مقالات توفان الکترونیکی شماره ۱۷۲ نشریه الکترونیکی حزب کارایران آبان ماه  ۱۳۹۹

آدرسهای تارنماهای حزب کارایران (توفان):

www.toufan.org

www.toufan.de

آدرس مرکزی ایمیل حزب کارایران(توفان)

toufan@toufan.org

آدرس کانال تلگرام توفان

https://t.me/totoufan

 

مخالفت با قرنطینه عمومی و رهاسازی «ویروس کرونا» قتلعام مردم را سبب گردید

پایه و اساس سیاست دولت جمهوری اسلامی در رابطه با پاندمی کووید ۱۹

1 - مخالفت با قرنطینه تحت عنوان اینکه: «... یکی از نقشهها و توطئههای دشمنان ما این است که با هراسافکنی زیاد در جامعه، کشور را به تعطیلی بکشانند» و «توطئه ضدانقلاب این است کاری کند که کار و فعالیت اقتصادی در کشور تعطیل شود». و راحتترین کار این است که همهچیز بسته شود، اما بعدش هم مردم از گرسنگی و فقر و بیکاری به خیابان خواهند آمد.

2 – رهاسازی «ویروس کرونا» تحت عنوان: «۶۰ تا ۷۰ درصد مردم کرونا خواهند گرفت، چه ما بخواهیم چه نخواهیم. منتها باید به تدریج بگیرند، یکباره نشود، اینکه یکباره نشود درست است، چون امکانات نداریم، ولی این مهم است مردم بدانند که 70 درصد خواهند گرفت».

3 – معیار دوگانه، مخالفت با مراسم عروسی و ختم و موافقت با برگزاری نماز جماعت و مراسم محرم

از زمانی که حسن روحانی، وعده داد «همه چیز به روال عادی» باز خواهد گشت، نزدیک به هشت ماه گذشته، اما آمار مبتلایان و قربانیان «ویروس کرونا»، افزایش چشمگیری داشته است. «حسن روحانی» به عنوان رئیس ستاد مقابله با «کرونا»، زیر بار قرنطینه فراگیر نرفت و توصیه چهرهها و مجامع علمی و پزشکی برای تغییر در «سیاستگذاریهای مقابله با ویروس کرونا» را نادیده گرفت. «حسن فریدون» انتقادها را وارد نمیداند و چندینبار گفته «دشمن با توطئه به دنبال تعطیلکردن کشور» است. «روحانی» تأکید دارد «همه باید مراقبت کنند» چون «چیزی به اسم قرنطینه وجود ندارد» چرا که اگر «همه چیز بسته شود، مردم از گرسنگی و فقر و بیکاری به خیابان خواهند آمد». دستآورد چنین سیاستی گسترش وضعیت قرمز در تمام کشور به نحوی که با کمبود تخت بیمارستانی و تخت در بخش مراقبت ویژه و افزایش چند برابری قربانیان مواجه شدهایم! دولت که رسماً اعلام کرد یک میلیارد یورو برابر با 34 هزار میلیارد تومان از صندوق ذخیره ارزی برای مقابله با کووید ۱۹ اختصاص داده است. با توجه به آمار خانودهها در ایران، که برابر با 25 میلیون و ۶۰۰ هزار است. با نیمی از این مبلغ میشد به ۲۰ میلیون خانواده مبلغ ۶ میلیون برای مخارج دوران قرنطینه پرداخت کرد و با بستن مرزها و قرنطینه کامل شهرها و تعطیلی همه مراکز صنعتی و اداری و تجاری غیر اضطراری در مدت چند هفته کاملاً ریشه اپیدمی را خشکاند. ولی این دولت دزد و رانتخوار طبیعی است که نه تنها ذرهای به فکر مردم نیستند، بلکه در پی هر فاجعهای نیز به فکر چاپیدن هستند که نمونه آن اختصاص ۱۰۰ میلیارد تومان از این بودجه برای خرید زمین برای دانشکده دختر روحانی است! خوب توجه کنید: «خرید زمین برای مقابله با کرونا».

بر اساس آمار رسمی وزارت بهداشت ایران، شمار کل قربانیان بیماری کووید 19 در ایران با فوت 335 بیمار دیگر در 24 ساعت گذشته تا سوم آبانماه به 32 هزار و 320 نفر رسیده و این در حالی است که اخیراً «ایرج حریرچی»، معاون کل وزارت بهداشت، گفته بود آمارهای واقعی فوت ناشی از «کرونا» تا 2،2 برابر آمارهای رسمی است.

سخنگوی وزارت بهداشت ایران گفت: «خوشبختانه تاکنون 450 هزار و 891 نفر از بیماران، بهبود یافته یا از بیمارستانها ترخیص شدهاند. همچنین 4952 نفر از بیماران مبتلا به کووید 19 در وضعیت شدید این بیماری تحت مراقبت قرار دارند و تاکنون چهار میلیون و 689 هزار و 118 آزمایش تشخیص کووید 19 در کشور انجام شده است».

«لاری» افزود: «استانهای تهران، اصفهان، قم، آذربایجان شرقی، خراسان جنوبی، سمنان، قزوین، لرستان، اردبیل، خوزستان، کرمانشاه، کهگیلویه و بویراحمد، گیلان، بوشهر، زنجان، ایلام، خراسان رضوی، مازندران، چهارمحال و بختیاری، البرز، آذربایجان غربی، مرکزی، کرمان، خراسان شمالی، همدان، یزد و کردستان در وضعیت قرمز قرار دارند و استانهای هرمزگان، فارس، گلستان و سیستان و بلوچستان نیز در وضعیت نارنجی و زرد قرار دارند».

معاون کل وزارت بهداشت در تشریح وضعیت «کرونا» در کشور هشدار داد: «وضعیت اصلاً خوب نیست و تقریباً کل کشور وضعیت قرمز دارد». «ناهید خداکرمی»، عضو شورای شهر تهران، نیز گفته است: «همه تختهای مراقبتهای ویژه در تهران به بیماران کرونا اختصاص یافته است». بیشتر گزارشها از داخل ایران حکایت از اشباع ظرفیت بیمارستانها در پذیرش بیماران کرونا دارد. گفته میشود بیماران بسیاری به دلیل نبود فضای بستری در بیمارستانها به خانه بازگردانده میشوند و جان خود را از دست میدهند. طی هفتههای گذشته پُرشدن ظرفیت تختهای بیمارستانی در بیشتر استانها و شهرهای ایران بارها مطرح شده است. در تیرماه ویدیویی در شبکههای مجازی منتشر شد که بیماران کرونا را در حالی که به دستگاه اکسیژن وصل بودند، در حیاط بیمارستان مسیح دانشوری تهران یا داخل اتومبیلهای خود نشان میداد. این ویدیو گویای نبود ظرفیت برای بستری بیماران، داخل بیمارستان مسیح دانشوری بود که در نیمکتهای محوطه بیرونی بیمارستان یا در پارکینگ بیمارستان فضایی را به آنها اختصاص داده بودند. در روزهای گذشته نیز تلویزیون رسمی ایران در گزارشی نشان داد که یکی از بازیگران سینما و تلویزیون ایران (کیانوش گرامی) به دلیل کمبود تخت بیمارستانی از بیمارستان به خانه منتقل و در خانه شخصی‌‌اش بستری شده و تیم پزشکی با دستگاه مخصوص اکسیژن به خانه‌‌اش مراجعه کردهاند.

موضعگیریهای «روحانی» و نتایج حاصله

25 اسفند 1398: «چیزی به نام قرنطینه نداریم، اینکه شایع شده در تهران یا بعضی شهرها برخی فروشگاهها و برخی مشاغل قرنطینه هستند، اصلاً چنین چیزی وجود ندارد. نه امروز قرنطینه است، نه ایام نوروز، نه بعد و قبلش و همه در کسبوکار و فعالیت خود آزادند».

29 اسفند 1398: «همان طوری که معاون وزیر بهداشت گفتند 60 تا 70 درصد مردم کرونا خواهند گرفت، چه ما بخواهیم چه نخواهیم. منتها باید به تدریج بگیرند، یکباره نشود، اینکه یکباره نشود درست است، چون امکانات نداریم، ولی این مهم است مردم بدانند که 70 درصد خواهند گرفت، این چیزی است که آلمان رسماً اعلام میکند، انگلیس اعلام میکند و همه میگویند 70 درصد مردم خواهند گرفت، ما در صحبت با مردم باید با واقعیتهای علمی با آنها صحبت کنیم که به ما اعتماد کنند، ما هم غیر از خیر مردم را نمیخواهیم».

2 فروردین 1399: «توطئه ضد انقلاب این است کاری کند که کار و فعالیت اقتصادی در کشور تعطیل شود؛ بعدها نیز مدرک مربوط به این توطئه توسط وزارت اطلاعات برای من ارسال شد؛ ما نباید بگذاریم که ضد انقلاب به اهداف خود برسد... توصیه من از روز اول این بود که سیستم تولید ما حالت عادی و معمولی داشته باشد».

13 فروردین 1399: «تلاش کردیم از تجربه همه استفاده کنیم، ولی خودمان را اسیر تجربیات دیگران نکردیم. از همان اسفند بعضیها طرح قرنطینه چینی را پیشنهاد میکردند که معنای آن این بود که همه مغازهها بسته، ماشینها متوقف و در خانهها بسته شود و غذای مورد نیاز 24 ساعته توسط مأمورین به داخل خانهها انداخته شود. یک مدلی را هم برخی اروپاییها شروع کردند که طرح امنیت جمعی بود و طبق آن همه چیز را رها میکردند تا عدهای مبتلا شوند؛ عدهای کشته شوند و عدهای بهبود پیدا کنند که خود آنها هم کم کم از این طرح عقبنشینی کردند و دچار مشکل شدند که ما از این طرح هم تبعیت نکردیم».

1 خرداد 1399: «بقاع متبرکه و زیارتگاهها با توجه به رایزنیها و جلسات متعددی که کمیته امنیتی - اجتماعی ستاد ملی مقابله با کرونا با متولیان این اماکن داشتهاند، مقرر شده بعد از عید سعید فطر با شرایطی که اعلام خواهد شد، این اماکن بازگشایی شوند». تسنیم: «نماز جمعه برگزار میشود»

17 خرداد 1399: «نباید با بیان اینکه نقطه دوم و سوم اوج بیماری کرونا در کشور ایجاد شده است و کدام کار اشتباه بوده و یا سرعت عمل زیاد بوده است، فضای روانی جامعه را به هم بریزد... امروز مصوب شد علاوه بر مناطق سفید از ابتدای تیرماه در تمامی مناطق زرد نماز جمعه با رعایت دستورالعملهای بهداشتی و توافق با ستاد اقامه نماز جمعه برگزار شود. همچنین در این جلسه مصوب شد مهدهای کودک، کلاسهای قرآن و آموزشگاهها مانند آموزشگاه زبان نیز از 24 خرداد با رعایت تمامی دستورالعملها فعالیت خود را آغاز کند. سینماها و کنسرتها هم به شرط حضور 50 درصد ظرفیت سالنها و رعایت کامل پروتکلها میتوانند از ابتدای تیرماه فعالیت خود را آغاز کنند، مراسمات در فضای باز آرامستانها هم میتواند با توافق بخشهای ذیربط بر چگونگی برگزاری و چارچوبها آغاز شود».

از هفته اول گفتم باید با این ویروس زندگی کرد

8 تیر1399: «در کشور ما هم این ویروس علیالظاهر اول در 2 استان قم و گیلان وارد شد و بعد از آن در استانهای مختلف شیوع پیدا کرد و به تدریج آمد؛ حالا میبینید که هر استانی که قبلاً بارانداز این ویروس نبوده، حالا بارانداز این ویروس شده و ویروس آنجا رفته است و شروع کرده... بنده از هفته اولیه شیوع این ویروس گفتم باید با این ویروس مدت مدیدی زندگی کرده و سازگاری داشته باشیم و خودمان را آماده کنیم».

تعطیل کنیم، مردم به خیابانها میآیند

21 تیر 1399: «عادیانگاری این ویروس و کروناهراسی هر دو ما را دچار مشکل میکند. اگر فکر کنیم که دیگر این ویروس را پشت سرگذاشتهایم که ما را دچار مشکل میکند و اگر هم فکر کنیم باید همه کارها تعطیل شود باز هم به مشکل میخوریم... راحتترین کار این است که همهچیز بسته شود، اما بعدش هم مردم از گرسنگی و فقر و بیکاری به خیابان خواهند آمد. هیچ دولتی قادر به تعطیلی فعالیتهای اقتصادی برای شش ماه نیست و مردم هم زیر بار آن نمیروند».

28 تیر1399: «تخمین ما بر این است که تاکنون 25 میلیون ایرانی به این ویروس مبتلا شدند و قریب حدود 14 هزار نفر هم عمرشان را در این مدت از دست دادهاند»... در این گزارش آمده است که «ما باید این احتمال را بدهیم که 30 تا 35 میلیون نفر در معرض ابتلا خواهند بود. پیشبینی شده است تعداد بستریهایی که در آینده باید پیش بینی کنیم حدود دو برابر آن مقداری است که ما در 150 روز شاهد آن بودهایم. خودمان را باید از نظر درمان و تختهای بیمارستانی آماده و با شرایط پیش رو مقابله کنیم... موج اول در اسفند و فروردین بود که در اواخر فروردین نوعی آرامش نسبی برقرار شد و موج دوم نیز از اواخر خرداد آغاز شد و هنوز درگیر آن هستیم». رئیس جمهوری ایران با اشاره به اینکه نه ایمنی جمعی وجود دارد و نه واکسنی برای درمان و پیشگیری این بیماری گفته است: «باید دست به دست هم دهیم و زنجیره انتقال را قطع کنیم تا روند فعالیتهای اجتماعی و اقتصادی مردم ادامه یابد».

«روحانی» میگوید که براساس گزارشی که توسط وزارت بهداشت به او تحویل داده شده است، در طول 150 روز گذشته، حدود 25 میلیون از شهروندان ایران به ویروس کرونا مبتلا شدهاند.

بستری شدن 200 هزار نفر

«روحانی» همچنین اعلام کرد که در مدت زمان یاد شده، بیش از 200 هزار نفر از بیماران کرونایی در بیمارستانها بستری شدهاند. او شمار قربانیان بیماری کووید-19 را حدود 14 هزار نفر اعلام کرد. رئیس جمهوری ایران همچنین از احتمال ابتلای 30 تا 35 میلیون ایرانی دیگر به ویروس کرونا خبر داد. روحانی گفته است که در صورت صحت داشتن این گزارش، تعداد بیمارانی که باید در بیمارستانها بستری شوند دو برابر عدد فعلی 200 هزار نفر خواهد بود.

موج دوم کرونا بخاطر عروسی و عزا بوده، اما محرم برگزار میشود.

