به مناسبت سی
وپنجمین سالگرد انقلاب بهمن
مختصری از تحلیل
وبررسی ما ازانقلاب وعملکردرژیم سرمایه داری جمهوری
اسلامی از آغاز به قدرت رسیدنش تا کنون
(نگاهی
اجمالی به اوضاع کنونی ایران )
در بهمن 1357 خورشیدی
یکی ازبزرگترین و پرشکوه ترین انقلابات تاریخ
بشریت به وقوع پیوست. در هیچکدام از انقلابات پیشین
سابقه نداشته است که 12 میلیون نفر در جنبشهای اعتراضی و
سیاسی و درگیری با پلیس وارتش که ظاهرا فقط
برای حفاظت از مرزهای ایران ایجاد شده بود، شرکت کنند.
مردم با فداکاری و از جان گذشتگی در این نمایشات
عظیم اعتراضی، بدون ترس از کشتار شرکت می کردند. وقتی به
روزشمار انقلاب ایران نگاه می کنید می بینید
که روزی نیست که رژیم جنایتکار پهلوی به کشتار مردم
دست نزده باشد. دارودسته آدمکش سلطنت طلب همین امروز هم تلاش می کنند
ثابت کند -پیروزی انقلاب که آنرا “فاجعه“ می نامد- به این
علت بوده است که شخص شاه نمی خواسته خونریزی شود. این
افسانه ها را فقط برای کسانی می توان گفت که شاهد سلطنت پر
ازچرک و خون سلسله پهلوی نبوده اند. جنبش توده ای و عظیم مردم
ایران در شرایطی آغاز شد که ارتش شاهنشاهی 400 هزار نفر
را برای ژاندارمی منطقه به زیر پرچم برده بود تا از منافع
امپریالیستها با ثروت ملت ایران در منطقه بنام ژاندارم
خلیج فارس دفاع کند، این رژیم جاسوس و نوکر
امپریالیسم حق کاپیتولاسیون یعنی
مصونیت قضائی اربابانش را در ایران پذیرفته بود در
غیر این صورت 50 هزار ارتشی آمریکائی تحت عنوان
“مستشار“ که برای جاسوسی و کار برد تسلیحات فروخته شده
آمریکائی به ایران آمده بودند، رژیم شاه را تنها می
گذاشتند. لازم به تذکر است که مخارج این ارتش آمریکائی 50 هزار
نفره که در مرزهای شمال ایران دستگاه جاسوسی علم کرده
بودند(این همان دستگاه پیشرفته جاسوسی آمریکا بود که بعد
از انقلاب تحت نظر دولت بازرگان با مسئولیت مستقیم امیرانتظام
به آمریکائیها، بجای مصادره، با سلام و صلوات تحویل داده
شد-توفان) به گردن مردم ایران بود.
انقلاب بهمن از نگاه حزب ما
انقلاب ایران و نوع برخورد
به آن از نظر تحلیل مارکسیستی لنینیستی
اهمیت دارد. از نظر کمونیستها درایران انقلابی به ظهور
پیوسته که تمام جهان و بویژه منطقه را تکان داده است. در این
انقلاب که نه در عرض یک روز بلکه حداقل در طی یکسال رشد کرد و
قوام یافت میلیونها نفر شرکت کردند، تحولات اندیشه
ای که شاید در عرض ده ها سال تبلیغ، میسر نبود، در عرض
این مدت کم در میان عقب مانده ترین اقشار جامعه ایران
رخنه کرد. مردم درس صد ساله را یکساله آموختند. میلیونها نفر
سیاسی شدند و به میدان سیاست و مبارزه کشیده شدند.
انقلاب مردم با هدف استقرار حکومتی ملی، آزاد و دموکراتیک بود.
