. فیدل کاسترو، رهبر انقلاب کوبا در سن نود
سالگی درگذشت
فیدل کاسترو رهبر انقلاب ضد
امپریالیستی کوبا به مدت 45 سال بطور فعال در راس حزب و دولت
کوبا قرارداشت ودرسال 2008 میلادی به دلیل
کهولت سنی و بیماری، رسما ازمقام ریاست جمهوری و تمام
وظایفش کنارهگیری و برادرش رئول کاسترو جانشین وی
گردید.
کوبا قبل از انقلاب ملی و دمکراتیک 1959 همیشه مستعمره
آمریکا بود، نوکر دست به سینه آمریکا دیکتاتور مشهور،
ژنرال کودتاچی آقای "فولخنثیو باتیستا
ثالدیوارکه فاسد، قاچاقچی، آدمکش، همدست مافیا بود، منافع
امپریالیسم آمریکا را در کوبا تامین می کرد. کوبا
با تولید تک محصولی نیشکرش وابسته به آمریکا بود. سرمایه
داران بزرگ کشاورزی آمریکا، تمام مناطق حاصلخیز کوبا را به
زیر سلطه خود در آورده، دهقانان را به بردههای خویش بدل کرده و
توده مردم کوبا را غارت میکردند و کالاهای تولید شده در کوبا
را به آمریکا وارد کرده از آن سودهای سرشار میبردند.
بزرگترین قمارخانههای جهان در هاوانا بود که با دست مافیا و
سرمایه های آمریکائی میچرخید.
امپریالیسم آمریکا کوبا را به بزرگترین فاحشهخانه قاره
آمریکا و محل خوشگذرانی سرمایه داران فاسد بدل کرده بود، تا
آنها از آزادی های بیقید و شرط خویش با
اسارت بردگان جنسی در کوبا و بدون هراس از نقض حقوق بشری خانوادهها و
زنان کوبائی از همه "مزایای" نقض حقوق بشر و حقوق
انسانی متمتع شوند. انقلاب کوبا تحت رهبری فیدل کاسترو و همرزمش
رفیق چهگوارا، این قشر انگل را جارو کرد، زمینها را ملی
نمود، و به دیکتاتوری "باتیستا" که به حقوق بشر
احترام نمیگذاشت و شکنجه و آدمکشی و بیحقوقی را در کوبا
با یاری آمریکا رایج کرده بود، پایان داد. مردم
کوبا برای نخستین بار آموختند که حق کار، حقوق بشر است؛ آنها آموختند
که حق تحصیل اجباریِ رایگان حقوق بشر است؛ آنها آموختند که بهداشت
مجانی حق آنهاست؛ آنها آموختند که زن و مرد دارای حقوق مساویاند
و زحمتکشان دارای حقوق انسانی بوده و باید به این حقوق و
ارزش واقعی دست پیدا کنند و باید به این حقوق ارج گذاشت.
درِ زندانهای "باتیستا" بسته شد، شکنجهگران به سزای
اعمال خود رسیدند، ضد انقلاب فرار کرد و در فلوریدای
آمریکا مورد حمایت سازمان امنیت آمریکا قرار گرفت و تا به
امروز نیز بر ضد تمامیت ارضی و حق حاکمیت ملی کوبا
خرابکاری می کند. انقلاب بود که حقوق بشر را به کوبا آورد و این
امپریالیسم آمریکا و نوکرانش بودند که ناقض حقوق بشر و
حامیان جنایتکار آناند. آنوقت امپریالیسم آمریکا چهره
زشت خویش را نشان داد و تصمیم گرفت به مردم کوبا و تمام مردم
آمریکای لاتین درس بدهد که جرات نکنند به دیکتاتوری
امپریالیسم آمریکا تجاوز کرده و "حیاط خلوت"
آرام آمریکا را بر هم بریزند. آنگاه نخست مفتضحانه به کوبا توسط
مزدوران آمریکائی حمله کردند که این تجاوز معروف به "تجاوز
خلیج خوکها" توسط خلق کوبا به رهبری فیدل کاسترو درهم
شکسته شد. سپس ماشین تحریم و تبلیغات امپریالیسم به
راه افتاد تا دمار از روزگار مردم کوبا که جرات انقلاب ضد آمریکائی
کرده اند، در آورد. اسلحه
جنایتکارانه تحریم برای نخستین بار بر ضد کوبا به کار
گرفته شد که طولانی ترین دوره تحریم در تاریخ
بشریت است. ما ایرانیها و عراقیها و حتی مردم
شوروی سابق و لهستانِ دورانِ رویزیونیستها و بسیار
مردم جهان طعم تلخ این تحریمهای ضد بشری را چشیدهاند.