2 مرداد 1399: «نکته مهمی که در نتیجه ارزیابیها و برآوردهای دقیق به دست آمده این است که علت موج دوباره شیوع کرونا در برخی مناطق کشور فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی نبوده، بلکه عدم رعایت دقیق و کامل دستورالعملها در نتیجه ایجاد این تصور که ویروس ضعیف شده و به خاطر برگزاری تجمعات و دورهمیها و محافلی مثل مراسم ازدواج و مجالس ختم و عزاداریها بوده است....توسل به ائمه اطهار (ع) و بخصوص بهرهمندیهای معنوی مردم از آئینهای مرتبط با سوگواری حضرت سیدالشهداء (ع) یک نیاز روحی غیرقابل انکار بوده و برگزاری این آئین شکوهمند یک ضرورت قطعی است. بر همین اساس میبایست با توجه به تجربه موثر و قابل تقدیر همکاری و همراهی مردم متدین، روحانیت معزز و نهادهای مذهبی در ایام ماه مبارک رمضان، دستورالعملهای مناسب برای برگزاری مراسم عزاداری حضرت اباعبداللهالحسین در ایام محرم و صفر طراحی شود».

دروغگوئی و تناقض گوئیهای حسن فریدون

1- روحانی، بارها از سیر نزولی قربانیان و بیماران مبتلا به کرونا سخن گفت، اما حداقل دوبار هشدار داد که «60 تا 70 درصد مردم کرونا خواهند گرفت» و تاکنون «25 میلیون ایرانی به این ویروس مبتلا شدهاند». حتی وقتی آمار رسمی رو به افزایش بود علت را یا در «اضافهکردن تستهای آزمایشگاهی» دانسته یا به دلیل «افزایش درگذشتگان در برخی شهرستانها» بر خلاف آمار کاهشی کل کشور خواند.

2- روحانی با اینکه به صراحت طی ماههای متوالی اصرار داشت که ایران از «پیک کرونا عبور کرده است»، سرانجام از نظرش برگشت و گفت که «دوره کرونا طولانی و پایانش نامشخص» است.

3 - روحانی تا اواخر تیرماه ورود پیک دوم کرونا به ایران را تکذیب کرد، اما در 28 این ماه گفت که «موج دوم از خرداد وارد کشور شده است».

4 - در نوروز با وجود گلایههای مقامات مسئول در دولت از حجم سفرهای مردم، گفت که مسافران «قرنطینه شخصی و داوطلبانه را همه اجرا میکنند و با اینکه کادرهای درمانی و مقامات دانشگاههای علوم پزشکی ایران از پُرشدن بیمارستان‌‌ها و کمبود امکانات درمانی ابراز نگرانی میکردند، حسن روحانی همواره گفت که «آمار تختهای آیسییو و تجهیزات قابل قبول است».

5 - با اینکه گفت علت شیوع دوباره بیماری، «گردهمایی‌‌ها و مجالس عروسی و عزا» بوده، اما دوم مرداد اعلام کرد از مراسم محرم نمیتوان چشمپوشی کرد.

6 – دروغگوئی در مورد رایگانبودن هزینه درمان، کارشناسان هزینه درمان کرونا در ایران را بین 400 هزار تومان تا حدود 250 میلیون تومان تخمین میزنند. این هزینه با توجه به شرایط بیمار و نیاز او به آیسییو یا خدمات ویژه تعیین میشود.

روزنامه «جام جم» گزارش مفصلی از وضعیت درمان بیماران مبتلا به کرونا تهیه کرده و این گزارش را داستان «همه کسانی» خوانده که سالها حق بیمه پرداختهاند، ولی «در یکی از حساسترین برهههای زندگی خود به چشم دیدهاند که بود و نبود این دفترچهها تقریباً یکی است».

راویان که بیمار یا همراه بیمار مبتلا به کرونا بودهاند، شرح دادهاند که شرکتهای بیمه خدمات درمانی حتی هزینه آزمایش خون و اسکن ریه را هم به طور کامل پرداخت نمیکنند، چه رسد به درمان کامل بیماری. یکی از آنها شرح داده است که آزمایشگاه بیمارستان مسیح دانشوری، شناختهشدهترین بیمارستان پایتخت برای درمان کرونا، با بسیاری از سازمانهای بیمه خدمات درمانی قرارداد ندارد. بیمارانی که به دلیل عدم امکان پذیرش در بیمارستانهای شلوغ دولتی مجبور شدهاند به بیمارستان خصوصی مراجعه کنند، شرح دادهاند که چند ده میلیون هنگام پذیرش و هنگام ترخیص پرداخت کردهاند. هزینه بستری شدن در بیمارستانهای خصوصی برای هر بیمار مبتلا کرونا در تخت عادی از شبی دو میلیون تومان و در تخت خصوصی پنج میلیون تومان شروع میشود.

تجویز داروهای گرانقیمت مانند آمپولهایی که در داروخانه بیمارستان هر کدام 30 میلیون تومان قیمت داشته، اما در نهایت اثر نکردهاند، نیز بخش دیگری از روایت آنهاست. آیا کسی جز رژیم تبهکار سرمایهداری جمهوری اسلامی مسئول و مسبب کشتار ملت است؟ آیا با چنین سیاست ارتجاعی پایانی بر کاهش سه رقمی مرگ و میر کرونایی و اساساً این کشتار متصور است؟•

***

درسهائی از خیزش آبان ۹۸

یکسال از قتلعام معترضین آبان گذشت

یکسال از قتلعام معترضین آبانماه میگذرد. رژیم سرمایهداری و تبهکار جمهوری اسلامی پاسخ نان، کار و آزادی را با تفنگ و سرنیزه داد و بیش از 1000 نفر از مردم جان به لب رسیده را در طی چند روز به قتل رساند.

درسهای شورش مردم در آبانماه 1398 نشان داد که رژیم جمهوری سرمایهداری اسلامی حاکم تا به چه حد آمادگی تمرکز نیرو و سرکوب خشونتآمیز مبارزات و اعتراضات مردم را دارد و برای روز مبادا حساب باز کرده است. هرچه این مبارزات قهرآمیزتر گردد، خشونت ضدانقلاب متمرکزتر و فشردهتر خواهد شد. این نیروهای سرکوب شامل سپاه پاسداران، بسیجیها، عوامل لباس شخصی، لومپن پرولتاریا، باندهای مخفی تروریستی فدائیان اسلام، که چندین هزار نفرند و نیروهای سرکوبگر ضد شورش، که تا دندان به تجهیزات مدرن مجهزند و مأموران انتظامی و سرانجام حتی ارتشی خواهد بود. در پیشگیری از مبارزه مردم تمام نقاط راهبردی و مهم شهرها و جادهها را با دوربینهای چهرهشناس تجهیز کردهاند، به طوری که بعد از سرکوب و آرامش در خیابانها، تازه پیگرد مبارزان و معترضان براساس بررسی تصاویر و اطلاعاتی که در این مدت با حوصله جمعآوری نموده بودند، آغاز شد. سیاست سرکوب رژیم در تمام عرصهها سازمانیافته و حسابگرانه بود. غافلگیری رژیم تنها از دامنه اعتراضات، سرعت گسترش و عمق آن بود.

مقاله زیر به مناسبت شورش آبانماه در شماره 239 «توفان»، ارگان مرکزی حزب کار ایران در بهمن ماه 1398 منتشر شد و به بررسی نکات قوت و ضعف این خیزش پرداخت. تلخیصی از این مقاله ارزشمند و درسهایی از شورش گرسنگان از نظر خوانندگان گرامی میگذرد:

***

«تعیین شعارهای تاکتیکی حزب ما منوط است به صحت ارزیابی ما از موقعیت سیاسی ایران. تحولات اخیر ایران، که با حضور چند صد هزار نفره مردم معترض، گرسنگان و پابرهنگان بپا شد، درسهای آموزندهای برای ما دارد که باید به آن توجه کرد و شعارهای تاکتیکی خویش را براساس وضعیت سیاسی کنونی تعیین نمائیم. در شورش اخیر آبان نیز عمل از تئوری پیشی گرفت و منجر به این شد که عامل ذهنی و نیروهای آگاه انقلابی وضعیت و تحلیلهای خویش را به روز کنند.

درسهای شورش مردم در آبانماه 1398 نشان داد که رژیم جمهوری سرمایهداری اسلامی حاکم تا به چه حد آمادگی تمرکز نیرو و سرکوب خشونتآمیز مبارزات و اعتراضات مردم را دارد و برای روز مبادا حساب باز کرده است. هرچه این مبارزات قهرآمیزتر گردد، خشونت ضدانقلاب متمرکزتر و فشردهتر خواهد شد. این نیروهای سرکوب شامل سپاه پاسداران، بسیجیها، عوامل لباس شخصی، لومپن پرولتاریا، باندهای مخفی تروریستی فدائیان اسلام، که چندین هزار نفرند و نیروهای سرکوبگر ضد شورش، که تا دندان به تجهیزات مدرن مجهزند و مأموران انتظامی و سرانجام حتی ارتشی خواهد بود. در پیشگیری از مبارزه مردم تمام نقاط راهبردی و مهم شهرها و جادهها را با دوربینهای چهرهشناس تجهیز کردهاند، به طوری که بعد از سرکوب و آرامش در خیابانها، تازه پیگرد مبارزان و معترضان براساس بررسی تصاویر و اطلاعاتی که در این مدت با حوصله جمعآوری نموده بودند، آغاز شد. سیاست سرکوب رژیم در تمام عرصهها سازمانیافته و حسابگرانه بود. غافلگیری رژیم تنها از دامنه اعتراضات، سرعت گسترش و عمق آن بود.

این تظاهرات نشان داد که درجه نارضائی مردم بسیار گسترده و در سراسر ایران دامنگستر است. حتی به شهرها و قریههای کوچک نیز دامنه این اعتراض کشیده شده است و مسلماً وسایل ارتباطات جمعی مدرن و شبکه مجازی در این تحول نقش اساسی بازی کردهاند. در این اعتراضات، که به طور عمده اقشار فرودست جامعه را دربرگرفته است، مرزهای قومی، نقش تعیین کنندهای ایفاء نکردند، بلکه همه کسانی را که در دریای فقر غوطه میخورند و به اعتراف آقای روحانی 60 میلیون نفرند، دربرگرفته است. این نیروی بالقوهِ شورشی غولی است در بطری که پشت رژیم جمهوری سرمایهداری اسلامی را میلرزاند.

درس شورش آبان نشان داد که مردم آماده جانبازیاند و حاضرند برای تحقق خواستهایشان قربانی دهند. جان مردم به لبشان رسیده است. گرانی کمرشکن، فقر، تبعیض، ریاکاری و دروغگوئی، عدم پذیرش مسئولیت و پاسخگوئی به مردم، قانونستیزی، پارتیبازی، احتکار، قاچاق، راهزنی افسانهای و فرار از مجازات و ...، مواد آتشزائی هستند که آتش خشم مردم را شعلهور میسازند. و این امر موقتی نیست و رژیمی که بر این اساس خانواده مافیائی سرمایهدارانه خود را بنا کرده است، نمیتواند دزدها و مفسدان را دستگیر کند. این خود بنبست رژیم است. سرکوب، بازهم سرکوب و سرانجام نیز سرکوب، آینده بیفرجام رژیم است، زیرا طغیان عمومی را، که به فروپاشی نظام منجر میگردد، در بطن خود میپروراند.

شورش آبان به ما آموخت که تودههای مردم در این مبارزه دورنما نداشتند و خواست مشخصی را که همه مردم را به دور آن گرد آورند و تمرکز نیرو بخشند، هویدا نبود. زمانی که تودهها ادارهای را تسخیر میکردند و یا سنگری را فتح مینمودند، همواره این پرسش برای آنها مطرح بود که «بعدش چی؟» و آنها نمیتوانستند به این پرسش «بعدش چی؟» پاسخ مناسب بدهند. فتح هر سنگر و فتح خیابانها و میادین و کلانتریها برای آنها آغاز بنبست بود. اعتراضات در نخستین روزهای آن طبیعتاً گستردهتر است، ولی با گسترش و شدت سرکوب از طرفی و بیبرنامگی تودههای معترض از سوی دیگر، این حرکت، بیدورنمایی خویش را نشان میدهد. معترضی که پس از جنگ و گریز روزانه به خانه خویش رفته است در روز دوم هنوز نیز آمادگی پا گذاردن به خیابانها و اعتراضات را دارد، ولی بتدریج از روزهای بعد به «بیفایدگی» این نوع مبارزه پی میبَرَد و خانهنشین میشود.

درس این شورش یکی این است که توده قیامکننده باید دورنمای سیاسی داشته باشد. باید هدفهای مشخص دارا باشد که برای نیل به آنها فعالیت و بسیج کند و شعارها و جنگ و گریزهای خویش را براساس این سیاستها تعیین نماید. اگر مسئله کسب قدرت سیاسی مطرح است، باید با خواستهای مشخص کسب قدرت سیاسی به میدان آید و هر روز و هر ساعت به سوئی رود که بخشی از این قدرت را کسب کند و امکان تنفس به رژیمی، که شبانهروز سرکوب میکند، ندهد. باید اداره رادیو تلویزیون و یا مواضع راهبردی را اشغال کند؛ با اعتصاب عمومی از رسیدن سوخت به واحدهای دشمن جلوگیری نماید، تولید را در دست بگیرد و خود را برای مسلحشدن، که تدارک آن را باید از قبل دیده باشد، آماده کند. در این زمان، کسب هر سنگر آغاز یک بنبست نیست، گام نخست برای فتح سنگرهای بعدی است. این دورنما در کار تودههای مردم غایب بود و حتی خواستهای مشخصی، از جمله اینکه بهای بنزین باید کاهش یابد و یا وزیر کشور و یا رئیس جمهور باید استعفاء دهد، نیز در مبارزه آنها به چشم نمیخورد. حتی بیان این خواستها و طرح آن میتوانست بهمردم دورنما دهد، آنها را متمرکز و متحد گرداند و مانع پراکندگی و خودجوشی بیحد جنبش گردد.

بزرگترین درس شورش آبانماه نشان داد که همه جنبشهای فاقد رهبری سرکوب میشوند. برای پیروزی در انقلاب به نیروی رهبری کننده و عامل آگاه سیاسی و یا شرایط ذهنی نیاز است. جنبش مردم برای اینکه پیروز شود، باید ستاد فرماندهی در این جنگ داشته باشد. در جنگی، که میان طبقات فرودست و حاکمان درمیگیرد، فرودستان نیز میبایستی در این نبرد سرداران خود را داشته باشند. توده بی رهبر و یا رهبران بی سپاه هرگز قادر به پیروزی نیستند.

درس این شورش این است که به ویژه طبقه کارگر به سارمان نیاز دارد. سازمان نخستین اسلحه طبقه کارگر است که نیروی وی را متمرکز میکند و آماده مبارزه میسازد. مردم در این مبارزه آموختند که هم رهبر کم دارند و هم سازمان ندارند و این دو دستآورد بزرگ این مبارزه مردم است که باید بر آن تکیه کرد، آنرا تبلیغ کرد تا جان شهدا بی جهت بر باد نرفته باشد.

