آمریکا یک
تضاد ساختاری
و ریشهای است
و ربطی به
دلقکبازی
ترامپ و دروغهای
وی آن طور که
امپریالیستهای
اروپا تبلیغ
میکنند
ندارد.
باید
منتظر وقایع و
برخوردهای
شدیدتر بعدی بود.
ترامپ
عامل تشنج و
تحریک، مبلغ
نژادپرستی و
ضدیت با حقوق
بشر
ترامپ
نه تنها ماجراجو،
عامل تشنج و
تحریک در
منطقه خلیج
فارس، عامل
تجاوز و خشونت
و تروریسم
دولتی در
سراسر جهان و
از جمله در
آمریکای
لاتین است، هم
اکنون نیز این
خشونت و تشنج
را در داخل
آمریکا به اوج
خود رسانده
است. کسانی که
این تروریسم
دولتی را علیه
ایران مورد
تائید قرار
دادند، نمیتوانند
از ادامه
حمایت خویش از
ترامپ دست
بکشند. ترامپ
کنونی همان
ترامپی است که
قاسم سلیمانی
را ترور کرد و
دستش به خون
صدها هزار نفر
مردم عراق،
یمن، سوریه،
لبنان،
فلسطین،
افغانستان و... آلوده
است. کشوری
دیگران را
متهم به تشنجآفرینی
میکند که خود به
همه جهان
لشگرکشی کرده
است و در همه
جا حقوق بشر
را زیر پا
گذارده است.
تقریبا همه
کودتاهای
جهان برضد
نیروهای ملی و
انقلابی با
دسیسههای
آمریکا صورت
گرفته است.
خون میلیونها
مردم جهان به
دستان آمریکا
چسبیده است.
آمریکا زمانی
از اجرای حقوق
بشر صحبت میکند
که زندانهای
ابوغریب، بگرام،
گوانتانامو،
اوین و قزل
قلعه و نظایر
آنها در جهان
ایجاد کرده
است. آمریکا
با دموکراسی
در جهان
سرسازش ندارد،
زیرا هر
دموکراسی
مردمی در مقال
دخالتهای
آمریکا خواهد
ایستاد.
اقدامات
ترامپ در این
زمینهها
همدستی با
عربستان
سعودی،
تروریسم
دولتی، کشتار
مردم یمن، نسل
کشی در
فلسطین،
همدستی با
داعش،
صهیونیسم و وهابیسم
و... اتفاقی
نیست از ماهیت
آمریکا ناشی
میشود. همین
آمریکا بود که
از "هاشم
تاچی"
تروریست، قاچاقچی،
فاسد، راهزن
به عنوان رهبر
مردم کوزوو،
نخست وزیر و
رئیس جمهور
این کشور
مصنوعی دفاع
میکرد و بر
جنایاتش به
عنوان
"قهرمان ملی"
مبارزِ ضد صربها
چشم پوشیده
بود و نسلکشی
وی و یارانش
را مورد تائید
قرار میداد و
وی را رهبر
"جنبش آزادیبخش
کوزوو" خطاب
کرده و در
مجامع جهانی
برای وی چهرهسازی
میکرد. و حال
همین "قهرمان
ملی" را بعد از
اینکه تاریخ
مصرفش تمام
شده است قرار
است به خاطر
جنایات
سبعانهاش در
جنگ داخلی
یوگسلاوی در
مقابل دادگاه
کیفری لاهه
قرار دهند. نگذاریم
آمریکا تاریخ
را مجددا
برعکس بنویسد
و بر جنایاتش
سرپوش بگذارد.
نگذاریم همه
کاسه کوزهها
را بر سر
ترامپ خراب
کنند تا
تمامیت رژیم امپریالیستی
آمریکا را تطهیر
نمایند.
آمریکا و
دموکراسی
رسانههای
ممالک متعلق
به حیطه نفوذ
امپریالیسم
غرب مدعی
هستند که
"نماد
دموکراسی" در
آمریکا توسط
ترامپ مورد
حمله قرار
گرفته است و
این تیری به
قلب دموکراسی
و آبرو و
حیثیت ایالات
متحده
آمریکاست. این
نوع تبلیغات
دروغ قصد دارد
آمریکا را
ماهیتا کشوری
دموکرات
ومدافع
دموکراسی و تحقق
حقوق بشر جا
زند و وضعیت
کنونی در این
کشور را محصول
دروغهای
ترامپ و دولتمردان
و اداره
کنندگان این
کشور در دوران
ترامپ معرفی
نماید. هدف آنها
این است که
این وضعیت را
یک عارضه گذرا
جلوه دهند.
