گزارشی ازایران
پیرامون اوضاع ورشکسته اقتصادی وسیاسی وشرایط
روحی واجتماعی مردم
وضعیت اقتصادی –
اجتماعی
اقتصاد تک محصولی ایران که بر اساس فروش نفت و
پرداخت هزینه های دولتی و واردات کالاهای مورد نیاز
گذاشته شده است ، به خصوص در دوران پس از جنگ هشت ساله ایران و عراق با در
پیش گرفتن سیاستهای نئولیبرالی دیکته شده
توسط بانک جهانی و صندوق بین المللی و سازمان تجارت جهانی
در جهت نابودی تولیدات صنعتی و کشاورزی و گسترش واردات
بوده است.
کشورهای امپریالیستی آمریکا
و اتحادیه اروپا که به خوبی نسبت به وضعیت اقتصاد ایران و
نقطه ضعف آن شناخت داشتند و می دانستند که با تحریم خرید نفت و
انتقالات بانکی و بلوکه کردن پولهای فروش نفت ، ایران را در
شرایط کیش و مات قرار میدهند و شرایطی ایجاد
می کنند که حاکمیت حتی توان پرداخت مخارج جاری دستگاه
دولتی را نداشته باشد و با فراهم آوردن زمینه های شکست
اقتصادی وگسترش بیکاری و فقر و افزایش تورم و
شورشهای اجتماعی حاکمیت جمهوری اسلامی را که از طغیان مردم گرسنه به وحشت مرگ
خواهد افتاد ، به تسلیم بدون قید و شرط خواهند کشاند .
هر چند حاکمیت نام این تسلیم را نرمش
قهرمانانه برای حفظ نظام گذاشت و پاکت مذاکرات که شامل همه امتیازات
در عرصه های مختلف اقتصادی و سیاسی (چه در عرصه
جهانی و منطقه ای) را تنها با
شرط حفظ نظام پذیرفت ؛ ولی این تسلیم و باج دهی از
چشم مردم دور نمانده و مردم نسبت به آن آگاهی کامل دارند.
بخشهائی از حاکمیت که شامل
نئولیبرالهای باند رفسنجانی و دولت روحانی و اصلاح طلبان
و بخشهائی از بورژوازی بروکرات و بورژوازی تجاری و اقشار
بالائی جامعه و مرفه می شود ، برای به نتیجه رسیدن
مذاکرات تسلیم ، دقیقه شماری می کنند و این تحول را
در جهت تثبیت موقعیت و منافع طبقاتی خود ارزیابی
می کنند و در ضمن تبلیغ می کنند که حاصل آن نیز
تلطیف فضای سیاسی و اجتماعی و گسترش
آزادیهای فردی است؛ و از این طریق بخشهائی از
خرده بورژوازی مرفه و مدرن و شهری را نیز به دنبال خود می
کشانند.
بخشهائی از حاکمیت که شامل باندهای
بورژوا بروکرات نظامی ، امنیتی و معمم می شود و از
طریق خصوصی سازیها و خودمونی سازیها و رانت
خواری ها و کنترل مراکز مذهبی نظیر تولیت آستان قدس مشهد
و شاهچراغ شیراز و معصومه قم و
موقوفات و نهادهائی نظیر بنیاد مستضعفین و کمیته
امداد خمینی و هزاران شرکت مالی و صنعتی و مجموعه
های کشت و صنعت زیر مجموعه آن را در کنترل دارند و بخشهائی از
بورژوازی تجاری و خرده بورژوازی سنتی مرفه که از طرفدارن
خامنه ای و به اصطلاح اصولگرایان هستند با نگرانی و بیم و
امید به تحولات آینده می نگرند.
بخشهای پائینی و بدنه سپاه و بسیج
و نیروهای متوهم مذهبی که به باند خامنه ای اعتماد داشتند
تحت تاثیر چرخش به راست حاکمیت و تسلیم و باج دهی به غرب
، سرخورده از کلاه گشادی که بر
سرشان رفته و نگران از تحولات ، به دنبال کشیدن گلیم خود از آب و جدا
کردن حسابشان از حاکمیت هستند.