درس دیگر این شورش آن است که ما باید بکوشیم بخشی از نیروهای مسلح رژیم و به ویژه بخشهای سالم و غیرفاسد را، چه در میان لایههای پائینی پاسداران، بسیجیان و ارتشیان، که از آحاد ملتاند، جلب نمائیم و در جناح دشمن شکاف ایجاد کنیم. درس انقلاب بهمن نیز همین بود و ارتش 400 هزار نفره شاهنشاهی در مقابل قدرت عظیم تودههای مردم ذوب شد. ما باید بکوشیم که به قدرت جسمانی برای درگیری و نابودی سران دشمن متوسل شویم و آنها را در شرایط لازم برای ایجاد تزلزل در میانشان، سربهنیست کرده و حتی با اعمال قهر انفرادی به این وظیفه مهم نایل شویم. تاکتیک ترور تودهای سازمانیافته، که اجرایش در خدمت مصالح جنبش عمومی انقلابی باشد و با نظارت صورت پذیرفته که به تعبیرات «اوباشانه» منجر نشود، بحثی است که نه تنها لنین از آن در قیام یاد میکند، بلکه از تجربه زنده انقلاب بهمن برمیآید. در انقلاب بهمن نیز چنین بود و ترور بخشی از ارتشیان در پایگاه لویزان به تزلزل درون ارتش منجر شد. این وظیفه را فقط شرکت مردم در مبارزه، درجه فداکاری آنها و مهمتر از همه سازمان متشکل انقلابی و رهبری این سازمان انجام خواهد داد.

لنین با استناد به مارکس میگفت: «دسامبر صحت یکی دیگر از اصول عمیق مارکس را که اپورتونیستها آنرا فراموش کردهاند، به طور نمایانی تأیید کرد. این اصل حاکی است؛ قیام فن است و قاعده عمده این فن هم عبارت است از تعرضی که باید با از جان گذشتگی جسارتآمیز و عزم راسخ انجام گیرد. ما این حقیقت را به اندازه کافی فرا نگرفته بودیم. ما این فن و این قاعده تعرض به هر قیمتی را که باشد، نه خودمان به قدر کافی آموخته و نه به تودهها یاد داده بودیم. ما اکنون باید با تمام انرژی جبران مافات بنمائیم» (منتخبات 4 جلدی آثار لنین به فارسی جلد اول، قسمت دوم صص 197-196).

این سخنان لنین همان فقدان بیدورنمائی و فقدان تاکتیک متناسب با آن در شورش کنونی آبانماه است. «تعرض»، زمانی مفهوم دارد که هدف روشن باشد و دورنمائی در پیش پای جنبش قرار بگیرد. صرف فرونشاندن خشم فردی و یا گروهی و التیام هیجانهای درونی هر چقدر هم موجه باشند، دورنما نیست و تنها فرجامی زودرس دارد. زیرا تنها با دارابودن دورنما و هدف میشود اراده به تعرض هدفمند داشت و تعرض کرد و تعرض را به نتیجه رسانید.

بزرگترین دستآورد شورشِ آبان این است که جنبش مردم ایران برای غلبه بر رژیم سرمایهداری جمهوری اسلامی به حزب طبقه کارگر به حزبی مارکسیستی - لنینیستی نیاز دارد. طبقه کارگر بدون حزب گوشت دم توپ بورژوازی است. ایدئولوگهای بورژوازی با لباسهای به ظاهر کارگری طبقه کارگر را از پیوستن به حزب بازمیدارند و برای آنها موعظه میکنند که آنها خودشان باید خود را بدون تشکل و حزب طبقاتی خودشان آزاد کنند. آنها به طبقه کارگر پیشنهاد خودکشی میدهند. تجربه شورش آبان این ترهات و تبلیغات شوم و مشکوک بورژوائی را رسوا ساخت. طبقه کارگر میبیند که بدون سازماندهی و رهبری حزب ماهیتاً کمونیستی قادر به آزادی خویش و سایر ستمدیدگان نیست. حزب کار ایران (توفان) همواره از این تئوریهای مارکسیستی – لنینیستی حمایت کرده و طبقه کارگر را از این دشمنان دوستنما برحذر داشته است. برای کسب دستآوردهای بیشتر و موثرتر در شورشی که در راه است، به حزب کار ایرن بهپیوندید و دست رد به سینه عُمال بورژوازی در جنبش کارگری بزنید که تنها برضد حزبیت و کمونیسم تبلیغ میکنند. این عده به زبالهدان تاریخ تعلق دارند. آنها به طول عمر رژیم سرمایهداری حاکم میافزایند».•

***

درسهائی از «هفت تپه» بعد از اعتصاب هفتاد و یک روزه

سخنی کوتاه پیرامون سازمانهای صنفی و سیاسی طبقه کارگر و وظایف آنها

مطلبی که از نظر خوانندگان گرامی میگذرد ،بخش دوم از سخنرانی یکی از رفقای حزبی در کنفرانس داخلی است. ما به خاطر اهمیت این اعتصاب به طور خاص و مبارزه کارگران ایران به طور عام به درج آن در نشریه مبادرت میکنیم به این امید که مورد توجه همه مدافعان طبقه کارگر قرار گیرد.

هیأت تحریریه

مهر ماه 1399

***

هرگز نباید گمان کرد که هر اعتصاب و یا حرکت اعتراضی طبقه کارگر میبایست حتماً با موفقیت روبرو شود. جنبش کارگری در ایران و جهان پیروزیها و شکستهای فراوانی به خود دیده است. در مبارزات تاکنون اعتصابات و دیگر فعالیتهای کارگری زیادی بودهاند که یا به تمام خواستههای خود نرسیدهاند و یا کاملاً شکست خوردهاند، ولی مبارزات طبقه کارگر با این و یا آن شکست پایان نمییابد و حتی با تحلیل مبارزات کارگری و یافتن نقاط قوت و ضعف، مبارزه طبقه کارگر با رشد کمی و کیفی روبرو میگردد. تجزیه و تحلیل صحیح از پیروزیها و شکستها چراغ راه ما در مبارزه خواهد بود. نه پیروزیها ما را از خود بیخود و سرمست میکنند و نه شکستها ما را از ادامه راه منصرف و ناامید میسازند.

طرح پارهای از خواستهها و شعارها در متن اعتصاب اخیر هفت تپه و یا در بیانیههای سندیکای هفت تپه باعث شد تا همراه با تجزیه و تحلیل اعتصاب توضیح کوتاهی نیز درباره سازمانهای صنفی و سیاسی طبقه کارگر ارائه دهیم.

طبقه کارگر برای رسیدن به اهداف خود در مبارزه طبقاتی نیاز به سازمانیابی مستقل خود دارد، تا با ایمنی و اطمینان بیشتری به سر منزل مقصود برسد و در میانه راه از تلاش مخرب طبقات فرادست و مسلط جامعه در امان بماند. طبقات حاکم با داشتن سازمانهای صنفی، سیاسی، فرهنگی، نظامی و انتظامی، اداری، آموزشی و … داشتن ایدئولوگها و مزدوران تحصیل کرده و مسلط به تمام امور اجتماع، از قدرت زیادی در مقابل طبقه کارگر بهرهمندند و با تلاش شبانهروزی سعی در فریب، تحمیق و سرکوب طبقه کارگرند.

 

سازمانهای صنفی و سیاسی طبقه کارگر میبایست مستقل باشند. ولی از که؟ و از چه؟

طبقات حاکم و سازمانهای هدایتگر سیستم حاکم، تلاش دارند تا بر حرکات و فعالیت طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان مسلط باشند و آنها را از تلاش برای به دستآوردن زندگی بهتر و همچنین قدرتیابی، منحرف کنند، تا بهشت خود را جاودانه سازند. هرگز نباید گمان کرد که استثمارگران از تلاش برای ایجاد انحراف در مبارزات کارگران ناامید خواهند گشت و زحمتکشان را به حال خود وامیگذارند. به همین دلیل کارگران و زحمتکشان میبایست بر استقلال سازمانهای صنفی و سیاسی خود اصرار ورزند و اجازه دخالت به طبقات حاکمه در مبارزاتشان را ندهند. ولی آیا این استقلال تا جدایی زحمتکشان از ایدئولوگهای خود، از مدافعان و پیشروان خود، از پیشروان طبقه خود نیز میباشد؟ هرگز!

این آرزویی است که طبقات حاکم به صورت تئوری ظاهراً انقلابی در میان کارگران تبلیغ میکنند که کارگران میبایست از روشنفکران طبقه خود دوری گزینند و خود به آزمایش راه و روش مبارزه دست یابند و مسیر مبارزه را بدون مُبلغان تئوری طبقه کارگر به پیش برند. متأسفانه این تئوری انحرافی و ضدانقلابی بسیاری از کارگران و روشنفکران کارگری را به تئوری دوری از «حزب» و «حزبیت» آلوده کرده است.

جدایی از حزب و روشنفکران طبقه کارگر به مفهوم جدایی از تمامی تجربیات و دانش آموخته شده و به آزمایش گذاشته شده تاریخ مبارزات کارگری در ایران و جهان میباشد؛ به مفهوم تلاش برای شروع دوباره بدون ارتباط و وابستگی به گذشته خود است.

استقلال تشکیلاتی طبقه کارگر را میبایست به مفهوم استقلال از طبقات حاکمه فهمید، تا در مبارزات خود بدون ارگان رهبری باقی نماند. ارتباط و وابستگی سازمانهای صنفی و سیاسی طبقه کارگر به یکدیگر و به حزب پیشاهنگ خود نه تنها خطا نیست بلکه بهترین امکان را به طبقه کارگر در مبارزه خود علیه سرمایهداری اعطاء خواهد کرد. بیحزب و یا نقش حزب را به توده کارگران سپردن، نه تنها انقلابی نیست، بلکه تسلیمشدن به خواست و امیال حاکمان استثمارگر جهان کنونی است. با طرح شعار بیحزبی و یا شعار همه چیز در دستان توده کارگر، این امکان و موقعیت را به مزدوران استثمارگران خواهیم داد تا با نفوذ در میان کارگران و استفاده از تبحر خود کارگران را به بیراهه برند و یا به مَسلَخ سرکوبگران حاکم.

 

سازمانهای صنفی میبایست با یکدیگر ارتباط داشته باشند و یا آنکه باید در کار یکدیگر مداخله کنند؟

سازمانهای صنفی و سیاسی طبقه کارگر اگرچه میبایست با یکدیگر مرتبط باشند و از برنامههای یکدیگر حمایت کنند، ولی نباید وظایف یکدیگر را برعهده گیرند و یا در مبارزات یکدیگر دخالت کنند. و مهمتر از همه هیچکدام نمیبایست نقش یکدیگر را بازی کنند و اخلال در کار مبارزه بوجود بیاورند. سازمان زنان میبایست سازمان زنان باقی بماند و سازمان دانشآموزان، سازمان دانشآموزی و مهمتر آنکه سازمانهای صنفی میبایست در کادر صنف خود و همبستگی یا سایر همسرنوشتان به وظایف خود عمل نمایند. سازمان زنان و یا سندیکای کارگری و یا انجمن ادبی و یا هنری نمیتوانند نقش حزب سیاسی طبقه کارگر را، که برانداختن طبقه سرمایهداری و کسب قدرت سیاسی را در برنامه خود دارد، ایفا کنند. تداخل وظایف سازمانهای مختلف طبقه کارگر با یکدیگر آن چیزی است که طبقات ضد کارگری خواهان آن هستند و ما باید از آن پرهیز کنیم. این به این مفهوم نیست که سندیکا نباید از زنان در مقابل سیاستهای ضد زن به دفاع برخیزد و یا نمیبایست برای آموزش کارگران در افشای سیاستهای سرمایهداران فعالیت داشته باشد و یا در توضیح ریاکاری و سرکوب مطلبی ننویسد یا واکنش نشان ندهد. بلکه منظور این است که هر کدام از سازمانهای صنفی، سیاسی، هنری، ادبی و … میبایست در نقش خود باقی بمانند تا در مجموع مبارزه طبقه کارگر را تحت رهبری حزب سیاسی پیش برند تا امر انقلاب سوسیالیستی به منصه ظهور برسد.

ایدئولوگهای طبقات حاکمه سعی فراوان دارند تا در بین کارگران این نظر را جا بیاندازند که سازمانهای صنفی طبقه کارگر میتوانند و باید وظیفه سیاسی را برعهده بگیرند و در نقش یک حزب ظاهر شوند و علیه سرمایهداری و نظام مسلط برای انجام و رهبری انقلاب سوسیالیستی انجام وظیفه کنند. اینگونه تبلیغ میکنند که مدافعان رهبری حزب گویا کارگران را از فعالیت سیاسی دورمیسازند!! با این ترفندها شرایط انزوای سازمانهای صنفی را بوجود میآورند و امکان سرکوب آنها را برای حاکمان تسهیل میکنند.

سازمانهای صنفی میبایست فعالیتهائی را در پیش بگیرند که تودههای میلیونی به دور آنها حلقه بزنند و امکان پیدایش رهبران مردمی، که آگاهی سوسیالیستی دارند، در میان آنها فراهم شود و در عین حال در بین توده کارگران پنهان باشند و در حزبی، که افراد نخبه و آموزش دیده طبقه کارگر در آن متشکل شدهاند، فعالیت کنند. تلفیق کار علنی یا نیمه علنی با مبارزه مخفی هنر مبارزه طبقه کارگر در شرایط خفقان و استبداد است.

 

شوراهای کارگری در چه زمانی بوجود میآیند؟

شوراهای کارگری سازمانی سیاسی است که نقش قانونگذار را در حکومت کارگری بر عهده میگیرد و در زمان پیروزی انقلاب بوجود میآید، تا قدرت را در دست گیرد و در کنار اتحادیه صنفی و دیگر سازمانهای طبقه کارگر تحت رهبری حزب طبقه کارگر فعالیت کند. و این بدین مفهوم است که نمیتوان در هر زمانی شعار ایجاد شوراها را مطرح کرد و طرح «اداره شورایی تولید و توزیع» در کارخانه را در دستور کار قرارداد. با این سیاست چپروانه بهترین و فعالترین و آگاهترین کارگران را به دست پلیس خواهیم سپرد و ضربهای بزرگ بر جنبش خواهد خورد. شعار دخالت و همراهیکردن کارگران در اداره کارخانه با ایجاد شورای کارگری تفاوت دارد و نباید این دو را با یکدیگر اشتباه گرفت.

 

حدوداً شش هفته از اعتصاب هفتاد و یک روزه کارگران شاغل هفت تپه گذشت. اگر چه در توضیح تعلیق پانزده روزه اعتصاب، سندیکای هفت تپه اعلام داشت که اعتصاب پایان نیافته است، بلکه فرصتی پانزده روزه است برای اجرای وعدههای دولت و نمایندگان، و اگر وعدهها عملی نشوند، اعتصاب ادامه پیدا میکند، ولی عملاً باوجود آنکه دولت و مجلس و دستگاه قضایی بدقولی کردند، این اعتصاب ادامه نیافت و عملاً بدون دسترسی به خواستههای خود پایان یافت.

