مقالات توفان الکترونیکی شماره 144
نشریه الکترونیکی حزب کارایران تیرماه 1397
www.toufan.org
سخن هفته- راه حل کدام است
گزارش مختصری از جلسه نمایندگان
سندیکاهای کارگری ایران در استکهلم
نظرات رضا شهابی در مورد سازمان جهانی کار، «دخالت های
بشردوستانه» و تشکل های کارگری
اطلاعیه:کارگران زندانی بی قید و شرط آزاد
باید گردند
آخرین وضعیت محمد حبیبی در
زندان تهران بزرگ- حبیبی دچار مشکل قلبی شد
سخنی پیرامون کودکان کار و کودکان
خیابان
پروژه امپریالیستی در قالب
مبارزۀ علیه حجاب اجباری!
غنائم جنگی روحانیون و سرداران نظام
ورزش و نقش آن در جامعه سوسیالیستی
به مناسبت سی و هفتمین سالگرد جانباختن
رفیق نادر رازی کارگر رزمنده توفانی
گشت و گذاری در فیسبوک، پاسخ به یک
پرسش:
***
در حاشیه
اعتراضات اخیر بازار
برگرفته از كانال تلگرام حزب كارایران
( توفان)
اعتراضات روزهای اخیر مردم ولایههای خرده بورژوازی
شهری جامعه در اطراف خیابانهای بازار و مخبرالدوله و
جمهوری، علیه گرانی و فقر و نابسامانی نرخ ارز و
برعلیه بیتوجهای نظام فاسد و مستبد اسلامی به مطالبات دمكراتیك و
طبیعی مزدبگیران جامعه، برحق است. این اعتراضات، اگرچه حامل شعارهای
شفاف طبقاتی خیزش دیماه سال گذشته نیست، لیكن
برخی از شعارهای مردم از جمله «مرگ بر دیكتاتور» و «نفی
جناحهای حاكمیت» شبیه به شعارهای دیماه است. شعلهورشدن حركت اعتراضی مردم، كه
در پشت نزاع درونی رژیم و تضعیف جناح حسن روحانی توسط
جناح مقابل دوباره سربلندكرده است، اگر جهتگیری
سیاسی علیه عفریت خارجی نكند و به تشكل روی
نیاورد، همانند اعتراضات گذشته به تدریج سركوب و به شكست خواهد
انجامید. شایان ذکراست که قشر فوقانی بازار همواره مورد
حمایت نظام جمهوری اسلامی بوده است و مهمترین عامل
افزایش نرخ دلار در تهران هست و بیشترین سود را از آشفتگی
بازار ارز میبرد. این قشر كه مخالف تولید و نظارت اجتماع بر
ثروت و مالیات است، از بیخ و بن ارتجاعی است.
متأسفانه امروز مردم ناراضی و لگدکوبشده ایران در اثر فقدان
یك بدیل انقلابی به دنبال هر جریان مشكوك و ارتجاعی
روان میشود و با توسل به شعارهای انحرافی كه از بلندگوهای
خارجی و برای منافع خاصی در منطقه تبلیغ میشود، طلب حق و به رژیم دهنكجی میكند. باید هوشیارانه
از تشدید نزاع بالائیها، كه ناشی از تشدید بحران اقتصادی و بنبست نظام سرمایهداری اسلامی است، سود
بُرد و با طرح شعارهای صحیح اعتراضات را یك گام به جلو سوق داد
.
رژیم سرمایهداری جمهوری اسلامی در بنبست سیاسی -
اقتصادی قرار دارد و از حضور مردم معترض در صحنه اجتماع بیش از
امپریالیسم و صهیونیسم میترسد و برای حفظ نظام
ارتجاعیاش، به هر خیانت و جنایتی متوسل میشود. اوضاع نابسامان كنونی و
بیكفایتی سردمداران ریز و درشت و دزد و فاسد اسلامی و
تشدید سركوب فشارهای داخلی، راه را برای نفوذ عُمال
خارجی هموار میكند.
بسیاری از شعارهای ارتجاعی تظاهركنندگان اخیر،
كه مورد استقبال امپریالیسم و صهیونیسم و مزدورانشان قرار
گرفته است، بر ضد منافع ملّی مردم ایران و خلقهای منطقه است، باید
با آن مبارزه كرد و با روشنگری صبورانه، ماهیت دشمنان خارجی و
اهداف پلیدشان را افشاء ساخت.
شعار علیه ملت فلسطین و یا لبنان و سوریه و یمن
شعارهای انحرافی و اسرائیلی است و ربطی به فساد و
دزدی و اختلاس و فقر و بیكاری داخلی ندارد. اعتراضات
خودجوش مردم با نبود یک آلترناتیو سیاسی قابل اعتماد
انقلابی به هر سویی خواهد رفت و اگر سامان نهگیرد، فرجامی جز شكست
نهخواهد داشت .
چاره رنجبران وحدت و تشكیلات است.
مرگ بر رژیم حامی سرمایهدار، عامل فقر و فساد!
مرگ بر امپریالیسم و صهیونیسم و مزدورانشان!
حزب کار ایران (توفان)
5 تیرماه 1397
***
موج سرکوب و اعدام نشانه استیصال و ورشکستگی رژیم
قوه قضائی ایران بار دیگر جنجال تازهای آفرید و محمد ثلاث،
یکی از دراویش گنابادی را به جرم قتل سه مأمور پلیس
انتظامات مطابق قانون قصاص به اعدام محکوم کرد و این حکم را در روز دوشنبه ۲۸ خرداد به اجرا گذارد. قوه قضائي کشور با پخش گزارش
جریان محاکمه از «صدا و سیما» توانست افکار عمومی را متوجه خود
سازد. مستقل از اظهارات گلایهآمیز جعفری دولتآبادی، دادستان تهران از
«افزایش هجمهها به دستگاه قضائي» باید گفت که در این مورد خاص قوه قضائی
کشور عامدانه به چنین هجمهای از سوی مخالفین داخلی و خارجی علیه
خود دست زده است. جعفری دولتآبادی خود اذعان دارد که «اعتراضات کارگری که در سال ۹۵ شکل گرفت در سال ۹۶ ادامه یافت و به نظر میرسد اینگونه اعتراضات در سال
آتی تداوم یابد.... لذا دستگاه قضائی باید برای
مواجه با مشکلات اقتصادی و اجتماعی آمادگی بیشتری
داشته باشد» بنابر اظهارات دادستان تهران «حادثه خیابان پاسداران ریشه
در آشوبهای دیماه داشت». و لازم میآمد که با آن قاطعانه برخورد کرد.
اعدام محمد ثلاث به گفته جعفری دولت آبادی «واجد پیغامی
برای آشوبگران داخلی و حامیان خارجی آنها است .... کسانی که
تصور میکنند جمهوری اسلامی دوران ضعف خود را طی میکند، اشتباه میکنند». این اظهارات دادستان
تهران دلیل موجهای است برای چنگ و دندان نشان دادن به مخالفین نظام. در
غیر اینصورت نیازی نبود به تشکیل دادگاه علنی
و گزارش مستقیم آن از طریق صدا و سیما و برانگیختن افکار
عمومی داخل و خارج از کشور. حکم اعدام محمد ثلالث که به تأیید
دیوان عالی کشور رسیده بود، میتوانست به دور از جنجالهای مطبوعاتی مانند
دیگر احکام جزائی در سکوت اجرا گردد و مایه گلایه دادستان
تهران هم نمیشد. جعفری دولت آبادی خود اظهار میدارد که «برخی از
مسؤولین اعتراض کردند که چرا این حکم سریع اجرا نمیشود».
ولی سیاست قوه قضائی کشور ایجاب میکرد تا «قدرت» و «قاطعیت»
خود را به نمایش بهگذارد حتی به بهای ایجاد «هجمه» علیه خود و دستگاه
حاکمیت.
صرفنظر از نوع تفهیم اتهام که در اغلب موارد با شکنجه متهم همراه است،
باید گفت این شیوه معمول قوه قضائي کشور ارثیه نظام
شاهنشاهی است که در نوع خود تکامل یافته است و امروز با شدت و حدت
بیشتری انجام میپذیرد. نوع اجرای دادگاه محمد ثلاث باری دیگر نشان
داد که دستگاه قضائی کشور نه تنها مستقل نیست، بلکه ابزار سرکوب
حاکمیت است. سیاست او در انطباق کامل با سیاست کلی نظام
است و در جهت تثبیت حاکمیت عمل میکند. بی جهت نیست
که حوزه نفوذ دستگاه قضائی کشور روزبروز گسترش بیشتری مییابد. به یک نمونه آن
که اخیراً جنجال تازهای به راه انداخته است، اشاره میکنیم. مجلس شورای
اسلامی در تیرماه ۹۴ اصل ۳۵ مندرج در قانون اساسی را به نحوی اصلاح کرد که متعاقب آن
وکیل متهم مجاز است در تحقیقات مقدماتی هم حضور پیدا کند.
به این اصلاحیه یک تبصره اضافه شد. در تبصره ماده ۴۸ قانون آیین دادرسی کیفری آمده است که در
پروندههای امنیتی در مرحله تحقیقات، وکیل میتواند
حضور پیدا کند، ولی آن وکیلی که مورد تأیید
رئیس قوه قضاییه باشد. لذا از آنجائی که شرایط و
ضوابط آن در قانون مشخص نشده است، قانون دست رئیس قوه قضاییه را
جهت شناسایی و انتخاب وکلايی که خود رأساً آنها را مورد
تأیید قرار میدهد، باز گذاشته است. «ملاک» را خود رئیس
قوه قضاییه تعیین میکند. روشن است که ترازوی عدل
نظام با «معیار» و «ملاک» تعیین شده از سوی رييس قوه
قضائي کشور به سود نظام و حاکمیت سنگینی خواهد کرد و نه به سود
متهمان. نتیجه این خواهد شد که رئیس قوه قضائی کشور خود
مانع ورود قانونی وکلای مستقل و مردمی به پروندههای امنیتی
میشود. دادگاه محمد ثلالث که مصادف شده بود با رسیدگی و
تعیین وکلای مورد تأیید رئیس قوه قضائی
کشور نمونه بارز این مدعاست، محمد ثلاث خانم زینب طاهری را به
عنوان وکیل مدافع خود برگزید و دادستان تهران و قوه قضائی کشور
با هزار بهانه از ورود خانم طاهری به تحقیقات اولیه این
پرونده جلوگیری کردند و عاقبت نیز بعد از اعدام محمد ثلاث، حکم
بازداشت زینب طاهری، وکیل محمد ثلاث، به علت "مواضع خلاف
واقع و دروغپردازی در خصوص عدم مجرم بودن راننده جنایتکار در شبکههای
مجازی» از سوی بازپرسی صادر شد و او را به زندان انداختند.
و به او اتهام زدند که برای دفاع از موکل خود به راههای «خلاف» و
«غیرقانونی» متوسل شده است. روی آوردن خانم طاهری به
عنوان وکیل و حقوقدان کشور به شبکههای اجتماعی واکنش به محدودیتهای حقوقی است، که در
رأس آن میتوان به عدم امنیت حقوق وکلا اشاره کرد. بنابر گفته عبدالصمد
خرمشاهی، که او زمانی پرونده ندا آقاسلطان را بر عهده داشت، «وکلا
باید از امنیت لازم و همه حقوق برای دفاع قانونی از موکل
خود برخوردار باشند.... وکلا باید بتوانند بدون نگرانی و استرس عهدهدار پروندههائی بشوند که مُهر
سیاسی یا امنیتی خوردهاند». همین چند وقت
پیش نسرین ستوده را به جرم «اقدام علیه امنیت ملی»
بازداشت کردند و برای او وثیقه ۶۵۰ میلیون تومانی صادر شد به علت اینکه او وکالت
زنانی را که به حجاب اجباری اعتراض کرده بودند،
برعهده گرفته است. از این نمونهها فراواناند: عبدالفتاح سلطانی، عضو
کانون مدافعان حقوق بشر و وکیل دادگستری از شهریور ماه ۱۳۹۰ همچنان در بند ۳۵۰ زندان اوین به سر میبرد؛ گیتی پورفاضل،
وکیل خانواده ستار بهشتی آنچنان بلائی بر سرش آوردند که خود را
بازنشسته کرد. ناصر زرافشان، محمد علی دادخواه، محمد سیف زاده و محمد
شریف همه اینها سر از زندان درآوردند؛ برخی در ایران
ماندند و برخی را وادار به ترک کشور کردند. همه این فشارها از
اینروست که وکیلی جرأت ورود به پروندههای امنیتی را
نداشته باشند، که نتیجتاً منجر به این خواهد شد که متهمان با
محدودیتهای جدی روبرو شوند و امکان دسترسی به وکلای مستقل از
آنان سلب شود.
این اقدامات و محدودیت های حقوقی در ایران
نشانه استیصال رژیم سرمایهداری عقب مانده ایران
است. «میتوان چند صباحی بر سر نیزه تکیه داد، ولی
هیچگاه نمیتوان بر روی آن نشست». سران حاکمیت گمان
میکنند با تشدید سرکوب وحشیانه میتوان مردم را به آرامش فراخواند و
همچنان بر مسند قدرت نشست. دستگاه حاکمیت از درون متزلزل و شکننده شده است و
چیزی نمانده است تا با تلنگر تودههای رنج دیده و رنج
کشیده درهم فروریزد.
***
راه حل کدام است؟
اعتراضات روزهای اخیر مردم در اطراف خیابانهای بازار و مخبرالدوله و
جمهوری در تهران و سایر شهرها علیه گرانی و
نابسامانی نرخ ارز و برعلیه بیتوجهای نظام سرمایهداری جمهوری
اسلامی به مطالبات عاجل و دمكراتیك جامعه و با این
گستردگی و پراکندگی در شعارها و اهداف و دورنماهای متناقض، نشان
میدهد که فقدان رهبری سیاسی، که چشم انداز روشنی به
مردم ارائه دهد، به شدت حس میشود. در این عرصهها حزب ما بارها به اظهارنظر
پرداخته و نظریات انحرافی و ضد حزبی گوناگون را که استعداد آنها
تنها در خرابکاری درجنبش است، به چالش گرفته است:
یکم اینکه متأسفانه هستند سازمانها، احزاب و نیروهائی
که به جای طرح مسئله رهبری حزبی و سیاسی جنبشهای خودجوش و ضرورت عاجل آن،
خود به دامان این جنبشها میافتند و برآنند و یا حتی کوشش واهی و بیهوده میورزند که این جنبشها یا خودبهخود به پیروزی
نایل آیند، و یا آنکه از درون آنان بدون وجود رهبری،
یک تئوری انقلابی بیرون آید. در درون جنبش
کارگری این وظیفه را اکونومیستهای قدیم و جدید
به عهده گرفتهاند. در جنبشهای خودبهخودی اگر کمونیستها قادر نباشند رهبری را به دست بگیرند و با تکیه به
ایدئولوژی سوسیالیسم، آنها را به هدف مطلوب برسانند،
این جنبشها تحت تأثیر افکار حاکم بورژوائی به انحراف، سازش و یا
شکست کشانده میشوند. رهبری کمونیستی به تئوری انقلابی
نیاز دارد و این تئوری چیزی نخواهد بود به جز
سوسیالیسم. تئوری این ضد انقلابیها این است که تودهها و یا توده طبقه کارگر
خودش خودش را آزاد میکند و نیازی به قیم و حزب ندارد. حتی آنها بیمورد نیز به عباراتی
از مارکس توسل میجویند که ربطی به بحث ما ندارد. ولی آنها قادر نیستند
توضیح دهند، اگر مارکس و انگلس مخالف حزب و سازمان بودند و آزادی طبقه
کارگر را به دست خود و به مفهوم دشمنی با تشکیلات میدانستند، به چه مناسبت «بیانیه
حزب کمونیست» را تدوین کردند، که انتشار آن دنیا را
تغییر داد؟
دوم اینکه عدهای دیگر به حزب اعتقادی ندارند و در مقابل حزب پرچم «شورا»
را برمیافرازند و مدعی میشوند که کمبود در جنبش خودبهخودی اخیر، ناشی از آن بوده که این جنبش با فقدان
رهبری «شورا»ها روبرو گشته ااست که گویا تنها «شوراها» قادرند
این جنبش را هدایت کنند. اینکه از نظر مارکسیستی -
لنینیستی خود «شورا»ها به تئوری کمونیستی و
رهبری حزب کمونیستی، که ستاد فرماندهی طبقه کارگر است،
نیاز دارند، برای آنها مطرح نیست و آنها با نفی حزب به
بیراهه خویش ادامه میدهند. ولی کمونیستها میدانند که حزب کمونیست ستاد
فرماندهی در مبارزه طبقاتی و دورنمای مبارزاتی طبقه کارگر
است. حزب است که لشگر پرولتاریا را به سر منزل مقصود میرساند و با دیکتاتوری
پرولتاریا بنای ساختمان سوسیالیسم را هدایت کرده و
کشور را اداره میکند.