روند تخریب و تعطیل صنایع که به دنبال
تحریمها و به خصوص تحریم مبادلات بانکی تشدید شد، باعث
شده حتی آن بخشهائی که مشکل نقدینه گی نداشتند نیز
به علت اینکه نمی توانند مواد اولیه و یا قطعات وارد کنند
دچار بحران گشته و به تعطیل کشیده شوند. همین روند تخریب
در بخش کشاورزی و دامپروری البته به دلیل حمایت نکردن از
تولیدات داخلی و گسترش واردات وجود دارد و هر روز ابعاد گسترده
تری می گیرد.
تنها بخشی از به اصطلاح" اقتصاد"
ایران که همچنان پر رونق است ، زمینخواری و مستغلات و بساز و
بفروشی و در واقع تخریب
زمین های کشاورزی و باغات و جنگلها و مراکز صنعتی و
تبدیل به برج و ویلاست. تقریبا بخش اعظم سرمایه ها به
این سو سرازیر شده است ؛ از کسانی که سرمایه های
چند صد میلیاردی دارند تا کسانی که سرمایه چند ده
میلیونی دارند به فکر
خرید و فروش زمین و بساز و به فروشی هستند چون قیمت املاک
و ساختمان مطابق افزایش قیمت ارز بالا میرود و در ضمن سود سرشار
و بی درد سری در آن است.
برای اینکه دید روشنتری از
این وضعیت داشته باشیم مشاهدات خود را از چند هفته قبل که
مسافرتی به شهرها و روستاهای شمالی ایران در مازندران و
گیلان داشتم برایتان تعریف می کنم.
در اکثریت مطلق روستاها خبری از نان و ماست و
کره و پنیر و سرشیر و حتی تخم مرغ محلی نیست. در
روستائی از توابع مرزن آباد به اسم کندلوس که ساکنین بومی اش
دویست نفر هم نیستند، بیش از بیست عدد بنگاه معاملات
ملکی و نصف این تعداد بقالی وجود دارد که همه کالاهای خود
را از شهر وارد می کنند. روستائیان کار کشاورزی و باغداری
و دامداری را رها کرده به خرید و فروش زمین های
کشاورزی و جنگلی روستا به
منظور ویلا سازی برای اقشار مرفه شهری و یا
بقالی و کارگری ساختمان و یا سرایداری ویلا
ها پرداخته اند و یا به شهر مهاجرت
کرده اند.
بسیاری از روستائیان مرفه و نیمه
مرفه مناطق خوش آب و هوای ایران یک شبه به ثروتمندان
نوکیسه شهر نشین تبدیل شده و روستائیان کم زمین و
بی زمین به کارگران ساختمانی و حاشیه نشین شهرها.
در تمامی
شهرهای شمالی در هر خیابان بیش از صد بنگاه معاملات
ملکی و صدها مغازه کلوچه و مربا و ترشی فروشی و اجناس
تولید چین به عنوان سوغات شمال می بینید و صدها نفر
که در کنار جاده و خیابان تابلو ویلای اجاره ای به دست
گرفته اند. فقط در منطقه کلاردشت بیش از هزار بنگاه معاملات ملکی وجود
دارد. از تولید خبری نیست . کارها یا خدماتی است در
رابطه با شکم مثل کبابی و رستوران و
پیتزا و همبرگر و یا مغازه داری و دلالی است . البته در
همه جای ایران و از جمله شهرهای شمالی ایران
خیل عظیمی از روستائیان فقیر و اکثرا زنان را
می بینید که به عنوان دست فروش در کنار جاده و خیابان در
حال فروختن سبزی و میوه مختصری هستند.
روستاهای مناطق بد آب و هوای ایرا ن
نظیر خراسان جنوبی و نواحی کویری یا
خالی از سکنه هستند و یا فقط چند خانواده بسیار فقیر و
سالمند در آنها زندگی می کنند.
در تمام شهرهای بزرگ ایران حاشیه
های پر جمعیتی است که در بسیاری موارد جمعیت
حاشیه ها از خود شهرها بیشتر است و در انبوهی از مشکلات دست و
پا می زنند.
بیکاری بیداد می کند.
بسیاری از جوانان با تحصیلات دانشگاهی بخصوص دختران با دستمزدهائی به مراتب
پائینتر از حداقل تعیین شده به عنوان فروشنده در بوتیک ها
و فروشگاههای مختلف و رستوران ها و
تولیدی ها مشغول کار هستند. دهها هزار جوان دست فروش در
خیابانهای مختلف و کنار بازارها و در متروها مشغولند . عده ای
با موتور مسافرکشی می کنند و یا پیک موتوری هستند.