روحیه همبستگی ،برادری و انسانیت از سر روی جامعه
ایران می بارید. ملتی به توانائیهای
عظیم خویش پی برده بود. این دوباره آغاز
بیداری ایران بود. شرکت میلیونها زن
ایرانی که توسط تفکر سنتی تا کنون در پستوهای خانه ها زندانی
بودند در نمایشات و حضورشان در خیابانها به آن چنان
تغییرات ریشه ای در واحد خانواده های سنتی
منجر شد که دیگر امکان ندارد جامعه ایران را بدون فعالیت زنان و
شرکت وسیعشان در تمام عرصه های فعالیت اجتماعی تصور کرد.
زن ایرانی را دیگر نمی شود به پستوی خانه ها منتقل
کرد. این مادران فردا سرمایه های ارزشمندی هستند که
دستآوردهای انقلاب و آینده ایرانند. همین تاثیر
عظیم بود که اکثر دانشجویان ایرانی را زنان تشکیل
می دهند و این در جهان بی همتاست. همین شرکت عظیم
زنان در انقلاب است که آنها را در صف اول در مقابل اقدامات ضد دموکراتیک و
سرکوبگرانه رژیم جمهوری اسلامی قرار می دهد.
نیروی عظیم انباشته انقلابی در مردم با دیو ارتجاع
سر آشتی ندارد.
نقش شاه واربابانش
درتقویت نیروهای مذهبی
امپریالیستها که بحران
ایران را با عدم افزایش بهای نفت و تنگناهای
اقتصادی رژیم، در نتیجه بلند پروازیها شاه از طرفی
و روی آوردن، میلیونها دهقانان فقیر که در اصلاحات
ارضی همه چیز خود را از دست داده و به حاشیه شهرها رانده شده
بودند، از طرف دیگر، می دیدند و خطر انفجار را تشخیص
می دادند، هشیارانه به مقابله غیر آشکار با انقلاب برخاستند،
زیرا این مقابلهِ آشکار می توانست در اثر طولانی شدن
مبارزه و درگیریهای مدام، منجر به تقویت
نیروی های مترقی و انقلابی و کمونیستها شود
که پس از سالها سرکوب به زمان بیشتری برای سازماندهی و
کار روشنگرانه نیاز داشتند. زیرا زمان در آن لحظه به نفع
کمونیستها که تا کنون سرکوب شده و امکان فعالیت آشکار را نداشتند کار
می کرد. امپریالیستها می خواستند این روند انقلاب
را بِبُرند و آتش آنرا خاموش کنند. آنها ترجیح می دادند که شاه را
تعویض کنند، ولی این تعویض طوری صورت بگیرد
که همه منافع امپریالیستها از دست نرود و آنها بتوانند روابطشان را با
ایران برای منافع
راهبردی خویش در آتیه حفظ کرده و جلوی توسعه نفوذ
کمونیسم را بگیرند. امپریالیستها در کنفرانس گوادلوپ
برای تعیین تکلیف قطعی گرد آمدند. کنفرانس گوادلوپ،
تقویت جناحهای مذهبی که از گذشته در میان آنها نفوذ
داشتند و شاه نیز به آنها میدان داده بود را بهترین روش
برای حفظ منافع راهبردی خود تشخیص داد و قرار شد تا بین
“بد“ و “بدتر“، “بد“ را انتخاب کنند. پیشنهاد به شاه که مقاومت نکند و
تسلیم شود، جلوگیری از کودتای افسرانی که با سیاست
راهبردی امپریالیستها موافق نبودند و یا آنرا نمی
فهمیدند و خطر سرکشی مشکل آفرین و “مخرب“ آنها وجود داشت و
سرانجام تسلیم ارتش به خمینی تا ابتکار عمل را بدست
روحانیت بدهد و عملا در شرایط ضعف جنبش کمونیستی حکومت
روحانیون ضد کمونیست را بر سر کار آورند، از شگردهای
امپریالیستهای با تجربه بود. شاه که آلت دست نشانده ای
بیش نبود به این تصمیم اربابان خود گردن نهاد. سلطنت طلبان تلاش
می کنند این بی عملی و “آشفتگی“ شاه را ناشی
از بیماری وی و داروهائی که می خورده جلوه دهند.
