فاجعه کودکان، این صاحبان و سازندگان آینده
روز
۲۳ خرداد ماه گذشته (۱۲ ژوئن)، در «روز جهانی
مبارزه با کار کودک»، خبرگزاریهای مختلف با استناد به منابع سازمان
ملل متحد گزارش دادند که: «۲۱۵ میلیون کودک در جهان
کار می کنند و بیش از ۵ میلیون کودک نیز در
تجارت سکس مورد سوءاستفاده واقع می شوند».
قبل از هر صحبتی
تأکید مؤکد لازم است که آمارهای رسمی، بخصوص آمار سازمان ملل
متحد که بر اساس منابع رسمی دولتها جمعآوری و تنظیم می
شوند، به هیچ وجه و بطور کلی، قابل اعتماد نیستند و نمی
توانند بیانگر واقعیتهای جوامع انسانی موجود باشند. شاهد
انکارناپذیر این مدعا، اینکه هر انسانی در محیط
زندگی و یا کار خود، اگر نگوئیم دهها، حداقل چندین کودک
کار، خیابانی و بیپناه را می شناسد که نامشان در
هیچ دفتر آماری ثبت نشده است. با این وجود، اگر حتی
آمارهای رسمی را بعنوان منبع پایه بپذیریم، باز هم
نتایج بشدت تکاندهنده ای بدست می آید و برای ارائه
تصویر روشن و ملموستر، باید گفت که همین رقم مجموعاً
۲۲۰ میلیون کودک مشغول به کارمزدوری و گرفتار
در عرصه تجارت سکس، با کل جمعیت سه کشور اروپائی آلمان، انگلستان و
فرانسه برابر است.
بر اساس
همین ادعای آماری کاملاً غیرواقعی سازمان ملل متحد،
می توان گفت که، در حدود یک چهارم، یعنی، در حدود ۱
و نیم میلیارد نفر از جمعیت بیش از ۶
میلیارد نفری جمعیت انسانی جهان را کودکان،
این صاحبان و سازندگان آینده تشکیل می دهند که از هر
۶ کودک، یک نفر آن کار می کند و از هر ۳۰۰
کودک، یک کودک قربانی تجارت سکس می شود.
هر گاه
فاجعه کودکان به همین میزان و به همین موارد ختم می شد،
باز جای شکرش باقی بود. چرا که واقعیت فاجعه کودکان در نظام
غیرانسانی سرمایهداری بمراتب عمیقتر و هولناکتر
از این آمارها و ادعاهاست. بعید نیست که وخامت هر سال از سال
پیش اوضاع کودکان جهان مهمترین دلیل نامگذاری روز
۱۲ ژوئن از سوی سازمان جهانی کار بنام «روز جهانی
مبارزه با کار کودک» در سال ۲۰۰۲، بوده باشد. زیرا،
همه شواهد گواهی از آن می دهند که اوضاع کودکان جهان، بویژه
طی دو دهه اخیر، توأم با تغییر و تحولات بنیادی
اوضاع جهان به نفع نظام غیرانسانی سرمایهداری، دستخوش
تغییرات شدیداً فاجعهباری گردیده و همرا ه با
تعمیق و گسترش بحران ساختاری سرمایهداری، بر دامنه وخامت
آن نیز رفته رفته افزوده میشود.
توجه داشته
باشید که بنا به اعتراف مادلن اولبرایت، وزیر خارجه اسبق
امپریالیسم آمریکا، تنها در عراق، در اثر اجرای
تحریمهای سازمان ملل متحد تا زمان اشغال این کشور از سوی
امپریالیستهای آمریکا و انگلیس در سال
۲۰۰۳، بیش از ۶۰۰ هزار کودک
عراقی در اثر سوءتغذیه و کمبود دارو، جان باختند.
در
کشورهای پیشرفته سرمایهداری، بخصوص اروپا و
آمریکا، کودکان نه بعنوان صاحبان و آینده سازان، بلکه بعنوان
مهمترین ابزار برای تأمین منافع تاجران و دلالان بازار سکس و
فروشندگان اعضای بدن انسان، مدیران مافیای گدائی و
قاچاق مواد مخدر، جنگسالاران و جنایتکاران سازمانیافته مورد
سوءاستفاده واقع می شوند. در اغلب کشورهای کمتر رشدیافته،
بخصوص، در کشورهای آفریقائی قریب نیمی از
کودکان در اثر فقر و سوءتغذیه تحمیلی غرب و بیماری
صادراتی ایدز، قبل از رسیدن به سن پنج سالگی میمیرند.