پیرمردها و پیر زنان بازنشسته و زنان سرپرست خانواده دست فروشی
را می بینید که کل سرمایه شان بیست هزار تومان
نمی شود و در واقع پوششی است برای گدائی محترمانه. پسران
و دختران دانشجوئی که در کنار خیابان و پلهای عابر پیاده
و میدانها نوازندگی می کنند.
پدیده نو ظهوری که در چند ساله اخیر به
صورت علنی و قانونی فعالیت می کند ، بازار بورس دلالان
سکه طلا و ارز مثلا در میدان سبزه میدان و خیابان فردوسی
تقاطع منوچهری است. هزاران دلال سکه و ارز که البته همگی مثل همکاران
کت و شلواری بازار بورس قانونی و بازار بورسهای اروپائی و
آمریکائی و غیره، ازهفت
خط های روزگار هستند ولی با تیپهای لمپنها و
باجگیرها به کار خرید و فروش
عمده مشغولند.از این گونه بازار ها که توسط دلالان حرفه ای گردانده
می شود می توان از بازار فروش
دهها هزار انواع و اقسام ماشین را در
بیابانهای اطراف بزرگ راهی در جنوب تهران و یا بازار فروش
انواع و اقسام حیوانات ( حتی شیر و پلنگ و کروکودیل و
میمون ) ، یا جمعه بازار تهران که در آن اجناس عتیقه و
دزدی هم بفروش می رسد نام برد.این طور که پیش میرود
بعید نیست تا چند سال دیگر شاهد بازار بورس فروش علنی
مواد مخدر یا بازار برده فروشان هم باشیم. زیاد تعجب
نکنید وقتی مردم کلیه و کبد و چشمشان و تن و روحشان را می فروشند، حتما دلال ها و
سرمایه داران معمم و مکلائی پیدا خواهند شد که از آن
بازاری برای کسب سود درست کنند. خلاصه در ایران اسلامی
امروز با پول هر کاری میتوان انجام داد.
در مورد وضعیت معیشت مردم ایران می
توان به جرئت گفت که از جمعیت هشتاد میلیونی امروز
ایران حداقل پنجاه میلیون نفر در حد خط فقر و یا
زیر خط فقر و یا خط بقاء و زیر خط بقاء و رو به مرگ ،
زندگی میکنند که در بر گیرنده بیکاران و خانواده های بی
سرپرست و کارگران و زحمتکشان شهر و روستا و کارمندان و حقوق بگیران رده پائین و متوسط ادرات
است. قیمت ارزاق و مایحتاج عمومی و به خصوص اجاره مسکن
بیداد می کند. نسبت به دوسال قبل، قیمت تمام کالاها بین
دویست تا سیصد درصد افزایش داشته است. هیچگونه تناسب
معقول و منطقی بین مخارج و دستمزدها و حقوق دریافتی وجود
ندارد. اکثر مردم مجبورند به چند کار
مشغول و بین 12 تا 16 ساعت در روز کار کنند تا بتوانند حداقل امکانات بخور و
نمیر را فراهم کنند.قیمت کالاها بر اساس نرخ های جهانی و
بر اساس ارزهای خارجی محاسبه می شود و دستمزدها و حقوق ها بر
اساس استثمار داخلی و با ریال
و یکدهم دستمزدها و حقوق ها در سطح اروپا و آمریکا پرداخت
میشود.
وضعیت فرهنگی
دستگاه حاکمه جمهوری اسلامی توانسته در
طی 35 ساله حاکمیت خود ، به خوبی ، از عهده جا انداختن فرهنگ
آخوندی در جامعه برآید. دروغگوئی و ظاهر سازی و
ریاکاری و تملق و چاپلوسی و کلاهبرداری و خودخواهی
و خود محوری و فردگرائی و چشم و همچشم گرائی و پول پرستی
و پول محوری و ظاهرگرائی و
مدرک گرائی و خرافات به فرهنگ مسلط جامعه امروز ایران به خصوص در
بین طبقه بورژوا و اقشار وسیع خرده بورژوای مدرن و سنتی و
بخشهائی از زحمتکشان جامعه درآمده است. البته نکته دیگری که
باید یادآور شد تاثیرات دستگاههای ارتباط جمعی
امپریالیستی و کانالهای تلویزیونی اپوزیسیون
دست راستی و ارتجاعی در جهت تشدید کردن جنبه های
مضمونی این تخریب فرهنگی
است ؛ اگر چه ظاهری متفاوت و بی ریش و پشم و مدرن دارد.