این امر که توده عظیم زحمتکشان بدون آگاهی به فن مبارزه
سیاسی و قانونمندیهای تکامل جامعه و مبارزه،
خودبهخود به مارکسیسم دست بهیابند، تنها میتواند از ناآگاهی و بیخبری این
نیروهای منحرف «چپ» سرچشمه گیرد و یا ناشی از عدم
آموزش از تجربه بیش از صد سال مبارزه زحمتکشان و کارگران و تودههای انقلابی مردم تحت
ستم باشد، که هرگونه جریانات انحرافی آنتی آتوریته،
اکونومیسم و غیره را پس از سالها تجربههای تلخ از سر راه
خویش برداشتهاند.
مگر غیر از آن است که تمام جنبشها (از مبارزه دانشجویان
دانشگاه در 18تا 23 تیر سال 1378 گرفته، تا جنبش به اصطلاح «سبز» در
خرداد ماه سال 1388 و خیزش دیماه سال گذشته و همه تظاهرات گوناگون
کارگری، آموزگاران، اتوبوسرانان و...) تنها قادر گشتند نارضایتی مردم گوناگون و عاصیبودن آنان را به صحنه عمل آورند و
تغییرات عمدتاً به سود این یا آن جناح صورت پذیرفت؟
مگر غیر از آن است که پیروزیهای مردم ناچیز و
پیشرفت مبارزات به سود مردم محدود بوده است؟ وجود عنصر آگاه
کمونیستی و نقش رهبری، اگر نتواند معجزهای انجام دهد، حداقل قادر
خواهد بود که مبارزه مردم را تکامل دهد و آگاهی
سوسیالیستی و دانش مبارزه را از لابلای کُتب و تجربههای بیشمار جنبش، به میان مردم،
مبارزان و بهویژه کارگران بهآورد.
سوم اینکه اگر برای هر عمل اجتماعی احتیاج به فن و
دانش خاص آن عمل است و بدون دسترسی به آن انسان ناچار است تجربه چندین
هزار ساله بشری را از نو بیازماید، برای کار سیاسی
نیز محتاج آموختن دانش سیاسی هستیم. هر نجاری به فن
نجاری وارد است و گرنه ناچار است آن را فراگیرد. در سیاست، در
انقلاب نیز ما محتاج دانش سیاسی و انقلابی هستیم. محتاج
به فراگرفتن مارکسیسم - لنینیسم هستیم و این امر،
کسب دانش است که ناچاراً طبقه کارگر آن را از خارج از جنبش خودبهخودی طبقه کارگر به درون
جنبش وارد میکند. تئوری مارکسیسم و سوسیالیسم که یک عنصر
ناآشنا و غریبه برای تودههای وسیع زحمتکشان و
به ویژه پرولتاریاست، میبایستی از سوی
عناصر آگاه و پیشرو کمونیست متشکل در حزب کمونیست، به درون طبقه
کارگر، زحمتکشان و سیاستهای صحیح ناشی از آن به درون این جنبشهای خودبهخودی انتقال یابد.
برخیها وحدت «تئوری و عمل»، وحدت دانش مارکسیسم و یا
تئوری انقلابی را با جنبشهای خودجوش به مثابه
توهین به مردم و به عنوان دخالت در کار و راه آنان معرفی میکنند.
اینان که به تقدس جنبشهای خودبهخودی و عدم دخالت و رسوخ تئوری سوسیالیسم در آنها،
این چنین پایبندند و آن را تبلیغ میکنند، چرا پاسخ تجربههای تاریخی و
شکستهای متعدد این راه را نمیدهند؟ چرا عاجزاند از اینکه
بهگویند تئوری تقدیس و استقلال جنبشهای خودبهخودی نیز از آن
پرولتاریا نیست، بلکه از خارج و از طریق آنان و دیگر
تئوریسینهای شبیهشان وارد آن گشته است؟ شاید بر این باورند که در اثر معجزهای تئوری این
حضرات، که ناشی از «ارادهگرائی» آنان است، تمام قوانین معتبر عینی مبارزه
اجتماعی را نفی کند و بیراهه آنان به جای روال
عینی تکامل بهنشیند.
لنین میگوید: «بدون تئوری انقلابی، نهضت انقلابی نیز
نمیتواند وجود داشته باشد... نقش مبارز پیشرو را تنها حزبی میتواند ایفاء کند که
دارای تئوری پیشرو باشد».
نمیتوان امیدی چندان برای پیروزی بر دشمن و به دستآوردن قدرت سیاسی
(انقلاب) داشت، چنانچه قادر نهباشیم حداقل فنون و قوانین مبارزه طبقاتی و
سیاسی را بهآموزیم و آنان را به کاربندیم.
بر اساس این تجارب باید ترویج و تبلیغ کرد که طبقه
کارگر به وحدت و تشکیلات نیاز دارد تا بهتواند جنبش اعتراضی مردم را
رهبری کند و به سرمنزل مقصود برساند. حزب کار ایران (توفان) این
وظیفه کمونیستی را در دستور کار خویش قرار داده است و
بی حزبی و سرفرودآوردن در قبال اعتراضات خودجوش و بیدورنما را نه تنها راه حل خروج از
بحران کنونی نمیداند، بل دنبالهروی از بورژوازی و شکست و بنبست سیاسی و به
زیان منافع کارگران و زحمتکشان ارزیابی میکند. در شرایط بحرانی
کنونی که مردم ایران با فقدان رهبری سیاسی و با دو
عفریت داخلی و خارجی روبرو هستند، وظیفه
سنگینی بر دوش حزب ما قرار دارد که ضمن تبلیغ حزبیت و تشکیلات،
کلیه نیروها و سازمانها و گروهای سیاسی و شخصیتهای ملی و انقلابی
را، که خواهان سرنگونی نظام سرمایه داری جمهوری
اسلامی بهدست مردم ایران هستند و برعلیه مداخلات
امپریالیستی و صهیونیستی موضع شفاف و
روشنی دارند، به همکاری سیاسی و اتحاد و
یگانگی دعوت میکند. شکل گیری چنین همکاری سیاسی و
دمکراتیکی در شرایط کنونی نویدبخش است و
تأثیرمثبتی بر جنبش خواهد گذاشت.
سخن هفته
هشتم تیرماه 1397
نقل ازفیسبوک حزب کارایران(توفان)
https://www.facebook.com/toufan.hezbekar
***
گزارش مختصری ازجلسه نمایندگان سندیکاهای
کارگری ایران در استکهلم
«ما مخالف رژیم چنچ و
مداخلات امپریالیستی هستیم»
رضا شهابی، کارگر محبوب و مبارز، داود رضوی، عضو هئیت
مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد تهران و لقمان
ویسی، از اعضای کانون صنفی معلمان مریوان،
مدتی است به دعوت و هزینه سندیکاهای کارگری فرانسه
برای شرکت در سازمان جهانی کار و ملاقات و گفتگو با اتحادیههای کارگری و
صنفی فرانسه، آلمان و نروژ .... در اروپا به سرمیبرند. در همین رابطه بنابر
دعوت چند سندیکای سوئد، سازمان سراسری کارگری «ال او،
اتحادیه فلزکاران، و کمونال» به سوئد سفر کردند و با این
نهادهای کارگری و چند مجله مرتبط با این سازمانها نشست و گفتگو داشتند و
شرایط اقتصادی سیاسی کارگران ایران را تشریح
نمودند. رضا شهابی و دوهمرزم او، داود رضوی و لقمان ویسی روز پنجشنبه 15 ژوئن درمحل
موسسه کارگری آ-ب-اف حضور یافتند و به پرسشهای ایرانیان
علاقمند به جنبش کارگری پاسخ گفتند. در زیر گزارش و چکیده
سخنان این سه کارگر مبارزرا، که توسط فعالین حزب کار ایران
(توفان) در استکهلم تهیه شده است، ملاحظه فرمائید.
***
رضا شهابی ابتدا به معرفی خود پرداخت و از وضعیت کارگران و
شرایط سخت زندگی معیشتی و فشارهای
امنیتی و زندان و سرکوب سخن گفت. وی بطور مختصر بیان داشت
که «پس از بازگشایی سندیکای شرکت واحد در سال
١٣٨۴ برخوردهای پلیسی و امنیتی بسیار
شدید بوده است و او به شش سال محکومیت و نوزده ماه انفرادی
محکوم گردید». رضا شهابی اشاره داشت که «بازجویان تمام تلاششان
را کردند تا فعالیتهایش را به گروههای خارج کشور یا تروریست ربط دهند». وی افزود که
«دراثر ١٩ ماه انفرادی به گردن و کمرش چنان آسیب زد که
سمت چپ بدنش لمس شد. پس از انفرادی، اعتصاب غذا کارش را به بیمارستان
کشاند». شهابی گفت که «همبستگی کلکتیو سندیکاهای
فرانسه موجب شد که پس از سی روز اعتصاب، زندانبانان و مسئولان قضائی
تغییر رفتار ١٨٠ درجه ای دهند و حتا با او
مذاکره کنند، تا به اعتصاب غذا پایان دهد».
رضا شهابی سپس به حضور در ژنو اشاره کرد و فهرستی از نام مسئولان
سازمان جهانی کار و دیگر سندیکاها که با آنان دیدار شده،
ارائه داد. رضا شهابی افزود که «به آنان گفته شد که در ایران کارگران
با موانع متعددی برای ایجاد سندیکا مواجه هستند و دولت
ایران مقاوله نامههای سازمان جهانی کار، از جمله ۸۷ و ٩٨ و شماره ١٠٠ را، که برای
تساوی حقوق زن و مرد است، رعایت نمی کند». شهابی گفت که
«البته مقاولهنامههای مهمی دیگری از قبیل ١١١
که در مورد تبعیض در امور اشتغال و فعالیت سندیکایی
و ١۵۵ که در رابطه با ایمنی و بهداشت کار است نیز به
فراموشی سپرده شدهاند». شهابی به عدم توجه به توصیه نامههای سازمان جهانی کار
از جمله ١۶۴ و ٢٠٠ و مصوبات اجلاس ١٠٠ و
١٠١ و ١٠٣ اشاره کرد.
رضا شهابی در بخش دیگری از سخنانش در پاسخ به پرسشی
درمورد وضعیت کارگران و شرایط جنبش کارگری اظهار داشت که
«کارگران در شرایط بسیار سخت و مصیبتباری بهسرمیبرند و برخوردهای
پلیسی و امنیتی، پروندهسازی، اخراج و زندانیکردن اعضاء و فعالین
سندیکای شرکت واحد و سندیکای کارگران هفت تپه و
سایر سندیکاها و فعالین کارگری همچنان ادامه دارد». او
سرکوب اعضای کانونهای صنفی معلمان و معلمان زندانی، زنان معترض و
دانشجویان را یادآوری کرد و از مبارزات کارگران هپکو، آذرآب،
راه آهن و فولاد اهواز و همچنین اعتصاب رانندگان کامیون سخن گفت.
رضا شهابی در پاسخ به پرسشی دیگر در مورد موانع
پیشروی کارگران به نقش و عملکرد ضدکارگری شوراهای
اسلامی کار و خانه کارگر پرداخت و اشاره کرد که «این سازمانهای فرمایشی
مانع بزرگی برای ایجاد تشکلات مستقل کارگری بودهاند و درهمین رابطه با
مسئولان سازمان جهانی کار گفتوگو و نشستهایی داشته و شرایط
سخت کارگران ایران را تشریح کرده است».
رضا شهابی در پاسخ به پرسشی در مورد نتایج ملاقاتهای وی با
سندیکاهای سوئد، بیان داشت که «این گفتگوها همه در جهت
معرفی شرایط معیشتی و حقوق صنفی کارگران
ایران بوده است و فعالیتهای کارگران ایران
برای تشکیل اتحادیههای مستقل کارگری مورد
حمایت و پشتیبانی آنها قرار گرفت و این نشستها بسیار مثبت بوده است».
وی در پاسخ به پرسشی در مورد هزینه سفر به سوئد بیان داشت
که «همه مخارج به عهده سندیکاهای سوئد بوده است».
رضا شهابی در مورد پرسشی مبنی بر ماهیت سازمان
جهانی کار و این قبیل سازمانها به روشنی بیان داشت
که «وی هیچ توهمی به ماهیت این سازمانها ندارد، زیرا عملاً نه با
کارگران که با دولتها سر و کار دارد و نه با جنبشها، تشکلهای مستقل کارگری.
هرجا تمام دولتها با هم توافق دارند، مقاولهنامه امضا میکنند. هر وقت بعضی دولتها ساز خود را میزنند ILO به
توصیه نامه بسنده میکند». وی گفت «به نقش دخالتگر و نجاتدهنده هیچ دولتی باور
ندارد و فقط به تشکلهای خودساخته و از پایین و مستقل از دولت باور دارد. اما
دریافت حمایت ازاین سازمانها و نه دولتها و فشار به جمهوری
اسلامی و اعتراض به سرکوب و نقض ابتداییترین حقوق کارگران را مثبت
میداند».
رضا شهابی از همه فعالین سیاسی و اجتماعی داخل
و خارج، که از وی حمایت کردند و سرانجام توانست از زندان آزاد شود،
تشکر کرد و ازهمسرش، که فداکارانه تمام مسئولیتها را درغیاب وی به
عهده گرفت، با فروش ترشی و مربا و این قبیل چیزها
هزینه سنگین خانواده را تأمین نمود، قدردانی کرد.
وی در همین رابطه به نقش زنان در ایران پرداخت و گفت که «زنان
ایران امروز پیشروتر از مردانند و بدون شرکت عظیم زنان در جنبشهای اجتماعی
پیروزی به دست نخواهد آمد. حضور 65 درصد از زنان در دانشگاههای ایران خود
بیانگر نقش با اهمیت زنان در جامعه است».
رضا شهابی در مورد فعالیتهای زنان و مسئله حجاب
پرداخت و گفت: «مسئله زنان و حجاب آنچیزی نیست که عدهای روسری روی
چوب بلند میکنند و همه چیز را در این چهارچوب میبینند. مسئله زنان مسئله
طبقاتی است و باید به مسائل عمده مردم نظیر نان و کار و مسکن و
امنیت شغلی پرداخت و مسائل فرعی را کنار نهاد».
رضا شهابی در پایان به پرسشی در مورد جلسه فرانکفورت آلمان
مبنی بر «نگاه منفی ایشان به احزاب و سازمانهای چپ در خارج» اشاره کرد و
گفت که «متأسفانه عدهای گوشهای از سخنان وی را بریده و در شبکههای مجازی پخش کردند
که کاملاً نادرست است». رضا شهابی گفت که «وی از اتحاد و
همبستگی و حمایت از جنبش کارگری و تشکیل
سندیکاهای مستقل از دولت سخن گفت و به انتقاد کسانی پرداخت که
وقعی به اتحاد و همبستگی نمیگذارند و مشغله فکریشان زیر پای هم را
خالیکردن و خردهکاری است، که هیچ ربطی به جنبش کارگری ندارد». رضا
شهابی گفت «وی روی سخنش در مورد وضعیت کارگران و جنبش
کارگری بود و نه احزاب چپ سیاسی».
