جنبش
دمکراتیک مردم و دورنمای سیاسی آن
روشن است که جنبش 22 خرداد
یک جنبش دموکراتیک و بیان خشم فروخفته سی ساله مردم
ایران بود. مردمی که تجارب هم انتخابات تقلبی گذشته را پشت سر
داشتند و قصد نداشتند در هیچ انتخاباتی شرکت کنند. با تشویق و
تبلیغ رژیم که مردم را دعوت به شرکت در یک انتخابات
فرمایشی و نمایشی می کرد و به آن چاشنی
مناظره نامزدها را به تقلید از جرج بوش و اوباما می زد تنور انتخابات
داغ شد و رژیم مصمم گشت تا تنور داغ است نان خود را بپزد و از مردم
مشروعیت طلب کند. حساب بسیاری از مردم در این انتخابات
البته این نبود که به رژیم مشروعیت دهند.
نخست اینکه در فضای
ایجاد شده آزادی نسبی برای تبلیغ نامزدها
بندهای سانسور سست شد و مطبوعات قادر شدند از این فضای باز
نسبی برای نگارش مقالات در تائید و یا رد صلاحیت نامزدها
استفاده کنند، سپس برای نمایش تبلیغاتی که همه چیز
در ایران عادی است و انتخابات در شرایط دموکراتیک و با
تائید مردم انجام می شود کنترلهای خیابانی و دخالت
آشکار مامورین در امور زندگی خصوصی مردم کاهش یافت. کاهش
شرایط سرکوب و تبلیغات مطبوعات و تلاش رژیم که به حمایت
ظاهری مردم برای بده بستانهای جهانی و زورآزمائی در
عرصه بین المللی به آن نیاز داشت و فتواهای مراجع
تقلید برای شرکت وسیع مردم در این انتخابات که رژیم
آنرا بیان مشروعیت خویش می دید به آنجا منجر شد که
مردمی که تا چند هفته قبل از انتخابات تمایلی به شرکت در آن
نداشتند و این خود موجب نگرانی رژیم شده بود احساس کردند که
می توانند از این فضای نسبتا باز سیاسی برای
بیان خواستهای ابتدائی خویش که در اساس در چارچوب
رژیم قابل تحقق بود بهره بجویند. شرکت در انتخابات برای
بسیاری از مردم استفاده از یک امکان کوچک بود تا از قرار گرفتن
موسوی و کروبی در مقابل احمدی نژاد برای استفاده از
یک مصاف سیاسی با رژیم جمهوری اسلامی استفاده
برند. مردم بیهوده امید داشتند که وضع بهتر از آن شود که هست.
این امید بیهوده طبیعتا تجسم یاسی بود که
سراپای جامعه را فراگرفته بود. بحث و جدل جناحهای حاکمیت که دست
یکدیگر را در دزدی و دروغگوئی صریحا رو می
کردند مردم را در دانستینیهای خویش تقویت کرد و
کینه آنها را نسبت به رژیم افزایش داد و محق بودن خویش را
در زدودن یک دولت دروغگو خرافه پرست و ریاکار نشان داد. مردم می
رفتند که آزموده را بار دیگر بیآموزند و جریانهای
سیاسی ای بودند که مردم را در این انحراف و دست
اندازی به امیدهای واهی تقویت می کردند و
سرشان را شیره می مالیدند. در کنار این خواست درونی
مردم بخشی از جناح دوراندیش حاکمیت به رهبری
رفسنجانی می خواست از نیروی مردم برای پیشبرد
مقاصد خود در حکومت و گرفتن امتیازات بیشتر و یا
تغییرات ضروری که نقش آتش نشان انقلاب را داشته باشد استفاده
کند. مافیای قدرت بنا بر مصالح خویش زیر بار این
تغییرات نمی رفت و نمی رود. و این آغاز بحران
فعلی بود. بالائی ها نمی توانستند به وضع سابق حکومت کنند و
باید سرکوب را تشدید کرده صفوف خویش را تصفیه می
کردند و پائینیها نمی خواستند به سرکوب تن در دهند و دیکتاتوری
را بپذیرند ولی قادر نیز نبودند با تکیه بر یک
رهبری و برنامه درست و انقلابی و یک جنبش وسیع
اجتماعی، بالائی ها را از قدرت به زیر آورند. وضعیت به
صورت پات در می آمد. جنبش در حالیکه ادامه دارد در جای خود
ایستاده است و بدور خویش می چرخد.