خرده
بورژوازی شهری و مرفه و امروزی ایران که مخالف ظواهر سنتی وریش و پشم است و
گرایش به ظواهرمدرنیسم غرب
دارد آرزویش داشتن خانه ای در شمال شهر و ویلائی در شمال
، سفر به خارج از کشور و داشتن ماشینی شیک و کامپیوتر و
جدیدترین موبایل و استفاده از مدارس غیر انتفاعی و
فرستادن فرزندان به دانشگاه های خارج برای تحصیل و اگر نشد با
زور پول به دانشگاههای آزاد برای گرفتن مدرک ، باز کردن صفحه ای
در فیسبوک و گذاشتن عکسهای قد و نیم قد با حالتهای قرو قمیش
از خود و نوشتن مطالبی از دوران با شکوه باستانی ایران و خدمات
رضا شاه و فحش به اعراب و لبنان و غزه و در هنگام انتخابات جیغ بنفش
کشیدن و حمایت از حسن آقای روحانی و امید به
آشتی حسن و حسین ( اوباما ) . این قشر که برای بالا
کشیدن خود به سطح بورژوازی حاضر است هر کاری بکند هنر
پیشه خوبی هم هست؛ اگر لازم باشد در ظرف یک چشم به هم زدن دهها
معلق زده و جبهه عوض می کند. مهم حفظ موقعیت و منافع فردی است.
داشتن پرنسیپ برایش حرف مفتی است.
اقشار متوسط و پائینی خرده بورژوازی
شهری و روستائی نیز هر چند همواره در حال نالیدن از
مشکلات اقتصادی و اجتماعی هستند ولی چون معیار ارزش ،هم
برای آنها ، و هم جامعه ، پول است با هر جان کندن و مشقت و این کلاه و
آن کلاه کردن می خواهند خود را بالا بکشانند و یا حداقل در ظاهر
نشاندهند که وضعیت مالیشان خوب است و در رفاه بسر میبرند.اگر
یک خانه هفتاد ، هشتاد متری دارد می خواهد از طریق ساخت
مشارکتی اجازه ساخت یک آپارتمان چهار طبقه بگیرد و از دو دستگاه
آپارتمانی که سهمش میشود یکی را خودش استفاده کند و
دیگری را اجاره دهد تا کمک خرجش شود . اگر کارمند است سعی
می کند قاپ رئیسش را بدزد ، چاپلوسی کند ، خودش را مرید و
مراد و همنظر او جا بزند ، از دیگران جاسوسی کند ، نمازجماعت بخواند ،
روزه بگیرد ، عضو بسیج بشود فقط برای اینکه کارش را حفظ
کند. اگر کاسب است ، به مسجد محل حتما سری بزند و دم امام جماعت مسجد محل را
ببیند. تا آنجا که می تواند گران فروشی کند و جنس بنجل و
تاریخ گذشته و درهم به خلق الله بفروشد . البته اجناس مرغوب را برای
مشتری های پولدار با قیمت بالاتر نگه دارد. اگر
تولیدی دارد سعی کند از ارزانترین مواد اولیه
استفاده کند و برای محل کار تا آنجائی که میتواند کمتر اجاره
دهد و اگر لازم شد بیست نفر را هم در یک زیر زمین 12
متری بدون پنجره و هواکش بچپاند؛ به کارگران هم تا جائی که می
تواند کمتر مزد دهد ؛ اگر بتواند همان کار را از بچه ها بکشد و نصف دستمزد بدهد که
چه بهتر؛ قانون کار و بیمه هم که کشک است و شامل حال کارگاههای
زیر ده نفر نمی شود، تازه آنجاهائی هم که شامل قانون کار
میشود ، تره ای برای این قانون خرد نمی کنند .اگر تعمیرکار
و سرویس کار است ، سعی می کند هم دستمزد بالا بگیرد و هم
از قیمت قطعه استفاده شده چیزی نصیبش شود و یا قطعه
دسته دوم استفاده کند و پول قطعه نو را بگیرد.