در مورد اعتصاب اخیر کارگران هفت تپه و همچنین اعتصاب سراسری کارگران میبایست با صبر و بررسی آنچه رخ داده است و یا در یکی دو ماه آینده رخ خواهند داد، به تحلیل و شناخت آن اقدام کرد. آنچه تا کنون برای بررسی در دست داریم، اگر چه هنوز برای تحلیل نهایی کافی نیست، ولی برای ما و تمامی کارگران درسهائی دارد که نگاه به آن کمکی به تحلیل نهایی ما در آینده خواهد داشت.

آگاهی طبقاتی، تشکیلات منظم و رهبری مسلط به امور از اهم مسائل مبارزاتی هستند که مجموعاً نمود قدرت طبقه کارگر، در مبارزه میباشند. در صورت ضعف تشکیلاتی و نداشتن رهبری آگاه، با تجربه و مبارز، و یا نبود شرایط لازم برای پیروزی و تشویق کارگران به صحنه بدون برنامه و هدف روشن کوتاه مدت و درازمدت نتیجه مطلوبی به همراه نخواهد داشت، موجب شکست و ناامیدی کارگران خواهد گشت. لذا باید با حزم و احتیاط برخورد کرد و اعتصاب را برحسب نیرو و توازن قوا به پیش بُرد. عقبنشینی به موقع از برخی مطالبات و بسندهکردن به بخشی از خواستههای کارگران و کسب یک پیروزی، ولو کوچک، بهتر از پافشاری از مطالبات حداکثری و شکست است.

طرح شعارها و خواستههای نابجا، که امکان به دستآوردن آنها وجود ندارد، میتواند مبارزه را به شکست بکشاند و یا به عقب بیاندازد، حتی اگر از تشکیلاتی قوی برخوردار باشیم. با توجه به این مسائل نگاهی به رخدادهای بعد از اعتصاب هفتاد و یک روزه هفت تپه میاندازیم و در پایان نکات مثبت و منفی آنچه رخ داده است، را برمیشماریم.

در مورد اعتصاب اخیر کارگران هفت تپه و همچنین اعتصاب سراسری کارگران میبایست با صبر و بررسی آنچه رخ داده است و یا در یکی دو ماه آینده رخ خواهند داد، به تحلیل و شناخت آن اقدام کرد.

آنچه تاکنون برای بررسی در دست داریم، اگرچه هنوز اطلاعات کافی در دست نیست، اما این اعتصاب درسهائی دارد که پرداختن بدان برای ادامه مبارزه بسیار حائز اهمیت است.

مبارزه طبقاتی در هر شکل خود، در واقع جنگی است بین طبقات فرودست و طبقات حاکم، که چگونگی روند آن و پیروزی و یا شکست برای هر کدام از طرفین، مربوط میشود به عواملی چون آگاهی و شناخت از دشمن و همچنین استفاده صحیح از امکانات و قدرت خود.

در روز پایانی مرداد ماه، روابط عمومی شرکت هفت تپه، بعد از پرداخت دو ماه از حقوق معوقه اردیبهشت و خرداد کارگران، طی اطلاعیهای از کارگران خواست که روز شنبه اول شهریور ماه 99 سر کار حاضر شوند، اما کارگران هفت تپه نسبت به آن واکنش شدیدی نشان دادند و اعلام کردند که تا برآوردهشدن همه خواستهها، به اعتصاب و تجمع خود ادامه خواهند داد.

طبق قرار قبلی شماری از اعضای کمیسون اصل 90 و دیوان محاسبات در دوم شهریور، در تلاش برای شکستن اعتصاب کارگران هفت تپه در جمع آنها حاضر شدند. کارگران نیز بیش از روزهای گذشته حضوری پرشور داشتند. در تجمع بینظیری کارگران از بخشهای آبیاری، حراست، غیرنیشکری ـ فصلی، کارخانه، کشاورزی، زیربنایی، تجهیزات و دیگر قسمتها، بدون هیچ استثنائی شرکت داشتند.

کارگران هفت تپه در تکذیب خبر پایان اعتصاب، اعلام داشتند که: «چند نماینده مجلس و چند دانشجوی عدالتخواه و تعدادی بسیجی و خبرگزاریهائی، که همیشه آماده برای خفهکردن صدای کارگران هستند، با خوشحالی تمام و پس از حضور اعضای کمیسیون اصل نود مجلس در میان تجمع اعتراضی کارگران هفت تپه در هفتادمین روز اعتصاب، سراسیمه اعلام کردند اعتصاب بعد از وعدههای نمایندگان مجلس شکسته شد، پایان یافت و ... این خبر کذب است. رفتارشان اینطور میگوید که انگار تمام تلاش اینها فقط برای شکستن اعتصاب بوده است». ...«کارگران هفت تپه برای دو ماه حقوق اعتصاب نکردهاند؛ برای چهار ماه حقوق هم اعتصاب نکردهاند. خواسته ما خیلی مشخص است:

«خلع ید فوری بخش خصوصی و دولتیکردن شرکت با نظارت کامل کارگران و یا واگذاری صد در صد مالکیت شرکت به کارگران هفت تپه، بازگشت به کار همکاران اخراجی و پرداخت فوری تمام مطالبات معوقه و محاکمه تمام همدستان دولتی و حکومتی اسدبیگی - رستمی! در هفت تپه اینبار اعتصاب تمام نمیشود. لطفاً کسی برای کارگران اعتصابی و معترض هفت تپه و برای تجمعات مسالمتآمیز و قانونیمان، به جای ما تصمیم نگیرد. ما خودمان بلدیم تصمیماتمان را اعلام کنیم».

- اگرچه اعتصاب کارگران و پشتیبانی دیگر کارگران در اقصی نقاط ایران باعث شد تا اعتصاب رسانهای شود و پای نمایندگان مجلس و دولت به هفت تپه کشیده شود و با کارگران به مذاکره نشستند، ولی طرح اداره شورایی و یا مالکیت کارگران صحیح نبود و به جای آن میبایست بر برسمیت شناختهشدن سندیکا را در کنار خواستههای دیگر پافشاری میکردند که میتوانست زمینهای برای ایجاد رسمی و قانونی اتحادیه مستقل کارگران باشد که امکانش از پایانیافتن خصوصیسازی محتملتر است. شعار پایانیافتن خصوصیسازی میبایست به عنوان شعاری تبلیغی علیه سیاست نئولیبرالی دولت و امپریالیسم مطرح شود.

 - در سوم شهریور، هفتاد و یکمین روز اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه و آغاز تعلیق اعتصاب بود.

از چهارم شهریور فقط کارگران غیر نیشکری (اخراجی) به اعتصاب و تجمع ادامه دادند و همزمان با حضور کارگران در مقابل فرمانداری، تعداد زیادی از نیروهای امنیتی و انتظامی در محل حاضر شدند و کارگران اعتصابی را متفرق و تجمع قانونی و مسالمت‌‌آمیز آنها را سرکوب کردند. نمایندگان کارگران نیشکر هفت تپه در پیامی که منتشر کردهاند، اقدام نیروی انتظامی در پراکندهکردن و سرکوب کارگران را محکوم کردند.

- در واقع این مسأله نشان از قدرت ماشین سرکوب رژیم و سیاستی با برنامه و فرسایشیکردن اعتصاب است. اشتباه سندیکاها و نیروهای فعال در تحلیل موقعیت است که گمان کردند، میشود هر شعار و خواستهای را برای اجرای عملی آنها مطرح کرد و یا هر مطلب سیاسی و یا ایدئولوژیکی را میتوان بر زبان آورد و به پیروزیهای کوچک غره شد.

- در پنجم شهریور جلسهای برای تعیین تکلیف وضعیت شرکت هفت تپه با شرکت جهانگیری، وزرای امور اقتصادی و دارایی، جهاد کشاورزی، کار، سرپرست وزارت صمت، رئیس سازمان خصوصیسازی، مشاور روحانی، رئیس مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری، معاونین وزارت اطلاعات، وزارت کشور، سازمان اطلاعات سپاه و سازمان بازرسی کل کشور و استاندار خوزستان برگزار شد. اصل جریان تعیین تکلیف مالکیت شرکت هفت تپه، که ابتدا یک هفته، بعد دو هفته، سپس تا 15 شهریور وعده داده شده بود، در این جلسه به سه ماه بعد موکول شد. در واقع به سیاست وقتکُشی ادامه میدهند! و عملاً وعده پانزده روزه را پس گرفتند. با این اعلام نظر، در واقع آب پاکی بر روی دست کارگران ریختند و ادامه تعلیق عملاً نشان از عقبنشینی به خود گرفت.

- در ششم شهریور از طرف سندیکای هفت تپه فراخوان عمومی به مردم داده شد برای تحریم قند و شکر وارداتی که بیشتر جنبه تبلیغاتی داشت و هیچ ضمانت اجرایی پشتوانه آن نبود.

- در روزهفتم شهریور سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه با انتشار اطلاعیهای از تعلیق اعتصاب کارگران هفت تپه به مدت 15 روز خبر داد. در این اطلاعیه آمده است که اگر دولت و نهادهای دولتی ظرف مدت 15 روز بر اساس تعهد داده شده در مقابل خواست کارگران تسلیم نشوند، اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه وارد فاز جدیدی خواهد شد! که عملاً تهدیدی بود که توان انجام آن وجود ندارد، ولی گمان میکنند که در حرف نمیباید کوتاه آمد.

- در روز دهم شهریور و روزهای قبل از آن سندیکا اعلامیههائی مبنی بر اصرار بر خواست پایانیافتن خصوصیسازی به عنوان اصلیترین خواست در اعتصاب را انتشار میدهد در حالی که دولت، مجلس و تمامی دستگاه حکومتی برای کنترل و ساکتکردن کارگران در تلاش هستند و موقعیت به نفع کارگران نیست. سندیکا در حالی که اعتصاب پایان یافته است، استقامت را از کارگران میطلبد و نوید پیروزی در روزهای نزدیک را میدهد. ولی اعلامیهها را نه از زبان سندیکا، بلکه از زبان کارگران مطرح میسازد که این موضوع نیز نشان میدهد که در موضع ضعف قرار گرفته است. در صورتی که میبایست با قدرت شکست را پذیرفت، تا در آینده با تحلیل و شعارهای صحیحتری به میدان نبرد رفت.

- در سیزدهم شهریور واردشدن به فاز جدید اعتصاب را برعهده کارگران میگذارد و به این طریق زمینه واردنشدن به اعتصاب و پایانیافتن آن را فراهم می کند. در بیانیهای میآورد: «برای واردشدن به فاز جدید اعتصاب، نیاز به شور و مشورت و تصمیمگیری جمعی کارگران هفت تپه ضروری است!». البته که چنین است ولی میبایست با قدرت و بدون ترس به کارگران بگوید که اعتصاب شکست خورد، زیرا شرایط برای پیروزی آماده نبود و میبایست در آینده با قدرت و آگاهی بیشتر به نبرد بپردازیم. مطمئناً کارگران می پذیرند.

سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه براساس آخرین گفتگو مابین نمایندگان کارگران هفت تپه و نمایندگان مجلس، که زمان 15 روز را برای تصمیم نهایی در مورد خواستهها و مطالبات کارگران تعهد داده بودند، اعتصاب را به حالت تعلیق اعلام نمود.

گرچه بلافاصله بعد از جلسه مابین نمایندگان، دانشجویان عدالتخواه!! و نیروهای نفوذی با سلام و صلوات اعلام کردند که به همت مسئولین و راه گشایی کمیسیون اصل نود، اعتصاب کارگران هفت تپه اتمام یافته است (که هیچ واقعیتی در آن نهفته نبود) سندیکا با تکذیبه علنی رو به افکار عموم، اخبار غیرواقعی اتمام اعتصاب را اعلام نمود. در بیانیه آورده است: «زمان تعهد داده شده روز چهارشنبه 12 شهریور فرا رسید و خبری از برگزاری جلسه نمایندگان کارگران و نمایندگان مجلس در ارتباط با اعلام نتیجه خواستههای کارگری برگزار نشد و اعلام شد که جلسه به تعویق افتاده است».

- سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه در روز چهاردهم شهریور با انتشار پیامی به کارگران ایران، هفتتپه را به درستی نماد استقلال تشکل مستقل کارگری در محیط کار خواند. در این بیانیه آمده است: «… مطالبات و خواستههای کارگران هفت تپه جدا از مطالبات و خواستههای کل طبقه کارگری در ایران نیست. همه کارگران و مزدبگیران در شرایط مشابه بیحقوقی، مشکلات سخت معیشتی، از جمله مزدهای کم، نبود امنیت شغلی، خطر بیشتر بیکاری، و نیز بیشماری از ما در فقر کامل و بیمسکنی و نبود بیمه و امکانات درمانی و ... روبرو هستیم. … زمان آن رسیده است که مبارزاتمان را به هم گره بزنیم و مشتی محکمتر شده، تا بتوان حق و حقوق خود را بگیریم. تشکل مستقل حق کارگران است. سندیکای کارگران نیشکر هفتتپه نماد تشکل مستقل محیط کار میباشد».

- پیروزیهای بیشتر در راه است! این نوید پیروزی را سندیکا در روز هفدهم شهریور در بیانیه خود مطرح میکند و اعلام میدارد که هنوز شعار کارگران لغو خصوصیسازی است. سندیکا نمیخواهد کوتاه بیاید در حالی که اعتصاب پایان یافته است. حتی مجلسیان قرارهای ملاقات برای ادامه مذاکره را نیز لغو میکنند و سندیکا توان مقابله ندارد.

«در ضمن لازم به یادآوری است که قرار بود فردا چهارشنبه 19 شهریور ماه، نمایندگان کارگران با مجلسیها در ارتباط با مطالبات کارگران دیداری داشته باشند، که این ملاقات همچون چهارشنبه گذشته به بعد موکول شده است! سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه»

 - سندیکای هفت تپه در روز بیست و چهارم شهریور در اطلاعیهای در واکنش به تصمیم اعلام شده از طرف دولت، مبنی بر ادامه سیاست خانمانسوز خصوصیسازی، آورده است که: «تصمیمات و اجرای فجایع صورت گرفته توسط سرمایهداران، کارفرمایان و صاحبان کار هفت تپه، با بهانههای مختلف به راحتی به تعویق میافتد. … اما حاکمان و مسئولین مملکتی برای اجرای احکام دستگیری، زندان، شکنجه، ... و اعدام هیچ وقتی را از دست نمیدهند و به فوریت به اجرا میگذارند، که همگی اینها از طرف ما کارگران محکوم میباشند…».

- ادامه و یا پایاندادن اعتصاب را موکولکردن به پایان خصوصیسازی خطا بود و این خواست میبایست به عنوان خواست تبلیغی مطرح میشد و سندیکا بعد از تمام این رخدادها علناً از طرح این شعار تبلیغی به عنوان خواستهای برای اعتصاب میبایست عقب بنشیند ولی گمان میبرد که عقبنشینی به او لطمه میزند. در اطلاعیهای عنوان میکند: «... کارگران هفت تپه به تمامی مزدوران نشان دادهاند که با نیروی متشکل و متحد خود، قادر به پیروزی و موفقیت هستند. در این دور از اعتراضات و اعتصابات، کارگران هفت تپه موفق شدند که کل دستگاه حاکم را به صف کرده تا جواب فجایع رخ داده در هفت تپه را بدهند».