داود رضوی در پرسشی در مورد اهمیت سفر به خارج و ارتباط با
نمایندگان سندیکاهای به رسمیت شناخته و معتبر اروپا در
فرانسه و آلمان و سوئد و کسب حمایت از آنها برای ایجاد
سندیکاهای مستقل از دولت سخن گفت. وی نیز بیان داشت
که «او و دوستانش هیچ توهمی به سازمان جهانی کار و این قبیل
سازمانها ندارد، اما همکاری با آنها وکسب حمایت و فشار از این
طریق به رژیم مفید است». وی گفت «هزینه سفر ما را
این سندیکاهها تأمین کردند».
داود رضوی توضیحات دیگری در رابطه با
بازگشایی سندیکای کارگران شرکت واحد در سال
١٣٨۴ داد و افزود که «این سندیکا تنها تشکلی بوده است که در
طی چهل سال گذشته مجمع کارگری برگزار کرده است، در حالی که شوراهای
اسلامی کار و خانه کارگر، که فاجعهای برای کارگران
هستند، حتا یک مجمع هم برپا نکردند».
داود رضوی به دو اعتصاب دی و بهمن ١٣٨۴ در شرکت واحد و اخراج ۴٠٠ نفر پس از آن
پرداخت و گفت که «طی ١۴ سال گذشته به طور متوسط یک یا دو نفر از کارگران شرکت واحد در
زندان بودند و امسال اولین سالیست که هیچکدامشان زندانی نیستند».
وی افزود که «با تشکیل سندیکای شرکت واحد، صدها دستآورد در پی آمدند که در تصور
هم نمیگنجید». داود رضوی گفت که «دولت ایران به سازمان
جهانی کار گزارش دروغ میدهد و وقتی از
سندیکای شرکت واحد استعلام میشود، این دروغها برملا میگردند. در آخرین فریب
کاری، وزارت کار دو نفر را که از ده سال پیش هیچگونه ربطی به شرکت واحد
نداشتند، به عنوان نماینده کارگران به دیدار هیأتی از
سازمان جهانی کار، که در تهران حضور داشت، فرستاد». داود رضوی
مهمترین مشکلات کارگران ایران را چنین برشمرد: «عدم امنیت
شغلی، قراردادهای سفید امضاء، سفته، نبود ایمنی کار
و نداشتن حق تشکل و اعتصاب». وی در پایان گفت که «حکومت تحمل کرد که
ما به خارج ایران بیاییم و امیدواریم که
برگشتمان را نیز تحمل کنند».
لقمان ویسی، از کانون صنفی معلمان کردستان – مریوان،
ضمن معرفی خود از وضعیت آموزش و پرورش، از شرایط سخت معلمان و
نحوه استخدام، سیاستهای لیبرالی و پولیشدن مدارس و آموزش و سرکوب معلمان
معترض سخن گفت. وی گفت «یکی از دلایل کودکان کار
همین سیاستهای نئولیبرالی است که با پولیشدن مدارس و هزینه
سنگین کودکان مجبور به ترک مدرسه و وارد بازار کار میشوند». وی گفت:
«محتوای کتب مدارس، شیوه تدریس و محیط کاری و
ایمنی به هیچوجه مدرن و استاندارد نیستند و در برخی
از مناطق ایران دانشآموزان در فضای باز درس میخوانند و مدرسه و کلاس به شکل
واقعی و تعریف شده وجود ندارد».
لقمان ویسی در پرسشی پیرامون وضعیت معلمان گفت:
«جنبش صنفی معلمان با توجه به یک میلیون نفر معلم و
چندین میلیون تن دانشآموز بسیار گسترده است.
حاکمیت به همین جهت علیه تشکل معلمان، مانند تشکل کارگران،
مقاومت میکند. جنبش معلمان در زمان پهلوی با ریختن خون ابوالحسن
خانغلی شروع شد. معلمان پس از سال ١٣۵٧ سرکوب و در «انقلاب
فرهنگی» بسیاری اخراج شدند. از همان دوران معلوم بود که
احیای تشکلات صنفی معلمان با زندان و تبعید مواجه خواهد
بود. دهها معلم در سالهای اخیر زندانی، اخراج یا تبعید شدند». لقمان
ویسی به طور مشخص از اسماعیل عبدی و محمد
حبیبی که در زندان بسر میبرند سخن گفت. لقمان
ویسی پیش از آن که مهمترین مطالبات جنبش معلمان را
برشمرد، تأکید کرد که «فقط تشکل مستقل معلمان میتواند از مطالبات دفاع کند». او
گفت که «حق تحصیل رایگان از ابتدائی تا دانشگاه در قانون اساسی
آمده است، اما اکنون نئولیبرالیسم خاورمیانهای به آن حمله میکند و خصوصیسازی آموزش فزاینده
شده، به طوری که همین خصوصیسازی به رشد تصاعدی
ترک تحصیل و افزایش تعداد کودکان کار فرا روییده است».
لقمان ویسی اشاره کرد که «وی در منطقهای تدریس میکند که صدها هزار کولبر
فعالیت دارند و برخی از بچهها سر کلاس چُرت میزنند، چرا که شب کولبری کرده
و خستهاند». او سپس در پایان گفت که «طبقه کارگر در هر کجای جهان
میتواند با ما همراهی کند و این همبستگیها تأثیرگذار هستند».
وی در پایان جلسه در پاسخ به پرسشی در مورد اوضاع منطقه گفت
که «او و دوستانش مخالف رژیم چنج و تحریم اقتصادی ایران
هستند و به شدت با آن مخالف هستند. بهارعربی و مداخلات بشردوستانه در
این کشورها موجب بدترشدن وضعیت سیاسی اقتصادی شده
است و از همین روی او مخالف مداخلات امپریالیستی در
منطقه و ایران است».
بیان موضع مسئولانه و شفاف لقمان ویسی مورد استقبال و کفزدنهای حضار قرار گرفت.
این جلسه پس از دو ساعت گفتگو با موفقیت پایان یافت.
15پنجشنبه 15 ژوئن
2018
****
نظرات رضا شهابی در مورد سازمان
جهانی کار، «دخالت های بشردوستانه» و تشکل های کارگری
رضاشهابی میگوید «باید سازمان جهانی کار را «وزارت کار جهانی»
بخوانیم، زیرا عملاً نه با کارگران که با دولتها سر و سِر دارد نه با جنبشها و
تشکلهای مستقل کارگری. هرجا تمام دولتها با هم توافق دارند، مقاولهنامه امضا میکنند. هروقت بعضی دولتها ساز خود را میزنند ILO به
توصیهنامه بسنده میکند».
رضاشهابی می گوید «به نقش دخالتگر و نجاتدهنده هیچ دولتی
اعتقاد نداریم. امپریالیستها، از جمله امریکا، با
«دخالتهای بشردوستانه»اش در منطقه ما کجا مدینه فاضله ساخته که حالا
بخواهیم به آن خوشبین باشیم؟ جز این بوده که سالهاست زن و
مرد و کودک زیر بمب و گلولههایشان کشته شدهاند؟».
رضا شهابی میگوید «تنها به تشکلهای خودساخته و از پائین فرودستان باور داریم. نه تشکلهای دولتی و
فرمایشی، نه تشکلهای کاغذی، مجازی که تنها به کار نمایش دولت سرکوبگر
کارگران میآید. اگر میتوانید، تشکلهای موجود که بدنه کارگری و تودهای دارند و علیرغم
تمام فشارها تلاش میکنند را تقویت کنید.
نقل از کانال تلگرامی.اردوی کار.
***
اطلاعیه حزب کار ایران (توفان)
کارگران زندانی بی قید و شرط آزاد باید گردند
پیرامون دستگیری کارگران فولاد اهواز
امروز (سهشنبه ۱۲ ژوئن، ۲۲ خرداد) نیروهای سرکوبگر و ضدکارگری جمهوری
اسلامی با یورش وحشیانه به تجمع کارگران فولاد اهواز
چندین نفر را بازداشت کردند. این تجمع اعتراضی به خاطر بازداشت
بیش از 50 نفر از کارگرانی بود که شب گذشته توسط مأموران نیروی
انتظامی دستگیر و زندانی شدند. تجمع شب گذشته به دنبال فراخوان
کارگران «گروه ملی صنعتی فولاد اهواز» در فلکه کیانپارس اهواز انجام گرفت.
رژیم سرمایهداری اسلامی حاکم، که پاسخ نان و آزادی را با چماق و شلاق
میدهد، مذبوحانه میکوشد با نشاندادن مشت آهنین مانع گسترش اعتراضات کارگری گردد، تا به
خیال خود تا ابد بر خَرِ مُراد سوار باشد و به غارت و چپاول ثروت جامعه
ادامه دهد. غافل از اینکه رژیم اسلامی هر اندازه بیشتر
سرکوب کند و به توهین و تحقیر کارگران، این ثروتآفرینان جامعه، بهپردازد، به همان اندازه انقلاب
آتی ایران خونینتر و قهرآمیزتر خواهد بود و رژیم ملایان سرنوشتی بهتر
از سرنوشت رژیم خودفروخته پهلوی نخواهد داشت. کارگران ایران
راهی جز اتحاد و تشکل و اتکاء به نیروی خویش و
ایستادگی در مقابل بربریت نظام سرمایهداری جمهوری
اسلامی ندارند.
حزب کار ایران (توفان) این یورش وحشیانه را به شدت
محکوم میکند و خواهان آزادی فوری و بی قید شرط همه کارگران
زندانی است.
حزب کار ایران (توفان)
سه شنبه ۱۲ ژوئن/۲۲ خرداد
***
آخرین
وضعیت محمد حبیبی در زندان تهران بزرگ- حبیبی
دچارمشکل
قلبی شد
برای
آزادی فوری وبی قید وشرط اوبکوشیم
جعفر
ابراهیمی (بازرس شورای هماهنگی کانونهای
صنفی معلمان کشور) در تماس با حقوق معلم و کارگر آخرین وضعیت
این معلم زندانی را تشریح کرد: «محمد حبیبی
چهارشنبه از قرنطینه شماره ۲ زندان تهران بزرگ به
تیپ ۴ این زندان که
یکی از بدترین تیپهای زندان هست، منتقل شد و
وضعیت جسمی ایشان همچنان نگرانکننده است چرا که ایشان شب
قبل از آن دچار مشکل قلبی شده است و او را به بهداری زندان منتقل کردهاند؛
در بهداری محمد حبیبی درخواست
کرده که او را به خارج زندان منتقل کنند اما متاسفانه این کار را انجام
ندادهاند و فقط به تجویز قرصهای مسکن بسنده شدهاست.
خانواده،
دوستان و همکاران محمد حبیبی نسبت به وضعیت سلامتی
ایشان نگران هستند؛ همان چهل و چهار روز پیش که او را بازداشت کردند
نیز در ناحیه سینه و پهلو درد داشت و دچار تنگی نفس
میشد و احتمال شکستگی دنده میرفت؛ علیرغم
تقاضاهای مکرر حتی حاضر به عکسبرداری نشدند و به جای
درمان فقط به مسکن درمانی اکتفا کردند و این به تنهایی
نگرانکننده است.»
ابراهیمی
در ارتباط با رونده پرونده حبیبی گفت: پرونده محمد حبیبی
در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب مفتوح است
و با توجه به این که قاضی برای ایشان «فک وثیقه»
انجام دادهاست و دستور بازداشت موقت صادر کرده، وکیل ایشان به
این پرونده اعتراض کرده و هنوز دادگاه تجدیدنظر برای
ایشان برگزار نشده و ایشان به صورت بلاتکلیف در بازداشت موقت در
زندان تهران بزرگ است؛ باید توجه داشت علاوه بر بازداشت
غیرقانونی محمد حبیبی که با ضرب و شتم همراه بوده، انتقال
ایشان به زندان تهران بزرگ نیز عمل غیرقانونی
دیگریست که موجب نگرانی خانواده، دوستان ایشان و معلمان
کشور شدهاست.جای معلم در زندان نیست. این معلم شریف
ومبارز بدون هیچ دلیلی در زندان بسر می برد وجمهوری
اسلامی که این روزها بیش از هرزمان به سیم آخرزده است
وخود را درمحاصره مردم می بینید ، می ترسد که با
کوچکترین عقب نشینی فرو به پاشد. ازهمین روی فشار
را بر منتقدین ودگراندیشان بویژه آنهایی که به
مبارزه برای سازماندهی مردم و ایجاد تشکل مستقل روی آورده
اند ، افزوده است تا مبادا مردم متشکل وی را بر زمین
کوبند.رژیم مرگش را درآگاهی وتشکل مردم می بیند وجز
این نیست.
***
سخنی پیرامون کودکان کاروکودکان خیابان
گزارش تکاندهنده مدیر سازمان خدمات اجتماعی
شهرداری تهران: " به ۹۰ درصد کودکان کار تجاوز می
شود" .و این در کشور "اسلامی صورت می گیرد که
قرار بود تمامی مردم از رافت اسلام و حکومت اسلامی بهره برند!
معضل کودکان کار
فراگیر است و از تبعات نظام سرمایه داریست. علت و اساس وجود آن
فقر و تنگناهای اقتصادی و فرهنگی است. وقتی از کار کودکان
سخن رانده میشود منظور انجام کارهایی است که برای کودکان
خطرناک است، به رشد جسمی و فکری
کودکان آسیب میرساند، دوران کودکی و بازی
های کودکی را از آنان میرباید، امکان تحصیل از آنان
گرفته می شود، کودک از کودکی با فقر و گرسنگی دست و پنجه نرم
می کند، برای این کودکان پیشرفت در زندگی از اساس و
پایه مقوله ای است ناآشنا.
تعداد رسمی کودکان کار در ایران در سال ۱۳۷۷
شمسی بیش از یک
میلیون بود. این رقم در سال ۱۳۹۶ به ۳
میلیون رسید. آمار غیر رسمی که توسط نهادهای
مدنی اعلام گشته بیش از ۷ میلیون می
باشد. بخش غیر خیابانی
کودکان کار در کارگاههای زیر زمین، کارگاههای
آجرپزی و یا در بخش کشاورزی و بدور از چشم مردم مشغول به کارند
و حقوق روزانه آنها ۲ دلار است. در پی تبانی بازرسان و ناظران
وزارت کار با صاحبان معادن ، کار کودکان در معادن نیز رواج یافته و پر
رونق است. این کودکان از ساعت ۷ صبح تا ۶ بعد از ظهر
چیزی حدود ۱۱ ساعت به کارهای سخت غیر
استاندارد مشغولند. حد سنی کودکان کار بین ۵ تا ۱۶
سال است. بنابر شواهد عینی جمعیت امامعلی، کودکان
زیر پنج سال و حتی نوزاد در کارهای اجباری مشاهده شده
است. بنابر گزارشی در جام جم آنلاین ، سوداگران شهرهای بزرگ
تهران، مشهد، اصفهان و غیره کودکان را برای مدتی بسته به
جنسیت و تجربه شان بین ۱۰۰ هزار تا پنج
میلیون تومان اجاره می کنند و یا میخرند( همان برده
فروشی) و آنان را به گدایی وا میدارند. آمار نشان
می دهد که تعداد بسیار زیادی از کودکان کار در
ایران توسط قاچاق چیان از مرزهای شرقی وارد کشور
میشوند. این بخش از کودکان خیابانی هرگز از چشم
"دایی" خود در امان نیستند. دایی آن
فردی است که بطور پنهان کودکان را از حاشیه های شهر به پشت چراغ
قرمزهای پر رفت و آمد می کشاند. بر خلاف آنچه
شایع است تعداد بسیار کمی از کودکان کار را باندهای
سوداگر مرموز اداره می کنند و اکثریت قاطع ، بین ۹۰
تا ۹۵ درصد آنان برای امرار معاش خانواده مشغول به کار هستند.