اعتیاد و فحشاء و الکلیسم و دزدی و
کلاهبرداری و رشوه خواری و رانت خواری و زورگوئی و اجحاف
مقامات قضائی و دولتی و انتظامی و حراست ادارات و مراکز
صنعتی و نداشتن امنیت شغلی و اجتماعی و توهین و
بی احترامی و در کل جاری بودن قانون جنگل ، به اموری
عادی در زندگی مردم ایران درآمده. مردم به بی حقوقی
خود و همچنین بی توجهی و لگد مال کردن قانون ( حتی
قوانین رانندگی ) آنجا که بتوانند ، عادت کرده اند.
دزدی چنان گسترده است که تقریبا جلوی همه
پنجره های طبقات اول ساختمانها میله های آهنی و در مقابل
در ورودی اکثر آپارتمانها دریچه فلزی کشوئی کشیده
اند. ماشینها به انواع واقسام سیستم های دزدگیر و قفل
های فرمان مجهز است و مغازه ها به آخرین مدل دوربین های
مداربسته و دزد گیر، ولی با این حال به دلیل فقر گسترده ،
دزدی هم بصورت گسترده وجود دارد.
اخلاق و فرهنگ اسلامی علاوه بر مظاهر بیان شده
در فوق بخصوص در رابطه با حقوق خانمها در طی این 35 سال چنان گسترش
یافته که زنان و دختران تنها، حتی در شهرهای بزرگ، از دست
مزاحمت ها و متلک گوئی ها ی ارذل و اوباش و درخواستهای نامشروع
توسط روسا و همکاران مرد در محیط کار یا مراکز آموزشی ، راحت
نیستند. در ایران امروز شیشه غیر مشجر و معمولی یا
رنگ نشده و استتار نشده با پارچه های زخیم در پنجره هیچ خانه
ای چه در شهر و چه در روستا نمی بینید. دلیلش هم ، البته،
هم چشمهای پاک امت حزب الله و هم کنجکاوی و تجسسِ رواج یافته توسط
فرهنگ امر به معروف و فضولی اسلامی است.
در فرهنگ غالب جامعه ما پایبند بودن به اصول
انسانی و فضائل اخلاقی مساویست با هالو بودن و بلاهت و
سادگی و عکس آن مساوی با زرنگی و تیز هوشی.
با همه این اوصاف زیاد نا امیدتان نکنم
هنوز هم در مقابل این تهاجم ضد فرهنگی توسط ارتجاع داخلی و
خارجی ، در میان کارگران و زحمتکشان و روشنفکران مردمی و
مترقی جامعه ، مقاومت وجود دارد. همچنانکه می دانید در
حاکمیت جمهوری اسلامی انسان بودن و با مغز خود فکر کردن و با
شخصیت بودن جرم بزرگی است و مساویست با از دست دادن امنیت
شغلی و اجتماعی و زندان و شکنجه و اعدام. با این حال انسانهائی
هستند که حاضرند این خطر را بپذیرند و بر اصول انسانی و
اخلاقی و وجدانی خود پایبند باشند. کارگران و روشنفکران
مردمی زندانی مظهر این مقاومت و پایداری و فرهنگ انسانگرایانه و
آزادیخواهانه و عدالت پژوهانه هستند.
این مقاومت در اشکال فعالیتهای صنفی و اجتماعی
و فرهنگی و ادبی و هنری
و ورزشی وجود دارد.
***
مخالفت و مقاومت و مبارزه با وضعیت موجود
اشکال و ابعاد این مخالفت و مقاومت و مبارزه با تهاجم
فرهنگ ارتجاعی حاکم و وضعیت سیاسی و اقتصادی
تحمیلی در بین اقشار و طبقات مختلف مردم ، متفاوت و گاه در هم
آمیخته ، گاه به صورت واکنشی طبیعی و غریزی و
گاه از سر لجبازی و دهن کجی و
گاه آگاهانه و با برنامه و
سازمانیافته است. و البته واکنش حاکمیت هم نسبت به آن متفاوت است و
شدیدترین برخورد را با مبارزه آگاهانه و سازمان یافته دارد.
