درسهائی از کودتای
"دموکراتیک" در برزیل
امپریالیسم آمریکا حکومت ملی ژوائو
گولارت در برزیل را با کودتای نظامی در 31 ماه مه 1964 سرنگون
کرد و حدود 20 سال با ایجاد وحشت حکومت کرد. تنها گناه وی این
بود که میخواست به اصلاحات اساسی درکشور دست بزند و سیاست
خارجی مستقلی را در پیش گیرد. وی سرمایهدار
و موافق مناسبات سرمایهداری و روابط حسنه با آمریکا بود. حکومت
کودتا بعد از کسب قدرت اعلام کرد هدف ما: "نجات برزیل از
دیکتاتوری" و "نجات از کمونیسم" است. رهبر کودتا
ژنرال "هومبرتو دِ آلنکار کاستلو برانکو" بود. این آقای "میهندوست"
در اطلاعیهای که به سفارت آمریکا فرستاد در آن اظها ر کرد:
"وی از آن بیم دارد که گولارت در صدد تعطیل کنگره و
برقرای دیکتاتوری باشد". اعضای مهم هیات
دیپلماتیک ایالات متحده آمریکا که قبل از کودتا؛
نشستی داشتند به اتفاقنظر اعلام کردند که "حمایت پرزیدنت
ژوائو گولارت از اصلاحات اجتماعی و اقتصادی تمهیدی است نه
چندان در استتار؛ به قصد کسب قدرت دیکتاتوری".
ژنرال برانکو که دست به دامن اجنبی شده بود، صریحا
تائید میکرد که نوکر آمریکا است، زیرا دست به دامن
آمریکا شدن آنهم از دست رئیس جمهور برزیلی؛ مشروع
و قانونی و ملی برزیل؛ به نزد آمریکائیهای
اجنبی و غیر برزیلی نمونه خیانت ملی است.
ویلیام بلوم در کتاب خویش تحت عنوان
"کشتن امید" شرایط بعد از روی کار آمده نظامیان
در برزیل را چنین توصیف میکند:
"در ظرف روزهای اول بعد از کودتا
"هزاران" برزیلی اعم از "کمونیست و مظنون به
کمونیست بودن" دستگیر شدند. دولت جدید به سرعت دست به
پاکسازی اتحادیهها زد و فارغالتحصیلان موسسه
آمریکائی توسعه کار آزادA.I.F.L.D (یک
سازمان جاسوسی غیر دولتی-توفان) را جایگزین آنها
کرد. هر چند سفیر گوردن قبل از کودتا به وزارت خارجه آمریکا اطمینان
داده بود که نیروهای مسلح "سریعا قانون اساسی را
اعاده و قدرت را به غیرنظامیها واگذار خواهند کرد"(البته فقط
برای راه گم کردن و ثبت دروغ در تاریخ-توفان)؛ چنین
اتفاقی روی نداد. در ظرف چند روز ژنرال کاستلو عهدهدار ریاست
جمهوری شد و طی چند سال بعد رژیم او تمامی خصوصیات
دیکتاتوری نظامی را پیدا کرد، که آمریکای
لاتین آشنا و عاشق آن است؛ کنگره منحل شد، احزاب مخالف منقرض گشتند،
هیات منصفه "جرایم سیاسی" به حال تعلیق
درآمد، قانون انتقاد از رئیس جمهور را ممنوع کرد، گماردگان دولت؛
اتحادیههای کارگری را به تسخیر درآوردند، اعتراضات
افزاینده با تیراندازی پلیس و ارتش به جمعیت رو به
رو شد، کار سیستماتیک "ناپدید شدن" به مثابه
شکلی از سرکوب به صحنه آمریکای لاتین وارد گردید،
خانههای روستائیان به آتش کشیده شد، کشیشها در پنجه خشونت
و قساوت گرفتار آمدند... دولت برای برنامه خود نامی برگزید:
"بازپروری روحی" برزیل... شکنجه و جوخههای مرگ
هم به میدان آمدند، که هر دو عمدتا به دست پلیس و ارتش، و با
صوابدید ایالات متحده سامان گرفت".