نظامی که با چند تا قرص آسپیرین درهم بریزد بهتر است درهم
بریزد. عده ای از سلطنت طلبان که استفاده از این استدلال را مسخره
و مایه آبروریزی می دانند بی عملی شاه را
“مهربانی“ وی و نفرتش از خونریزی جلوه می دهند.
این عدم شناسائی
ماهیت انقلاب ایران و نقش ارتجاع جهانی، نیروهای
مترقی و شبه مترقی ایران را که به همه میکروبهای
ایدئولوژیک مبتلا شده اند، به نتایج خنده آوری رسانده است
که بتدریج باید از سلطنت طلبان دفاع کنند و بر گذشته خویش تف
لعنت و توبه بیاندازند.
مضمون و انگیزه انقلاب
وحاکمیت متناقض
مضمون و انگیزه انقلاب
ایران از یکطرف و تاثیر مخرب امپریالیستها
برای نفوذ در ارکان انقلاب و انحراف آن از جانب دیگر دو نیرو را
در نبرد طبقاتی در مقابل هم قرار داد. حاکمیت متناقض که از
“جمهوری“ یعنی محصول انقلاب و “اسلامی“ یعنی
محصول اعمال نفوذ خارجی و انحراف انقلاب زاده شد، تضادی را در بردارد
که در قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز با همه
دستکاریها و تغییرات در آن بازتاب یافت. مضمون انقلاب با
حاکمیتی که خود را بر آن تحمیل کرد در تناقض آشکار است. مبارزه
مردم برای تحقق آمال خود و انتظارات از انقلاب ادامه دارد. جامعه
ایران هنوز در تب و تاب است و سی وچهار سال است در حالت حکومت
نظامی و جنگ بسر می برد و مبارزه مردم خاموش نشده است. رژیم
ارتجاعی از هر تشکل و برآمد مردم می ترسد، زیرا می داند
که هر گلوله برفی می تواند به بهمن عظیمی بدل شود که تار
و پود رژیم را درنوردد. این وضعیت کنونی ناشی از
مبارزه میان مضمون خواستهای انقلاب و ضد انقلاب حاکم است.
عده ایکه از تحلیل
وضعیت در مانده اند با تحلیلهای من در آوردی بدنبال
تئوریهائی می گردند که جایگزین
سردرگمیهای خویش کنند.
این نکات چیست:
سلطنت طلبان که به عنوان
حاکمیتی فاسد و وابسته به امپریالیسم در این مبارزه
شکست خوردند، با تئوریهای دائی جان ناپلئونی آنرا محصول
سیاست امپریالیستها جا می زنند و نشان می دهند که
تا به چه حد از واقعیت جامعه ایران بی خبرند و هنوز نیز
بعد از سی و چهارسال نتوانسته اند دسته گلی را که در طی سلطنت
پهلویها به آب داده اند درک کنند. آنها در عین حال تائید
می کنند که ارکان رژیم سلطنت بر حمایت بیگانگان استوار
بود و نه بر اعتماد مردم نسبت باین رژیم. آنها نوکری به اجانب
را عین استقلال جا می زدند و لذا نمی توانند تصور کنند که
انقلاب ایران، رژیم وابسته به امپریالیسم را سرنگون کرد و
به دستـاورد بزرگی نایل آمد.
تئوریسین های سلطنت طلبان حتی گماشتگی و زدن
چوب حراج به استقلال ایران را در چارچوب شرایط جنگ سرد توجیه
می کنند و مدعی اند که یا باید همدست
امپریالیستهای آمریکائی بودیم و یا با
امپریالیسم روس کنار می آمدیم. در منطق آنها جائی
برای حق تعیین سرنوشت مردم ما بدست خودشان وجود ندارد.