بیکاری، حقوق کم، اعتیاد و بی سوادی والدین و
سیاستهای لیبرالیستی دولتها در پهنه آموزش و پرورش،
خصوصی سازی مدارس که بخش بزرگی از مردم قدرت پرداخت هزینه
چنین مدارسی را ندارند، از علل بروز کودکان کار در صحنه ایران
است. فرزندان اقشار زحمتکش جامعه که حقوقهای سه برابر زیر خط فقر
دریافت می دارند و همین حقوق ناچیز نیز بارها
پرداخت نمی شود و یا با ماهها تاخبر پرداخت می گردد آسیب
پذیرترند. اینرا به خصوصی سازی مدارس اضافه کنید تا
اوج فلاکت فرزندان طبقات زحمتکش جامعه را در یابید. نتیجه خصوصی سازی مدارس وجود
بیش از ۳۰۰ میلیون کودکان کار بین
سنین 5 تا ۱۴ سالگی در سطح جهان است و ایران در
این عرصه با هفت میلیون کودک کار جزو بالاترینهاست! گفت و
شنود یکی از این کودکان خیابان را از زبان خودش
بشنویم:
خبرنگار: چرا کار می کنی
محمد علی: چون پول لازم
داریم
خ ن: کسی مجبورت
می کند؟
م ع : نه
خ ن: اگر کار
نکنی چه می شود؟
م ع: نمی توانیم اجاره خانه را
بدهیم و خرید کنیم.
خ ن: حقوق پدرت کافی نیست؟
م ع: نه
خ ن: مادرت هم کار
می کند؟
م ع: آره. می رود خانه مردم را
تمیز می کند. ولی نه هر روز
خ ن: مدرسه می روی ؟
م ع: تا پارسال می رفتم. الآن نه.
خ ن: دوست نداری
بجای کار کردن بروی مدرسه؟
م ع: بعد برادر و خواهرم گرسنه
می مانند
خ ن: اگر به اندازه کافی
پول داشته باشید، باز هم کار می کنی یا مدرسه می
روی؟
م ع: می روم مدرسه
خ ن: حاضری به جایی
بروی که همه نیازهایت تامین شود و بتوانی مدرسه
بروی:
م ع:
نه، باید به خانواده ام کمک کنم وگرنه برادر و خواهرم گرسنه می
مانند. محمد علی یک خواهر ده
ساله دارد و یک برادر چهار ساله و نمی خواهد در مورد مشکلاتی که
در خیابان برایش روی می دهد سخن گوید. او در
این خصوص سکوت می کند. این سکوت چه معنایی دارد؟؟؟؟
اکثر کودکان کار
فاقد شناسنامه و مدارک هویتی هستند. در میان کودکان کار
بخشی در جنوب شهر تهران و در خیابانها پشت چراغ قرمز به گل
فروشی، دستفروشی، شستن شیشه اتوموبیل، اسپند دود
کنی، فال گیری و یا در محله های تفکیک زباله
ها اشتغال دارند، که به کودکان خیابان معروفند. برخی از این
کودکان شبها در زباله ها می خوابند و برخی در درون کارتن. ما شاهد
فیلم مستندی بودیم که کودک خیابانی ۱۰
ساله در جواب سوال خبرنگار گفت، ساعت پنج صبح تا ساعت ۷ در خیابان کار
می کند، سپس به مدرسه میرود و دوباره از پنج بعد از ظهر تا ۱۱
شب در خیابان شیشه های اتوموبیل را می شوید
که در خرج خانواده سهیم باشد. مگر ممکن است با چنین فشاری بتوان
در تحصیل موفق بود! چنین کودکان و نوجوانانی بدون تردید
بعد از مدتی مجبور به ترک تحصیل شده و در نتیجه جامعه آنها را طرد
می کند. بنا بر آمار فعالین این بخش در درون کشور به بیش
از هفت درصد کودکان کار تجاوز جنسی شده است. باید به این
تکیه کرد که تعداد زیادی از کودکان خیابان که به آنها
تجاوز می شود زیر سنین هفت هشت سال را می گذرانند. بنا بر
گزارشات فعالین حقوق کودکان
یکی از دلایل اصلی تجاوز جنسی به کودکان عدم
وجود مراقبت بزرگسالان و بخصوص والدین این کودکان است و دلیل
دیگر فقر فرهنگیست که کودک یاد نگرفته "نه"
بگوید. از گفتن "نه" می هراسد. روزنامه جهان صنعت نوشت بیش
از ۱۱ درصد از کودکان خیابان با همجنس خود و بیش از ۲۴ درصد با هر دو جنس رابطه دارند.
بنا بر گزارشات داخلی برخی از کودکان داروهای روان می
فروشند. در استانهای شرق کشور مغازه هایی دیده شده است که
ظاهرا به فعالیتهای جمع آوری ضایعات مشغولند اما در این
مغازه ها کودکان به فروش ناس، پان، شیشه و کراک مشغولند و خود نیز به
این مواد معتادند. برخی از این کودکان مواد مخدر را قورت
میدهند که در هنگام حمل آن برای فروش از دست دزدان در امان باشند.
بسیاری از کودکان در این راه جان باخته اند. بنا بر گزارشات
ویژگی های زیست محیطی در بروز کودکان کار
تاثیر گذار است. زمانی که دریاچه هامون رو به خشکی گذاشت
بسیاری از خانواده ها مهاجرت نمودند و مشکلات معیشتی
مجبورشان ساخت کودکانشان را به کار اجباری وادارند. برخی از کودکان
کار شب کار هستند. کودکی که باید در کنار مادر بخوابد، کودکی که
هنگام خواب احتیاج به شنیدن صدای مادر و شنیدن داستان
آرام بخش را دارد، با مواد شیمیایی و سرطان زا مشغول است
که هیچ مناسبتی با سن او ندارد. کودک از عوان کودکی همزمان با
دو بیماری جسمی و روحی روبروست. مجلس شورای
اسلامی حاضر نیست لایحه حمایت از حقوق کودکان را به
تصویب رساند، چون تصویب چنین لایه ای سود
مالی برای این اراذل و اوباش ندارد. یادمان نرود در ماده ۷۹
قانون کار جمهوری اسلامی به کار گماردن افراد کمتر از ۱۵
سال تمام ممنوع است.
آن بخش از کودکان کار که به زباله گردی مشغولند از
نظر جسمی و سلامتی آسیب پذیرترند. بیش از ۵۰
درصد زباله گردها در مراکز جمع آوری زباله زندگی می کنند. و در
کنار موجودات موزی چون موش و
مارمولک شب می گذرانند و بخاطر
آلودگی محل خواب در معرض خطرات جدی سلامتی بسر میبرند. بر
روی بدن بسیاری از این کودکان زخمهای پوستی
زیادی مشاهده شده است. چندی قبل در آتش سوزی تفکیک
زباله به کشته شدن دو کودک به نامهای احد و صمد منجر شد که حقوق
بشریهای بی مقدار ککشان نگزید و سکوت کردند. بیش از
۴۱ درصد کودکان کار در این بخش بی سوادند و ۳۷
درصدشان ترک تحصیل کرده اند. برخی از کودکان خیابان شب را در
گاراژها بسر می برند. فعالین کودکان خیابان صورتهای جویده شده کودکان توسط
موشها و یا مارمولکها و یا انگشتان بریده شده، زخمهای
عفونی، کندگی و چرکهای ناشی از گزیدگی را
گزارش داده اند. عضو هیِئت موسس خیریه کودکان کار
"کوک" ۷۲ درصد از این کودکان
بیماریهای چشمی، ۶۱ درصد از
بیماریهای تنفسی، ۶۴ درصد از
بیماری قلبی، ۸۲ درصد از
بیماریهای پوستی در رنجند و ۶۹درصد اختلال های شنوایی دارند.
برای رفع این معضل اجتماعی هیچ
یک از نهادهای دولتهای مختلف حاضر نیست اقدامی
جدی انجام دهد. در مجلس شورای اسلامی نیز عده ای
شکم پرست بی وجدان لم داده اند و هر بار که بحث شورای عالی
کودکان و لایحه حمایت از حقوق کودکان به میان می
آید از کنارش می گذرند که مبادا گفته شود کودکان نیز از رافت
اسلام و حکومت اسلامی بی بهره
اند. معضل کودکان کار ناشی از
یک زنجیره
سیاستهای لیبرالیستی دولتهای
سرمایه داریست. مشکلات معیشتی خانواده بخاطر عدم کار،
دستمزدهای زیر خط فقر، عدم رفاه اجتماعی، نبود امکانات
نگهداری و تحصیل کودکان و نوجوانان، عدم ارتباط سالم بین مردم و
قانونگذاران و مجریان قانون، و در یک کلام بخاطر سیاستهای
بغایت ضد مردمی سردمداران چپاولگر در تمام نهادهای
دولتیست. رسیدگی به معضلات کودکان کار نیاز مبرم به
پشتیبانی و تقویت نهاد خانواده در دو عرصه اقتصادی و
فرهنگی دارد. فقر اقتصادی عامل بوجود آورنده کودکان کار می باشد
و خود آسیبهای اجتماعی متعددی را بوجود می آورد و
این زنجیره پایانی ندارد.
آنانکه بر مسند قدرت نشسته اند بجای
رویکردی انسانی جهت رفع این مشکل اساسی جامعه با وقاهت و بی شرمی به مامورین
انتظامی دستور داده اند ونک را از حضور کودکان خیابان
"پاکسازی" کنند! روشن است وقتی پول فروش نفت بجای هزینه کردن تامین
اجتماعی، آموزش و پرورش، رشد علم و آموزش در سطحی در خور پذیرش
در دانشگاه برای آینده کشور و مردم، توسط آقازاده های کلاش
ربوده شده و در خارج از کشور انبار می شود، نمی توان انتظار رفع
این مشکل بزرگ کشور را داشت. راه غلبه بر تمام ناعدالتیهای
اجتماعی، مبارزه بر علیه نظام ترور، خفقان و فاسد جمهوری
سرمایه داری اسلامی است. تنها از طریق سرنگونی نظام
فاسد جمهوری اسلامی و استقرار حکومت زحمتکشان می توان فقر را در
تمامی زمینه های اجتماعی از میان برد.
***
پروژه
امپریالیستی درقالب مبارزۀ علیه حجاب اجباری!
محمد رضا شاه خائن
مدعی گشایش "دروازه های تمدن بزرگ" بروی مردم ایران
در مصاحبه ای با خبرنگار امریکایی گفت که "زنان ناقص
العقل اند". این همان نگاه مردانۀ کهتری است که در
تاریخ جهان به رغم بیش از صد سال
مبارزۀ پیگیر علیه این تفکر ارتجاعی،
هنوز حاکم بوده ونابرابری جنسی درتمام سطوح جامعه داغ ننگی بر
پیشانی نظام طبقاتی وستمگرانه سرمایه داری است.
خروج زنان از
چهاردیواری خانه آغاز رهایی زن بود. مشارکت فعال زنان در
عرصه های اجتماعی و سیاسی حاصل صدها سال مبارزۀ
زنان در تاریخ بشریت است. با آغاز دوران سرمایه داری زن
از مقام "پست" به
"موجودی قابل احترام" در تولید ارتقا مقام پیدا کرد!
با انقلابات صنعتی
زنان به رزمی نو فراخوانده شدند.
در ایران
یکی از اولین گامهای مبارزاتی زنان دردوران انقلاب
مشروطه تلاش برای بدست آوردن حق تحصیل بود. دراین دوران زنان
آگاه وعلاقمند به مبارزه مشترک وکسب سرنوشت خود شدند. حضور بانوان درعرصه فعالیت های سیاسی، اجتماعی
و فکری و فرهنگی و خصوصا امکانِ
تحصیل، رهایی زنان از حق قیمومیت مردان وبرابری
حقوقی بین زن ومرد را مطرح ساخت. یقینا حاکمیت
ملایان در ایران نیز از اینروست که قوانین زن
ستیز خود را تدوین و تصویب کردند. قوانینی که با
مقاومت و مبارزۀ جدی زنان برای احقاق حقوق انسانی خود
روبروگشت.
در چند دهۀ گذشته
از نیروهای سوسیال دموکرات تا مجاهدین ؛ سلطنت طلبان و
حتی اصلاح طلبان درون رژیم
همگی داعیۀ دفاع از حقوق زنان را داشتند. اما در نهایت
جملگیِ این گروهها با قوائد
بازی جوامع بورژوایی بازی کردند. مبارزه علیه حجاب اجباری یک ضرورت است اما اعتراضات اگر
فاقد تشکیلات وسازماندهی واحد سیاسی باشد، سرانجام به
یک حرکت فرسایشی تبدیل خواهد گشت و به شکست خواهد
انجامید. تردیدی نیست که باید از مطالبات زنان و مردانی
که به خیابانها آمده اند و خواستِ جدایی دین از دولت، آموزش
رایگان، استقرار آزادیهای دمکراتیک چون آزادی احزاب،
تظاهرات، الغای تفکیک جنسیتی و پوشش اجباری، اتحادیه
ها و تشکلات مستقل، حق کار، مسکن، بیمه و پرداخت حقوق های ... را داشتند،
دفاع کرد.
مبارزه علیه مرد سالاری و تبعیضهای موجود علیه
زنان در جامعه، تنها با جهتگیری طبقاتی علیه نظام
سرمایه داری امکان پذیر است. برخلاف ادعای جریانات خرده بورژوایی یا
جریاناتی با برچسب چپ اما با ویژگی های
پوپولیستی باید گفت که جنبش زنان معلولی از قوانین
مرد سالارانه و سنتهای اجتماعی نیست بلکه ریشه های
آنرا باید در مالکیت خصوصی سیستم و روند تقسیم کار
اجتماعی موجود جست. "انسان زن به دنیا نمی آید بلکه زن
می شود". جنبش زنان تنها با صفبندی مستقل خود مقابل نظام
سرمایه داری و در کنار کارگران و زحمتکشان و پرچم داران واقعی
منافع پرولتاریاست که میتواند متشکل شود.
تلاش افراد و بنگاه های وابسته به غرب بر آنست که امپریالیسم
را چون قهرمان فیلم های هالیوودی ناجی زنان ایران
جلوه دهند و در پایان سناریو با افتخار مدعی شوند که با فشار بر
رژیم ایران توانسته اند زنان را از اهریمن جمهوری اسلامی
رها سازند. این تلاشهایشان را
می توان بعنوان خیانت به جنبش زنان ارزیابی کرد.
خیانتی که منجر به انحراف و جدایی جنبش زنان است. سالهاست
که دستگاه پروژه سازی امپریالیسم با فعالیت های شبانه روزی خود
بدنبال سرنگونی جمهوری اسلامی است. البته خواست سرنگونی
رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی خواست مشترک ما و
میلیونها ایرانی دیگرنیز می باشد. اما
میان "ماه ما با ماه گردون" تفاوت از زمین تا آسمان است.
یکی از پروژه های مورد حمایت امپریالیست ها
ولابی های صهیونیستی "پروژه مسیح علینژاد" است. خانم
معصومه علینژاد قمی خبرنگارپیشین مجلس جمهوری
اسلامی درسال ۱۳۸۶ برای ادامه تحصیل راهی لندن شد . وی در خارج نام
مسیح را بجای معصومه برای خود برگزید. با کمک بنگاه
تبلیغاتی امپریالیستی چنان شخصیتی
ازوی ساخته شد که چند سال بعد از ورودشان به دنیای تمدن!