اقشاری از بورژوازی خارج حاکمیت و خرده
بورژوازی مرفه شهری مخالفت خودشان را با نبود آزادیهای
فردی و اجتماعی و تحمیل فرهنگ گریه و زاری و خرافات
حاکم، "به شیوه ای منفی "، با ایجاد یک
زندگی دوگانه ، یکی در
مکانهای دربسته با فرهنگ ( کاباره ، دیسکو ای و قمارخانه و
عیاش خانه ای) غربی و تحریم پنهانی تمام مظاهر
فرهنگ حکومتی و دیگری با دهن کجی و آزادی های
یواشکی در مکان های عمومی مثل آرایشهای
افراطی ،استفاده از لباسهای جلب توجه کننده با طرحهای
عجیب و غریب و نامناسب ، کاربرد اصطلاحات خارجی و
پیروی از آخرین مدهای کشورهای غربی ،نشان
می دهند.
خرده بورژوازی غیر مرفه شهری و
اقشاری از زحمتکشان ، بخش اعظم دانشجویان و جوانان و روشنفکران و
هنرمندان و نویسندگان و شعرا که در
طی حاکمیت جمهوری اسلامی به شعور و دانش و شخصیت
شان توهین شده و دائما تحت فشار استبداد حاکم و تهاجم ضد فرهنگی آن
قرار داشته اند با روی آوردن به
تحصیل ، ورزش ، موسیقی ، هنر و فعالیت درعرصه
های اجتماعی نظیر انجمنهای دانشجوئی ، ادبی ،
فرهنگی ، هنری ، زنان ، محیط زیست ، حمایت از
حیوانات و نظائر آن ، که تا حد زیادی واکنش غریری و
پارادکس عملکرد حاکمیت است ، ضمن ایجاد آرامش روحی و
رضایت از خود ، "به شیوه ای مثبت "، و کم خطری
( نسبت به فعالیت های سندیکائی و سیاسی )،
مخالفت خود را نشان میدهند. هر چند
تا به حال دهها نفر از فعالین عرصه های دانشجوئی و فرهنگی
و هنری و زنان با زندان و شکنجه و سرکوب و محرومیت از تحصیل و
کار مواجه شده اند.
مقاومت و مبارزه اکثرا خود جوش و در مواردی آگاهانه و برنامه ریزی شده و تا
حدودی سازمانیافته و البته پراکنده و تدافعی ، بیشتر در
رابطه با مبارزات طبقه کارگر ، معلمان ، پرستاران و بازنشسته ها دیده می شود. در بخش
آگاهانه و سازمانیافته آن که توسط سندیکاهای مستقل کارگری
و انجمنهای صنفی معلمان و پرستاران و نظائر آن صورت می گیرد
و فعالین سندیکائی ایران که از آگاهترین ،
پیشروترین و فداکارترین و با نفوذترین و محبوبترین
افراد در بین کارگران و زحمتکشان شهری هستند در صف مقدم این جنبش آزادیخواهی و عدالت
طلبی قرار دارند ، همواره در معرض خطر اخراج و زندان و شکنجه و بدترین
فشارها به خود و خانواده شان هستند.
برای اینکه تصویری روشنتر و
دقیقتر از چگونگی شرایط مبارزه و میزان فداکاری و
ایثار این پیشروان جنبش آزادیخواهی و عدالت
طلبی داشته باشیم باید اشاره ای کوتاه به وضعیت
امنیتی و شرایط کار و مشکلات معیشتی زحمتکشان داشته
باشم.