انقلاب کوبا تحت فرماندهی
فیدل کاسترو ضربه بزرگی بر امپریالیسم آمریکا در
آمریکای لاتین وارد ساخت
و استقلال و آزادی را برای زحمتکشان به ارمغان آورد و
این انقلاب الهامبخش میلیونها مردم تحت ستم آمریکای
لاتین بوده است. کوبا موفق شد با تحولات انقلابی به مسائل مهمی
از قیبل بهداشت و درمان و آموزش و خدمات پاسخ درخشانی دهد و
نیازهای اولیه ملت را تامین کند. ماهیت انقلاب کوبا
دمکراتیک وضد امپریالیستی بود. این
دستآوردهای انقلاب کوبا هنوز هم در آمریکای لاتین بعد از
بیش از نیم قرن بیهمتاست.
انقلاب کوبا اما در شرایط بروز رویزیونیسم
خروشچفی و تشدید اختلافات ایدئولوژیک در جنبش
کمونیستی رخ داد. حزب کمونیست چین و حزب کار آلبانی
در مقابل تزهای خائنانه و ضد کمونیستی کنگره سیاه
بیستم حزب کمونیست شوروی به سردمداری خروشچف پرچم دفاع از
استالین و مارکسیسم لنینیسم را بر افراشتند و به
زیر بار دکترین کیش "شخصیت استالین " و
سوسیالیسم زدائی خروشچف مرتد که چیزی جز
احیای سرمایه داری نبود، نرفتند و از سی سال
دیکتاتوری پرولتاریا تحت رهبری رفیق استالین قاطعانه دفاع نمودند. کوبا تحت رهبری
فیدل کاسترو در نزاعی که در گرفته بود نتوانست جانب
دیکتاتوری پرولتاریا را بگیرد و سرانجام به جبهه ضد استالینی و
رویزیونیستی خروشچف وشرکاء لبیک گفت به این
امید که با کمک های رویزیونیستهای ضد
انقلابی به ادامه انقلاب و "استقرار سوسیالیسم"
بپردازد. کوبا ازهمان سال 1972 در شورای تعاون اقتصادی، "کومه کون" تحت رهبری
بورژوازی نوخاسته شوروی ادغام شد و اقتصادش را به دُم سیاست
اقتصادی نواستعماری شوروی گره زد. گرچه شورای تعاون
اقتصادی در 1949 تاسیس گردید ولی شوروی مبداء
سیاست نواستعماری خود را نسبت به آن در کنگره بیستم حزب کمونیست
اتحاد شوروی در سال 1956بنیاد نهاد. خروشچف در گزارش خود به این کنگره گفت:
"امروز دیگر لازم نیست که هر کشور
سوسیالیستی ضرورتا همه شعب
صنایع سنگین را رشد دهد...... اکنون چون در میان
کشورهای سوسیالیستی دوستی نیرومندی
حکمفرماست، قابلیت دفاع و امنیت آنها می تواند بر قدرت
صنعتی مجموعه اردوی سوسیالیسم متکی باشد. هرکشور
اروپائی دمکراسی تودهای
میتواند در زمینه رشد آن شعب صنعتی و در تولید آن نِعَمی تخصص
یابد که برای آن واجد مقدمات طبیعی و اقتصادی
مساعدی است."(تاکید از ما است- توفان).