رهبران موسوم به اصلاح طلب با
همین انگیزه، انگیزه حفظ نظام و مانع شدن از اینکه
یک جناح مافیائی متشکل از پاره ای تجار بازار در حکومت،
سپاه پاسداران که یک مجتمع اقتصادی، سیاسی، نظامی
است و بروکراتهای اسلامی در حکومت در طی این دوره، همراه
با بخشی از روحانیت ارتجاعی قدرت را برای همیشه
قبضه کنند و کشور را به بن بست بکشانند و منافع بخش دیگر از حاکمیت را
با انجام یک کودتای نظامی-امنیتی تامین نکنند،
به میدان آمدند. خواست آنها از مبارزه مردم تنها استفاده از یک عامل
فشار بود نه کمتر و نه بیشتر.
وقتی نمایش
انتخاباتی در تائید مشروعیت رژیم به پایان
رسید، خامنه ای پرده ها را پائین کشید و گفت نمایش
تمام شد! تماشاچیان به خانه های خود برگردند!. ما به اهدافمان
رسیدیم و حال با دست پر سیاست داخلی سرکوب و مصالحه در
عرصه جهانی را به انجام می رسانیم. دیگر به
نیروی مردم نیازی نداریم و اپوزیسیون
اصلاح طلب نیز برود کشکش را بسابد.
این نوع برخورد طبیعتا
با واقعیت حضور مردم در خیابانها که به نتایج مسخره و
توهین آمیز تناسب آراء اعتراض داشتند و حاضر نبودند این
تحقیرو توهین خامنه ای-احمدی نژاد را بپذیرند تناقض
داشت. “تماشاچی ها“ حاضر نبودند به خانه های خود بروند زیرا
آنها خود را تماشاچی نمی دانستند، آنها بازیگر صحنه بودند.
جنبش دموکراتیک مردم که با
خواستهای منطقی، بی خطر، قابل تحقق برای هر رژیم
زبردست و متکی بخود، به صورت مسالمت آمیز به میدان آمده بود با
دیواری از مقاومت و خشنوت بربرمنشانه و گفتارغیر منطقی و
توهین آمیز روبرو شد. خشم سی ساله مردم اکنون لبریز شد و
در درجه اول اقشار روشنفکر و طبقات متوسط جامعه را در بر گرفت. شرکت پراکنده
کارگران و یا پیشه وران بروشنی نشان می داد که این
جنبش نتوانسته بیک جنبش سراسری اجتماعی که همه اقشار
اجتماعی را و بویژه کوخ نشینان را در برگیرد تبدیل
شود. حتی در شعارهای جنبش نیز شما با خواستهائی
برای بهبود شرایط زندگی کارگران و زحمتکشان روبرو نمی
شدید و تا به امروز هم نشده اید.
این جنبش در سطح همان خواستهای دموکراتیک سی ساله
خویش باقی مانده است و تا زمانیکه پایه های
مادی اجتماعی لازم را در طبقه کارگر نیابد به صورت
ناپیگیر و ناموفق باقی خواهد می ماند.
این جنبش اهداف
سیاسی و دورنمای اجتماعی ندارد. نمی داند که بعد از
سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی چه ساختار اجتماعی
باید جایگزین آن شود. دلیل آن بیشتر آن است که
احزاب انقلابی و مترقی در ایران سرکوب شده اند و آنها به عنوان
رهبران حرکتهای اجتماعی حضور ندارند تا با ارائه برنامه و اساسنامه
خطوط کلی نظامی را که باید در ایران بعدا بر سر کار
آید ترسیم کنند. این کمبود بشدت خود نمائی می کند.
سرکوب احزاب و وجود سانسور و کشتار مخالفین سیاسی این
خلاء سیاسی را ایجاد کرده است. تازه اگر این احزاب
نیز حضور داشتند هنوز نیز به مفهوم آن نبود که مردم برنامه آنها را
حتما می پذیرفتند. چنین روندی به این سرعت
پیموده نمی شود، به فعالیت، تجربه و زمان نیاز دارد.