در کشورهایی مثل ایران، پاکستان، هند شمار کودکان کار و
بیخانمان سر به میلیونها می زند. در کشورهای جنوب
شرقی آسیا مثل فیلیپین و تایلند که در
تقسیم کار بینالمللی به مراکز عیاشی تبدیل
شده اند، کودکان «لذیذترین طعمه» عیاشان بیمار بشمار می
روند. در مناطق جنگی، مثل افغانستان، عراق، سومالی، لیبی،
همواره درفلسطین و در حال حاضر در سوریه و غیره، گروههای
تروریستی تحت فرمان غرب، کودکان را به مزدوری می
گیرند، اجیر می کنند و در عین حال، با قتلعام کودکان در
شرایط جنگی، با حمایت گستردۀهای رسانههای
امپریالیستی، برعلیه رژیمهای حاکم
تبلیغات سوء راه میاندازند. فراموش نمی کنیم که
اکثریت قریب به اتفاق هزاران مقتول بمباران ۳۳ روزه لبنان
و ۲۲ روزه نوار غزه توسط صهیونیسم اسرائیل را
کودکان، زنان و پیران تشکیل می دادند. بر اساس گزارشات مختلف،
در طول جنگهای استعماری نزدیک به یک و نیم دهه
اخیر، یعنی از آغاز جنگهای بالکان به این سو، بیش از ۲
ﻣﯿﻠﯿﻮن ﮐﻮدک کشته شده و
نیز، آمار کودکان مجروح و ﻣﻌﻠﻮل به ۳- ۴ برابر تعداد مقتولین سر
میزند. شمار ﮐﻮدکان ﯾﺘﯿﻢ تنها
در عراق پس از اشغال این کشور در سال ۲۰۰۳ تا سال ۲۰۰۸، که مهر و محبت والدین
محروم شدند، از مرز چهار میلیون کودک گذشته بودو تعداد کودکان
ﺑﯽﺧﺎﻧﻤﺎن و فراری از
مناطق جنگی مقیم اردوگاههای پناهندگان، بتدریج به
حوالی ۴۰ میلیون نفر نزدیک می شود.
باضافه
اینها، بجرأت می توان گفت که اوضاع کودکان اروپای شرقی و
جمهوریهای سابقاً متحده شوروی از وضع کودکان عقب ماندهترین
کشورهای جهان هم وخیمتر است. در این منطقه، که تا آنوقت
زمینه کار و سوءاستفاده جنسی از کودکان وجود نداشت، کودکان
اولین و بیشترین قربانیان سامانۀ منحط سرمایه
داری افسارگسیخته نئولیبرال گردیدند. بدین
ترتیب که، در نتیجۀ فروپاشی نظام سرمایه داری
دولتی موجود این کشورها تا سالهای نود قرن میلادی
گذشته و بستن فوری و فوتی محلهای کار و تولید،
بیکاری و فقر توده ای بر جوامع مستولی شد و در
نتیجه، کودکان بصورت انبوه به «امان خدا» در خیابانها رها شدند. مثلا،
در روسیه، بزرگترین و پرجمعیتترین جمهوری منشعب از
اتحاد شوروی، بر اساس آمارهای رسمی (صرفنظر از اینکه
این آمار هم منطبق بر واقعیات نیستند)، از تقریبا
۲۶ میلیون کودک، بیش از ۵ میلیون
نفر آنها کودکان خیابانی هستند که هر یک، بنحوی از انحاء
مورد سوءاستفادۀ انواع باندهای جنایی، مواد مخدر، فحشاء و
امثالهم واقع می شوند. در پی این رخداد جنایتکارانه
برعلیه کودکان بود که گلههای دلالان و تاجران «محبت» و اعضای
بدن انسان، گماشتگان مافیای گدائی و مواد مخدر،
کارچاقکنهای جنایات سازمانیافته و جنگافروزان بینالمللی
و میسیونرهای مذهبی از اروپا و آمریکا، از
اسرائیل و شیخ نشینهای مرتجع خلیج فارس و عربستان
سعودی، بمنظور تکمیل صفوف باندهای جنایتکار و قاچاق و
ارتشهای مزدور، برای پرکردن حرمسراها و فاحشه خانههای خود به
جمهوریهای منشعب ازاتحاد شوروی و اروپای شرقی
سرازیر شدند. در همین رابطه یادآوری پاسخ رئیس
جمهور آمریکا، آقای باراک اوباما به سؤال خبرنگار
تلویزیون «روسیه ۲٤»
روسیه(۸/۵/۲۰۱۰) در باره علل قتل
۱۵ کودک خریداری شده از روسیه، بسیار قابل
تأمل است. او میگوید: «بلی، متاسفانه، سال گذشته
۱۵ نفر از میان دهها هزار کودک روسیه که خانوادههای
آمریکائی بفرزندی پذیرفتهاند، در اثر کاربست روشهای
نادرست تعلیم و تربیت بدست والدین جدید کشته شدهاند...».