برای آنها کودتای خائنانه 28 مرداد “انقلاب“ است و انقلاب عظیم
و شکوهمند بهمن “فاجعه“. آنها برای ملت ایران هرگز هویت و
شخصیت و ارزشی قایل نبودند و مردم کشورمان را شایسته کسب
استقلال نمی دانستند و هنوز هم نمی دانند. همدستی آنها با
جنایتکاران اسرائیلی و استعمارگران متجاوز و اشغالگر آنقدر
عیان و شرم آور است که نیازی به تکرار ندارد. آنها هوادار تجاوز
امپریالیستها به ایران و اشغال ایران هستند برای
نابودی ایران است. انقلاب ایران این نیروی
ارتجاعی و دست نشانده را لگدمال کرد و از ایران بیرون
ریخت به عمر سلطنت در ایران برای همیشه پایان داد.
انقراض سلطنت در سلسله پهلوی موروثی شد. این دستآورد بزرگ خلق
ایران بود.
اوضاع کنونی ودرسهای انقلاب بهمن
انقلاب بهمن می آموزد
که متوقف شدن و شکست انقلاب در نیمه
راه با کسب رهبری بورژوازی پیوند داشته و تحت سامانه
سرمایه داری برای ممالک از بندرسته ای نظیر
ایران امکان تحقق حقوق دموکراتیک شهروندان بویژه کارگران و
زحمتکشان، آزادیهای سیاسی، آزادی اجتماعات
وسندیکا و احزاب، پیشرفت و تامین دمکراسی و عدالت
اجتماعی... تحت رهبری بورژوازی نا ممکن است. زیرا
درشرایط حاکمیت امپریالیسم هرحرکت استقلال طلبانه و
ترقی خواهانه ای به معنی مقابله با منافع آزامندانه
امپریالیستهاست و از آنجا که بورژوازی به واسطه ضعف
تاریخی خویش و بدلیل صدها پیوند مرئی و
نامرئی که با امپریالیسم دارد قادر به مقابله با آن نیست،
جبرا با کرنش درمقابل امپریالیسم به انقلاب خیانت می کند.
بورژوازی به واسطه ضدیت ماهوی خود با توده های
استثمارشونده، آنجا که توده ها با استفاده ازفرصتِ آزادی برای
بیانِ خواستهای سرکوب شده به میدان تظاهرات و نمایشات
پای می گذارند، لوله های تفنگ را بسوی آنها نشانه گرفته و
بیرحمانه آنها را درخون خود غرقه می سازد. انقلاب بهمن نیز
چنین فرجامی داشته است. انقلاب بهمن پس ازسه سال کشاکش میان توده های
تشنه آزادی وسازندگی و عدالت اجتماعی و ارتجاع سیاه قرون
وسطائی به نمایندگی دارودسته خمینی و
رفسنجانی، خامنه ای... سرانجام با کودتای خونین 30 خرداد
60 و قتل عام سازمانهای سیاسی و توده مردم شکست خورد و
آزادیهای سیاسی که دستآورد انقلاب خونین بهمن بود
نابود گردید....، ازآن پس بود که سرنگونی رژیم در دستور کار
سازمانها و احزاب سیاسی قرار گرفت واین امر همچنان ادامه دارد.
فضای انقلابی ایران پس از تیرباران وحشیانه هزاران
نفر از فرزندان انقلاب ودرهم شکستن تشکلات انقلابی بکلی تیره و تارگردید. یاس و
سرخوردگی و عدم اعتماد و بدبینی که ناشی از شکست انقلاب
است بر جامعه حاکم گردید. ما این سرخوردگی عظیم،
این سقوط اخلاقی وحشتناک درجامعه را امروز شاهدیم. امروز نه از
آزادی در ایران خبری است و نه از عدالت اجتماعی و حقوق
مدنی مردم. سرکوب دگراندیشان، کارگران، زنان ، دانشجویان و همه
اقشار تحت ستم ایران بشدت ادامه دارد. دزدی و چاپلوسی و پارتی بازی، فقر
اقتصادی و شکاف طبقاتی، گرانی، دزدی و ارتشاء، رشوه،
گسترش فحشاء و مافیای اقتصادی در قدرت که تمام تاروپود جامعه را
درنوردیده است، جان مردم را به لب رسانده و اکنون بعد از سی و پنج سال
انقلاب درایران جامعه در بن بست عظیمی گرفتار آمده و جمهوری سرمایه داری اسلامی
راهی جز سرکوب مردم و کنار آمدن با امپریالیسم برای حل
این بحران و بقای خود نمی بیند.
