مقالات
توفان
الکترونیکی
شماره
۲۱۵ نشریه
الکترونیکی
حزب کارایران
خرداد
ماه ۱۴۰۳
آدرس
تارنمای حزب
کارایران
(توفان):
www.toufan.org
آدرس
مرکزی ایمیل
حزب
کارایران(توفان)
toufan@toufan.org
آدرس
کانال تلگرام
توفان
دراین
شماره می
خوانید:
این
همه هیاهوی
سیاسی برای کدام
هدف سیاسی؟
سخنی
در مورد
اظهارات اخیر
«سعید لیلاز»و
ارسال پیام به
دولت آمریکا
یادداشتی
از رفیق
«فریدون
منتقمی» در
مورد هواداران
تجاوز
امپریالیستی
به ایران
رژیم
صهیونیستی
اسرائیل زیر بار
مذاکرات برای
آتشبس نرفت،
حمله به «رفح»
را آغاز کرد
بمناسبت
درگذشت
کمونیست
قدیمی، رفیق
«گارنیک
زادوریان»
پیام
کمیته مرکزی
حزب کار ایران
(توفان) به مناسبت
درگذشت رفیق
«فریدون
منتقمی»، که
توسط رفیق
نماینده حزب
بر سر مزاررفیق
«فریدون»
قرائت شد.
در
جبهه نبرد
طبقاتی .اخبار،
گزارشات و
اعتراضات
کارگری اردیبهشت
۱۴۰۳
اخلاق
امپریالیسم. نگاهی
به روابط
اسرائیل و
آمریکا و
حمله «هفت
اکتبر» جنبش
فلسطین
۷۹مین سال
پیروزی ارتش
سرخ شورویِ
استالینی بر فاشیسم
آلمان هیتلری
گرامی باد!
«روزنکبت»،سیاهترین
روز تاریخ
فلسطین
تظاهرات
هزاران نفر در
آمریکا و
اروپا علیه
نسلکشی در
غزه و حمله به
«رفح» و برای
توقف جنگ
ادبیات
مارکسیستی به
زبان ساده
ومختصر
پرسش
و پاسخ در
فیسبوک. پاسخ
به یک پرسش
پاسخ به یک
پرسش در کانال
تلگرام
***
این
همه هیاهوی
سیاسی برای
کدام هدف
سیاسی؟
«ابراهیم
رئيسی»، رئیسجمهوری
اسلامی
ایران، در
سقوط یک
چرخبال کشته
شد وبه همراه
او وزیر أمور
خارجه، یک
استاندار و یک
امام جمعه هم
کشته شدند.
در ایران پنج
روز عزای
عمومی اعلام
شده و
رژیم میلیونها
نفر را در
سراسر ایران
به خیابان
آورد. قرار
است در ۵۰ روز
آینده، رئيسجمهور
جدید انتخاب
شود.
رسانههای
فارسیزبان
برونمرزی
نیز طبق معمول
با آب و تاب و
تحلیلهای
بازاری این
خبر را انعکاس
دادند، از
شادی ملت سخن
گفتند و
احتمال جرقهای
دیگر برای
ادامه «انقلاب
مهسا»!! را نيز
نوید دادند.
«محسن
سازگارا» فوری
در استودیوی
«بی بی سی» ظاهر
شد و او نیز از
احتمال جرقهای
دیگر در بین
مردم و تشیعجنازه
«رئیسی» سخن
گفت.
«جواد ظریف»،
وزیر أمور
خارجه پیشین
جمهوریاسلامی،
مقصر این
سانحه را به
دلیل تحریم
فروش قطعات
هواپیما و
هوانوردی،
آمریکا دانست.
بری «مک کفری»،
ژنرال بسیار
مشهور
بازنشسته آمریکائی،
نیز طی گفتگو
با مجریMSNBC همین
موضع را اتخاذ
کرده بود. وی
که خاورمیانه
و ایران را
بیش از
همقطارانش میشناسد،
درباره
تأثیرات
تحریمات در
کهنگی و به
روز نبودن
سیستمهای
پروازی ایران
به روشنی گفت:
«این
عقبماندگی
هوانوردی و
کهنگی، یکی از
واقعیتهای
تلخ در ایران
بوده و هر سیستم
پروازی مدرن و
به روز شده هم
نیازمند
قطعات نو و به
روز رسانی است». وی اشاره
کرد که ایران
از بخش مهمی
از این سیستمها
محروم مانده
است.
به
نظر میرسد که
آنچه اتفاق
افتاد یک
سانحه هوائی و
دلیلاش
فرسودگی
قطعات بالگرد
و عدم به روز
شدن آن باشد و
احتمال
خرابکاری
تروریستی،
تشدید و یا
اختلافات
جناحهای
حکومتی بر سر
جانشینی رهبر
و این قبیل
احتمالات
بسیار ضعیف
یاشد و محلی
از اعراب
ندارند.