همانطور که میدانید ، جمهوری
اسلامی از اولین روز روی کار آمدنش تا به حال تمام تلاشش
این بوده و هست که تمام عرصه های مختلف سیاسی ،
اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی و هنری و ورزشی و تفریحی را از طریق اعمال
زور و به شکل امنیتی تحت کنترل کامل خود درآورد و در جهت منافع
طبقاتی خود و مافیای حکومتی و بسط و گسترش
سیاستهایش بکار گیرد . نقط اوج این عملکرد 35 ساله را در
شرایط فعلی و با روی کار آوردن کابینه روحانی که
امنیتی ترین کابینه جمهوری اسلامی است در حال
حاضر شاهدیم. در حال حاضر هیچ مرکز صنعتی و اداری و
قضائی و آموزش و فرهنگی و ورزشی و خدماتی در کشور وجود
ندارد که در راس آن نیروهای اطلاعاتی و امنیتی و
نظامی و شبه نظامی نباشند. البته این کنترل همراه با دزدی
و زد و بند و غارت و زور گوئی و اجحاف در مراکز صنعتی به مراتب
بیشتر از عرصه های دیگر است. در مراکز صنعتی بزرگ و متوسط
، تنها ، مدیران و کسانی که رسما در بخش حراست کار می کنند
اطلاعاتی نیستند؛ بلکه شبکه وسیعی از مفتخوران
بسیجی تزریق شده به این مراکز در دایره ها و بخش ها
و قسمت های مختلف و علاوه بر آن اعضاء انجمنهای اسلامی و
شوراهای اسلامی ، به کار کنترل و خبر چینی مشغولند.
این شبکه که کارش جمع آوری اطلاعات از پرسنل و جد و آباد آنها و طرز تفکر و عملکرد آنهاست در حال حاضر
نه تنها با کنترل نامه ها و مکالمات تلفنی و ارتباطات اینترنتی
و دوربینهای مدار بسته در محیط کار بلکه از طریق کاشتن
خبرچین در قسمتهای مختلف
تکمیل شده، و از این طریق پرسنل را تحت کنترل و فشار
روحی دائمی قرار می دهند.
این وضعیت امنیتی در کنار اداره
کردن صنایع و معادن به شیوه نظامی و شبه برده داری که
نیروی کار را به چشم گماشته و برده ای بی حقوق نگاه
می کند و علاوه بر برخوردی توهین آمیز و تحقیر
کننده می خواهد حداکثر بهره برداری و استثمار را از آنها داشته باشد و کمترین دستمزد و
حقوق را ، آن هم با هزار منت و هر وقت دلش خواست ، بپردازد، تا حدودی ، بیان کننده شرایط
کار کارگران ماست.
در کنار چنین شرایط کاری ، به دلیل
پیمانی بودن و یا سفید امضاء بودن قراردادهای
بیش از نود در صد نیروی کار ایران ، هیچگونه
امنیت شغلی وجود ندارد و حتی کارگران رسمی هم ، با سوابق
طولانی مدت ، با تفسیر های دلخواه از قانون کار و آئین
نامه های داخلی ، امنیت شغلی ندارند و در نگرانی و
هراس دائمی از بیکاری به سر می برند ، مسئله
یکچهارم خط فقر بودن دستمزدها و افزایش تورم روزانه و مخارج سرسام آور
مسکن و تغذیه و بهداشت و درمان و آموزش چنان شرایطی را بوجود
آورده است که بسیاری از زحمتکشان که راه چاره ای برای
برون رفت از این وضعیت پلشت و دهشتناک نمی بینند ،
ستایشگر مرگ شده اند که اوج تراژدی انسانی است و چون بالاتر از
سیاهی رنگی نمی بینند دست از جان شسته و به
اعتراضات و اقداماتی خود
انگیخته و گاه آنارشیستی دست میزنند که
بسیاری از آنها حتی در رسانه ها منعکس نمی شود . مثلا چند
ماه پیش عده ای از کارگران ناراضی در کارخانه ایران خودرو
دیزل چند کامیون را به آتش کشیده بودند که مدیریت
کارخانه همراه با مسئولین حراست سعی کردند جلوی منتشر شدن خبر
را گرفته و با دستگیر کردن و اخراج چند نفر از کارگرانی که حتی
کوچکترین مدرکی علیه شان نداشتند ضمن زهر چشم گرفتن از بقیه
کارگران سر وصدا را بخوابانند.
خلاصه اینکه بر بستر چنین شرایط
عینی است که روزانه شاهد دهها اعتراض خودجوش و پراکنده در اقصی
نقاط کشور هستیم . این
اعتراضات و اعتصابات خود جوش برای اینکه به مدرسه انقلاب ارتقاء
یابد باید توسط عناصر آگاه و پیشرو طبقه کارگر سازمان
یافته و فعالیت آن به صورت سندیکائی مستقل تداوم
یابد . سندیکاهائی که استراتژیشان باید پایه ریزی
فدراسیون سراسری سندیکائی باشد .