حال آنکه
آمریکا نه
تنها در درون
کشورش بلکه در
سراسر جهان
نیروئی
امپریالیستی،
سلطهجو،
استیلاطلب،
سرکوبگر،
متجاوز و
اشغالگر است.
این "عارضه"
از زمان ترامپ
پدید نیآمده
است که با
رفتن ترامپ
علاج یابد،
بلکه از آغاز
رشد
امپریالیستی
آمریکا تولد یافته
است و در
آینده نیز
چنین خواهد
بود. امپریالیسم
آمریکا
نتوانسته در
هیچ کجای دنیا
دموکراسی
پایدار ایجاد
کند بلکه خودش
عامل
دموکراسیزدائی
در جهان بوده
است. حمایت
امپریالیسم
آمریکا از همه
مستبدان و شکنجهگرانی
که از
فیلیپین،
ویتنام،
ونزوئلا، کوبا،
ایران و... به
آمریکا فرار
کرده و در آنجا
با ثروتهای
ربوده شده از
کشورشان، با
پول دزدی مرفه
زندگی میکنند
گویای استبدادپروری
آمریکا در
سراسر جهان
است. آمریکا ماوآ
و مأمن
مستبدان و خونریزان،
آسایشگاه
تروریستهاست.
به اپوزیسیون
ضدایرانی-
آمریکائی
نگاه کنید که
در کنار
فاشیستهای
ترامپی به کاخ
کنگره آمریکا
یورش بردهاند
تا ماهیت این
دموکراسی
آمریکائی را
بهتر درک
کنید.
راه توسل
به قهر
حمله
خشونتآمیز
بخشی از
بورژوازی
آمریکا به بخش
دیگر به این
معنی است که
آنها
نتوانستهاند
از غنائمی که
در جهان و در
داخل آمریکا
به دست آوردهاند
راه تقسیم
"عادلانه" و
مناسبی بین
خود پیدا
کنند. زیرا
این حقیقت همهدانسته
است که
پارلمانهای
بورژوائی، مجمع
مشورتی میان
بورژواها
برای حل اختلافات
درونی خود آنهاست
و نه دفاع از
منافع مردم و
زحمتکشان در جامعه.
زمانی که این
تقسیم غنائم
به مشکل روبرو
شده است؛ بخش
بازنده
بورژوازی
حاضر است با
توسل به قهر،
قدرت را از
دست بخش دیگر
بورژوازی بیرون
بکشد و خودش
مستقر شود. پس
این پرسش مطرح
است اگر
بورژوازی
برای کسب و
حفظ منافع
خویش به برادر
طبقاتیش رحم
نمیکند و حتی
برای
"اعتبار"
پارلمان و رای
اکثریت هم
ارزشی قایل
نیست، چگونه
است که حاضر باشد
رای اکثریت
زحمتکشان را
برای تغییر
مناسبات
تولید
بپذیرد؟ روشن
است که چنانچه
نیروهای
انقلابی در
انتخبات بورژوائی
پیروز شوند
قادر نخواهند
بود کرسیهای
پارلمانی را
اشغال کنند.
نیروی سرکوب
بورژوازی قبل
از ورود آنها
به پارلمان آنها
را قلع و قمع
خواهند کرد.
این خیانت
رویزیونیستها
و رهبرشان
خروشچف بود که
"راه گذار
مسالمتآمیز" را
به کمونیستها
القاء میکرد
و آنها را از تدارک
و انجام
انقلاب
پرولتاریائی
باز میداشت.
انتخابات
آمریکا صحت
این تجربه
تاریخی را
برای بار دیگر
نشان داد که
حاکمیت نظام
سرمایهداری
را باید با
قهرانقلابی
با تکیه بر
نیروی مردم سرنگون
کرد. تغییر
مناسبات
تولیدی از راه
انتخابات
پارلمانی که
تنها برای
فریب مردم است
مقدور نیست. چه
خوب گفت "مارک
تواین" این
نویسنده
سرشناس
آمریکائی که: "اگر
رأی دادن
تفاوتی ایجاد
میکرد، آنها
جلوی انجام آن
را میگرفتند".
دروغ
و عوامفریبیهای
ترامپ
رسانههای
تبلیغاتی غرب
با تمام نیرو
تلاش میکنند
بحران کنونی
در آمریکا را
محصول دروغهای
ترامپ جلوه
دهند. "فک
نیوز" (Fake News) به
ترجیعبند این
رسانهها بدل
شده است. ولی
تاریخ آمریکا با
شفافیت نشان
میدهد که کلیه
روسای جمهور
آمریکا
دروغگو و
فریبکار بودهاند
و نه تنها
ترامپ.