انتصابات مهندسی
شده
روی کار آمدن روحانی در ایران محصول
پیروزی "اصلاحات" بر "بنیاد گرائی
رادیکال" نبود. در ایران هرگز انتخابات آزاد صورت نگرفته است تا
مردم ایران بتوانند نظریات خویش را بیان کنند و
رژیم مورد علاقه خویش را بر سر کار آورند. همین که همه
این انتخابات ها دروغ بوده است، نشانه ترس رژیم از خواست مردم و
حاکی از استبداد حاکم در ایران است. در ایران فقط هواداران
رژیم از همه "حقوق دموکراتیک" برخوردارند و سایر
نیروهای منتقد چه، ملی، لیبرال، مذهبی،
سوسیال دموکرات، کمونیست، اتحادیه های کارگری و
صنفی و... نه تنها فاقد هر گونه آزادی و حقوق دموکراتیک هستند،
از هیچ امنیتی نیز برخوردار نیستند. رژیم
جمهوری اسلامی یا آنها را ترور می کند، به زندان می
اندازد و یا اعدام می نماید. صلاحیت نامزدهای
انتخاباتی را باید کمیسیونی متشکل از افراد مورد
اعتماد رژیم بنام "شورای نگهبان" تائید کند. انتخابات
در ایران، تحت نظر طبقه حاکمه ایران و باندهای پر نفوذ در قدرت،
مهندسی شده است. حاکمیت ایران در اثر فشارهای خارجی
و نارضائی داخلی به علت فشارهای ناشی از تحریم،
بیکاری، گرانی، فساد و دزدی و... مجبور به تسلیم
شده است. رژیمی که از مردمش بیش از امپریالیسم
بترسد راه دیگری جز تسلیم در مقابل فشارهای
امپریالیسم ندارد. رژیمی که قادر نباشد مبارزه با دشمن
خارجی را با تکیه بر مردم کشورش به پیش ببرد محکوم به شکست است.
ولی برای جلب مردم باید حقوق قانونی آنها را برسمیت
شناخت و به آنها امکان فعالیت و بیان نظریات خویش را داد.
این امری است که در ایران انجام نمی شود.
مذاکرات سری آمریکا با رژیم جمهوری
اسلامی از زمان احمدی نژاد، یعنی از اوایل سال 2011
شروع شده است و ربطی به انتخابات روحانی ندارد. این توافقات
سری تنها بر سر مسئله هسته ای نیست. احتمالا بر سر یک
بسته پیشنهادی است که از نظر حزب کار ایران(توفان) شامل
سیاست خارجی ایران در منطقه و جهان، ایجاد شرایط
پیوستن ایران به سازمان تجارت جهانی و پذیرفتن
پیشنهادات اسارت آور بانک جهانی، سازمان تجارت جهانی،
لیبرالیزه کردن کل اقتصاد ایران با تکیه بر نظم
زدائی، خصوصی سازی منابع ملی، حذف یارانه های
دولتی، حذف همه خدمات اجتماعی و پرورش طبقه ای نیازمند
نان در جامعه ایران است که حاضر باشد در بدترین شرایط
تحمیلی، برای سرمایه های
امپریالیستی که به ایران سرازیر می شوند، کار
کند. رژیم روحانی شرایط را برای اسارت ایران فراهم
می کند. این تحمیل و فشار نیازمند سرکوب طبقه کارگر و
مردم ایران است. آقای روحانی فقط اصلاحاتی انجام می
دهد که پای سرمایه گذاری امپریالیستی را به
ایران باز کند و بیانیه بانک جهانی را بپذیرد.
این گونه اصلاحات، نظر آمریکا را نیز تامین می کند.
لیکن این نوع اصلاحات، برسمیت شناختن حقوق دموکراتیک مردم
را در بر نمی گیرد.