در
همین چند هفته اخیر از جمله شاهد تجمع کارگران پیمانی قطار شهری اهواز، تجمع کارگران معدن
سنگرود، اعتصاب کارگران کاشی گیلانا، تجمع کارگران شهرداری
زابل، تجمع کارگران پتروشیمی کارون، اعتصاب کارگران سنگ معدن بافق،
اعتراض کارگران شهرداری سقز و مریوان، اعتراض کارگران
پتروشیمی رازی و اعتراض کارگران پلی اکریل و بازداشت 3 کارگر
این واحد تولیدی، بازداشت 28 کارگر معدن چادرملو، زندانی
کردن 9 کارگر اعتصابی معدن بافق و ورود یگان ویژه به شهر و
محکومیت 4 کارگر پتروشیمی رازی به زندان و شلاق و ... بودیم که همگی بیانگر اعتراض
کارگران به شرایط غیر انسانی است که بر آنان تحمیل
گردیده است.
دادگاه بندر خمینی بر
اساس شکایت کارفرمای
پتروشیمی رازی مبنی بر این که 4 کارگر
بازداشتی با «اخلال در نظم»، «توهین و تهدید»، در تاریخ
28 بهمن 92 کارگران را تحریک کرده و با طرح خواستهای غیر موجه
و خارج از موضوع روابط کاری، باعث تجمع کارگران پیمانکاری و
تعطیلی کارگاه شدهاند، حکم زندان و شلاق برای آنها صادر نموده
است. حال آنکه صدور حکم زندان و شلاق در حوزۀ روابط کار حتی از نظر قوانین
جاری حکومت ضد کارگری جمهوری اسلامی فاقد اعتبار است.
کارگران معترض و مبارز به وضعیت موجود باید با سرمشق
قرار دادن فعالین و پیشکسوتان جنبش
سندیکائی زندانی که
تمام هستیشان را در طبق اخلاص گذاشته اند و مردانه برسر پیمان خود با
زحمتکشان ایستادگی کردند و فریب دشمنان داخلی و
خارجی طبقه کارگر را نخوردند و به سلطنت طلبان نوکر اجنبی تف کردند ،
اقتدا کرده و راه آنها را تداوم بخشند و در مبارزه مشترک ، پشتیبان
یکدیگر باشند و تلاش کنند که روز به روز صفوف خود را مستحکم تر کنند و
همواره به خاطر داشته باشند که کارگر متفرق هیچ و کارگر متحد همه چیز
است. هیچ سلاحی برای طبقه کارگر قدرتمندتر و موثر تر از اتحاد و
همبستگی نیست و این آن چیزی است که دشمنان طبقه
کارگر از آن وحشت دارند . یک لحظه به این بیندیشید
چرا در جمهوری اسلامی همه اتحادیه ها و انجمنها و اتاقها
ی میلیاردرها و سرمایه داران آزاد است ولی از تشکل سندیکائی
کارگران مثل جن از بسم الله میترسند. برای اینکه کارگران
را به درستی ، دشمن طبقاتی
خود میدانند و از متشکل شدن او و قدرت او وحشت دارند.البته ارتقاء مبارزات
صنفی کارگران و زحمتکشان به مبارزه
سیاسی و رهبری این مبارزات وظیفه حزب
سیاسی طبقه کارگر ایران به مثابه مغز متفکر و ستاد
فرماندهی مبارزات طبقه کارگر در جهت نابودی نظام سرمایه
داری و استقرار سوسیالیسم است . کارگران آگاه و پیشرو
باید ضمن پیوستن به صفوف حزب انقلابی و مارکسیست
لنینیست خود ، حزب کار
ایران( توفان ) آگاهی و دانش تئوریک خود را به منظور رهبری صحیح تر
جنبش کارگری ارتقاء بخشند. به جز مبارزه ای سازمانیافته و با
برنامه راهی برای نجات طبقه کارگر و زحمتکشان از نکبت جمهوری
سرمایه داری اسلامی متصور نیست.
برگرفته از توفان
الکترونیکی شماره 98 نشریه الکترونیکی حزب
کارایران شهریورماه 1393 و توفان الکترونیکی شماره 99
مهرماه 1393
www.toufan.org