این سیاست رویزیونیستی در خلال بیش
از سه دهه طی مراحلی چند جامه عمل پوشید و کشورهای
"سوسیالیستی" را به صورت زائدههائی در اقتصاد
امپریالیسم نوخاسته شوروی ادغام کرد. سیاست ویرانگر
رویزیوینیستها بر این امر استوار بود که که مواد اولیه و مواد خام صنایع "تخصص
یافته این کشورها را در دست خود متمرکز سازند. در آغاز کشورهای
دمکراسی تودهای در پی آن بودند که این مواد را از منابع
مختلف به دست آورند تا در دام وابستگی نیفتند، اما شوروی به تدریج آنها را از ابتکار بازداشت و خود را به صورت
یگانه منبع تحصیل مواد خام و اولیه لازم صنایع آنها در
آورد. این سیاست نواستعماری، کشورهای عضو "کومه
کون" را به سوی اقتصاد وابسته تک محصولی و صنایع سبک
تولیدی سوق داد و آنها را از استقلال اقتصادی باز داشت.
چنین سیاست ارتجاعی را میتوان دراقتصاد بلغارستان،
لهستان، مجارستان و... و کوبا مشاهده کرد. اگربلغارستان در تولید
لبنیات و پنیر بلغاری درجا زد، کوبا نیز به تولید
نیشکر به عنوان عمدهترین تولید صنعتی داخلی بسنده
نمود و افسار اقتصادیاش را به دست اردوگاه
رویزیونیستی سپرد وعملن به زائده اقتصادی و
سیاسی اتحاد شوروی تبدیل گشت.
گرچه دولت فیدل کاستر در پی سیاستهای
ماجراجویانه خروشچف که از بالای سر حق حاکمیت ملی کشور
کوبا به زد و بند با جان اف کندی پرداخت و با قمار سیاسی و
غیرمسئولانه جهان را به لبه پرتگاه جنگ جهانی سوم کشانید، به
مخالفت با خروشچف برخاست، گرچه که فیدل کاستر در زمان تجاوز شورویها
به کشور چکسلاواکی که راه پیشنهادی اقتصادی
رویزیونیستها را در پیش گرفته بود به انتقاد دست زد،
ولی به علت فقدان اصولیت کمونیستی سرانجام تسلیم
رویزیونیستها شد، به طوریکه بر تجاوز سوسیال
امپریالیسم شوروی به افغانستان که فاجعه به بار آورد، صحه گذارد
و به حیثیت خویش در میان ممالک غیر متحد جهان که
کاسترو را به ریاست مجمع خویش برگزیده بودند، ضربه مهلکی
وارد ساخت.
با فروپاشی شوروی در
1991، شورای تعاون اقتصادی، "کومه کون" نیز
یکشبه فروپاشید و کوبا نیز در این بحران فرو رفت.
امپریالیسم آمریکا از فرصت بهره جست با تشدید
تحریمهای اقتصادی جنایتکارانه تحت رهبری جرج بوش و
بیل کلینتون فشارهای مضاعفی را در دو مرحله از سالهای
1992 تا 1996 بر اقتصاد کوبا اعمال کرد تا این کشور را به زانو در آورد.
امپریالیسم آمریکا تمام کشتیهای خارجی و
هرگونه سرمایهگذاری در کوبا را بطورغیر قانونی متوقف
کرد. نتیجه اینکه امروز وضعیت کشاورزی کوبا بسیار
اسفناک است. دو سوم از زمینهای کشاورزی کوبا قابل کشت
نمیباشد، نیمی از تراکتورهای کشاورزی فاقد
کیفیت لازم برای استفاده هستند. در یک کلام تولیدات
کشاورزی هم اکنون در سطح پائینتر از تولیدات کشاورزی در
سالهای 1980 است. خودکفائی کشاورزی کوبا حدودا پنجاه درصد است.
یعنی 18 درصد از نیروی کار، برابر با 4 درصد از
تولید ناخالص ملی.
در طی سه سال پس از فروپاشی شوروی تولید
ناخالص ملی کوبا 34 درصد سقوط کرد.