این حکومت سرمایهداری دو دهه در
برزیل با استبداد مطلق و با حمایت آمریکا حکومت کرد تا توسط
مردم برزیل از قدرت ساقط شد. اپوزیسیون به رهبری
سوسیال دموکراتها برای حفظ سرمایهداری به رهبری
رسیدند. آنها به مصداق "هم میبخشیم و هم فراموش میکنیم"
عفو عمومی اعلام کردند که باید جنایتکاران قبلی را
بخشید و "وحدت مردم برزیل" را حفظ کرد. به این نحو
تبهکاران و جوخههای مرگ در فضای انقلابی از پیگرد
رهایی یافتند و خود را برای کودتای
"دموکراتیک" بعدی آماده ساختند. روشن است کسی که
تاریخ کشورش را فراموش کند محکوم به تکرار آن است. ارتجاع برزیل هرگز
سرکوب نشد، ارتش هرگز تصفیه نگردید، و چون آتش زیرخاکستر به عمر
خوفناک خود ادامه داد. سوسیال دموکراتها و لیبرالها از مردم و طبقه
کارگر برزیل بیشتر هراس داشتند تا از جوخههای مرگ ژنرالها.
آنها به نیروهای ژنرالها برای روز مبادا نیاز داشتند.
این بود که ترجیح میدادند با ژنرالها کنار آیند.
حتی زمانیکه ارتجاع برزیل بر ضد رهبران آنها دسیسه
میکرد تا آنها را از قدرت برکنار کنند، از مبارزه قاطع با آنها و
بسیج توده مردم و کارگران بر ضد کودتاگران طفره رفتند. در زمان
برکناری خانم روسف رئیس جمهور
برزیل با اسلحه سلب مصونیت پارلمانی و دسیسههای
قوه مقننه و خریدن نمایندگان فاسد، رئیس جمهور سابق برزیل
از کار برکنار شد و در مقابل دادگاه قرار گرفت. وی در زمان
دیکتاتوری مدتها در زیر شکنجه کودتاگران قرار داشت. آقای
بلسونارو در پُرشنونده ترین رادیوی سائو پالوس گفت:
"اشتباه دیکتاتور در این بود که ایشان را به جای به
قتل رساندن شکنجه کرد". و اکثریت مردم برزیل هورا
کشیدند!!.
سوسیال دموکراتها که خود از حامیان نظام
سرمایهداری هستند قادر نبودند جلوی فساد و دزدی را
بگیرند. خودشان نیز توسط بورژوازی برزیل خریده شدند
و به فساد آلوده گردیدند. مبارزه با فساد در این کشورها تنها با
تکیه بر مردم و بسیج و مسلح کردن آنها مقدور است. وگرنه مفسدان که از
یاری ارتش، پلیس، سازمان امنیت، جوخههای مرگ
برخوردارند، هرگز از این مزایای خود دست برنمیدارند.
سوسیال دموکراتها که برای خیانت به جنبش کارگری سازمان
یافتهاند، هرگز در برزیل بر ضد قاچاقچیان که در دستگاه
دولتی لانه کردهاند، نتوانستند مبارزه قاطعی را به پیش ببرند.
قاچاقچیان در خیابانها با سلاحهای مدرن به جنگ
خیابانی با پلیس میپرداختند و امنیت عمومی
را نقض میکردند. سوسیال دموکراتها روشن نمیکردند که این
سلاحهای مدرن را چه دولتهائی در اختیار قاچاقچیان
میگذارد و در راس این قاچاقچیان چه کسانی قرار گرفتهاند.
همه اقدامات آنها نیمهکاره بود. فقدان امنیت عمومی در مردم
ایجاد هراس میکرد، زیرا کسی نمیدانست بعد از ترک
خانه خودش؛ زنده به منزل خویش باز میگردد. اوباش مسلح مردم را در روز
روشن سرکیسه کرده و یا به قتل میرساندند. جوخههای مرگ دوران
ژنرال برانکو این بار برای ایجاد تشویش و تزلزل و اعمال
قهر غیرقانونی با نقاب جدید فعال شده بودند. ارتجاع برزیل
آدمکشی را سازمان میداد تا به نارضائی عمومی دامن زند. سوسیال
دموکراتها تنها ناظر این دسیسهها شده بودند و میخواستند از
راه قانونی و بدون توسل به قهر از این "اغتشاش" ممانعت
کنند. وضعیت مردم روز به روز بدتر میشد و امپریالیسم
آمریکا نیز در این وضعیت خرابکاری میکرد.
آمریکا از نزدیکی برزیل به چین و روسیه در
چارچوب اتحاد بریکس(ائتلاف اقتصادهای نوظهور: برزیل؛
روسیه؛ هندوستان؛ چین؛ آفریقای جنوبی-توفان) ناراحت بود و برزیل را
سکوئی برای پرش چین به آمریکای لاتین
ارزیابی میکرد. آنها مدتهاست تلاش میکنند به
گرایش چپ در آمریکای لاتین در آرژانتین،
بولیوی، نیکاراگوئه، ونزوئلا، اکوادور، کوستاریکا،
برزیل و... خاتمه دهند.