خواستار مصاحبه باباراک اوباما رییس جهور آمریکا شد. چندین جایزۀ محافل
امپریالیستی نیز به ایشان بعنوان
فمینیست تعلق گرفت. خانم علی نژاد در همین فاصلۀ
کوتاه که درخارج سکنی گزید چند کتاب هم نوشت!! مسیح علینژاد
در سال ۱۳۹۳ با کامبیز فروهرخبرنگار ارشد
"بلومبرگ" ازدواج کرد و پروژۀ "آزادی های
یواشکی" را براه انداخت. پس از خیزش زحمتکشان دردی
ماه سال گذشته خانم علی نژاد" ناگهان" تصمیم گرفت
پروژۀ آزادی های یواشکی خود را "به گونه
ای تازه از سطح آنلاین وارد بدنۀ جامعه سازد." و
اینگونه بود که اوطراح چهارشنبه های سفید" هم شد! مسیح
علی نژآد که تا چند سال پس از اقامت
خود در خارج از کشور حتی حاضر نبود بدون کلاه در مجامع عمومی حضور
یابد، اندک اندک با ورود به "دنیای متمدن" خرمن
موهایش را در باد رها کرد و حال می خواهد به زنان و دختران
روستاییِ "بی تمدن" در ایران بیاموزد که
آنها هم باید موها را به دست باد بسپارند و قدم در راهی پر سعادت
بگذارند. رهنمود "مسیح" به زنان ایران دراعتراض به حجاب
اجباری برداشتن روسری ها و حضورشان در معابر عمومی با شال
یا روسری سفید چهارشنبهها در مناطق مختلف ایران و ارسال
و انتشار فیلم وعکس خود در شبکههای اجتماعی بود. از
آنجایی که اعتراضات فاقد تشکیلات وسازماندهی واحد سیاسی
باشد، سرانجام به یک حرکت فرسایشی و به شکست خواهد انجامید، این حرکت
اعتراضی نیز بتدریج خاموش شد.
اما هدف وحاصل اینگونه تبلیغات چیست؟
مسیح علی نژاد
چنان در رسانه های خارجی مطرح شد که گویی وی در
سالهای گذشته پرچمدار مبارزات زنان در ایران بوده است. جدیدا
نیز روزنامۀ گاردین به تبلیغ و تمجید از کتاب این
خبرنگار همه فن حریف پرداخته است. اما آنچه روزنامۀ گاردین به
آن اشاره نمی کند، پافشاری مسیح علی نژاد دراعمال
تحریم های شدید تر و قطع اندک روابط باقی ماندۀ غرب
با ایران است. آنچه این روزنامۀ "بهشت تمدن"به آن
نمی پردازد تاثیرات وآسیب های همه جانبۀ این
تحریم ها بر زندگی میلیونها ایرانی است.
در این کتاب مسیح
علی نژاد دروغ های بزرگی هم تحویل خوانندگان خارجی
داده است. از جمله دروغ های شاخدار این خانم اینست که ایشان از هفت
سالگی علیه حجاب مبارزه کرده است.از دردسرهای موهای پر
پشتش و صدای رسایش می گوید و افسانه ای می
سازد و مدعی می شود که وی در ایران زندانی سیاسی بوده است!
این خانم با استفاده ازموقعیتی که به او داده اند خود را
قربانی جمهوری اسلامی معرفی می کند و خود را
نمایندۀ قربانی های دیگر می نامد. او بنام
نمایندۀ زنان ایران در سراسردنیا سفر کرده و درخواست قطع
روابط اقتصادی این کشورها را با ایران داشته است.او با استفاده
ازسلاح "مبارزه علیه حجاب اجباری" بر سینۀ
نمایندگان خارجی اسلحه می گذارد و از کشورهای غربی
تقاضای اقدامات عملی برای رهایی زنان به
مثابۀ گروگان های جمهوری اسلامی را می کند!
این روزها شاهد تلاش حامیان پروژۀ
"جنگ تمدن ها" با جدیت هرچه تمام هستیم. همان
کشورهایی که زمانی به بهانۀ "متمدن کردن جوامع
بدوی افریقایی استعمار را به آنها تحمیل نمودند،
می خواهند به بهانۀ نجات زنان ایرانی از
"بربریت" " تمدن" خود را به ما بمباران کنند. پرسش
این است آیا برای مسیح
علینژاد و هواداران وی اهمیتی دارد که چه برسر
میلیونها ایرانی می آید؟ آیا
لحظۀ مرگ کودکان در آغوش مادرانشان بخاطرعدم دسترسی به دارو
اندکی قلبشان را آکنده از اندوه می سازد؟ آیا برای معصومه
خانم ها مهم است که زنی در اثر تحریم شغلش را از دست داده است وجسم
خود را برای تهیۀ تکه نانی برای خانواده شان
می فروشد؟ آیا مسیح علینژاد و شرکا که ازمبارزه باحجاب و
ورود زنان به استادیوم به درستی سخن میگویند، به
این مسئله دقت دارند که دامن زدن به یک حرکت فراگیر
فمینیستی در ایران علیه حجاب اجباری خواب و
خیالی بیش نیست، زیرا به اقرار خود
فمینیست های ایرانی الویت
ها براساس تجارب قومی متفاوت هستند. زنانی که با تبعیض قومی روبرو نیستند، الویت
هایشان ستم دوگانه (قومی وجنسی) نیست. و دقیقا به
همین دلیل هم سالهاست که میان فمینیست های
ایرانی پیرامون الویت ها گفت وشنودهای بسیار
اما بدون نیتجۀ قابل ارائۀ مشترک صورت گرفته است.
اگر به این جنبش ها وکمپین های مختلف از
جمله آزادی های یواشکی، چهارشنبه های سفید و
دیگر کمپین های اینترنتی نگاهی
بیندازیم مشخص میشود که
چه استراتژیی را دنبال می کنند. از آنجا که جنبش بدون
استراتژی سیاسی مفهومی ندارد باید دید تلاش
این افراد در چه راستایی به پیش می رود؟ این
پروژۀ امپریالیستی چه می خواهد. تلاش پروژۀ
مذکورآنست تا تصویری به مجامع بین المللی ارائه دهد که
منجر به فشارهای بیشتراقتصادی و مشروعیت بخشیدن به
مداخلات نظامی امپریالیستی گردد.
کسانی
که در شرایط کنونی با توجه به تهدید امپریالیسم و صهیونیسم
برای نابودی ایران مستقیم یا غیر
مستقیم از تجاوز به ایران و
نقشۀ شوم تجزیۀ ایران حمایت می کنند؛ کسانی
که افتخارشان در افزایش فشارِ تحریمِ جنایتکارانۀ اقتصادی
امپریالیستها علیه مادران، زنان و فرزندانشان است؛ نه خواهان
استقرار دمکراسی هستند و نه خواهان برابری حقوق زن و مرد. آنها تنها
خواست وافتخارشان خدمت به امپریالیسم جهانی است اما با نقاب
دروغینِ دفاع از حقوق بشر و یا حقوق زنان و…
باید
نسبت به مسیح علی نژاد که با حمایت
رسانه هایی چون صدای امریکا و یو ان واچ (
لابی اسرائیل در شورای حقوق بشر) خود را حامی زنان و
آزادی زنان ایران نشان می دهد و افرادی چون ایشان
با هشیاری برخورد کرد. ایشان با تشویق و تائید
سیاست های غرب و سیاست های صهیونیستی
نه تنها طرفدار حقوق زنان نیستند، بلکه به زندگی نیمی از جمعیت
جامعۀ ایران یعنی تقریبا چهل میلیون زن
و دختر ایرانی آسیب های جدی می رسانند. زنان
همواره اولین قربانیانِ لحظاتی بودند که جمهوری
اسلامی در مخمصۀ سیاسی قرار داشته است. استفاده از حجاب
به مثابۀ اسلحه ای علیه امنیت ایران به سرکوب و شدت
عمل جمهوری اسلامی در برابر جنبش مبارزه علیه حجاب اجباری
می انجامد.
مبارزه در راه رسیدن به مطالبات زنان تا رهایی شان در تمام
سطوح، تنها با پیوند با جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر و با پیشبرد
مبارزۀ طبقاتی میسر خواهد بود!حقوق دمکراتیک زنان ازجمله
ازادی پوشش بخشی از حقوق عمومی مردم ایران است که
باید با براندازی نظام فاسد سرمایه داری زن ستیز
اسلامی واستقرار آزادی وعدالت اجتماعی وحفظ تمامیت
ایران محقق شود.چنین باد!
* سیمون دوبوار
***
غنائم جنگی روحانیون و سرداران نظام
واعظان کین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند
گوییا باور نمیدارند روز داوری
کین همه قلب و دغل در کار داور میکنند
ﺣﺳن ﻓﯾروزآﺑﺎدی،
رﺋﯾس ﭘﯾﺷﯾن ﺳﺗﺎد
ﮐل ﻧﯾروھﺎی ﻣﺳﻠﺢ،
معروف به گروهبان گارسیا، اﻋﻼم ﮐرد ﮐﮫ
وﯾﻼی اهدایی! رهبر را به دستور خامنهای
ﺗﺧﻠﯾﮫ ﮐرده اﺳت، ولی
دﯾﮕر ﺧﺎﻧﮫھﺎی
اهدایی رهبر، که البته ارث پدرش بوده و هم اکنون اختیارشان را
دارد و به هر کس بهخواهد میدهد، دراﺧﺗﯾﺎر دﯾﮕر
ﻣﺳﺋوﻻن ﺣﮑوﻣﺗﯽ،
از ﺟﻣﻠﮫ ﻋﻠﯽ
ﻓﻼﺣﯾﺎن، ﻣﺣﻣد
ﺧﺎﺗﻣﯽ و بقیه هزار فامیل
ﺑوده است و میباشد. که آنها را غنیمت به دست آمده از جنگ با کفار میدانند.
خمینی و بقیه آخوندهای مفلسی که برای
«دوهزار» امام حسین را میکشتند و زنده میکردند، با وعدههای
دروغین و فریبکارانه مجانی شدن آب و برق و مدرسه و خانه و پرداختن سهم ماهانه از نفت،
بر انقلاب توفنده مردم سوار شدند و هنوز هم خیال پیاده شدن ندارند،
ولی پیادهشان میکنیم. هر چند که بعد از انقلاب بهمن مشخص شد که این وعدهها فقط
برای خودیها بوده که میبایست از سفره انقلاب سهم بهبرند و مردم، که از ژن خوب نبودهاند،
میبایست منتظر رفتن به بهشت شوند تا از نعمات بهشتی استفاده کنند.
البته نا گفته نماند که در آنجا هم باید در انتهای صف بایستند و
اگر نوبتشان شد و چیزی باقی ماند بردارند و اگر نماند نیز که
نمانده و هیچ.
یکی از محاسن اختلافات جناحها همین است که هر از چند
گاهی پته یکدیگر را روی آب میریزند و همگی افشاء
میشوند و آبروی نداشتهشان پیش مردم بیشتر
میرود. این واقعیت که همگی دستاندرکاران و مدیران
حکومتی در غارت اموال عمومی شریک هستند، دیگر نُقل هر
مجلسی است، ولی اینکه کدامشان در کجا و به چه مقدار اموال
خلق را بالا کشیده و آبی هم روی آن نوشیدهاند، با این افشاگریها هویدا میشود.
ولی خوب است که بدانند که روز داوری نزدیک است، آن هم بر
روی همین زمین خاکی و نه در آسمان و نامش هم انقلاب است و
نه قیامت. داورش هم کارگر است و زحمتکش.
به امید روز جزای مفت خوران غارتگر!
***
رژیم ضد کارگری اسلامی، بار دیگر اعتراض کارگران
برای دریافت چند ماه حقوق معوقه را با دستگیری و زندان
پاسخ گفت. تو گویی این نظام نامقدس خیال ندارد تا بهفهمد که با داغ و درفش نمیتواند
اعتراض و مبارزه کارگران را از صحنه اجتماع پاک کند.
روز سه شنبه۲۲ خرداد ماه نیروهای مسلح و ضد کارگری رژیم،
اینبار با حمله به تجمع آرام کارگران فولاد اهواز بیش از ۵۰ نفر را دستگیر و زندانی کردند. این تجمع که به دنبال
فراخوان کارگران «گروه ملی صنعتی فولاد اهواز» انجام گرفت، با خشونت
نیروهای مسلح اسلامی سرکوب گشت، ولی این خیال
باطلی است که گمان شود مبارزه کارگران برای زندگی بهتر و
انسانی خاتمه یافته است.
چگونه میشود وقتی کارگران و زحمتکشان ایران که با
سختی تمام برای امرار معاش خود به کار و تلاش می پردازند و سفرهاشان خالیست و حداقل حقوق
حقه خود را نیز دریافت نمیکنند، از تلاش برای
رسیدن به حقشان دست بهکشند؟ وقتی حقوقی را که چندین برابر زیر خط فقر است،
نیز دریافت نمیکنند و شرمنده خانواده خود میشوند، مگر میتوانند
حتی به تظاهرات و تجمع مسالمتآمیز نیز اقدام نکنند؟
یک مقام قضایی در اهواز گفت: «اتهام کارگران بازداشتی
گروه ملی فولاد اخلال در نظم عمومی و تحریک سایر کارگران
در اجتماعات اخیر است». و ایشان به عمد فراموش میکند که
کارگران و زحمتکشان و دیگر اقشار مردم ایران سالهای مدیدی است
که با عدم دریافت حقوق اولیه خود روبرو هستند و به تمام سازمانها و ادارات دولتی
برای شکایت روی آورده و
نتیجهای نگرفتهاند و امروز با توجه به تجربه سالهای گذشته به کمک تشکلات
مستقل خود به تجمع، اعتصاب و تظاهرات روی آوردهاند.
فرامرز توفیقی، نماینده کارگران در شورای عالی
کار، (تو بخوان شورای وابسته به سرمایه) میگوید: «هر سال دستمزد
کارگران بر اساس تورم سال گذشته تعیین میشود، یعنی بر اساس
تورم سال گذشته برای سال آینده تصمیمگیری میکنیم. … هیچ
دولتی طرح جدیدی را برای بهبود قدرت معیشت کارگران
یا ارتقای دستمزد آنها ارائه نکرده است. … پیشبینی میشود تا اول مرداد ماه تورم
ناشی بر سبد معیشت، رشد خیره کننده داشته باشد. جهش ۴۰ درصدی در قیمت مرغ، جهش ۳۰ درصدی در قیمت گوشت،
جهش ۱۸ درصدی در قیمت برنج و روغن و جهش ۲۸ درصدی در مسکن و... نشان دهنده این است که مسئولان
اجرایی کشور، مردم را رها کردهاند».
حال این آقایان که خود فارغ از دغدغههای زندگی در کاخها و باغها و املاک نجومی،
مردم را به حال خود رها کرده و به خوش گذرانی مشغولاند و اموال به غارتبرده مردم را «سهم خود از انقلاب»
و یا «غنائم مسلمانان» در جنگ با کفار میدانند، از مردم میخواهند
که بعد از چهل سال کماکان صبر پیشه کنند و به دنبال «نان و پیاز و
خربزه» نهباشند، زیرا انقلاب برای شکم نبوده است و گویا هدف اسلام
عزیز بوده است. (البته برای مردم و نه برای خودیها) زهی بیشرمی! در حالی که
اکثریت مردم ایران در زیر خط فقر هستند. با سقوط ۵۰ درصدی ارزش ریال خط فقر سال ۹۷ چه مقدار خواهد بود؟ و چه میزان از مردم شریف و زحمتکش
ایران به زیر خط فقر پرتاب خواهند شد، وقتی که حداقل حقوق، فقط
و فقط « یک میلیون و صدوچهارده هزار و صد و چهل تومان»
تعیین میشود؟ در این حالت فاصله مدیران و مسئولان و سرمایهداران با کارگران و زحمتکشان تا چه
حدی افزایش خواهد یافت؟
واقعیت این است که جهنم جمهوری اسلامی اگر چه
برای مسئولان نظام بهشت روی زمین است، ولی برای
مردم، روز به روز جهنمی سوزانتر از گذشته میشود و
هیچ کسی غیر از خود کارگران و تشکلات صنفی و
سیاسی آنها، فریادرسشان نیست. نه از آسمان برای
نجات مردم کسی میآید و نه از درون جناحهای وابسته به رژیم و نه از خارج از مرزها!