اصلاح طلبان حکومتی
نیز برنامه روشنی ندارند. آنها می خواستند در چارچوب رژیم
به تغییرات دست پیدا کنند که به اعتراف خودشان نظام را نجات
دهند. ولی نظامی که اعتماد بخود را از دست داده است و به شدت از مردم
می ترسد و هر تغییری را مترادف با مرگ خود
ارزیابی می کند، با قدرت و وحشیگری از پیدایش
هر منفذ تنفس جلو می گیرد. این نظام نمی تواند از
فرصتهای تاریخی استفاده کند و نبض زمان را درک کند. این
است که اشتباهی را با اشتباه دیگر پاسخ می دهد و فکر می
کند اقداماتش برای نجات خویش نوبرانه است و این اقدامات نوبرانه
فقط به عقل آنها رسیده است و سایر دیکتاتورهای جهان و
آدمخواران از این اقدامات در سابق استفاده نکرده و سود نبرده اند.
رژیم با این سیاست کور کردن خود فقط خود را تسکین
می دهد. این اقدامات همه و همه شکست خورده است و تنها یک مسئله
زمانی است که این رژیم چه موقع سرنگون شود. سرنوشت
دیکتاتوری مذهبی در ایران از سرنوشت شاه و پینوشه و
ویدلا و سوهارتو جدا نیست. با این تفاوت که آنها پشتوانه
باندهای جنایتکار جهانی را داشتند و زندگی خویش را
نجات دادند آخوندهای ایران جائی برای فرار ندارند.
مقاومت مافیای قدرت در
مقابل خواستهای حداقل اصلاح طلبان و تودهنی زدن به آنها این
رهبران را به بن بست کشاند. مردم نیز دیدند که خواستهای
ابتدائی آنها توسط این رژیم نمی تواند تحقق یابد.
آنها با شعار “رای مرا پس بده“ به خیابان آمدند و رهبر گفت ما
رای کسی را که پس نمی دهیم سهل است جوابتان را نیز
با گلوله می دهیم زیرا ما نماینده خدائیم و شما
مردمان بی ارزش نمی توانید روی حرف خدا حرف بزنید.
حال مردم در مقابل دو راه قرار می گیرند یا باید به حرف
رهبر گوش دهند و به خانه روند و یا بروند رهبر را سرنگون کنند و رهبری
دیگر بر مسند حکومت بنشانند که حرف مردم را گوش دهد و بگوید که
قوای مملکت از مردم ناشی می شود. این آن بن بستی
است که رهبران اصلاح طلب که می خواهند در چارچوب رژیم بمانند و جنبش
مردم که خواهان پس گرفتن رای بود با آن روبروست. تغییر و
اصلاحات در چارچوب هر رژیمی مشروط به آن است که رژیم حاضر باشد
به اصلاحات تن در دهد و ضرورت آنرا بپذیرد. یک دستگاه
مافیائی که می داند پذیرش هر اصلاحاتی به مفهوم حساب
و کتاب و قطع سودهای کلان و غارت اموال مردم است هرگز به اصلاحات تن در نمی
دهد و همان کاری را می کند که دستگاه مافیائی
سرمایه داری انحصاری کنونی می کند. حال این “رهبران“
و جنبش مردم است که باید نصمیم بگیرد چه کاری می
خواهد بکند. نه رهبران و نه مردم برای این مرحله از مبارزه
آمادگی نداشته و ندارند. آنها افق روشن سیاسی ندارند و نمی
دانند برای چه به خیابان می آیند و آخرش چه می شود.