در انتخابات اخیر برزیل یک چترباز
برزیلی که مدتها نماینده منتخب مجلس برزیل بوده است، از
طرف هیات حاکمه برزیل برای شرکت درانتخابات گسیل
گردید. بلسونارو در خانوادهای رشد کرد که پدرش شارلاتان بود و
با مدرک قلابی مطب دکتری داشت و دندان پزشکی میکرد.
این کلاهبردار نام دومی هم بر پسرش نهاد: مسیح،
تا تمایل مذهبی خود را برای عوامفریبی نمایش
دهد. آنها تلاش داشتند بیاری آمریکا از انتخاب نماینده
سوسیال دموکراتها که خود را حزب کارگری مینامیدند ممانعت
کنند. بر اساس اخبار "ایورو نیوز" در آستانه انتخابات؛ حتی
مشاوران ترامپ نیز در اطراف ژائیر بلسونارو دست اندر کار بودند تا
ترامپ جدیدی در برزیل بر سر کار آورند. این آقای
بلسونارو نماینده سرمایهداری
کلان و گماشته امپریالیسم آمریکا در برزیل است. وی
میخواهد برزیل را در باتلاق نئولیبرالیسم خفه کند و
جنگلهای آمازون را در اختیار کنسرنها برای بهرهبرداری
قرار دهد. بیمارستانها و دانشگاه و مدارس باید خصوصی شوند و
دولت کوچک گردد. البته نه در زمینه سرکوب و استفاده از پلیس، ارتش،
سازمان امنیت، جوخههای مرگ و زندان وشکنجه و اعدام؛ بلکه در
زمینه مالکیت بر اموال عمومی، یعنی اموال
عمومی به سرمایههای خصوصی بیگانه فروخته شوند. برای
این منظور به یک کودتای خزنده "دموکراتیک" دست
زده است. این کودتا مدتها بود که از طرف آمریکا برنامهریزی
شده و گام به گام به اجراء در میآمد. آنها در یک دسیسه قوه
مقننه و قضائیه رئیس جمهور سابق برزیل خانم دیلما روسف را که خودش از قربانیان
کودتای نظامی سال 1964 بود و سالها در زندان و زیر شکنجه قرار
داشت به صورت غیرقانونی از کار برکنار کردند. حزب سوسیال
دموکرات حاضر نشد به بسیج مردم پرداخته آنها را به خیابانها آورده و
مقابل ارتجاع خونین که در برزیل دریای خون ایجاد خواهد
کرد مقاومت کند. انقلاب برای آنها هراسانگیزتر است تا کودتای
خونین. "لوئیس ایناسیو
لولا دا سیلوا"(2003-2011) رئیس جمهور سابق و محبوب برزیل حاضر
شد به زندان برود ولی در مقابل ارتجاع آمریکائی مقاومت نکند.
دسیسه فقط در سطح قوه مقننه و قضائیه پیش
نرفت. باید افکار عمومی
نیز برای این کار آماده میشد. رئیس جمهور فعلی
که تا کنون برسرکار است(میشل تمر ۳۱ اوت
۲۰۱۶) خودش مظهر فساد و دسیسه در برزیل بود و
حتی حاضر نشد به رای قوه قضائیه احترام بگذارد. وی بر سر
کار باقی ماند تا تمام برنامهریزی کامل شود. جوخههای
مرگ با حسابگری به ایجاد رعب و وحشت در خیابانها پرداختند. با
اسلحه به مردم حمله کرده و اموالشان را به غارت بردند. هدف آنها ایجاد عدم
امنیت و آشوب بود تا جان مردم به لب برسد و خردهبورژوازی رمیده
به سوی طبقه حاکمه جلب شود. کسبه و پیشهوران احساس امنیت
مالی و جانی خود را از دست دادند. وی با صحنهسازی
چاقوکشی که وی را گویا مجروح ساخت به این آشوب دامن زد و
به مردم نشان داد که جان نامزد ریاست جمهوری نیز در برزیل
در امان نیست. وی اعلام کرد که این کار هواداران "لولا دا
سیلوا" از حزب کارگران بوده است و فورا یارانش اضافه نمودند که
شما اگر دست به اسلحه ببرید تا جلوی ما را بگیرید فراموش
نکنید که: "ما از شما در این زمینه حرفهایتریم".