جمهوری اسلامی که از مردم ایران بیش از
امپریالیستها میترسد، به هیچ وجه نمیخواهد بر دردی از
دردهای مردم مرحم گذارد. نمیخواهد جلوی دزدیهای آقایان و آقازادهها را بهگیرد، تا از «سهمشان از انقلاب» کم شود و
نانی هم به سفره مردم برسد. ولی در همان حال به سرکوب مردم حق خواه
میپردازد و برایشان روضه خوانی میکند که انقلاب
برای خربزه نبوده است!
این رژیم فاسد هر مقدار که در مقابل مردم سینه سپر میکند
و خود را پهلوان مینمایاند، در مقابل دشمنان ایران و مردماش تن به خواری میدهد
و به سازش روی میآورد و نشان میدهد که پهلوان پنبه هم نیست. و این رفتار دوگانه باعث میشود
که نه امپریالیستها راحتاش بگذارند و نه از قهر انقلابی مردم در امان باشد. و از آنجائی
که اجازه فعالیت تشکلات مستقل کارگری و مردمی را نمیدهد
و فعالیت سازمانهای سیاسی کارگری را نیز مشکل ساخته است،
این خیال ناپاک را در سر امپریالیستها و وابستگانشان برای دزدیدن
رهبری کارگران بهوجود آورده است که این نیز از جرائم نابخشودنی رژیم
است. ولی کارگران انقلابی و تشکلات مستقل کارگری و تمامی
آحاد مردم زحمتکش ایران به پیش خواهند رفت و فریب «گرگهای
در لباس میش» را نهخواهد خورد و در «جبهه دوگانه» علیه دشمنانش به مبارزه ادامه خواهند
داد.
تنها راه نجات مردم ایران از شر جهنم سرمایهداران نئولیبرال داخلی
و خارجی، پذیرش رهبری کارگران متشکل و آگاه و حزب پیشتاز کارگران
است.
***
ورزش و نقش آن در جامعه سوسیالیستی
در دنیای سرمایهداری ورزش یعنی
پول، سرمایهداران از علاقه مردم به ورزش، که اوقات فراغت خود را صرف تماشای آن
میکنند، وسیلهای برای کسب حداکثر پول ساختهاند. مردم نه تنها در زمان کار
باید شیره جانشان را به سرمایهدار بهدهند، در زمان استراحت و
تفریحشان نیز باید جیب سرمایهداران را پُر کنند. هماکنون بر سر
پخش مسابقات فوتبال و یا تنیس و یا اسکی و ماشینرانی و امثالهم بر سر
اینکه چه کسی پول بیشتری میدهد، تا پول
بیشتری با پخش بازیهای فوتبال جهانی بهدست آورد، جنگ بیرحمانهای درگرفته است، که بازنده
آن مردم هستند. ورزش به ابزار و ماشین پولسازی بدل شده است.
میلیاردها دلار خرج تبلیغات ورزشی میشود. هر برنامه ورزشی را
یک مؤسسه به بازار بینندگان عرضه میکند، مثلاً فوتبال (ایکس) را
کارخانه آبجوسازی و عرقفروشی (ایگرگ) تقدیم میکند. ورزشکاران یکشبه با کسب یک رکورد
غیر قابل انتظار در مرکز جهان تبلیغات قرار میگیرند و
میلیونر میشوند، یکی برای برندهشدن در مسابقات اتوموبیلرانی و
میلیونرشدن حاضر است ماشیناش را طوری به ماشین
رقیب بهزند که حتی جان وی را برای همیشه بهگیرد، بدون آنکه نام قتل عمد
را کسی بر آن بهگذارد. دیگری در مسابقات مُشتزنی همدست مافیا
میگردد، میبازد و میبازاند و میبراند تا مردم را هر چه
بیشتر سرکیسه کرده و به بازی «شور و شوق» و هیجان لازم را
بهدهد. یکی فوتبالیست مشهوری است، لیکن قاچاق
مواد مخدر هم میکند، زیرا وی برای کسب پول به راه ورزش
رفته و پول را از راههای دیگر و «بهتر» هم میشود درآورد. دیگری با
اتومبیل دزدها سر و کار دارد و دزدی اتوموبیلاش را با بیمه حساب کرده و
حق و حسابش را از دزدها نیز میگیرد. مطبوعات ورزشی
به کار میافتند، با چاپ آگهیهای تبلیغاتی، کفشهاست که به فروش میرسانند و نوشابههاست که به خورد مردم میدهند. رقابت سرمایهداران به رقابت میان
ورزشکاران و رقابت غیرانسانی میان انسانها بدل میگردد. ورزشکاران برای
یکشبه میلیونرشدن به هر کاری تن میدهند. ریسکهای خطرناک میکنند. داروهای
شیمیایی خطرناک مصرف میکنند، ورزشی که باید
عامل تندرستی باشد، به بلای جان بدل میگردد. آنها برای
اینکه نامشان همواره مطرح باشد، جنجالآفرین میگردند، زیرا این کار پول به همراه میآورد
و سهامشان را در بازار بورس تبلیغات افزایش میدهد. در تبلیغات رادیو
تلویزیونی از نوشابههای غیر قابل شرب
تمجید میکنند، بر رکاب ماشینهای آخرین مدل سوار میگردند و
آنها را بهترین وسیله نقلیه تاریخ تا قرارداد بعدی
با شرکت رقیب جا میزنند. کار دروغ و دغل و مردمفریبی کار پُر درآمدی میگردد و در افکار مردم
طوری جا باز میکند بدون آنکه کسی متوجه قبح این عمل
باشد. سرمایهداری بر دروغ و فریبکاری برای کسب پول البسه
تبلیغاتی میپوشاند. حتی کار به جایی میرسد که فرد سادهای که تا دیروز
برای کار تغییر تابعیتاش باید یک عمر
دوندگی بیسرانجام میکرد، به منزله فوتبالیستی سرشناس و پولساز یکشبه برگه تابعیت
دریافت میکند، زیرا که مصالح عالیه سرمایه
چنین ایجاب مینماید که در کار تابعیت وی تسریع به عمل آید و
وزیران و نخستوزیران و کارمندان عالیرتبه نصفه شب برای این
امر مهم از خواب ناز بیدار شوند. ورزشکاری که تا دیروز از ناموس
و غرور ملیاش در خانه خودش دفاع میکرد، به یکباره از ناموس و غرور ملی
مملکت و یا باشگاه رقیب دفاع میکند. واقعاً که پول چه
معجزاتی که نمیکند. سرمایه حد و مرزی برای سود نمیشناسد و
نمییابد، کارخانجات وسائل ورزشی بر پا میشوند و سودهای
افسانهای میبرند. انسانها به گلادیاتورهایی تبدیل میگردند
که در مسابقات مشتزنی و اتوموبیلرانی جان میدهند و فقط مرگشان، پایان عمرشان به درجه
هیجان بازی میافزاید. هر باشگاهی سیاستمداری را به مانند پدر
خوانده خود معرفی میکند که کار تهیه پول از منابع پولدار و
تبلیغات سیاسی برای آنها را فراهم میکند. جامعه ورزشی به جامعهای
انحصاری بدل میگردد که ورزشکاران باید قوانین نانوشته
ولی جاری آن را به رسمیت بشناسند و تابع آن باشند. هر
سرکشی با اخراج و نابودی زندگی ورزشی سروکار دارد. عمر
سرکشان و برگشایان اسرار و رازهای پنهان، کوتاه است. در آنجا دستهای نامرئی به کار
میافتند و کار خائن را می سازند. ورزش به قمار بدل می گردد.
میلیونها دلار بر سر مسابقات اسبدوانی، اتوموبیلرانی و … شرطبندی میشوند و خروارها پول است که دست بدست میگردد و سازماندهندگان آن را سیراب
میکند. کسب حداکثر پول کارپایه (پلاتفرم) وحدت سرمایهداران برای حفظ نظام بردهداری
جدید است. مظاهر ورزشی بخشاً رجالهها هستند و باید سرمشق
جوانان جامعه سرمایهداری قرار گیرند. کار کتک کاری در مسابقات فوتبال در داخل
زمین و یا خطا کردنهای غیرانسانی، که منجر به صدمات جبرانناپذیر جسمی میشوند و آینده ورزشکاری
را برای همیشه ضایع میسازد، امر رایجی است
که با یک مصاحبه تلویزیونی بی سر و ته و به کمک
پرسشگر ماهر و با تجربه ماستمالی میگردد. حذف یک بازیکن
معروف و یا محرومکردن وی برای کار خلاف از بازی میتواند فروش
بلیت را کاهش دهد و میلیونها خسارت به سرمایهداران وارد کند.
میلیونها رشوه در کار است، تا عنوان قهرمانی به این و نه به آن
تیم برسد. این ماهیت ورزش در درون جامعه سرمایهداری است که به مجموعه
وضعیت این نظام میخورد. پول میزان سنجش هر
چیزی است. همین است که ورزش را به بازار بورس میبرند و
ارزش ورزش و انسانها را از روی نوسان بازار بورس تعیین
میکنند. چه جامعه وحشتناکی که سرمایهداران در پی بنای آن
هستند. سرمایهداری توسط ورزش به احساسات پست ملیگرائی دامن میزند، هر مسابقه ورزشی به
مسابقهای برای حفظ ناموس و غرور ملی بدل میگردد. دشمنی و توطئه و
آسیبزنی و آسیبپذیری و رفتار ناپسند به بخشی
لاینفک از ورزش سرمایهداری بدل میگردد که به فرهنگ عمومی تبدیل خواهد شد.
ورزشی که در سوسیالیسم باید به دوستی
میان ملتها و خلقها و انسانها بدل گردد و به این امر انسانی خدمت کند، به ابزار
تحمیق و نفرت ملی بدل میگردد. میدانهای ورزشی را
نژادپرستان قُرق میکنند زیرا سرمایهداری خوراک آنها را در
این میدانها تهیه میبیند. تماشاچیان با اسلحه گرم و سرد به جان هم میافتند و
از کشته، پشته میسازند. کشتار فجیع مسابقه فوتبال در ورزشگاه بروکسل را به خاطر میآورید که نژادپرستان و
ناسیونالیستهای انگلیسی دمار از روزگار ایتالیائیها درآوردند. این ناشی
از ورزش حرفهای است، برای تأمین زندگی همان ورزشکاران.
در آمریکا کسب رکورد و عضویت در یک تیم معروف، صعود از
قعر فقر در اجتماع به قله تأمین زندگی و آتیه است. ورزش
نیاز انسان به تندرستی نیست، نردبان نجاتی برای
تنازع بقاء است.
ورزش در دنیای سوسیالیسم جنبه غیر حرفهای
دارد، برای سلامت جسم و روان جامعه است. کمونیستها پس از رسیدن به قدرت ورزش
را از جنبه طبقاتی خارج کرده و در خدمت همه اجتماع قرارمیدهند. دولت سوسیالیستی
از همان آغاز کودکی با کشف استعدادهای کودکان با تصمیم
داوطلبانه خانوادههای آنها، به تقویت استعدادهای آنها
میپردازد. بودجه مهمی به این کار تخصیص می دهد. با
ساختمان باشگاهها، میدانها و نهادهای ورزشی و تحقیقات علمی در این
زمینه جوانان را به میدان مبارزات و رقابتهای سالم میکشانند و اهمیت
تندرستی را برایشان روشن میسازند. ورزش در دنیای
سوسیالیسم از خدمت سرمایهداران بهدرمیآید و به
ورزشی تودهای، غیرحرفهای و همهگیر بدل میگردد. در دنیای
سوسیالیسم توانمندی و داشتن رکورد بالا برای ارج و قرب در
جامعه پیداکردن کافی نیست. یک ورزشکار باید در عین حال
اخلاق انسانی نیز داشته باشد. روش وی در میدانهای ورزشی نیز
توسط مربیان و مطبوعات و مردم مورد ارزیابی قرار میگیرد. پیروزی و
بردن بهر قیمت برای وی مطرح نیست. یک ورزشکار خوب
باید در عین حال یک انسان خوب یک سرمشق خوب برای
جامعه و بویژه برای جوانان باشد. وقتی ورزشکاری به مدارج
عالی ترقی دست پیدا میکند و در میدانهای ورزشی صحنههای
غرورآفرین خلق می کند، به مظهری از تقلید برای نسل
جوان بدل میگردد. این ورزشکار دیگر یک فرد عادی نیست، به
یک عنصری تبدیل شده که نقش معین اجتماعی به خود
گرفته است. وی در مقابل جامعهای که برای وی
مایه میگذارد، هزینه میکند و وی را تشویق
مینماید، تا به این مرحله از ترقی بهرسد، تعهدی دارد که
باید اجرا کند. باید به مظهر اخلاق و انسانیت بدل شود، تا سرمشق
خوبی برای جامعه باشد. آزادی فردی وی تا
حدودی محدود میگردد و وی باید به این امر واقف
باشد، زیرا وزنه مقام اجتماعی وی سنگینتر است. در گزینش قهرمانان
نیز نباید صرفاً رکوردهای خارقالعاده نقش تعیین
کننده بازی کند، بلکه امتیازی که وی از نظر اخلاقی
و رفتاری در میدانهای ورزشی کسب میکند و حتی شخصی در
زندگی معمولی دارد، باید ملاک ارزیابی قرار
گیرد. این معیارهای ورزشی در زمان شوروی
سوسیالیستی لنینی و بویژه
استالینی به رسمیت شناخته میشد و ملاک
ارزیابی بود. انسانیت و اخلاق کمونیستی در مرکز
توجه قرار داشت، به تربیت انسانها و ورزشکاران توجه فراوان مبذول میشد. بارها پیش آمده بود که
در میدانهای ورزشی این رکوردداران شناخته شده شوروی نبودند که
ظاهر میشدند، بلکه قهرمانانی بودند که امتیاز اخلاقی و
انسانی را نیز با خود به همراه داشتند. بیجهت نبود که در میان
ورزشکاران شوروی افراد با درجه تحصیلات عالیه حضور فراوان
داشتند. فرزندان کارگران و زحمتکشان که موفقیت خود را در ورزش و تحصیل
مدیون نظام سوسیالیستی بودند. بیجهت نبود که مدال اخلاق
ورزشی، علیرغم توطئه امپریالیستها به شورویها تعلق میگرفت. مربیان ورزشی
قهرمانان را با روحیه قهرمانی، مروت و انسانیت پرورش میدادند
و این در رفتار بزرگوارانه آنها تجلی مییافت.
یاشین، دروازه بان پرآوازه شوروی، درآمد کلانی را که
با مهار توپ ده تن از بهترین بازیکنان خط حمله جهان در یک شرط
بندی جهانی نصیباش شده بود، به کودکان برزیلی بخشید و ناماش را در جهان به منزله دروازهبان انسان جاودانی ساخت.
یاشینها طبیعتاً زنده میمانند ولی از نام فوتبالیستهای ساواکی
ایران در زمان شاه و یا برخی دلقکهای ورزشی
آمریکا کسی خبر هم ندارد. در چین تودهای نیز وضع
به همین صورت بود و ورزش از خدمت طبقات حاکمه بدر آمد و در دست تودههای مردم قرار گرفت. ورزش
تودهای شد و برای همه قابل دسترسی. اگر تا همین چند سال
پیش ورزش اسکی، ورزش پولدارها بود و یا هنوز هم ورزش اسب
سواری و تنیس، ورزش پولدارهاست، در شوروی این انحصار
شکسته شد و امکانات ورزشی در اختیار همه قرار گرفت، تا
استعدادهای خود را پرورش دهند. آنوقت بود که از درون تودهها، قهرمانان برخاستند و
میدانهای جهان را به نام سوسیالیسم و برای
سوسیالیسم فتح کردند. روزهائی بود که مردم شکست ورزشکاران
شوروی را شکست خود تلقی میکردند و از آن متأثر میشدند و
برای سیاست ارزش قائل بودند. شالوده ورزش پیروزمند شوروی
و آن همبستگی انسانی و جهانی در زمان استالین ریخته
شد و این تجربهای است که کمونیستهای ایران باید از آن در برخورد به مسأله ورزش بهآموزند. تأثیرات عظیم
انقلاب کبیر اکتبر در امر ورزش دنیای سرمایهداری را وادار کرد تا بودجه
بیشتری به امر ورزش تخصیص دهد، آن را در برنامه مدرسههای
خود در نظر گیرد، برخی موانع را از سر راه آن بردارد و در این
راستا بود که به اهمیت نقش ورزش نیز در بسیج مردم و استفاده
تبلیغاتی از آن پیبُرد. کمونیستها باید همواره از
همگانیشدن ورزش، ایجاد دوستی میان خلقها و انسانها حمایت کنند.