در کل 47 درصد از تولید کشاورزی کوبا سیر نزولی داشته و
واردات کوبا از 8 میلیارد دلار در سال به 2 میلیارد دلار
کاهش یافت. به تبع این سیر نزولی حد متوسط کالری برای هر نفر به 1850
کالری در روز کاهش یافت که به زیر خط مرز حداقل کالری که
2100 کالری است سقوط کرد و موجب کمبود پروتئین دربین مردم
زحمتکش گردید.
در بستر فشارهای تحریم خارجی و رکود داخلی، دولت کوبا ناچار گردید دست به
رفرمهایی بزند. رفرمهای بورژوایی نظیر گسترش
خصوصیسازیها در بخش صنایع کوچک که در سال 1994 آغاز
گردید. این خصوصی سازیها به 27 درصد افزایش
یافت که 12 درصد از تولید
ناخالص ملی را شامل میشود. تا قبل از سال 1989، 4 درصد از
صنایع تولیدی کوچک خصوصی بودند. اکنون روند خصوصیسازیها
در حال رشد است و شتاب میگیرد. رکود تولید در بخش صنایع
کوچک، فقدان سرمایه کافی و نازل بودن سطع دستمزدها و تقویت
انگیزههای مادی و یا ذینفعی مادی
برای رشد تولید علل سیاستهای نوین و رفرمهای
جدید تعریف شده است که این روزها از آن بسیار سخن
میرود. اکنون دستمزدها در بخش
تولیدات دولتی از بخش خصوصی به مراتب نازلتر است و دولت اعلام
نمود که امکان افزایش دستمزد در بخش دولتی وجود ندارد. و لذا
تمایل بخشهای وسیعی ازمردم به سوی بخشهای
خصوصی رو به فزون است و دولت نیز خود مشوق این امر است. طبعا
این امر موجب افزایش نابرابریهای اقتصادی در
بین مردم میگردد و به تشدید مبارزه طبقاتی میانجامد.
شرکت مردم در روند اقتصادی جامعه
بسیار پائین است و در رسانههای داخلی نیز کمتر به
اینگونه معضلات میپردازند... در بستر چنین شرایط
اقتصادی و اجتماعی است که کوبا از احیای روابط دیپلماتیک و تجاری با
آمریکا استقبال کرده تا با رفع تحریمهای اقتصادی بتواند به
اقتصادش سر وسامان دهد...
اما تجربه
تحریم جنایتکارانه کوبا نشان میدهد که هرگز به امپریالیسم
آمریکا و هیچ کشور امپریالیستی نمیتوان و نباید
اعتماد کرد و با اتکا به نیروی مردم و اتخاذ سیاستهای
دیپلماتیک صحیح و سودجستن از تضادهای بلوکهای
امپریالیستی و سرمایهداری و توازن طبقاتی،
میتوان در مقابل تجاوز به استقلال و تمامیت ارضی خویش
مقاومت کرد و توطئه های نیروهای استعماری را خنثی
ساخت. امپریالیستها به هیچ چیز جز به منافع سرمایه
مالی خود پایبند نیستند. امپریالیستها هرگز
نمیتوانند دوست بیغرض کشوری باشند. امپریالیستها
همیشه دشمنند. تا امپریالیسم در جهان وجود دارد، امنیت
نیست و جنگ نمیتواند از بین رود. امپریالیسم
یعنی تروریسم عریان. این واقعیتی است
که باید ببینیم. در زمانهای بحران ماهیت این
بازیگریهای "دموکراتیک" برملا میشود.
امپریالیسم آمریکا تروریست، جاسوس، ناقض حقوق اساسی
انسانها و دشمنِ شماره یک بشریت است و خلق کوبا به چنین
هیولائی هرگز نباید اعتماد بکند، اگرچه این غول بی
شاخ و دم پس از پنجاه سال ترور و توطئه در لباس دوست ظاهر شده حتا به نماد
رهائی کوبا یعنی چه گوارا "مهر میورزد" و عکس
یادگاری بجای میگذارد!!. فراموش نکنیم به دستور
رسمی روسای جمهور آمریکا تا به امروز 600 بار به جان فیدل
کاسترو سوء قصد کردند که از نظر حقوق بینالملل جنایت و اقدام به قتل
محسوب میگردد. عاملان این سوء قصدها باید در مقابل
دادگاههای جهانی قرار گیرند.