آنوقت آقای بلسونارو در بیمارستان دستهای خود را به صورت ژست مسلسل
بدستها بلند کرد و از آن تاریخ این نوع ژست بیان سیاست
بلسونارو در انتخابات و بعد از انتخابات شد. وقتی پروندههای
دزدی دیگران را برای سرپوش برای دزدیهای
افسانهای خودشان رو کردند تا فساد را آرایش نمایند، در صفوف
فقرا نیز که در فقر بسر میبردند، تفرقه انداختند. آنوقت آقای
بلسونارو بهمیدان آمد و با تجلیل از دیکتاتوری ژنرالها
که در برزیل دریا خون بپا ساخته بودند از قتل عام مخالفان خود بعد از نیل
بهقدرت صحبت کرد. وی شکنجه دادن را مورد تائید قرار داد و وعده داد
که حکومت خودش نیز با شکنجه، قتل و ترور "قاچاق را از میان
میبرد". در تمام سخنرانیهایش به تحریک و دروغ
متوسل شد زنان و اقلیتها را تحقیر کرد. به مخالفان مونث خود میگفت
"شما حتی ارزش تجاوز هم ندارید". حقوق بشر را به مسخره گرفت
و آنرا مضر به حال برزیل دانست. وی وعده کرد به "اصلاحات دست زند
و سی هزار نفر را بکشد". وی به سیاهان و
یهودیان به عنوان اقلیت حمله کرد. نصف جمعیت برزیل
دورگه آفریقائی اروپائی است و بلسونارو در باره آنها گفت:
"برزیلیها با ریشه آفریقائی آنقدر تنبلاند
که حتی نمیتوانند بچهدار شوند" وی اعلان کرد در
برزیل به "تصفیهای دست خواهد زد که تاریخ
برزیل آن را بیاد ندارد". وی مخالفان خویش "سرخهای
راهزن" نامید. وی اعلام کرد که برای "منتقدان
وی تنها یک بدیل وجود دارد یا خاک برزیل را ترک
کنند و یا به زندان بروند". وی اعلام کرد "مردم را مسلح
میکند تا از جان و امنیت خود دفاع کنند". روشن است که این
وظیفه دولت است تا امنیت برقرار کرده از جان اتباعش دفاع کند و نه
وظیفه فرد مسلح و توسعه خودسری افراد خصوصی. به این
ترتیب دیگر فاتحه قوه قضائیه خوانده است و نیازی به
محاکمه متهم نیست. تازه آقای بلسونارو کارگران را مسلح نمیکند
همدستان خود را مسلح میکند که تصمیمات "عادلانه" و
"مردم پسند" را در خیابانها اجراء کنند. اعدام در ملاء عام مانند
ایران و عربستان سعودی رایج میشود. در مورد
همجنسگرایان گفت: "ترجیح میدهد مرده باشد تا
همجنسگرا". و مردم برایش هورا میکشند.
در خاتمه یک نکته دیگر از مبارزه
انتخاباتی در برزیل آموزنده است. آقای بلسونارو با این
همه اتهاماتی که به دامنش چسبیده است و لکه ننگی که در
تاریخ برزیل محسوب میشود به صورت دموکراتیک توسط
اکثریت مردم انتخاب میگردد. این نشانه ورشکستگی
دموکراسی بورژوازی است که هم هیتلر را بر سر کار آورد و هم
بلسونارو. هم جرج بوش را بر سر کار آورد و هم ترامپ را. واقعیت نشان
میدهد که بورژوازی با چه ابزارِ مجهز و سازمانیافتهای
میتواند افکار عمومی بسازد و با بزرگنمائی امنیت
جانی تا جائی برود که حتی سیاهان و زنان مورد تحقیر
نیز به بلسونارو رای دهند. تبلیغات و اقدامات ارتجاع
برزیل با پیروزی همراه بود و مردم را در مقابل این انتخاب
قرار میداد یا "امنیت و تامین جانی" و
یا "حقوق بشر و دموکراسی" و مردم جان به لب رسیده با
شعارها و خواستهای ارتجاعی و نقض همه اصول کشورداری و
موازین دموکراتیک به امنیت جانی خود رای دادند و
بهانه آنها این بود که بلسونارو "صادق" است و حرف دل ما را
میزند. برزیل بعد از این انتخابات به قعر ارتجاع سیاه
فرو میرود ولی نظام سرمایهداری دستنخورده باقی
میماند. همین نظام سرمایهداری است که در طول
تاریخ این هیولاها را زائیده است. راه مبارزه با
این ارتجاع سیاه بسیج طبقه کارگر به رهبری حزب
کمونیست و ضد رویزیونیست است.
حزب کارایران(توفان)
شنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۷
www.toufan.org