آیزنهاور قبل
از کودتای 28 مرداد
دکتر مصدق را
هیتلر ایران
معرفی میکرد،
هریمن با دروغ
جنگ کره را
راه انداخت و
کشور آزاد شده
کُره از
قید استعمار
ژاپن را به دو
منطقه تقسیم
کرد، جان اف کندی
در مورد کوبا و
ویتنام دروغ
گفت و لیندون جانسون
در مورد
ویتنام با
تکیه بر دروغ
جنگ را گسترش
داد، جرج بوش
پدر در مورد
یوگسلاوی
دروغ گفت و پسرش
در مورد عراق،
ایران و
افغانستان و
اوباما در
مورد ایران،
سوریه، لیبی
مردم را فریب داد
و جایزه نوبل
گرفت. همه
روسای جمهور
آمریکا
دروغگو بودهاند.
این سیاست که
ما فقط ترامپ
را عوامفریب جا
زده تا دیگران
را تبرئه کنیم
دیگر برائی
ندارد.
ولی
انتخابات
آمریکا یک
تجربه دیگر را
نیز بیان داشت
و آن اینکه
شخصی ماند
ترامپ با
سرمایه کلان و
تسلط بر رسانههای
گروهی و
تشکیلات
مذهبی و
نژادپرستی سنتی
در آمریکا تا
چه حد میتواند
مردم آمریکا
را بفریبد تا
به وی داوطلبانه
و با اعتقاد
کامل رای
بدهند. 73
میلیون نفر جمعیتی
تقریبا در
حدود جمعیت
ایران؛ به
تائید همه
امپریالیستها؛
در آمریکا با دروغهای
ترامپ فریب
خوردهاند،
شستشوی مغزی
شدهاند و در
واقع رای آنها
گرچه رای
شکنندهای
است، اعتبار
ندارد. ولی
این مدعیان
نمیگویند
سرنوشت همه
انتخابات
قبلی آمریکا
نیز چنین بوده
است. مردم را
همیشه شستشوی مغزی
دادهاند و به
آنها دروغ
گفتهاند و
فریبشان دادهاند
و آنها با
شرکتشان در
انتخابات به
ظاهر
"دموکراتیک"،
بدون ارادهی
آزاد؛ سلاخهای
خود را به
حکومت رساندهاند.
دموکراسی
آمریکائی
همیشه بر
بنیاد فریب
استوار بوده
است و خواهد
بود. این همان
"دموکراسی"
بورژوائی است
که همه بورژواها
مبلغ آن
هستند. در
اینجا سخن بر
سر انتخاب
دوره اخیر
آمریکا نیست
بر سر کلیه
انتخاباتهای
آمریکا تا به
امروز است.
دموکراسی
آمریکائی، دموکراسی
خریدنی بوده و
در آینده نیز چنین
خواهد بود.
متحدان
ترامپ
نگرانند
ترامپ
در عرصه خارجی
نیز متحدانی
برای خود داشت.
وهابیسم،
داعشیسم و
صهیونیسم در
منطقه از متحدان
وی بودند.
ترامپ حتی
اکراد سوریه
را برای مقاصد
شوم خود به
عنوان متحد
برگزید.
عربستان سعودی
و امارات
متحده عربی
همراه با
اسرائیل تلاش
بسیار کردند
تا ترامپ بر
سر قدرت بماند
تا آنها
سیاستهای
سلطهگرانه
خویش را در
منطقه ادامه
دهند.
ایرانیان خودفروخته
و جاسوس که از
منابع مالی
این مستبدان
تغذیه میشوند
نیز همه در
دستههای عزاداری
ترامپ، برای
نابودی ایران
و مردمش علمدار
معرکه بودند و
از ادامه سلطه
ماجراجویانه
و تشنجآفرین
وی به ویژه در
آمریکا و
کانادا با چنگ
و دندان حمایت
میکردند. آنها
خواهان تحریم
ایران، تقویت
تروریسم دولتی
آمریکا در
منطقه و تجاوز
آمریکا به
ایران و نقض
حاکمیت ملی و
تمامیت ارضی ایران
بودند. آنها
برای میهن ما
هیچ حقی قایل
نیستند و به
گماشتگی
آمریکا
افتخار میکنند.
حال دوران
بلندپروازیهای
این خود
فروختگان
کاهش یافته و
باید به گوشه
پستوهای خود
برای مدت
زیادی پناه
ببرند. به هر
صورت سقوط ترامپ
خطر ترامپ را
رفع نمیکند
ولی تنفسی
برای مردم است
تا با نگرانی
شبها به بستر
نروند.
حزب کار
ایران (توفان)
18 دی ماه 1399
برابر 7
ژانویه 2021