این سردرگمی بیان خشم و نارضائی آنها خواهد بود ولی
راه حلی در شعارهای آنها نیست. شعار مرگ بر دیکتاتور را
می شود داد و تکرار کرد ولی دیکتاتور با این شعار سرنگون
نمی شود. شعار مرگ بردیکتاتور برای رژیمی که آبرو
ندارد و فاجعه کهریزک جای پاکی بر چهره اش باقی نگذارده
است به آنها گزندی نمی رساند. تنها راهی که باقی می
ماند سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی است که می تواند
راه گشای این بن بست باشد. ولی سرنگونی یک رژیم
و کسب قدرت سیاسی بایدمتکی بر یک جنبش عمیق
اجتماعی باشد و نه یک جنبش دموکراتیک با ترکیب
غیرکارگری. همه نیروهای باید برای
برچیدن نظام جمهوری اسلامی بسیج شوند. این شعار راه
گشا هنوز جای خویش را در میان مردم باز نکرده است. آنها هنوز
متوجه نیستند که با شعارهای کنونی خویش نمی توانند
گزندی واقعی به نظام وارد کنند. ولی قبول شعار سرنگونی
رژیم نیز هنوز حلال مشکلات نیست زیرا جنبش اجتماعی
که بوجود می آید و رهبری می شود باید بداند که
دورنمای این سرنگونی چیست، حزب ما از سرنگونی
رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی حمایت
میکند، ملی مذهبی ها با سرنگونی مخالفند و می
خواهند تغییرات در چارچوب رژیم حاکم صورت گیرد و
شاید در این سیاست از حمایت برخی محافل جهانی
امپریالیستی نیز برخوردار باشند. سلطنت طلبان و
محافلی در میان امپریالیستها و صهیونیستها
نیز خواهان سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی هستند تا
ایران را مجددا به نیمه مستعمره بدل کنند و نوکر سر سپرده خویش
را به ژاندارم منطقه بدل نمایند. در اینجاست که مسئله خط مشی و
دورنمای جنبش اهمیت دو چندان پیدا می کند. آنچه بنظر
می رسد مظهر همبستگی ملی است به همبستگی
طبقاتی بدل می گردد.
حاکمیت در قدرت از همان روز
نخست کار را یکسره کرد و با خط کشی روشن همه را در مقابل این
تصمیم قطعی قرار داد. یا با رژیم و یا بر ضد
رژیم، راه دیگری نیست. خامنه ای با منطق خود
بدرستی به رهبران اصلاح طلب می گوید که به خانه های خود
برگردید. وی می گوید که شما به انتخابات معترض
بودید که اعتراض شما برحق نبود، شما می گفتید که در انتخابات تقلب
شده رسیدگی کردیم تقلبی در کار نبود، شما می
گوئید که هوادار نظامید که آنوقت من به عنوان ولی فقیه به
شما می گویم که به خانه های خود روید و غائله را خاتمه
دهید. ولی اگر شما این تصمیم ولی فقیه را نمی
پذیرید، پس ولی فقیه و قانون اساسی را نمی
پذیرید، پس منطقا می خواهید با نظام در
بیفتید. من از شما می پرسم شما حالا با چه نیتی
تظاهرات می گذارید و به خواستی می خواهید
برسید؟ هدفتان از ادامه نمایشات چیست؟ آیا می
خواهید قدرت سیاسی را بگیرید؟ آیا می
خواهید نظام را سرنگون کنید؟ آیا این نمایشات
باید تا سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی ادامه داشته
باشد؟ پس در این صورت محارب با خدا هستید. بلا تکلیفی شما
از کجا ناشی می شود؟ یا مردم را به خانه های خود
بفرستید یا آماده شهادت باشید. این سیاست دستگاه
حاکمه اپوزیسیون را که آمادگی مبارزه در این عرصه را
نداشت و تا اینجا را نخوانده بود، اپوزیسیونی که برنامه
نداشت، اپوزیسیونی که برای سرنگونی رژیم
جمهوری اسلامی اقشار اجتماعی مربوطه را بسیج و جلب نکرده
بود، اپوزیسیونی که فقط سوار یک جنبش خودجوش و پر خشم و
عادلانه شد که برای سوار شدن بر آن همه ارتجاع داخلی و جهانی
نیز فعالند، اپوزیسیونی که افق روشن سیاسی در
این مبارزه نداشت، اپوزیسیونی که فرجام کار را نمی
دانست و برای تحول و تکامل جنبش و بسیج پایه های
اجتماعی خواستهای آن، اندیشه ای به مغزش خطور نداده بود و
خودش نیز غافلگیر عکس العمل حاکمیت از سوئی و
آمادگی مردم برای
پیشرفت از سوی دیگر شده بود،
به بن بست کشانید.