این کاملاً صحیح است ولی کارگران نیز باید بدانند که در چه موقعیتی هستند و چه خواستههائی را باید مطرح کنند.

 

- دادستان شوش، در بیست و هفتم شهریور برای مقابله با کارگران غیر نیشکری اعتصابی، یگان ویژه ضد شورش به شرکت نیشکر هفتتپه اعزام کرد تا با تجمع کارگران برخورد کنند. و در بیست و هشتم شهریور در کانال تلگرام هفت تپه عنوان میشود که میبایست راههای دیگر غیر از اعتصاب و اعتراض را در مبارزه برگزید، زیرا اعتصاب طولانی کارگران را خسته و ناامید میکند». در این نوشته کوتاه، که با امضای «محمد کرد» است، آمده است: «دوستان بهتر نیست که مبارزه با بخش فاسد خصوصیسازی همچنین اسد بیگی و طرفدارانش را تنها از طریق اعتصاب و اعتراض دنبال نکنیم. منظورم این است که علاوه بر اعتصاب روشهای دیگری را پیش بگیریم که بتوان جامعه را بیشتر متوجه هفت تپه کنیم و فشار مضاعفی بر دولت بکار گیریم».

چون براساس تجربه طولانیبودن اعتصابات کارگران و زحمتکشان را خسته و ناامید کند. خوب میدانیم که پول و ثروت و تریبون دراختیار دولت و متأسفانه بخش خصوصیسازی است.

کارگران علاوه بر بازوی خود، (اعتصاب ) میتوانند کمی سیاست به خرج دهند و کلیپهایی از زندگی و سفرهی خالی و بیماری فرزندان خود و خانواده و کمبودها و نداشتن پول و پرداختنشدن حقوق رو به نمایش بگذارند و دنیا را از وضع موجود خود هرچه بیشتر مطلع کنند.

من مطمئن هستم که با این کار میتوانند خیلی زودتر به اهداف بر حق خود، که همان خلع ید اسدبیگی و در کل خصوصیسازی را از هفت تپه دور کنند و قدمهای بزرگی به سوی پیروزی بردارند».

و این حرفها از زبان «محمد کرد» در سایت سندیکا پایان این دور از اعتصاب بود که اگر با همین سیاست ادامه دهند، باز هم خستگی بیشتر برای کارگران را فراهم میکنند. خواست را میبایست مناسب با شرایط جنبش و قدرت تشکیلاتی کارگران تعیین کرد.

- سندیکای کارگران نیشکرهفت تپه در روز بیست و نهم شهریور در بیانیهای به توضیح شرایط اعتصاب کارگران پرداخت. در این بیانیه آمده است: «... این دور از اعتصابات کارگران هفت تپه نه اولین اعتصاب و نه آخرین آنها خواهد بود. این دور از اعتصابات کارگران هفت تپه موفقیتهای بیشماری را بدستآورد و موفق شد خواسته و مطالبات کارگران را به بهترین شکل اعلام نماید، مطالباتی که خواست میلیونها کارگر و زحمتکش در این کشور است. … حمایتهای بیشمار و همبستگیهای بینالمللی فراوان با مبارزه کارگران هفت تپه و دیگر بخشهای کارگری و نزدیکترشدن کارگران و تشکلهای مستقل و هم صداشدن با هم، گوشهای از نمایش قدرت کارگران و مردم علیه زور، ستم، استثمار و تبعیض بوده و زمینه اتحاد سراسری کارگران، برای پیشرویها و پیروزیهای بیشتر پیریزی شده است. … واقعیت این است که تا خواستهها و مطالبات یک زندگی سالم و انسانی برقرار نشود، اعتراض و اعتصاب پابرجاست. … کارگران و زحمتکشان در دور آتی در کارخانهها، محل کار، خیابانها و هر گوشه و برزن این کشور متحدتر به مبارزه و اعتراض خود ادامه خواهند داد». و در پایان عنوان کرد که «ما بر می گردیم!».

متأسفانه سندیکا هنوز نمیداند چنین شکلی از بازگوکردن عقبنشینی به معنی آن است که متوجه خطای خود نشده است و این مسأله به کارگران ضربه سختی خواهد زد.

- در واقع نه کارگران اخراجی به کار بازگشتند و نه بازداشت و سرکوب پایان یافت و نه حقوقها سر وقت پرداخت خواهد شد. کارگران قبل از هر چیز میبایست بر به رسمیت بخشیدن و قانونیشدن اتحادیه و خواست سوزان و عمومی امنیت معیشتی پای میفشاردند و سایر مسائل در کادر مسائل تبلیغاتی و درازمدت تبلیغ میشدند.

.- در روز دوازدهم مهر سندیکا خواستهای فوری کارگران را اعلام میدارد که نشان از تعدیل در خواستهها دارد. اگرچه سندیکا رسماً اعلام نمیدارد که از شعار اداره شورایی و مالکیت کارگران بر کارخانه کوتاه آمده است، ولی در یک مقایسه کوتاه با خواستههای مطرح شده در زمان اعتصاب متوجه ادبیات به کار رفته و مفهوم مندرج در خواستهها نمایان میشود.

خواستهها در زمان اعتصاب:

یکم - پرداخت فوری حقوقهای معوقه و تمدید دفترچه بیمه.

دوم- بازگشت به کار فوری برای همکاران اخراج شده.

سوم - بازداشت فوری اسد بیگی و مجازات اسدبیگی - رستمی.

چهارم - خلع ید فوری کارفرمای اختلاسگر و بخش خصوصی از هفت تپه.

پنجم - بازگرداندن فوری ثروتهای اختلاس شده به کارگران.

ششم - پایان کار مدیران بازنشسته.

 

خواست های فعلی:

یکم - پرداخت فوری تمام حقوقها و مزایای عقبافتاده.

دوم - بازگشت به کار همه کارگران اخراجی از جمله کارگران (غیرنیشکری) به کار و پرداخت حقوق و مزایای دوران بازداشت و یا اخراج آنها.

سوم – برسمیتشناختن تشکلهای مستقل کارگری و به طور مشخص سندیکای کارگران هفت تپه از سوی دولت.

چهارم - برسمیت شناختن حق اعتراض، اعتصاب، تجمع و

پنجم – برسمیتشناختن نمایندگان مستقل منتخب کارگران در زمینة نظارت بر شرایط ایمنی و بهداشت کار، جلوگیری از سوانح، رعایت ساعات کار و غیره.

ششم -خلع ید و سلب مسئولیت از تمام کارگزاران مدیریت سابق. مدیران شرکت باید مورد تأیید کارگران باشند.

در پایان تکرار آنچه که گفته شد تأکید بر چند نکته لازم و ضروری است:

اعتراضات یا جنبش کارگری در شرایطی بهسرنمیبرد که خواستههایی خارج از توانش را در دستور کار قرار دهد.

میبایست واقعنگر بود و در حال حاضر برای قانونیشدن یک تشکل مستقل و سراسری مبارزه کرد تا بتوان با قدرت بیشتر خواستههای صنفی کارگران را مطرح و برای اجرا و عملینمودن آنها به مبارزه دست زد. طبقه کارگر بدون رهایی از تفکرات انحرافی، که مبارزه او را به بیراهه خواهند برد، و بدون ارتباط با اندیشه سوسیالیسم علمی و تشکلیابی در سازمانهای دموکراتیک و صنفی طبقه کارگر تحت رهبری حزب پیشتاز خود به «قدرت لازم» برای پیشبردن مبارزهای سالم و مطمئن برای رسین به مقصد از طریق راهی پر پیچ و خم، طولانی و سنگلاخ، دست نخواهند یافت. طرح شعارهای دهان پُرکن، زودرس، مشعوفشدن از پیروزیهای کوچک صنفی تا جایی که شرایط اجتماعی را از یاد ببریم، نتیجهای نخواهد داشت. بدون درنظرگرفتن قدرت تشکل و سازمان و توازن قوای طبقاتی عقبراندن بورژوازی، اگر غیر ممکن نباشد، اما کاری بسیار مشکل که سرانجام به سود کارفرمایان تمام خواهد شد. نباید شعارهای تبلیغاتی را با شعارهای عملی روز اشتباه بگیریم و دستور حمله برای انقلاب و برپایی قدرتیابی طبقه کارگر و حکومت شورایی را مطرح کنیم. ایجاد شوراها، این ارگان سیاسی حکومت طبقه کارگر موضوعی است مربوط به زمان پیروزی بر سرمایه داران و نمیتوان در هر زمانی آنرا مطرح کرد. این سیاست چپروانه حاصلی جز شکست و یأس برای کارگران و نمایندگان آنها به ارمغان نخواهد آورد. پیروزی را باید تشکیلات و صبورانه و کشان کشان بدست آورد و به مبارزه ادامه داد.•

***

به مناسبت درگذشت رفیق «رائول مارکو»، بنیانگذار حزب کمونیست اسپانیا (مارکسیست - لنینیست)

پیام تسلیت حزب كار ایران (توفان) به حزب كمونیست اسپانیا (ماركسیست - لنینیست) به مناسبت درگذشت رفیق «رائول ماركو»، بنیانگذار حزب ترجمه فارسی پیام را در زیر ملاحظه فرمایید:

رفقای گرامی!

حزب کار ایران (توفان) بمناسبت درگذشت رفیق «رائول مارکو» (2020 – 1936) عمیقترین همدردی و تسلیت خود را به رفقای حزب کمونیست اسپانیا ( مارکسیست - لنینیست) ابراز میدارد.

رفیق «رائول» در دوران جوانی به حنبش کمونیستی پیوست، در دهه 1960 بر علیه رویزیونیستهای خروشچفی مبارزه کرد و حزب کمونیست اسپانیا (مارکسیست - لننیست) را در سال 1964 به همراه چندین رفیق بنیان گذاشت. رفیق «رائول» در اشكال مخفی و علنی برعلیه رژیم فاشیستی فرانکو دست به مبارزه زد و در سال 1971 جبهه انقلابی و دمکراتیک ضد فاشیست را بنا نهاد. او نقش عمدهای در شکلگیری کنفرانس بینالمللی احزاب و سازمانهای مارکسیست - لنینیست ایفا نمود و آثار تئوریک متعددی در مورد مسائل جنبش کمونیستی بینالمللی به چاپ رساند.

رفیق «رائول مارکو» تمام زندگی خود را وقف مبارزه برای آرمان طبقه کارگر و تودهها، برای انقلاب و سوسیالیسم در اسپانیا کرد. او پرچم انترناسیونالیسم پرولتری را برافراشته نگه داشت و به طور خستگیناپذیر به کار خود برای پیشبرد و تقویت کنفرانس بینالمللی احزاب برادر ادامه داد.

در حالی که مرگ رفیق «رائول مارکو» ما را در اندوهی عمیق فروبرده است، آموزشها، آثار ارزشمند او و مبارزهاش برای رهائی طبقه کارگر الهامبخش فعالیت ماست. ما پرچم مبارزهاش را برافراشته نگه خواهیم داشت.

پرشکوه باد خاطره درخشان رفیق «رائول»!

حزب کار ایران (توفان) 17 اکتبر 2020•

***

سخنی در خصوص طرح ورشکسته همه با هم «پیمان نوین» رضا پهلوی

رضا پهلوی در آستانه 60 سالگی خود پیامی به اپوزیسیون و مردم ایران ارسال کرد که آن را «پیمان نوین» نام نهاد. هرآنکس که این پیام را میخواند، امری «نو» در آن نمی‌‌یابد. آنچه در این پیام بیشتر نمود مییابد، بیاعتباری او به عنوان وارث تخت سلطنت در نزد مردم ایران است. هسته اصلی سخن او این است که «همه با هم» به طور «برابر» برای یک هدف - سرنگونی جمهوری اسلامی – متحد شوند و در فردای سرنگونی، خود را مقید به رأی مردم بدانند. ایشان مشخص نمیکنند که این «همه» کیستند که باید «با هم» متحد شوند؟ و یا چرا باید به «آرای مردم»، که مشخص نیست مردم در برابر چه بدیلی قرار خواهند گرفت، خود را ملتزم به رعایت و قبول آن بدانند؟ آیا این طور نیست که رضا پهلوی قصد دارد تا از اعتبار نیروهای انقلابی و اپوزیسیون مترقی ایران استفاده کند، تا امر سلطنت را دوباره به رأی عمومی واگذارد؟ در طرح «پیمان نوین» تعیین شکل حکومتی موضوعیت مییابد. چرا باید مردم ایران را بار دیگر در برابر انتخاب بین سلطنت و جمهوری قرار داد؟

حزب ما بارها در این خصوص نظرات خود را بیپرده، مشخص و روشن بیان کرده است و در بیان تحلیلهای خود جای هیچ شک و شبهه و تفسیری نگذاشته است. خوانندگان محترم نشریات «توفان» را به مطالعه مقالهای، که دو سال پیش در همین زمان آبانماه 1397 شماره 148 در توفان الکترونیکی تحت عنوان «معیار تشخیص دوست از دشمن ملت» به چاپ رسید، رجوع میدهیم. در آنجا به طرح مسأله «همه با هم» این پرسش را طرح کردیم که «آیا میتوان به شعار «همه با هم»، که مُبین وحدت و همبستگی است، اعتماد کرد و همه با هم در یک صف علیه نظام جمهوری اسلامی ایستاد، بدون اینکه این پرسش را طرح کرد که عناصر متشکله این «همه» کیستند و سیاست آنها منافع چه نیرو و طبقهای را تأمین میکنند؟» در همانجا بر این واقعیت مُسلّم تأکید ورزیدیم که «امر سرنگونی باید با تأمین آزادی، عدالت اجتماعی و حفظ استقلال کشور همراه باشد... شعار « همه با هم» تجلیبخش اجماع دوست و دشمن است... باید به مردم ایران گفت: آن نیروئی میتواند در صف دوستان ملت جای گیرد که سیاستاش ناقض حاکمیت ملی و استقلال کشور نباشد؛ به این حقیقت اعتقاد راسخ داشته باشد که تعیین سرنوشت کشور تنها و تنها به دست مردم ایران بدون دخالت کشورهای امپریالیستی میسر است؛ به تساوی حقوق همه ملیتهای ایران در چارچوب تمامیت ارضی کشور باور داشته باشد و آن را ضامن حفظ تمامیت ارضی بداند؛ بر همبستگی بینالمللی مردم ایران، بخصوص با مردم کشورهای منطقه، تأکید بورزد؛ با نیروهای تجزیهطلب و بیگانهپرست مرزبندی مشخص و روشن داشته باشد».

در «پیمان نوین» رضا پهلوی هیچیک از این موارد نمود پیدا نمیکند و این مایه شگفتی نیست. او نه نماینده ملت، که نماینده یک عده قلیلی سلطنتطلب است که در میان همین اقلیت ناچیز از اعتبار درخور یک وارث سلطنت نیز برخوردار نیست. او که وحدتبخش اطرافیان خویش نیست، طبعاً نمیتواند محور «همه با هم» واقع شود. میدانیم که او طرفدار «فشار حداکثری» دولت ترامپ علیه ایران است و آن را بارها و آشکارا بیان میدارد و حتی مردم ایران را «قدردان» تحریمات آمریکا می‌‌داند. رضا پهلوی در مصاحبهای با مجله Newsweek درباره سیاست «فشار حداکثری» اظهار داشت که «تا جائی که این تحریمها منابع رژیم را [منظور برای بیثابتکردن منطقه خاورمیانه است] کاهش میدهند، مردم ایران آن را درک کرده و قدردانی میکنند».