طبیعتاً،
رد پای این «دهها هزار کودکی» را که آمریکائیها و
اروپائیان «دمکرات و بشردوست» بطور منظم از کشورهای مختلف
خریداری کرده و میکنند، میتوان در صفوف ارتشهای
مزدور، در میان دسته باندهای قاچاق مواد مخدر، در
بیمارستانهای انتقال اعضای بدن و در عیاشخانههای
سرمایهداران دید. وهمچنین، رد پای آنها در حوادث اتحاد
شوروی و یوگسلاوی، در جنگهای استعماری برعلیه
افغانستان و عراق و پاکستان، برعلیه لیبی و سوریه، در
«انقلابهای رنگی» و در بمبگذاریهای انتحاری و
انفجار اماکن عمومی و کشتار مردم بیگناه، در بمباران مناطق
مسکونی کشورهای مختلف، در کشت و کشتارهای صادراتی باصطلاح
بین اقوام و طوایف و ملتها، بین پیروان ادیان و
مذاهب مختلف بدست همدیگر، بوضوح قابل مشاهده است.
در
اینجا، ذکر این نکته نیز بسیار حائز اهمیت است که
مشتریان و خریداران کودکان، حتی در شرایط وقوع سوانح و
بلایای طبیعی نیز به کودکان مردم فاجعهزده رحم
نمیکنند. هنوز از یادها نرفته است که بدنبال وقوع زلزله در کشور کوچک
هائیتی، بلافاصله بعد از گسیل نظامیان
آمریکائی به این کشور، سر و کله «مشتریان» کودکان نیز
در این جزیره فلاکتزده پیدا شد و شاید برای خاک
پاشیدن به چشم مردم جهان بود که ۱۰ نفر از این
خریداران آمریکائی در جریان قاچاق ٣۰ کودک که
هر یک از آنها را به قیمت ۵۰ دلار خریده بودند، در
تاریخ ٣۱ ژانویه ٢۰۱۰، در مرز
جمهوری دومنیکن دستگیر شدند. البته، نباید تصور کرد که
پرونده فاجعه کودکان به این لیست کوتاه ختم میشود.بهیچ
وجه! بلکه، ضخامت این پرونده و بلندی این لیست، با
بلندای تاریخ نظامهای مبتنی بر مالکیت خصوصی،
بخصوص، سرمایه داری برابری می کند.
با این تفاصیل،
امروز دیگر همه بشریت جهان و هر انسان خردمند و
بیغرضی باید بدور از هر گونه توهم و خیال پردازی
این واقعیت را بپذیرد که نه با مواعیظ دینی-
مذهبی، نه با نصایح اخلاقی و بدتر از آنها، نه با تدوین و تصویب
مقررات و ﻗﻮانین هر چه سختگیرانهتر و یا با
امضای منشورها و معاهدات ملی و بینالمللی، نه با
تعیین و نامگذاری روزھﺎی بزرگداشت و یادبود،
نه با
اجرای کنسرتهای «خیریه» و ایجاد صندوقهای کمک
و غیره، نمی توان بجنگ علیه تضییق
گستردۀ حقوق کودکان رفت؛ نمی توان به کار کودکان و به سوءاستفاده
جنسی از آنها خاتمه داد؛ نمیتوان در راه دادوستد آنها به هر
منظوری، مانع ایجاد کرد و از فلاکت و فاجعه کودکان نگونبخت
جلوگیری کرد. بلکه برعکس، برای رشد وتعلم و تربیت سالم
کودکان، برای ساختن دنیای امن و آسوده و سرشار از محبت و
مهربانی برای آنها، باید زمینههای
عینی و ذهنی آن را فراهم ساخت، باید والدین کودکان
را با کار و مسکن مطمئن و مناسب تأمین کرد؛ باید با اجرای
برنامههای اجتماعی- اقتصادی عادلانه، آن علل و عواملی را
که زمینه کار، بیخانمانی و داد و ستد، آسیب
پذیری جسمی و روانی کودکان را فراهم ساخته است، از
میان برداشت و این مهم، همانطور که تاریخ جهان گواه است، حداقل
با وجود اردوی عظیم بیکاران در جوامع سرمایهداری
بهیچوجه ممکن نیست. دلیل بدیهی و ساده این
مدعا اینکه، اگر حل معضل کودکان در شرایط سلطه نظام بینظم
سرمایهداری ممکن میبود، حداقل یک چهارم کودکان جهان به
وضع اسفبار کنونی دچار نشده بودند. بنا براین، بدون برقراری
نظام عادلانه اجتماعی، بدون نابودی کامل نظام غیرانسانی
سرمایهداری که زایندۀ همۀ علل نگونبختی
کودکان و بطور کلی، بیش از نود درصد بشریت جهان است،نه از فاجعه و فلاکت
کودکان میتوان
جلوگیری کرد و نه جهان محل امنی برای کودکان،
این آسیبپذیرترین رده سنی بشریت خواهد بود.
برگرفته
از توفان الکترونیکی شماره 72 تیرماه 1391
نشریه
الکترونیکی حزب کارایران
www.toufan.org