با ملیگرائی در ورزش، که به نفرت میان انسانها منجر میشود،
مبارزه نمایند. ورزش را در خدمت تقویت انسانیت، دوستی،
همبستگی میان انسانهای تمام جهان بنگرند و سیاست امپریالیستها را در ایجاد شکاف در جبهه
طبقه کارگر و خلقهای جهان از طریق ورزش برملاسازند.
برگرفته ازتوفان دوره پنجم شماره 29 بهمن 1376
***
به مناسبت سی و هفتمین سالگرد جانباختن
رفیق نادر رازی کارگر رزمنده توفانی
مردم ایران قهرمانان خود را میسازند وعلیرغم میل پارهﺍی
اپوزیسیون خجول و رفرمیست و سازشکار، به ویژه در خارج از
کشور، این کار را در آینده نیز خواهند کرد. این مردم
ایران هستند که از آنها، که در زندانﻫﺎ مقاومت
کردهﺍند، پرچم میسازند و قهرمان میپرورند، زیرا در مقاومت آنها، مقاومت خود را، امید به
پیروزی خود را، ضعف دشمن را، شکست وی را در مقابل مقاومت مردم
میبینند، که مرگ را به هیچ میگیرند. رفیق نادر
رازی یکی از هزاران قهرمان ایران است که در زندان
جمهوری اسلامی حماسه آفرید، شکنجه را به هیچ گرفت و به
جلادان جمهوری اسلامی و تمام دستگاه کثیف و سرکوب اسلامی
تُف ریخت و از حزباش و آرمان پرولتاریا قاطعانه دفاع نمود.
ملتﻫﺎی جهان در مبارزه خود برای زندگی بهتر
همواره با دشمنان آزادی و استقلال، با بهرهکشان و همدستان آنها مبارزه کردهﺍند
و در این مبارزه سرنوشت مبارزان از شباهتﻫﺎی
فراوانی برخوردار است. آنﻫﺎ نیز چون ما تکیه بر
سنتﻫﺎی انقلابی مردمشان میگذارند، تا الهام بخش نسل جوان
باشد. یاد نامه زیر در تابستان 1360 توسط کمیته مرکزی حزب
کار ایران (توفان) در ایران منتشر شد و اینک آن را به مناسبت
سی هفتمین سالگرد جانباختن رفیق جوان و دلاور حزبمان، نادر رازی به چاپ
میرسانیم و یاد او و تمامی جانباختگان راه آزادی و
سوسیالیسم را گرامی میداریم.
یادش گرامی باد!
هیات تحریریه
***
این قامت رشید به خون تپیده
این نوگل پرپر شده
این یار خاطر جعفر نژاد دلاور
رفیق نادر رازیست
که اینک در توفان سرود و حماسهها
حماسه میآفریند
این یل خراسان، سلف ابومسلم و سربداران و پسیان
این رفیق نادر رازیست
که در سیاهی شب ایران
از آسمان غمزده و پرستاره ما فرو افتاده است
کسانی که تاریخ را به پیش میبرند، تودهای
میلیونی رنج و کار هستند و این نیروی رزمنده
را هیچ خاموشی نیست. اما گاه کسانی پیدا میشوند که با زندگی خویش
تاریخ مینویسند و مرگشان نیز نقطه سرخی در تاریخ است. رفیق نادر
رازی نیز از آنجمله افراد بود.
رفیق نادر رازی زندگی سیاسی خویش را از
اوایل سال ٥٦ با آشنایی با متون
مارکسیستی – لنینیستی و مطالعه آنها آغاز نمود.
اهتمام وافر وی در شناخت علم قوانین تکامل جامعه به زودی
وی را به یک کادر ورزیده سیاسی و آگاه مبدل نمود.
آنچنان که با آغاز سال ٥٧، سال خونین انقلاب، رفیق از
چهرههای فعال و بمثابه یک نیروی زوالناپذیر شناخته شد. پخش
اعلامیه، روشنگری در میان تودها، سازماندهی تظاهرات،
تسخیر شهربانی و .......... رفیق را برای جذب خصائل
یک رهبر نوین برای تودهها و برای بعدها آماده ساخت.
رفیق بعد از انقلاب همکاری خویش را با گروههای چپ آغاز نمود و سپس به
همت وی و چند تن دیگر انجمن فعالیت مشترک دانشجویان و
دانش آموزان بجنورد تشکیل شد. وی از همان ابتدا بر علیه حزب
توده مزدور موضعگیری قاطعی داشت. سختگیری و تأکید او
بر روی نقطه نظرات سیاسی خویش و به علاوه بیانات
منطقی و برنده او در مقابل تمامی اپورتونیستها باعٽ شد تا او حزب
پرافتخار کار ایران (توفان) را به عنوان تشکیلات
پرولتاریایی ایران به پذیرد و اندکی بعد
رفیق نادر به همراه سایر رفقا به تاریخ اردیبهشت سال
٥٨ کمیته ولایتی بجنورد را پایهگذاری کرد و از آن پس است که
زندگی حزبی رفیق آغاز میگردد. رفیق نادر از فهم
سیاسی بسیار بالا و توانایی فراوانی در
تبلیغ و ترویج و جلب افراد برخوردار بود. هم اکنون بسیاری
از رفقای ما زندگی حزبی خویش را مدیون تلاشهای پیگیرانه
رفیق در توضیح مارکسیسم – لنینیسم و مواضع حزب
میباشد.
رفیق معتقد بود که یک کمونیست باید بهتواند با خصوصیات تودههای کارگر از نزدیک
آشنا گشته و زندگی و کردار را نمونه زندگانی یک کارگر آگاه و
انقلابی گرداند و او که کارگر جوشکار بود و از بام تا شام با این طبقه
سر و کار داشت، توانسته بود تمامی استعدادها و خصلتهای عالی این
طبقه را در خویش جمع گرداند. او کارگری بود که توانسته بود در
تشکیل بسیاری سندیکاهای کارگری موٽر
باشد. پشتکار رفیق در ایجاد و گسترش تشکیلات کارگری که
باعٽ نمایشات با شکوه اول ماه مه در بجنورد گردید و هنوز هم
بسیاری از کارگران بجنوردی سخنان دلنشین رفیق نادر
را به گوش دارند که آنها را به اتحاد و تشکل و مبارزه برای برقراری
حکومت زحمتکشان فراخواند. رفیق بر این اعتقاد بود که «اگر
رفیقی بخواهد به عنوان یک کارگر شایستگی خود را در
میان کارگران نشان دهد، باید از عهده کارهای سنگین
برآید و با زندگی بیامیزد، تا آنها را آگاه به منافع
طبفاتی خویش نماید».
با فرارسیدن جنگ ایران و عراق رفیق نادر بنا بر رهنمود حزب
داوطلبانه رهبری یکی از گروههای اعزامی به جبهه
جنگ برای دفاع از میهن را بر عهده گرفت و با اعتقاد به اینکه
«حزب ما باید هر چه بیشتر در صحنه مبارزات اجتماعی شرکت کند و
تا تاریخ زندگی سراسر مبارزه حزب با قهرمانیها و دلاوریهای ما نگاشته نشود، ما
نمیتوانیم در میان تودهها جای واقعی
خویش را بهیابیم و از حمایت آنان برخوردار گردیم». رفیق
دوماه تمام با ایٽارگریهای بسیار برای
دفاع از سرزمین رنج و کار کوشید.
رفیق نادر رازی در ٢١ خرداد ماه
١٣٦۰ به اتهام شرکت در تظاهرات با شکوه مردم بجنورد در دفاع از آزادی بهمراه
١١ تن دیگر دستگیر و در زندانهای بجنورد و شیروان
زندانی شد. رفیق چهارماه و ١۰ روز در زیر شکنجه طاقت
فرسای رژیم حاکم بر ایران مقاومت کرد.
رفیق نادر بهمراه سایر زندانیان به مدت یک هفته
برای اعتراض به رفتار ددمنشانه پاسداران اعتصاب غذا نمودند. رفیق
بخاطر این اعتصاب و شکنجههای پاسداران خونریزی معده کرد و به بیمارستان منتقل
شد. پس از آن زندانیان را به زندان وکیل آباد مشهد منتقل نمودند.
رفیق تا واپسین لحظات حیات از داخل زندان با پیامهایش رفقایش را
تشویق به پایداری و ادامه مبارزات برحق حزب مینمود.
یکی از رفقای همبندش چنین از او یاد
میکند:
«از لحظه اول دیدار، همه تجربه بود و عشق و ایمان، همه درس بود،
درسهایی از ٢١ بهار زندگیاش در زحمت و رنج که بیدریغ به دیگراناش میبخشد. چه خوشبخت
رفقایی که با او بودند پیش از من و همه حسرتم از آن بود که چرا
زودتر ندیدماش و کینهام افزون که جلاد از وحشت با وحشت خون سرخش را بر بیابان
سرد و ساکت فروپاشید و جشن گرفت. رفتن سرخ نهالی که همه جنگل بود و
غافل از این نهال سرافراز که چه دانهها که نگاشت؟ چه ثمرهها که نداد؟ خون گرمش! همه دوستش
داشتند بخاطر انسانیتاش، به خاطر ایمانش، بخ خاطر تسلطاش بر لحظهها و چه راستین و عاشقانه
ایستاد که هرگز هیج حرکت وحشیانه دژخیم غافلگیرش
نکرد و هیچ تلاش و تمهید مذبوحانه دژخیم خامش نکرد. چنان
سریع و روشنگرانه شرایط را تحلیل و اصولیترین راه را پیشنهاد
میکرد که هیچکس را یارای مخالفت نبود. در تشکیلات زندان
روح و جوهر زندگیبخش بود. با رفیق و همراه با وفایش، اصغر، که همه آرامشش را
میستودند و از افتادگی و رفعت قلباش سخنها بود.
این دو رفیق چنان در زندان زنده بودند که مرگشان نیز همه
زندگی بود. خوب به خاطر دارم روزهای اول آشنایی با آنها
را که رفیق نادر چگونه برای فریب دژخیمان مزدور آدلف
خمینی بسیار کم آفتابی میشد و دائما در سلول خود همراه
رفیق اصغر مشغول مطالعه قران و کتب دیگر مذهبیون بود. و
روزی که برای اولین بار به «دادگاه انقلاب» اعزام شدند و ما
دیگر رفیق اصغر را ندیدیم، نزد من آمد و دفترچه
کوچکی را همیشه همراه خود داشت به من داد و بعدها دیدم که در
این دفترچه لیست آیاتی از قران است که او برای
بحٽ با مذهبیون، آنها را جمعآوری کرده بود و
هنگامی که ضعف خودم را در فلسفه برایش گفتم، بلافاصله از فردای
آنروز با تهیه چند کتاب از کتابخانه برای من و چند تن دیگر که
شیفته بیان گرم و شیرینش بودیم، کلاس آموزش فلسفه
گذاشت و چه چیزها که در این مدت نیاموختیم.
چه قلب بزرگ و گرمی داشت این رفیق نادر. و چقدر با رفتناش قلبها به کینه طپید چون
قلب من.
پس از اعدام دسته اول رفقای بجنورد برای شناساندن آنها به
سایر زندانیان و بخاطر علاقه شدیدش به رفقا به هر بهانهای از آنها یاد
میکرد و آن کاری را که ارگان مرکزی میبایست در بیرون انجام
دهد، او در درون عمل میکرد و آنجا بود که من برای اولینبار با فداکاریها و ایمان و عشق این
رفقا آشنا شدم و امروز نیز هر گاه سرود توفان را زمزمه میکنم،
تمامی وجودم بیاد او و سخنانش درباره رفقای بجنورد میلرزد.
پس از اعدام رفیق اصغر پهلوان و دیگر رفقای بجنورد، اندوه و
پنهانی بر او مستولی گشته بود و باعٽ میشد که این رفیق در اوج
حملات وحشیانه دشمن خلق بر پیکر استوارش در فکر حزباش باشد و آینده آن. در فکر
رفقای خویش بود و همه گونه خطری را به جان میخرید تا با جمله حتی
رفع خطر از وجود رفقا کند و هنگامی که جلاد نیمه شب با لباس مبدل به سراغش
آمد و برای آخرین بار تهدید کرد و رفت، او خونسرد و آرام در
وصیت نامهاش نوشت:
افتخار میکند که سرباز کوچکی از ارتش بیکران زحمتکشان بوده، افتخار
میکند که در حزب آهنین کار آموزش دیده و در صفوف آن به مبارزه با
ارتجاع و سرمایهداری ضد بشر پرداخته است. و تقاضا کرد که هدیهاش را خون سرخ و گرمش را زحمتکشان
همه دنیا بهپذیرند.
.....آخرین روز نیز همه شور و غوغا بود، چه اشکها که بدن داغش از کینه را
خیس نهکرد و من تنها و مبهوت به او که آخرین گامها هستیاش را مردانه و استوار
برمیداشت، مینگریستم و فقط نگاهی و بدرودی و تنها سخنی که:
«یادت باشد ما میرویم ولی شما باید ادامه
دهید» و رفت، گرم و خونین و من باز هم او را نگریستم و خواندم:
مرغان پرکشیده توفان که روز مرگ
دریا و موج و صخره برایشان گریستند»
و چنین بود که رفیقمان را به بیدادگاه رژیم جلاد
سپردند. رفیق نادر رازی در بیدادگاه رژیم از
ایدئولوژی خود، از خط مشی خود و از مردم ستمدیده
ایران دفاع نمود. رفیق خطاب به رئیس بیدادگاه چنین گفت: «مبارزه ما
و شما دنیای نو و کهنه است. تاریخ تودهها و مبارزات طبقاتی به ما
آموخته است که کهنه زوال یابنده و نو پیروز است. شما حافظ نظام کهنه
هستید و به خیال خودتان با تیرباران من و امثال من خواهید
توانست چند صباحی به حکومت ننگین خود ادامه دهید. آیا
رفقای من داریوش انصاری، مسعود نائینان، اصغر پهلوان و
شاهرخ اسفراینی که مرداد و شهریور بدست دژخیمان شما
تیرباران شدند، با شما مبارزه مسلحانه کرده بودند؟ خیر! آنها اسلحه
نداشتند ولی در عوض یک چیز قویتر از اسلحه داشتند و آنهم افکار
مترقی و نوین آنها بود. آنها طرفدار روشنایی، طرفدار
خورشید، یعنی طرفدار زحمتکشان، آنها صاحبان واقعی جهان
بودند. آنها با تاریکاندیشی و با ظلم و ستم مبارزه میکردند. آنها دشمنان واقعی و
سرسخت امپریالیستها بودند.»
اتهام رفیق نادر دفاع از آزادی، عشق به مردم زحمتکش و
ستمدیده ایران و جهان و دفاع از استقلال میهن عزیزمان
ایران و عضویت در حزب پر افتخار کار ایران (توفان) بود.
رفیق نادر از خود دفاع نمیکرد، او از آرمانهای حزباش و مردم ستمدیده
ایران دفاع مینمود. در بیدادگاه رفیق نادر و ٧ تن دیگر از زندانیان
انقلابی بجنورد از جمله رفیق اصغر پهلوان محکوم به اعدام شدند. حکم در
مورد آنان اجرا شد.