رضا پهلوی در سخنرانی اخیر خود در 15 ژانویه سال 2020 در انستیتوی هادسُن Hudson Institute ،که منافع اسرائیل را دنبال میکند، درباره «آینده ایران» سخنرانی کرد و از «نسلکُشی» یاد کرد و پیشنهاد کرد تا شورای امنیت سازمان ملل در این زمینه اقدام نماید. ارجاع رسیدگی به امر «نسلکُشی» به شورای امنیت همان نتیجهای را باید به دست دهد که در عراق و لیبی بدست داد.

رضا پهلوی بیهوده میکوشد تا خود را یک شخصیت فرا ملی نشان دهد و وظیفه خود را تنها و تنها محدود ببیند به جمعآوری نیروها به دور یک هدف و بدینترتیب ایجاد وحدت و یگانگی در میان «همه»! نمیتوان خود را متعلق به مردم دانست و برای رهائی آنها از ظلم و ستم دست یاری به سوی آنها دراز کرد و در عین حال طرفدار سیاست «فشار حداکثری» بود و گزینه نظامی را برای ایران مناسب و ضروری ارزیابی کرد. نمیتوان از یکسو سخن از «آزادی» و جمهور مردم کرد و از سوی دیگر نظام سلطنتی را، که متعلق به دوران فئودالیسم است، همزمان برای ایران مفید و مناسب تشحیص داد و حتی تحت عنوان التزام به رأی مردم آنها را در برابر انتخاب بین جمهوری و سلطنت قرار داد!

رضا پهلوی نه از «امید»، بلکه از «باور» سخن میراند. این در حالی است که او هنوز هم «امید» دارد تا بتواند با کمک آمریکا بر تخت پادشاهی جلوس نماید و «باور» دارد که این جز از طریق تحدید و تهدید و دخالت در امور داخلی ممکن نیست. او آنقدر که چشم امید به سوی امپریالیسم و صهیونیسم دوخته است، کمتر به دنبال تقریب با نیروهای انقلابی و اپوزیسیون مترقی است، چون خوب میداند که چنین تلاشهائی برای او اعتبار بدنبال نمیآورد. در بهترین حالت این است که یک دسته از گروهها و نیروهای ، خائن و وطنفروش در سنخ خود را بتواند به دور خود جمع کند که جز بیآبروئی بیشتر نتیجهای نخواهد داشت.

رضا پهلوی اگر واقعاً به دنبال اتحاد «همه» نیروهاست، باید بداند که در جمع این «همه»، نیروهائی هستند که مخالف دخالت نظامی، تهدید و تحریم هستند. آیا او در «پیمان نوین» از مواضع خود کوتاه آمده است؟ هیچ شاهدی دال بر این مدعا نمیتوان یافت. او کماکان بر همان مواضع قبلی خود استوار ایستاده است و بر این باور است که «مداخله نظامی اجتنابناپذیر» است. به یاد بیاوریم که او در یک مصاحبهای که با یکی از خبرگزاریهای اسرائیلی انجام داد، اظهار داشت که «تصور نمیکنم کسی به دنبال برخورد نظامی به عنوان انتخاب اول باشد؛ اما برای اجتناب از جنگ نظامی باید مطمئن شویم که در حقیقت به راه حل دیگر کمک میشود. به زبان دیگر، اگر بتواند باعث سقوط رژیم شود، فروپاشی با ترکیبی از فشار داخلی و همچنین فشار خارجی، او در نهایت بدون استفاده از جنگ نظامی فرو خواهد پاشید. ولی اگر فشار کافی در این برهه وجود نداشته باشد تا رژیم را مجبور به فروپاشی کند، در آن صورت، البته، توجه به انتخاب دیگر [مداخله نظامی] غیر قابل اجتناب خواهد بود» (تأکید از «توفان»). وفاداری او به دموکراسی و عدالت اجتماعی همانقدر دروغ است که پایندی او به استقلال و حاکمیت ملی. میهندوستی او از نوع «وطنپرستی» پدر و پدر بزرگش است. از اینرو او از هر لحاظ قابل اعتماد نیست.

این درست است که مردم ایران در تاریخ مبارزات خود تاکنون نتوانستهاند بر ساختار نظام استبدادی و دیکتاتوری تفوق بیابند و در این توالی دردناک تاریخ معاصر ایران، شاهد هستیم که استبدادی جای خود را به استبدادی دیگر داده است. این حقیقت تاریخ نباید از افق دید مبارزان راه آزادی و استقلال ایران دور افتد. دستیابی به آزادی، دموکراسی و حفظ استقلال کشور و مهمتر از همه صیانت از آنها بدون دفع مانع اصلی، یعنی نظام سرمایهداری جمهوری اسلامی، که خود مظهر و تجسم قهر است، امکان نمیپذیرد و این تنها با قهر تودهها و با دست توانای مردم ایران میتواند سرانجام یابد.•

***

دروغهای «امیر طاهری»، خبرنگار مزدبگیر درباری

اخیراً مقالهای در كیهان لندنی و سایر رسانههای خودفروخته به قلم «امیر طاهری» تحت عنوان «روشنفكران فریبخورده و آیت الله فریبكار» به چاپ رسیده است كه سراسر تحریف و دروغ و سیاهه علیه انقلاب مردم ایران است:

یكم اینكه آقای «طاهری» یك خبرنگار درباری و قلماش در طول زندگی در دفاع از منافع رژیم شاه و امپریالیسم انگلیس و آمریكا در ایران و منطقه سرپیچی نكرده است. وی یك خبرنگار اجنبیپرست و كینه عمیقی به مردم و انقلاب میلیونی و با شکوه بهمن دارد.

دوم اینكه آقای «طاهری» در این مقاله از «انقلاب اسلامی و شورش علیه مشروطه»!!! سخن میگوید. این خودفروخته سیاسی، که نانش را اجانب تأمین میکنند، ریشههای انقلاب را، كه برای نان و آزادی و استقلال و جمهوری بود، به اسلام و خمینی و آیتاللهها ربط میدهد و به تحقیر این انقلاب میلیونی میپردازد. وی بیشرمانه رژیم شاه را رژیم «مشروطه» تعریف میكند که با دسیسه ملاها و روشنفكران فریبخورده سرنگون شد!

سوم اینكه انقلاب مشروطه و دستآوردهایش با کودتای انگلیسی و روی کارآمدن «رضاخان» درهمشکست و آخرین بقایای آن با کودتای آمریکایی 28 مرداد محو و نابود شد. پس حکومت مشروطهای در کار نبود که توسط انقلاب بهمن و یا «آیتاللهها و روشنفكران فریبخورده» نابود گردد!!

جمهوری اسلامی، حکومت ناقصالخلقه و ارتجاعی بود که با بهرهبرداری از خلاء سیاسی ایران سوار انقلاب مردم شد و آنرا درهمشکست. «امیر طاهری» روشنفکر خودفروخته درباری بود و از سویی روشنفکرانی که آگاهانه از خمینی به عنوان ناجی ملت دفاع كردند و به وی و سیاستهای وی وفادار ماندند روشنفکران منحرف، ضدانقلابی و غیرمتعهد و فریبکار بودند. كه ربطی به انقلاب و مردم ایران نداشتند. ماهیت انقلاب ایران را نمیتوان با توسل به این قبیل روشنفكران مرتجع مورد تبیین قرار داد.

چهارم اینكه حکومت شاه و شخص شاه و تئوری پردازانش نیز روشنفکر بودند، اما روشنفکران اجنبیپرست و خائن و آقای «امیر طاهری» نیز یکی از این روشنفکران قلمبهدستی است که قلمش بیش از نیم قرن در خدمت نیروهای استعماری و دیکتاتوری است. پس اگر عدهای روشنفكر فریب آیتالله فریبکار را خوردند و به دمكراسیاش توهم یا باور داشتند، شخص «امیرطاهری» نیز بدون توهم و آگاهانه به شخص شاه به عنوان محصول كودتای ننگین 28مرداد و عامل سیا باور داشت و در خدمت به این دستگاه سركوب، دیكتاتوری، فساد، دزدی و فحشا از هیچ كوششی دریغ نكرد. آقای «امیر طاهری» با این حساب نمیتواند گناه خود را كمتر جلوه دهد و خود را روشنفكر متعهد خطاب كند. وی نوكر سرسپرده امپریالیسم است كه برای احیای مجدد سلطنت پهلوی میكوشد. شاه نه منادی صلح در منطقه و جهان بود و نه آزادی و دمكراسی و حقوق بشر در ایران؛ وی نوكر اجنبی و استعمار بود.•

***

خسرو آواز ایران چشم از جهان فروبست

شامگاه 17 مهرماه محبوب قلبهای ایرانیان، «استاد محمد رضا شجریان»، پس از تحمل یک دوره طولانی بیماری در 80 سالگی قلبش از تپش ایستاد و چشم از جهان فرو بست و خانواده، جامعه هنری و همه مردم ایران را از وجود گُهربارش محروم ساخت. بالآخره رسیدن روزی را که رسیدنش را پس میزدیم، فرا رسید. باورکردن فقدان او برای خانوادهاش، جامعه موسیقیایی ایران و برای هر آنکه با صدای آسمانیاش آشنا بود، سخت و حزنانگیز است.

او که به قول خودش از 5 سالگی در خلوت کودکانهاش آواز میخواند، در طول زندگی هنریاش با استعدادی کم نظیر تبدیل به خنیاگری بیبدیل در سپهر آواز ایران گشت.

«شجریان»، که گویی ذرّات وجودش را با آواز ساخته بودند، به سرعت مسیر قُله پیروزی را پیمود.

او تحت تعلیم پدر، که فردی مذهبی و در عین حال از صدای خوبی بهرهمند و نیز قاری قرآن بود، به پرورش صدای خود مشغول شد. او 12 ساله بود که برای اولین بار در سال 1331 رادیو خراسان قرائت قرآن او را پخش کرد.

او پس از اخذ دیپلم در سن 19 سالگی به دانشسرای عالی مشهد رفت و پس از اخذ لیسانس سالها در آموزش و پرورش شاغل بود.

در همین اوان بود که مجدداً به سمت هنر روی آورد و ابتدا با ساز سنتور آشنا شد و نواختن آن را نزد «جلال اخباری» آموخت. «شجریان» تا سال 1350 به دلیل اینکه پدرش مایل بود که خانواده او فقط با قرائت قرآن در ملاء عام ظاهر شوند، در رشته آواز با نام مستعار «سیاوش بیگدلی» با رادیو ایران همکاری میکرد.

اوایل سالهای 1350 او با نامآوران موسیقی آن زمان، نظیر «فرامرز پایور»، «نورعلی خان برومند»، «سید حسین طاهرزاده»، «عبدالله دوامی» … به سرعت ردیفهای آوازی و شیوه تصنیفخوانی را آموخت و در «برنامه گلها»ی آن زمان رادیو ایران گُل کرد.

از سال 1352 به تدریج با «محمد رضا لطفی»، «ناصر فرهنگ فر»، «حسین علیزاده» و «جلال ذوالفنون» آشنا شد و به عضویت «مرکز حفظ و اشاعه موسیقی» به سرپرستی «داریوش صفوت» درآمد.

او در سال 1354 در جشن هنر شیراز در دستگاه راست پنجگاه به همراهی «محمد رضا لطفی» و «ناصر فرهنگ فر» به صورت زنده کنسرتی اجرا کرد.

اواخر سال 1357 شرکت «دلآواز» را بنیاد نهاد. گزاف نگفتهایم اگر ادعا کنیم که تاکنون در کسوت خنیاگری کسی را یارای هماوردی با او نبود.او به معنی واقعی کلمه گوی سبقت را از همه ربود.

او نه تنها در عرصه خنیاگری، به علت بهرهمندی از صدایی آسمانی و تسلط بر دستگاهها و گوشهها و ردیف آوازی و تصنیفخوانی از تواناییهای بیهمتا بهرهمند بود، بلکه در شعرشناسی و انتخاب شعر از شعرای نامداری چون سعدی، حافظ، مولوی، خیام، عراقی، عطار، نیشابوری، باباطاهر، سنایی و نیز از سُرایندگان شعر معاصر در عرصه «شعر نو» چون نیمایوشیج، شاملو، اخوان ثالث، شفیعی کدکنی، هوشنگ ابتهاج (سایه)، فریدون مشیری … به راستی یکتا بود.

علاوه بر همه اینها او با انتخاب اشعارش در هر مقطعی از تاریخ 40 سال اخیر ایران انعکاسدهنده فریاد حقطلبانه مردم علیه استبداد بود.

از همان آغاز سال 1357، که عرصه میهن درگیر انقلابی تاریخی بود، دل در گرو مردم داشت و نبوغ و توانایی هنریاش را در راه آرمانهای آنها نثار میکرد.

«محمد رضا شجریان» در سال 1357 همانند بسیاری از هنرمندان آن زمان همکاری خود را با «رادیو ایران» به این دلیل که «آن موقع، آنجا با روحیات من نمیخواند» و «سیاست پخش رادیو تلویزیون را ابتذال فرهنگی» (نقل از خود استاد شجریان) میخواند قطع کرد.

او همان زمان با گروه «عارف» و «شیدا» و نیز شاعر مردمی «هوشنگ ابتهاج (ه.ا.سایه)» همراه شد. ناگفته نماند که «ابتهاج»، که آن زمان مسئول بخش موسیقی «رادیو ایران» بود، پس از واقعه 17 شهریور به نشانه اعتراض استعفا داد و از رادیو رفت. همان زمان «لطفی» «کانون چاوش» را با همکاری «ابتهاج» بنیان نهاد که اکثر اعضای آن همان اعضای گروههای «شیدا» و «عارف» بودند. همان زمان «محمد رضا شجریان» به همراه ناظری در «کانون چاوش» آلبوم (کاست)های مشترکی آفریدند که اکثر آنها محتوایی انقلابی و میهنی داشتند.

«چاوش» در مجموع 12 آلبوم منتشر کرد. مشهورترین آنها «چاووش 2» حاوی دو سرود بسیار معروف «شب نورد»، 1- «برادر نوجونه، برادر غرق خونه، برادر کاکلش آتش نشونه» با صدای شجریان و 2- «آن زمان که بنهادم، سر به پای آزادی» با صدای «شهرام ناظری» بود.

این را هم باید افزود که شجریان به اذعان خودش یک انقلابی نبود. او در مصاحبه با بی بی سی گفته بود که «در آن زمان من زیاد انقلابی نبودم – هر چند دولت قبلی را نیز قبول نداشتم – اما چون دوستان (منظور او اعضای گروه «چاوش» است) فعالیت انقلابی داشتند، من نیز با آنها همکاری کردم.