در مورد مسئله هسته ای بر اساس اسنادی که تا
کنون منتشر شده است، ایران تقریبا از همه حقوق خود گذشته است.
اینکه امپریالیسم آمریکا حق ایران را در مورد
غنی سازی اورانیوم برسمیت شناخته است، از متن سند
نتیجه نمی شود. و چنانچه چنین تفسیری مجاز باشد، تازه
این امر امتیاز ایران نیست، این حق را ایران
با امضای اصل قرارداد منع گسترش سلاحهای هسته ای از همان بدو
امر دارا بوده و به تائید و یا عدم تائید
امپریالیسم نیازی نداشته است. در این توافقنامه
ایران تاسیسات هسته ای خویش را تعطیل می کند
و حق نظارت بی در و پیکر و جاسوسی و جستجو در ایران را
بدون نظر و نظارت و اطلاع ایران، برای جاسوسان بین المللی
برسمیت می شناسد. هرگونه ادامه فعالیتهای هسته ای
ایران باید با توافق آمریکا باشد. و در عوض آمریکا حق
دارد از اموال غیر قانونی مصادره شده ایران
بدهکاریهای ایران به سازمان ملل و یا دانشگاههای
ممالک غربی را بپردازد و به نوع خرید کالاهای مورد نیاز
ایران نظارت کند و حق خرید و ورود آنها را به ایران بدهد
یا ندهد. در این قرارداد، ایران از حق تصمیم
گیری مستقل خویش گذشته است و هر تصمیم خود را منوط به
موافقت "دو جانبه" یعنی موافقت امپریالیستها
کرده است. تازه این قرارداد تنها برای ششماه اعتبار دارد.
امپریالیسم این حق را برای خودش محفوظ داشته است بعد از
شش ماه به غیر از ادامه تحمیل شرایط کنونی،
محدودیتهای جدیدی نیز برای ایران
قایل شود.
حزب کار ایران(توفان) روی کار آمدن آقای
روحانی را سیاستی می داند که از سه سال قبل توسط رهبران
جمهوری اسلامی و با شرکت احمدی نژاد شروع شده و اکنون
باید با دست روحانی بازتاب خارجی پیدا کند که نقطه
عطفی تلقی شود. این سیاست نمی توانست با دست
احمدی نژاد اجراء شود.
روحانیت درخیانت ملی ید
طولانی دارد. دفاع رژیم جمهوری اسلامی ازحکومت
استعماری عراق و افغانستان وهمکاری با امپریالیسم
آمریکا در اشغال این دو کشور ودر سرکوب حنبش ضد استعماری و
همینطور حمایت از براندازی رژیم لیبی ، همه
بر ضد منافع ملی مردم ایران و منطقه است. پیروی
ازسیاست بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و گام گذاردن در خصوصی سازیهای
کارخانجات و شرکت ملی نفت و پتروشیمی بر اساس بند 44 که از
یک سیاست نئولیبرالی اقتصادی نشئت می
گیرد تا بتوانند بار بحرانشان را بدون نظارت به ایران منتقل کنند، همه
در جهت وابسته شدن ایران است. ازاین رو برای دست یافتن و
تحقق مطالبات دموکراتیک انقلاب بهمن، برای آزادی و حقوق
اولیه و بنیانی کارگران و زحمتکشان و توده ها ی تحت ستم،
برای دفاع از ادامه و تضمین استقلال سیاسی ایران،
انقلاب دیگری باید سامان گیرد. انقلابی که رسالت
پاسخ به این وظایف انجام نشده را داراست یک انقلاب
قهرآمیز سوسیالیستی به رهبری حزب واحد طبقه
کارگراست و تنها چنین انقلابی راه نجات مردم ایران است.
سرنگون باد
رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی بدست مردم ایران!
دست
امپریالیستها ازایران ومنطقه کوتاه باد!
زنده باد
سوسیالیسم این پرچم رهایی بشریت!
حزب کارایران(توفان)
بهمن ماه هزار و سیصد ونودودوخورشیدی