در ضمن فراموش نکنیم که "سلطنت طلبان" کوبائی
فراری در فلوریدای آمریکا در مرگ فیدل کاسترو
شادمانی و پایکوبی نمودند و این نشانه بیوجدانی
و بربریت این خوکهای کثیف در سراسر جهان است. رسانههای
گروهی تبلیغاتی و دروغگو و عوامفریب غربی نیز
تا توانستند بر این تصاویر مشمئز کننده تکیه کردند تا بر
ماهیت انقلابی انقلاب کوبا پردهای از فراموشی و دروغ
بکشند. خوب است که این دسیسه امپریالیستها را نیز
به خاطر بسپاریم.
شکل ویژه انقلاب کوبا و نقش روشنفکران در آن، یک جنبه نامناسب
نیز با خود به همراه داشت که حزبیت را به زیر پرسش برد و در نزد
تفکرات خرده بورژوائی و منشفردی روشنفکران و روحیه قهرمان
پروری به حرکتهای چریکی شهری در
آمریکای لاتین و سپس در سراسر جهان و از جمله در ایران
دامن زد که صدماتش را تا به امروز طبقه کارگر ایران در نتیجه
این انقلابیگری خردهبورژوائی بر اندام خویش حس
میکند. گرچه که در خود کوبا بعد از پیروزی به این نقاط
ضعف توجه شد، ولی تاثیرات منفی آن تفکرات انحرافی با سوء
استفاده طبقاتی در سراسر جهان باقی ماند و ابزاری برای
مخالفت با حزبیت سیاسی طبقه کارگر گردید.
حزب ما همواره به انقلاب کوبا ارج نهاده است و از دستآوردهایش
حمایت کرده و امپریالیسم خونخوار آمریکا را محکوم و افشا ساخته است. لیکن واقعیت
این است که رهبران کوبا با پیروی از
رویزیونیسم شوروی و ادغام شدن در "کومه کون"
ضربه مهلکی به اقتصاد و آینده کوبا زده و اکنون میوه تلخش را
میچینند. اصولا هر انقلاب مردمی یا به سوی
سوسیالیسم و دیکتاتوری پرولتاریا می رود
یا در مرحله اولیه درجا میزند و بورژوازی مجددا قدرت را
در شکلی دیگر به کف میگیرد. شق وسطی وجود ندارد.
از سویی باید تاکید کرد که استقرار ساختمان
سوسیالیسم در یک کشور کوچک از نظر عملی ممکن نیست،
مگر این که متحدین نیرومندی در کنارش باشند. کوبا با توجه
به رشد جمعیت و مساحتش، با توجه به
محدویتهای فراوردههای داخلیاش، حتا اگر
کشوری سوسیالیستی میبود در شرایط فقدان
دژهای سوسیالیستی امکان بقاء طولانی نمیداشت
و در محاصره دراز مدت تحریم اقتصادی و گرسنگی و عقب
ماندگی صنعتی تاب نمیآورد. ما از اینکه انقلاب کوبا تحت
رهبری فیدل کاسترو توانست به بخشی از نیازهای مردم
پاسخ گوید، به استقلال ملی دست یابد و زورگوئیهای
جنایتکارانه امپریالیسم آمریکا را بر نتابیده و
بیش از پنج دهه مقاومت کرده، ارج می نهیم و از خلق کوبا قاطعانه
دفاع می کنیم و درگذشت فیدل کاسترو رهبر انقلاب کوبا را به مردم
زحمتکش کوبا تسلیت میگوئیم .از انقلاب کوبا و ازشکست
سایر انقلابات باید آموخت و با تکیه به مارکسیسم
لنینیسم خود را برای
انقلابات سوسیالیستی آینده آماده کنیم.
حزب کارایران(توفان)
یکشنبه هفتم آذر 1395
www.toufan.org