او در واقع تنها با آنها همراه نشد، بلکه با مردم جان بر کف نهاده همراه شد، وقتی که در چاووش 7 خواند:

همراه شو عزیز؛ همراه شو عزیز

تنها نمان به درد؛ کین درد مشترک

هرگز جدا جدا؛ درمان نمیشود

دشوار زندگی؛ هرگز برای ما

بی رزم مشترک؛ آسان نمیشود

(شعر از استاد بی بدیل سنتور ایران «پرویز مشکاتیان» است)

و یا در روزهای سخت انقلاب شعر «سپیده» از «ابتهاج»:

ایران ای سرای امید

بر بامت سپیده دمید

اگر چه دلها بر خون است

شکوه و شادی افزون است

سپیده ما گلگون است

که دست دشمن در خون است

را با آهنگسازی «لطفی» خواند و آنها را وِرد زبان مردم ساخت.

هر کس یکبار این اشعار رزمی را میشنید، میدانست که باید برای نجات ایران از حاکمیت استبداد سلطنتی و سلطه آمریکا همراه شود.

آری او از همان زمان دل در گرو مردم ایران داشت و کوشید تا پایان عمر پُربارش نیز فریاد آنها باشد.

«شجریان» با خواندن شعر رزمجویانه:

تفنگم را بده تا ره بجویم

که هر که عاشقه پایش به راهه

برادر بی قراره، برادر شعله واره

 

برادر نوجونه، برادر غرق خونه

برادر کاکلش آتش فشونه

به مردم شهامت آموخت تا جرأت دست به تفنگبردن را بیابند.

او به مردم صبح روشنایی را امید میداد، وقتی میخواند:

تو که همرزم و هم زنجیر مایی

ببین خون عزیزان را به دیوار

بزن شیپور صبح روشنایی

«شجریان» خیلی زود به انحراف انقلاب و غصب قدرت توسط والیان فقاهت، دزدان و غارتگران و دروغگویان و آزادی و آدمکُشان پی بُرد و راه خود را از آنان جدا ساخت.

در بحبوحه کشتار سالهای 60 بود که او در سال 1364 به سرپرستی و آهنگسازی «استاد پرویز مشکاتیان» آلبوم «بیداد» را با انتخاب شعر «یاری اندر کس نمیبینم، یاران را چه شد» خواند زیرا میدید که سفاکان با اعمال سرکوب درصددند تا کرامت، انسانیت و مهربانی از این مرز و بوم رخت بربندد.

یاری اندر کس نمیبینم، یاران را چه شد

دوستی کی آخر آمد، دوستداران را چه شد

 

مهربانی کی سر آمد، شهریاران را چه شد

کس به میدان درنمیآید، سواران را چه شد

صد هزاران گل شکفت و بانک مرغی برنخاست

 

او حتی با انتخاب اشعاری نظیر:

جمعیتی که نظر را حرام میگویند

نظر حرام بکردند و خون خلق حلال

دورویی و تزویر و خونخواری ولایتمداران را به تصویر میکشید.

او برای مردم، در میانه سیاهی و تباهی زمستانی، که نظام برای آنها به بار آورده بود، در سال 1380 شعر «زمستان است» از اخوان ثالث را انتخاب کرد و با آهنگسازی «پرویز مشکاتیان» خواند:

که سرما سخت و سوزان است

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

صدایی گر شنیدی صحبت سرما و دندان است

چه میگویی که بیگه شد، سحر آمد، بامداد آمد!

فریبت میدهند، بر آسمان؛ این سرخی بعد از سحرگه نیست

حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است

او معتقد بود که: «من موسیقی زبان و دل مردم، سروش مردمان سرزمینم باید باشم.» و بود. و طولی نپائید که شعر «فریاد» «اخوان ثالث» را برگزید و فریاد زد:

خانهام آتش گرفته است، آتشی جانسوز

هر طرف میسوزد این آتش

پردهها و فرشها تارشان با پود

در لهیب آتشی پر دود آتشی بیرحم

دشمنانم موذیانه خندههای فتحشان بر لب از درون خسته سوزان

از این بیداد

میکشم فریاد، ای فریاد، ای فریاد.

شجریان تصنیف «مرغ سحر» را هم بعد از هر کنسرتی به درخواست مردم میخواند و خود معتقد بود: «همان تأثیری که در کلام این تصنیف است، زبان حال مردم ماست. «ظلم ظالم جور صیاد …»، مردم همه با من میخوانند. اعتراضی است که در جامعه وجود دارد».

از سال 1388 او موضع صریح خود را نسبت به آنچه در ایران میگذشت، پنهان نکرد.

از آن تاریخ دیگر در ایران هیچ کنسرتی اجرا نکرد. او علناً و آشکارا از اعتراضات مردم نسبت به تقلب در انتخابات به دفاع برخاست. او با جسارت و شهامت در جواب «احمدی نژاد»، که در سخنرانی معروف خود در میدان ولی عصر به مناسبت «پیروزیاش» در انتخابات، مردم را «خَس و خاشاک» خواند، گفت: «این آدم (منظور احمدی نژاد است) در تلویزیون نیشخند زد و گفت: یک عده خَس و خاشاک آمدهاند من گفتم، من صدای این «خَس و خاشاکم». اما «خَس و خاشاک» اگر توفان راه بیاندازد، چشم آدم را کور میکند.» «مردم اگر خشمگین شوند هیچ نیرویی جلویش را نمیگیرد.» «مردم آن چیزی را که میخواهند به دست میآورند.» و همزمان در نامهای از «ضرغامی»، رئیس صدا و سیما خواست که «صدا و آثار او را در هیچیک از واحدهای رادیو و تلویزیون پخش نکنند».

اینها تنها فرازهائی از زندگی موسیقیایی خسرو آواز ایران بودند وگرنه آثار او مملو از اشعار بجا و پُر محتواست. زیرا او عمیقاً معتقد بود که: «هنر، خود یک نوع اعتراض است».

به راستی که تاریخ موسیقی ایران کمتر هنرمندی با این شهامت، جسارت و در عین حال دانش و تیزبینی و خوشذوقی به خود دیده است. «شجریان» به معنی واقعی کلمه هنرمندی متعهد بود. ببینیم که نظر خودش در این رابطه چیست: «شما میتوانید تاریخ را در میان شعرهایی که من انتخاب کردهام در این 30 سال پیدا کنید». … و در رابطه با نظر حاکمیت در موسیقی به اختصار میگوید: «فقط مذهب بوده که در طول تاریخ هزار و خوردهای سال، نگذاشته موسیقی را نشان دهند».

«شجریان»، پدر موسیقیایی ایران بود. بسیاری از خوانندگان امروز دستپرورده او هستند.

«شجریان» در کنار خنیاگری بیبدیلش، آهنگسازی نیز میکرد. او جهت تکمیل صداهای «بَم» و «آلتو»، در صورت نیاز در ارکسترها و کنسرتها به ابداع سازهایی، که دستساز خودش بود، همت گماشت.

سازهای ابداعی «شجریان» مجموعهای از سازهای جدید دست‌‌ساز شامل: «صراحی»، «شاه صراحی»، «صراحی آلتو»، «بَم صراحی»، «شهرآشوب»، «شهرآشوب آلتو»، «بَم ساز»، «شهنواز»، «شباهنگ»، «کرشمه»، «باربد، تندر»، «ساغر»، «سبو سوپرانو»، «دل و دل آلتو»، «دل و دل سوپرانو» و «پرهیب» است که در دو مرحله معرفی شدند.

اولین نمایشگاه سازهای ابداعی «استاد شجریان» در اردیبهشت 1390 و دومین نمایشگاه در شهریور 1391 به کوشش «مؤسسه فرهنگی - هنری دل آواز» در خانه هنرمندان برگزار شد.

اکثر این سازها در «گروه شهناز» به رهبری «مجید درخشانی» در کنسرتهای مختلف با موفقیت به کار گرفته شدند.

خوشنویسی نیز یکی از هنرهای برجسته پدر موسیقی ایران بود، به قسمی که طرحهای بسیاری از کاستها و سی دی های او با طرح و خط زیبای خودش مزین گشتهاند.

حزب ما این ضایعه و فقدان بزرگ را قبل از همه به خانواده بزرگ شجریان و نیز جامعه هنر ایران و به همه مردم ایران، که هنرمند، معلم و یاوری بیهمتا را از دست دادهاند، تسلیت میگوید.

نام «شجریان» در تارک قُله رفیع هنر و فرهنگ شعر و موسیقی و آواز ایران برای همیشه خواهد درخشید. او در قلب همه ماست.

سر زغم تو چون کشم

بی تو به سر نمیشود •

گر چه صد رود است از چشمم روان

جاودان باد یاد توای خسرو خنیاگران

حزب کار ایران (توفان) 18 مهرماه 1399 •

***

امید هیچ معجزی ز مرده نیست، زنده باش!

پسر جوانی به علت نداشتن تلفن هوشمند از شرکت در کلاس درس آنلاین محروم شد و دست به خودکشی زد. دختری به دلیل کمابیش مشابه، خود را حلقآویز کرد. مرد میانسالی به سبب ناتوانی از تهیه دارو خود را در ملا عام دار زد. دو دختر جوان دبیرستانی در حالی که از مراحل پیش از مرگ خود فیلم آنلاین بر روی شبکههای اجتماعی منتشر میکردند،از روی پُلی خود را پرتاب کردند.

اینها عناوینی است که کراراً توسط روزنامهها و شبکههای اجتماعی به اطلاعمان میرسد. جدا از اینکه آمار و ارقام خودکشی در ایران نسبت به سایر کشورهای جهان در چه وضعیتی است، توجه به ریشههای این پدیده اسفبار ضروری به نظر میرسد.

خودکشی، بنا به نظر بسیار از متخصصین، امری به غایت اجتماعی است. صرفنظر از ریشههای روانی و فردی، که البته مهم و در جای خود در خور واکاوی است، سویه اجتماعی امر، بسیار مهم و قابل توجه است.

پوشیده نیست که شرایط امروز ایران، اعم از ناتوانی حکومت از تأمین حداقل معاش مورد نیاز افراد از یک سو و تحریمهای بربرمنشانه ایالات متحده آمریکا از دیگر سو زمینههای ناامیدی و استیصالِ بخشی از جامعه ایران را فراهم آورده است. اما در این میان کودکان و نوجوانان به عنوان آسیبپذیرترین بخش اجتماع هیچ چشمانداز روشنی از آینده خود ندارند و این ابهام در پیشبینی امیدبخش از سرنوشت میتواند زمینه اساسی افسردگی و دلمردگی این سرمایههای اجتماعی را فراهم آورد.

خودکشی جوانان را میبایست در این بازه و بستر به عنوان یک اعتراض ارزیابی کرد.اعتراضی که علیرغم مشروعیت در محتوا، فاقد وجاهت در عمل است. چرا که جان عزیز و گرانبهای مرتکبین خودکشی به عنوان افراد اجتماع ارزشمند و حفظ آن ضروری است.

نباید فراموش کرد که ریشه اساسی خودکشی و بسیار از مشکلات اجتماعی ناشی از احساس حقارت و تبعیض طبقاتی است و به این ترتیب مسئله را میتوان در ابعاد بینالمللی و محصول نظام اقتصادی ِ حاکم بر جهان مطالعه کرد و چون بسیاری از نابسامانیهای موجود همچون جنگ، فقر، نابرابری و مسائل محیطزیست در عملکرد لیبرال سرمایه داری جستجو نمود.

***

در پایان سخن را با قطعه شعری خطاب به جوانان میهنمان به پایان میرسانیم:

 

چه فکر میکنی؟

جهان چو آبگینه شکستهایست

که سرو راست هم در او شکسته مینمایدت

چنان نشسته کوه در کمین درههای این غروب تنگ

که راه بسته مینمایدت

زمان بیکرانه را تو با شمار عمر ما مسنج

به پای او دمی ست این درنگ درد و رنج

بسان رود که در نشیب دره

سر به سنگ میزند رونده باش

امید هیچ معجزی ز مرده نیست

زنده باش..

 

(سایه) •

***

نگاهی گذرا به وقایع و مبارزات مردم ایران

نامهای از ایران

از أواخر قاجار تا به امروز، در خطاب به آنانی که تمامی مشکلات، شکستها و گرفتاریها را به حساب مردم ایران میگذارند، خود آدمهای بیعمل، غیرفعال، بیرون از گود و «پاسیو» هستند!

ملت ایران در مبارزه علیه بیداد و ستمگری، اگر نه در جهان، در آسیا همواره پیشتاز بوده است! مُروری به وقایع تاریخ معاصر، نشاندهنده خروش و پیکار یکسره مردمان این سرزمین علیه خائنان و تبهکاران خارجی و داخلی است.

«قیام جنگل» در گیلان، «قیام کلنل پسیان» در خراسان، «قیام شیخ محمدخیابانی»، «قیام افسران خراسان»، «قیام ستارخان و باقرخان»، «قیام مردم تبریز»، «قیام ابوالقاسم لاهوتی»، تشکیل حزب کمونیست به رهبری «حیدرعمواوغلی» در انزلی، ترور «ناصرالدین شاه»، انقلاب مشروطیت، به توپبستن مجلس، اعدام انقلابی «شیخ فضلالله نوری»، فرار «محمدعلی شاه»، برکناری «احمدشاه» قاجار، کودتای انگلیسی رضاخان، برکناری و تبعید رضاخان در اثر رشد افکار انقلابی، آزادی نسبی چندین ساله، تیراندازی به محمدرضاشاه، سرکوب شدید نیروهای آزادیخواه، بستن و سانسور روزنامهها، ترور «رزم آرا»، «قیام 30 تیر»، نخست وزیری مصدق، ملیشدن نفت، کودتای آمریکایی - انگلیسی 28 مرداد 1332، تشکیل «ساواک» به کمک سازمانهای اطلاعاتی «سیا» و «موساد» اسرائیلی در سال 1335 با هدف «مبارزه و مقابله با کمونیسم و گروههای مختلف چپ»، کشتار 368 تن ازآگاهترین مبارزان راه آزادی، به قتل رساندن بیش از 100 نفر در زیر شکنجه، انقلاب سال 57، فرار شاه، دزدیدهشدن انقلاب توسط روحانیت، جنگ ایران و عراق، کشتار دهه شصت، قتلعام چندین هزار مجاهد خلق و کمونیست در سال 67، خیزش اسلامشهر و شهرهای دیگر، جنبش دانشجویی سال 76، جنبش میلیونی سال 88، خیزش مردم در بیش از صد شهرایران در سال 96 و بویژه سال 1398، دستگیری، زندان، شکنجه و اعدام در تمام طول حیات جمهوری سرمایهداری اسلامی ایران و... حاکی از آن است که تا آزادی، استقلال، عدالت اجتماعی و دموکراسی مبارزه ادامه دارد! زنده باد دلاوری خلق!•

***

صد و سومین سالروز پیروزی انقلاب سوسیالیستی اکتبر مبارک باد!