رژیم دیکتاتوری حاکم اعدام را به مدت ٥۰ روز اجرا نکرد، تا با
فشارهای روحی و جسمی بهتواند عزم آهنین رفیق
ما را درهمشکند. رژیم دو راه در مقابل رفیقمان گذاشت. این دو راه
یکی اجرای حکم تیرباران و دیگری آمدن به
تلویزیون و خیانت به آرمان خلق و «آزاد» شدن. رفیق نادر
جواب رژیم را از اولین روز محکومیت داده و گفته بود که من
تیرباران را انتخاب میکنم چون که مرگ با افتخار را بر زندگی ننگین که توأم با
خیانت به خلق باشد ترجیح میدهم.
رفیق نادر وقتی رفقای حزبی را بدورد گفت، در
وصیت خود پیام داد که «جسد مرا به کوههای بجنورد کنار
رفقایم داریوش و مسعود به خاک بسپارید، تا رفقای
حزبیام در هر زمانی که به کوه میروند، مرا بیاد
بیاورند». و در وصیت خود به همه اطمینان داد «حزب ما چه من باشم
و چه نباشم عادلانه خود را تا محو کامل امپریالیسم و ارتجاع و تا تحقق
جامعه بی طبقه ادامه خواهد داد».
رفیق نادر در میدان تیرباران محکم و استوار فریاد سرخ
را در شعار مرگ بر امپریالیسم، مرگ بر ارتجاع، جاری ساخت و در
خون پاک خویش غلطید. اما سرخی این شقایق
خونین در آسمان آبی پایدارتر از همیشه بجاست.
این خون سرخ نادر است که در نبضها میتپد و این رزم سرخ نادر است
که در بستر حزب جاریست، تا موج خلق را به حرکت درآید و بساط
امپریالیسم و مرتجعین را برچیند. نام رفیق به عنوان
سمبل آزادی، سرلوحه شرف و پاکباختگی در دفتر حزب ما ثبت
گشته است.
وصیتنامه رفیق نادر
رازی
با درودهای فراوان به طبقه کارگر و تودهای پرخروش خلق ایران
با سلامهای سرخ کمونیستی به رفقا و هواداران حزبی
برای من مایه بسی افتخار و مباهات است که سرباز کوچکی
در خدمت سپاه بیکران کارگران و زحمتکشان هستم. برای من مایه بسی افتخار است
که جزء کوچکی از ستاد پیشاهنگ طبقه کارگر ایران «حزب کار
ایران» هستم. من افتخار میکنم که تحت رهبری حزب کار
ایران در راه رهایی کارگران و زحمتکشان ایران از
یوغ امپریالیسم و سرمایه داری و در نهایت
آرمان والای سوسیالیسم و کمونیسم و خوشبختی
تمامی تودههای درد و رنج، مبارزه میکنم. من افتخار میکنم که در حزب کار ایران،
ستاد پیشاهنگ طبقه کارگر ایران، تربیت شدم و ایمان به
رهایی طبقه کارگر و آرمان والای کمونیسم را آموختم.
همچنین آموختم که چگونه بیارزشترین چیز،
یعنی جانم را در راه رسیدن به این آرمان مقدس هدیه
میکنم.
پیروز باد مبارزات بیامان خلقهای ایران بر
علیه
امپریالیستها و سوسیال امپریالیستها!
پیروز باد مبارزات تودها در راه دمکراسی و آزادی!
مرگ بر انحصارطلبی!
پیروز باد مبارزات طبقه کارگر بر علیه سرمایهداری!
زنده باد کمونیسم!
اعلامیه کمیته مرکزی حزب کار ایران (توفان)
تابستان 1360
برگرفته از کتاب مرغان پر کشیده توفان، یاد نامه جانباختگان
توفانی
***
پرسش:
مردم برخلاف نظر حزب شما در تظاهراتها
شعارهایی میدهند،
حمایت رژیم از فلسطین و لبنان و سوریه و یمن و
مخالفت با آمریکا و اسراییل را علل مصیبت و بحران
کنونی فریاد میزنند.
این مسئله را چگونه توضیح میدهید؟
پاسخ: شعارهای
انحرافی که در برخی از تظاهرات توسط گروهی تظاهرکنندگان داده
میشود، برخلاف منافع
عمومی مردم ایران و منافع خلقهای
منطقه است. علل ابراز این قبیل شعارها دو جهت دارد، از یکسو
رژیم جمهوری اسلامی است که با فراهمآوردن
این همه نارضایتی عمومی و سرکوب مطالبات سوزان و
دمکراتیک جامعه و پایمالکردن
ابتداییترین
حقوق انسانی بشر در خلال 40 سال و در عین حال مدعی دفاع از حقوق
بشر بیرون از مرزهای ایران است که برای مردم ایران
این دوگانگی قابل هضم نمیباشد
و به غلط نتیجه میگیرند
که علل وخامت اقتصادی و فقر و گرسنگی داخلی به خاطر حمایت
از سوریه و فلسطین و لبنان و یمن است. از سوی دیگر
نقش رسانههای
امپریالیستی و صهیونیستی و سوء استفاده از
بحران داخلی ایران است که سوار بر افکارعمومی داخلی
ایران شدهاند و در جهت مصالح
صهیونیسم مردم را به دشمنی با مبارزات تدافعی و عادلانه
خلقهای منطقه بویژه
فلسطین، لبنان، سوریه و یمن تشویق و ترغیب میکنند.
راه حل خروج از بحران ایران بر خلاف این رسانهها
و اپوزیسیون ارتجاعی، اطاعت بی چون چرای
رژِیم از سیاستهای
آمریکا نیست، دیدیم که تسلیم جمهوری
اسلامی در عرصه مناقشه هستهای،
تحریم و خطر جنگ را بر طرف نکرد. توافق بر سر برجام، که بیانگر
تسلیم رژیم وعقبنشینی
او و پذیرش خسارت 200 میلیارددلاری و خلع سلاح نظام بود،
اما علیرغم این به مسئله تحریم و فشار پایان نداد و
دردی را دوا نکرد. این نشان میدهد
که امپریالیسم آمریکا دستبردار
نیست و به دنبال اعمال سلطه سیاستهای
خود در تمام زمینههاست.
رژیم باید تمام سیاستهای
منطقهای و تجاوزات
آمریکا را بهپذیرد
و به متحد او بدل شود، تا دست از سر او بردارد. تازه تضمینی
نیست که دست از سرش بردارد و وی را به سرنوشت سرهنگ قذافی دچار
نسازد. مشوقان و مدعیان چنین سیاستی، مبلغ تسلیم و
خیانت ملیاند.
برای این عده آینده روشنی جز سرسپردگی برای
امپریالیسم متصور نیست. اما این را هر انسان عاقل و
آگاهی دانسته است با وجود استقرار یک رژیم دمکراتیک، که
به حقوق مردم احترام میگذارد
و مدافع حقوق بشر و زحمتکشان است، فشار امپریالیسم بر ایران نه
تنها کاهش نمییابد،
بلکه با هزار ترفند و توطئه افزایش مییابد.
زیرا سرمایه مالی به دنبال سیادت است و نه آزادی
ملت و احترام به استقلال و دمکراسی. پس علت بحران کنونی سیاست
خارجی ایران نیست و در گذشته هم به علت سیاست هستهای
ایران نبود. رژیم ایران باید نفت و گاز و بازار و منابع
طبیعی خود را تحویل انحصارات آمریکا دهد، به طور
کلی باید پیرو سیاست راهبردی
امپریالیسم آمریکا علیه چین و روسیه در نزاع
منطقهای و جهانی گردد،
در غیر این صورت باید برود. ایران باید به
پایگاه نظامی آمریکا و ناتو برای محاصره روسیه و
پرشی برای دستاندازی
در مناطق تحت نفوذ روسیه باشد. اگر چنین کند آنوقت در امان خواهد
بود!!!! و مورد کین وغضب آمریکا قرار نخواهد گرفت!!! کسانی که
مبلغ چنین سیاست ارتجاعیاند
و به کتمان علت اصلی جنگ و تنش در منطقه میپردازند،
در چشم مردم خاک میپاشند.
اگر مردم ایران هوشیار نه باشند، به سرنوشتی به مراتب
مصیبتبارتر دچار خواهد شد و
وضعشان از همین که هست،
وخیمتر میشود.
در شرایط کنونی دفاع از مطالبات متنوع روز و دمکراتیک مردم و
پیوند آن با مبارزه علیه عفریت خارجی امری
حیاتی برای پیشبرد مبارزه سیاسی است. تنها از
این طریق است که میتوان
با گامهای سنجیده و
هوشیارانه توده وسیع به ستوه آمده را به راه صحیح هدایت
کرد. نیروهای آزادیخواه
و ضدامپریالیست و مستقل در شرایط کنونی،
شرایطی که مردم ایران از یکسو در چنگال مرتجعین خونریز
حاکم اسیراند و از سوی دیگر در محاصره امپریالیسم
آمریکا و متحدیناش
قرار دارند، باید متحد عمل کنند و بر این اصول پای فشارند.
افشای نیروهای امپریالیستی و پارِکابیهای
اپوزیسیون خودفروخته چلبیها
و رجویها و سلطنتطلبان
و ناسیونال شونیستهای
تجزیهطلب از اهم
وظایف نیروهای دمکرات، مستقل و میهندوست
ایران است. تنها در این بستر است که میتوان
با فداکاری و پیکاری خستگیناپذیر
به نیروی شایسته و مورد اعتماد مردم بدل گشت و در قلوب همه
شیفتگان دمکراسی و استقلال جای گرفت. راهی جز این
راه برای کسب حقوق دمکراتیک و عدالت اجتماعی متصور نیست.
نباید در مقابل جنبش خودجوش و شعارهای نادرست سرفرودآورد و به
پوپولیسم درغلتید. باید خلاف جریان آب شنا کرد. شعار
علیه فلسطین، لبنان، سوریه و یمن به نفع
امپریالیسم و صهیونیسم است و باید در مقابل آن
ایستاد و به
روشنگری
پرداخت.
***
پرسش: آیا فکر نمیکنید
حضور تیم ملی فوتبال ایران در جام جهانی به نفع
جمهوری اسلامی است، آنهم در زیر پرچم و سرود اسلامی؟
پاسخ: خیر، اینطور
نیست! هر پیروزی و موفقیت ورزشی، علمی و
هنری دستآورد مردم ایران
است و نگاه منفی و تحقیرآمیز به آن به نفع رژیم
جمهوری اسلامی است. کسانی که به غرور ملی و افتخارات
ملی اعتقادی ندارند، عِرق ملی و میهندوستی
هم ندارند و با فرهنگ و تاریخ و روحیات مردمشان
بیگانهاند و جز این
نیز نمیتواند
باشد. متأسفانه برخیها
با نام ایران و غرور ملی و اساساً با شرکت ورزشکاران در این
میادین مشکل دارند و اگر روزی ایران را در عرصه
ورزشی تحریم نمایند، این محافل سوپر انقلابی به رقص
و پایکوبی میپردازند.
این جماعت تخیلات و ذهنیتهای
خود را جای واقعیتهای
عینی مینشاند
و نمیفهمد که شرکت در عرصه
ورزشی و در میادین بینالمللی
به معنای پذیرش مدیریت ورزشی جمهوری
اسلامی، خواندن سرود رسمی کشور، برافراشتن پرچم رسمی کشور،
ملاقات با سران بلندپایه رژیم و قبول مقررات نظام حاکم است. همانطور
که در آمریکا، ترکیه، آلمان، کلمبیا، برزیل، کره،
روسیه، اردن، مصر، گامبیا، اندوزی، تایلند،
استرالیا، شیلی، اوروگوئه و... نیز چنین است. علاوه
بر این باید سوء استفادههای
تبلیغاتی رژیم و فشار و کنترل بر بازیکنان را نیز
در نظر گرفت. تازه اگر جامعه جهانی ورزش، که تحت کنترل ممالک قدرتمند جهان
هست و به تحریم کاروانهای
ورزشی ایران متوسل نه شود، هم میهنان ورزشکار ما میتوانند
با امکانات ضعیف و تحت فشار و استرس روانی به میدان آیند.
این فرقههای «چپ» بدون
در نظر گرفتن این شرایط ناهنجار و سیاست سرکوب
مافیای ورزشی حاکم برای جوانان ما نسخه میپیچند
که چرا برخورد انقلابی نکرده و تف به صورت حسن روحانی و سید
علی خامنهای نهریختهاند
و دست رد به سینه سازمان اطلاعات اسلامی نزدهاند
و با قاتلان مردم دست داده و یا از زیر قرآن رد شدهاند
و لاغیر.
اینان به جای حمایت از ورزشکاران و
هنرمندان و دانشمندان ایران، که در سختترین
شرایط اجتماعی به فعالیت مشغولاند
و قهرمان میشوند، آنها را مورد
توهین و حمله قرار میدهند
که چرا «انقلابی» و رادیکال برخورد نکردهاند.
به جای حمله به رژیم و نقد سیاستهای
ارتجاعی او درسرکوب علم و خرد و اندیشه.ورزشکاران ایران را مورد
توهین و تمسخر میگیرند
و به نفی پیروزیهایشان
میپردازند.
حرف دل یک عده این است که ورزشکاران
ایران نباید تحت رهبری نظام ارتجاعی جمهوری
اسلامی در میادین رقابتهای
ورزشی حضور یابند، زیرا رژیم از آنها به نفع خود بهرهبرداری
سیاسی میکند.
پس اساساً تحریم ورزشی ایران میتواند
امر مثبتی باشد، زیرا مانع سوء استفادههای
سیاسی رژیم میشود!!
نتیجه چنین استدلالات سطحی جز این نیست که در دام
توطئههای
امپریالیستی بر علیه میهنمان درغلتیم.
حضور تیم ملی فوتبال ایران در جام
جهانی روسیه و بازیهای
درخشان تیم در سه بازی گروهی موجب شادی و سربلندی
زنان، مردان، جوانان، نوجوانان و كودكان و همه مردم ایران گشته
است،.شادی و نشاط و غرور ملی مردم ایران پُتكی است بر سر
حكام اسلامی كه بیشرمانه
قریب به ٤٠ سال كوشیدند تا واژه «ملت و ملی
ایران» را براندازند و «امت اسلامی» را جای آن بهنشانند.
روضه خوانی و غم و گریه را با زور چماق و تزویر و ریا
جای شادی و نشاط و بر مردم تحمیل كنند. این سیاست
ارتجاعی در اثر مقاومت مردم شریف ایران با شكست روبرو شده است
.رشد فعالیتهای هنری
و ورزشی و تحصیل گسترده دختران در دانشگاها و برگزاری
ایاد و سُنَن ملّی چون نوروز و چهارشنبه سوری ....اینها
همه بر رژیم قرون وسطایی اسلامی تحمیل گشته است و این
روند تا براندازی كامل آن به دست خود مردم ایران ادامه خواهد داشت.
همانطور که اشاره رفت هر پیروزی و پیشروی در عرصه علمی
و هنری، ادبی و ورزشی دستآورد
مردم ایران است و ربطی به رژیمهای
ارتجاعی حاكم ندارد. رژیمها
میآیند و میروند،
اما ایران و دستآوردهای
مردم ایران ماندنی و مایه افتخار و غرور ملی و سربلندی
همه مردم ایران است. ادیبان و شعرایی نظیر
خیام و سعدی و مولوی و حافظ .....و شاملو و نیما .....در
دوره استبداد و حكومتهای
ارتجاعی سر بلند كردند و مایه افتخار و غرور ملی مردم
ایران گشتند. زنده یاد جهان پهلوان تختی
نیز قهرمان ملی مردم ایران است كه در دوره استبداد رژیم
پهلوی باعث سربلندی مردم ایران گشت
و جاودانه شد. این دستآوردها
را نباید به رژیمها
نسبت داد،
اینها همه دستآورد
تاریخی مردم ایراناند
و باید آنها را به عنوان گنجینه تاریخی گرامی داشت و به
جلو حركت كرد.
***
سرنگون باد رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی بدست مردم
ایران!