تغییر مواضع
رفسنجانی، پا در میانی رضائی برای جلب میر
حسین موسوی و آشتی دادن وی با احمدی نژاد و خامنه
ای، تهدید به قتل رهبران اصلاح طلب، دستگیری پاره
ای از آنها، تیراندازی به کروبی همه و همه در جهت
سیاست رهبری و تعیین تکلیف صورت می
گیرد. این رهبران که حال کارشان به بن بست کشیده است و شاهد جلو
زدن جنبش از آنها هستند باید تصمیم بگیرند که در کدام طرف قرار
می گیرند.
ولی جنبش
دموکراتیکی که بوجود آمده گرچه هرگز خاموش نخواهد شد و عمیقتر
می شود و به لزوم پیوند با طبقه کارگر در اثر فعالیت
کمونیستها پی خواهد برد ولی دراین مرحله هنوزتوازن
قوای طبقاتی و آرایش نیروهای اجتماعی
بویژه طبقه کارگر در سطحی تکامل نیافته که قادر باشد با
سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی به خواستهای دمکراتیکش
دست یابد. طبیعتا
تاثیرات این جنبش که فعلا در جای خود پر خروش ایستاده و
بدور خویش می چرخد در جامعه باقی خواهد ماند. ایران بعد
از 22 خرداد 1388 ایران قبل از آن نخواهد بود. هر اعتراضی می
تواند به خروش بدل شود. هر ناله ای می تواند فریاد شود. هر
تعدی و تجاوز مامورین رژیم در مجامع عمومی و
خیابانها، هر تعرض آنها می تواند به درگیری منجر شود.
وقتی مردم تصمیم گرفتند از جان خود برای کسب حقوق
دموکراتیک مایه بگذارند مامورین سرکوب قادر نخواهند بود
بی محابا مانند گذشته رفتار کنند. شکست جنبش نیز مادر
پیروزی است و دستآوردهای خویش را دارد.
جنبش دمکراتیک مردم کشورما
امروز به مرحله ای رسیده است که برای به عقب نشاندن رژیم
و نیروهای سرکوبگرش و برای خیز بعدی به حمایت
روشن و مستقیم طبقه کارگر نیازمند است. اخطار به رژیم
سرمایه داری و آدمکش و سرانجام فرمان ایست به تولید و
آغاز اعتصاب سیاسی عمومی ناقوس مرگ رژیم را به صدا
درخواهد آورد. تنها دراین شرایط است که جنبش دمکراتیک مردم
درپیوند با کارگران و سایر زحمتکشان تعرض نوینی را
برای تعیین تکلیف نهائی با رژیم آغاز خواهد کرد. ما کمونیستها و
انقلابیون نمی توانیم تنها نظاره گر این اوضاع
باشیم و درانتظار یک جنبش خالص و بی عیب و نقص، فقط به
نکات ضعف آن بپردازیم و به مفسربی بدیل این جنبش بدل
گردیم. شرکت درجنبش قهرمانانه مردم، طرح دورنمای سیاسی
جنبش، چگونگی راه برون رفت ازاین بحران، افشای
نیروهای سازشکار و دشمنان انقلاب، موضوع سرنگونی تمامیت رژیم اسلامی وکسب
قدرت سیاسی جهت استقرار نظام نوین سوسیالیستی،
مسائل حیاتی هستند که باید طرح شوند و برایشان هدفمند
پیکارکرد. تبلیغ ضرورت تاریخی حزب واحد
لنینی طبقه کارگر و
پیوستن به آن و آماده شدن برای روز قطعی جدال وظیفه تعطیل
نشدنی حزب ما و همه رهروان طبقه کارگر است. تنها با این دورنماست که می توان به آینده این جنبش
خوشبین بود و به پیروزی نهائی نائل آمد. دورنمائی جزاین
فرجامی جز تکرار شکست نخواهد بود.
حزب
کارایران(توفان)
22
دی 1388
www.toufan.org