25 آبان صد و سومین سالروز پیروزی انقلاب اکتبر است. پیروزیهای حزب بلشویک تحت رهبری لنین و استالین و حکومت جوان شوروی منظره بینالمللی را دگرگون ساخت. امید امپریالیسم به پیروزی ضدانقلابیون داخلی برآورده نشد. لشکرکشی چهارده دولت امپریالیستی و سرمایهداری علیه جمهوری جوان و بنیانکن شوروی بینتیجه ماند. ارتشهای متجاوز خارجی در جنگ با نیروی انقلابی ارتش سرخ یکی پس از دیگری شکست میخوردند و این شکستها آنها را به جنون وامیداشت. برای مبارزه با نخستین کشور سوسیالیستی نقشههای طولانی و توسل به هر سلاح مرگباری لازم میآمد. اما برغم تمام این توطئههای امپریالیستی و جنونآمیز موفق به برانداختن حکومت شوروی نگشتند و دیکتاتوری پرولتاریا و ساختمان پیروزمند سوسیالیسم به مدت سی سال به عظیمترین دستآوردهای بشری نائل آمد.

امروز صد و سومین سالروز پیروزی بزرگ بلشویکها در روسیه تزاری است. امروز سلطنت ننگین خانواده «رومانف»ها در روسیه برای همیشه برچیده شد. امروز روز ضربهخوردن به کلیسای ارتدوکس روسیه بود، که همدست تزار در سیاست تزار نقش مستقیم بازی میکرد و یکی از ارکان ضدانقلاب در روسیه بود. امروز کمر استعمار فرتوت و نظام استعماری در جهان شکست و موجی از مقاومت در سراسر جهان برای کسب آزادی و استقلال درگرفت و سیمای جهان به کلی تغییر کرد. امپریالیستها جنگ اول و دوم جهانی را به کمونیستها باختند. پرولتاریا در روسیه بر سر قدرت آمد و سوسیالیسم را مستقر کرد. دیگر جهانی، که ما در آن زندگی میکنیم، جهان قبل از 25 اکتبر 1917 نیست و امپریالیستها هر چقدر هم زور بزنند، نمیتوانند چرخ تاریخ را به عقب برگردانند. مسئله حفظ سوسیالیسم همیشه محصول تداوم مبارزه طبقاتی است. انقلاب فرانسه، انقلاب مشروطه بعد از چندین بار شکست به پیروزی رسیدند. انقلاب اسپانیا سرکوب شد و نهضت جمهوریخواهی جهان را فراگرفته است و سلطنت، که تفاله تاریخ است، باید به مزبله تاریخ رود. پیروزی بلشویکها در روسیه فسخ همه قراردادهای استعماری بر ضد ملت ایران، به دست لنین بود. انقلاب روسیه مهمترین عامل در ایجاد یک حکومت متمرکز در ایران از جانب انگلستان بود تا جلوی نفوذ کمونیستها را با ضرب و شکنجه و اعدام بگیرد. قرارداد 1921 بلشویکها با ایران وثیقه حفظ استقلال ایران بود.

این روز، روز تولد دنیای نو و همه انسانهای آزاده جهان است؛ روز شادی ملتها و زحمتکشان؛ روز زوزهکشیدن دشمنان بشریت، حزباللهیها و شاهاللهیهاست. بلشویکها با سرود رزم خویش فرا خواهند رسید و در آن روز نه شاهی باقی است نه جمهوری اسلامی و نه امپریالیستها و صهیونیستها، آن روز، روز نجات بشریت است.

خیانت رویزیونیستهای خروشچفی و احیای سرمایه داری و سرانجام فروپاشی آن هرگز از شکوه و عظمت انقلاب کبیر اکتبر و ساختمان سوسیالیسم و دستآوردهای تاریخیاش نمیکاهد. آنکه زنده و جاودان است، انقلاب سوسیالیستی اکتبر و آموزگاران کبیر آن لنین و استالیناند، آنکه میرنده و نفرتانگیز است، ضد انقلاب رویزیونیسم خروشچفی و اعوان انصارش هستند و جز این نیست!

فرخنده باد صد و سومین سالگرد انقلاب سوسیالیستی اکتبر

***

در زیر به دست آوردهای انقلاب اکتبر برای مردم ایران توجه کنید!

دستآوردهای انقلاب اکتبر برای مردم ایران:

حق تعیین سرنوشت برای ایران.

لغو معاهدات روسیه تزاری با ایران صرفنظر از کلیه بدهیهای ایران.

لغو عهدنامه انگلیس با روسیه تزاری دایر بر تقسیم ایران به دو منطقه تحت نفوذ و یک منطقه بیطرف فیمابین.

وعده کمک در اخراج قوای انگلیس و عثمانی از ایران، بطوری که حتی ملکالشعرای بهار در توصیف وضعیت ایران در دوران روسیه تزاری و نقش لنین در تغییر آن وضعیت نوشت: «دو دشمن از دو سو ریسمانی به گلوی کسی انداختند که او را خفه کنند. هر کدام یک سر ریسمان را گرفته میکشیدند و آن بدبخت در میان تقلا میکرد، آنگاه یکی از آن دو خصم یک سر ریسمان را‌‌‌‌ رها کرد و گفت ای بیچاره من با تو برادرم و آن مرد بدبخت یعنی ایران نجات یافت. آن کسی که ریسمان گلوی ما را‌‌‌‌ رها کرده لنین است».

خلاصه کلیه تضمینات و تعهدات کشور شوراها در مورد ایران

تمام بدهیهای ایران زمان تزار الغا میشود،

روسیه به مداخلهٔ خود در عواید ایران از قبیل گمرکات و تلگرافخانهها و مالیاتها پایان میدهد،

دریای خزر برای کشتیرانی در زیر پرچم ایران آزاد اعلام میشود،

سرحدات شوروی با ایران مطابق ارادهٔ سکنه سرحدی معین خواهد شد،

تمام امتیازات دولت روس و امتیازات خصوصی باطل و از درجهٔ اعتبار ساقط است،

بانک استقراضی ایران با تمام متعلقات، ملک ایران اعلام میشود،

خطوط تلگراف و راههای شوسهٔ ساخته شده در طول جنگ به ملت ایران واگذار میشود،

اصول محاکمات و قضاوت سابق کنسولها کلاً باطل میشود،

میسیون روحانی ارومیه منحل میشود،

تمام اتباع روسیهٔ متوطن در ایران مکلف هستند کلیهٔ عوارض و مالیاتها را بالسویه با اهالی تأدیه نمایند،

سرحد ایران و روس برای عبور آزاد و حمل مالالتجاره باز میشود،

به ایران اجازهٔ ترانزیت مالالتجاره از روسیه داده میشود،

دولت روسیه از هرگونه مشارکت در تشکیل قوای مسلح در خاک ایران صرفنظر مینماید،

دولت روسیه به ملغیشدن کارگزاریها رضایت میدهد،

به ایران اجازه داده میشود که در کلیهٔ شهر و بخشهای شوروی کنسول تعیین نماید.

«تاریخ انقلاب روسیه» نویسنده: ای.اچ.کار ترجمه: نجف دریابندری •

 

***

 

در جبهه نبرد طبقاتی

اخبار، گزارشات و اعتراضات کارگری مهرماه 1399

طبقات بالایی جامعه و حکومتهای آنان هرگز قابل اعتماد نبودهاند، زیرا در همه حال در فکر سودجویی بیشتر برای ایجاد بهشت موعود خود بر روی زمین بوده و هستند. در تابستان امسال اعتصاب طولانی مدت کارگران شریف و زحمتکش هفتتپه، به دنبال حقخواهی چند ساله و بیتوجهی مسئولان و تصاحبکنندگان شرکت هفت تپه، شکل گرفت و با پشتیبانی و همراهی کارگران و مدافعان طبقه کارگر در ایران و جهان پیش رفت، تا نمایندگان رژیم را مجبور به مذاکره با کارگران ساخت. با پیوستن کارگران شهرهای دیگر به آنان، اعتصاب سراسری کارگران پالایشگاهها و نیروگاهها نیز آغاز گشت و در نتیجه کارگران توانستند در مذاکره با مسئولان و سرمایهداران بخشی از خواستههای خود را به کُرسی بنشانند و تأییدیه کلامی، و در مواردی نیز قراردادی را به دست آوردند. ولی بعد از پایان اعتصاب، نامردمان ضد کارگر، سازهای ناهنجاز خود را به صدا درآوردند تا در بر همان پاشنه قبلی بچرخد. وعدههای خود در همه زمینهها را، از جمله در زمینه میزان حقوق و پرداخت آنها عملی نکردند و با بیشرمی تمام نیز به احضار، دستگیری، زندانی کردن و اعدام کارگران، معترضان و مدافعان آنها میپردازند و بر ادامه سیاستهای ویرانگرانه خود اصرار میورزند.

هر وعده که دادند به ما باد هوا بود / هر نکته که گفتند غلط بود و ریا بود (ایرج میرزا).

یکی از خصایل مشترک تمام مسئولان مملکتی، از هر جناح و باند مافیایی که باشند، ضدیت با منافع توده مردم و دروغگویی و فریبکاری است. در غارت و چپاول ایران و مردم و در ناراستی و فریبدادن، نه تنها با یکدیگر تفاوتی ندارند، بلکه متحد یکدیگر نیز هستند و اختلافشان با هم فقط بر روی میزان سهمبَری از «سفره انقلاب» است و بس. اگرچه سرمایهداران و مسئولان رژیم سعی دارند تا کارگران و زحمتکشان را خسته و ناامید و مآیوس کنند، ولی مبارزه برای به دستآوردن زندگی شایسته انسانی ادامه خواهد داشت تا زمانی که طبقات فرودست جامعه طعم شیرین پیروزی را بچشند. و آن روز دیر نخواهد بود. مهرماه با مبارزات کارگران و زحمتکشان شروع شد و با ادامهیافتن مبارزه پایان یافت و این مبارزه برخلاف میل سرمایهداران، تا رسیدن به سر منزل مقصود ادامه خواهد یافت. در ذَیل نگاهی به بخشی از رخدادهای کارگری مهر ماه میاندازیم.

 

اخبار سرکوب و مقاومت

4 مهر

هشت تشکل صنفی مستقل کارگران شاغل و بازنشسته با صدور بیانیهای اعدام ناجوانمردانه «نوید افکاری» را محکوم ساختند. در این بیانیه آمده است: «ما به عنوان بخشی از جامعه کارگری ایران، ضمن عرض تسلیت به مردم زحمتکش و خانواده داغدیده از جور ستمپیشگان، هرگونه تهدید، شکنجه و اعدام را نشانه وحشت و استیصال کارگزاران و عوامل سرمایه دانسته و حق شرکت در اعتراضات و اعتصابات کارگری را جزیی از حقوق حقه و مسلم کارگران و تودههای محروم میدانیم. اعتقاد ما بر این است که هیچ کس را نباید به خاطر اعتراض به مصائبی که دامنگیر کارگران و زحمتکشان است، تهدید و ارعاب نمود و مهمتر و فجیعتر از آن، دستگیر، زندانی، شکنجه و اعدام کرد»

5 مهر

حکم زندان سه عضو کانون نویسندگان ایران به مورد اجرا گذاشته شد. «رضا خندان» (مهابادی) و «بکتاش آبتین»، دو عضو هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران، و «کیوان باژن»، عضو پیشین هیئت دبیران، جهت اجرای حکم به زندان اوین منتقل شدند.

6 مهر

کانون نویسندگان ایران در اعتراض به اجرای حکم زندان «رضا خندان» (مهابادی)، «بکتاش آبتین» و «کیوان باژن» بیانیهای صادر کرد که در آن آمده است: «... کانون نویسندگان ایران از نویسندگان، تشکلهای مستقل ایران و جهان، نهادهای مدافع حقوق بشر و مردم آزادیخواه ایران میخواهد به این حکمهای ضدانسانی واکنش نشان دهند و صدای اعتراض خود را به گوش جهانیان برسانند. کانون نویسندگان ایران اعلام میکند اجرای حکم زندان سه نویسنده عضو کانون باید هرچه سریعتر متوقف و رضا خندان (مهابادی)، بکتاش آبتین و کیوان باژن باید بی قید و شرط آزاد شوند.»

8 مهر

«علی اسحاق» پس از تحمل 11 ماه بازداشت در اوین و رجایی شهر کرج، به علت نداشتن توان مالی و تأمین وثیقه دادگاهی شد.

14 مهر

سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه و سندیکای کارگران کشت و صنعت نیشکر هفت تپه با صدور بیانیه مشترکی زندانیکردن اعضای کانون نویسندگان را محکوم ساختند. در این بیانیه آمده است: «این احکام ناعادلانه در حالی است که کشور درگیر فقر، فلاکت و بیکاری روزافزون و تورم افسارگسیخته و ویروس کرونا و فساد گسترده میباشد. حاکمیت به جای پاسخگویی به مطالبات و خواستههای به حق مردم و تشکلهای صنفی دست به سرکوب و بازداشت و زندانیکردن هر چه بیشتر نویسندگان، فعالان تشکلهای سندیکایی و تشکلهای مستقل کارگری، معلمان و فعالان مدنی و معترضان به فقر و فلاکت در کشور میزند».

15 مهر

اعاده دادرسی «اسماعیل عبدی» رد شد. حکم 10 ساله اجرا میشود.

22 مهر

کانون صنفی معلمان ایران (تهران) با انتشار بیانیهای اجراییشدن حکم ده سال زندان «اسماعیل عبدی» را محکوم ساخت. در این بیانیه آمده است: «کانون صنفی معلمان ایران (تهران) بر این باور است که چنین احکامی در راستای خاموشنمودن هرگونه ندای حقطلبانه در جامعه است و هدفی جز ضربهزدن به جامعه مدنی و آزاد اندیشی ندارد. کانون صنفی معلمان ایران (تهران) خواستار لغو حکم ده سال زندان «اسماعیل عبدی» و آزادی هر چه سریعتر او، «محمدحبیبی» و دیگر زندانیان دربندِ همانند آنهاست».

25 مهر

«پن» استرالیا در واکنش به اجرای حکم زندان سه عضو کانون نویسندگان ایران، «رضا خندان» (مهابادی)، «بکتاش آبتین» و «کیوان باژن»، بیانیهای منتشر کرد. در این بیانیه، «پن» سیدنی، ملبورن و پرث با اشاره به این نکته که این سه نویسنده «به خاطر اعتراض به سانسور و دفاع از آزادی بیان به بند کشیده شدهاند» حمایت از آنان را وظیفهی «همه سازمانها، نویسندگان و مدافعان آزادی بیان» دانسته و خواستار آزادی بلادرنگ این نویسندگان شد.

28 مهر

«محمد تقی فلاحی»، دبیر کانون صنفی معلمان تهران در دادگاه تجدید نظر، غیاباً به دو سال حبس تعزیری محکوم شد.

29 مهر

کانون نویسندگان ایران «در تبعید» و انجمن قلم ایران «در تبعید» با انتشار بیانیه مشترکی خواستار آزادی بدون قید و شرط سه عضو کانون نویسندگان ایران (رضا خندان (مهابادی)، بکتاش آبتین و کیوان باژن) شدند.

 

هفت تپه

6 مهر

کارگران بخش داخلی شرکت کشت و صنعت هفتتپه، در &#