اما پرسشهائی
نیز مطرح است
و آن در حالیکه
از ابتدا
معلوم بود
بالگرد حامل
«رئیسی» سقوط
کرده با ساخت
واژههای
غیرمتعارف
مثل «فرود سخت»
افکار عمومی
را منحرف
کردند. اما
عجیبتر خبری
بود که یک
مقام اجرائی
دولت گفت:
معاون اجرائی
رئیس جمهور
گفته بود چند
تماس از سرنشینان
بالگرد
برقرار شده. و
گفته میشود
امام جمعه تا
یکساعت بعد
زنده بوده و
تماس گرفته،
اما معاون
اجرائی رئیس
جمهور در تأیید
خبر کشته شدن
همه سرنشینان
بالگرد دیگر
اشارهای به
تماسها نمیکند.
یک خبرگزاری
نزدیک به دولت
اما در همان
ابتدا خبر کذب
بزرگتری
منتشر کرد.
این خبرگزاری
ادعا کرد
«ابراهیم
رئیسی» از
بالگرد پیاده
شده و به صورت
زمینی عازم
تبریز شده است.
همچنین تا
بامداد آن
روز، که پهپاد
ترکیه بقایای
بالگرد سانحه
دیده را پیدا
کرد، مدام
مختصات
اشتباه توسط
اخبار به مردم
داده میشد.
هرچند هنوز هم
اخبار متناقض
ادامه دارد و در
حالی که در
خبرها گفته
شد؛ پهپاد
ترکی محل لاشه
بالگرد را
پیدا کرده و
مختصاتی که
این پرنده
پیشرفته به
تیم امداد
داده، دقیق
بوده، اما در
خبرها میگویند
پهپادها و
تجهیزات
ایران لاشه را
پیدا کرد. بارها
به شیوه اطلاعرسانی
مسئولان
جمهوری
اسلامی هنگام
وقوع حادثه در
ایران به شدت
انتقاد شده،
اما گویا رویه
انتشار اخبار
نادرست، آن هم
از زبان
مسئولان اصلی
نظام، تمامی
ندارد. از همه
بدتر اینکه در
چنین حوادثی
بیش از یک سخنگو
وجود دارد و
همه میخواهند
اظهارنظر
کنند، اما
حالا مردم
ایران حق
دارند و میخواهند
حقیقت را
درباره این
همه پرسشهای
ضد و نقیض
پاسخی منطقی
دریافت کنند.
جالب توجه
اینکه بسیاری
از رسانههای
برونمرزی از
این بلبشوی
داخلی ایران
بهره برده و
از توطئه
خارجی و
غیرمستقیم از
دست داشتن
اسرائیل در
این ماجرا
خبرپراکنی میکنند،
لیکن تا این
تاریخ هیچ
سندی در این
مورد وجود
ندارد و
اینگونه
نظرات و تئوریهای
توطئه تأثیری
بر روند تحلیل
سیاسی ما در برخورد
به موقعیت
نظام جمهوری اسلامی
ندارد.
«ابراهیم
رئیسی» به علت
ارتباط با
خانواده «علم
الهدی» وارد
سیستم حکومتی
ایران شد و در
سال ۱۳۶۴ به
عنوان جانشین
دادستان
تهران به
فعالیت پرداخت.
«رئیسی» در سال ۱۳۶۷ در هیئت
سه نفره مرگ
جمهوری
اسلامی عضویت
داشت و در
کشتار
زندانیان
سیاسی، که در
زندانهای
ایران حکم
گرفته بودند و
یا زندانشان
به پایان
رسیده بود،
دست داشت و
این هیئت به
فرمان «آیت
الله خمینی»،
رهبر معنوی و
سیاسی جمهوری
اسلامی،
زندانیان
سیاسی را که
بر سر خط
بودند و یا
حتی توبه کرده
بودند، با
انجام دادگاهی
غیرقانونی و
چند دقیقهای
و نمایشی به
اعدام محکوم
میکرد. طبق
آماری که
منتشر شده
است، بیش از ۴٠٠٠ نفر
در تابستان و
شهريور ۶٧ بیرحمانه
اعدام شدند.
شکی
نیست در جامعه
ملتهب و
ناراضی ایران
احتمال هر
اتفاقی وجود
دارد و به قول
لنین خیلی از نظر
تاریخی هم
محتمل است که
استبداد تحت
فشار انفجارهای
ناگهانی یا
اغتشاش
غیرقابل پیشبینی،
که آن را
دائماً از
تمام جهات
تهدید مینماید،
سرنگون شود.
اما هیچ حزب
سیاسی، که میخواهد
از ماجراجویی
پرهیز کند،
نمیتواند
برنامۀ عمل
خود را بر
مبنای پیشبینی
انفجارها و
اغتشاشات
پایهگذاری
کند، ما باید
راه خودمان را
در پیش گیریم،
کار منظم خود
را بطور صحیح
انجام دهیم و
هر چقدر کمتر
بر حوادث
غیرمترقبه
حساب کنیم، به
همان اندازه
احتمال اینکه
توسط «تغییرات
تاریخی» غافلگیر
شویم، کمتر
است».
از
اینرو جریان
سیاسی، که
بخواهد به
دنبال این
سانحه و یا آن
توطئه و شورش
و حوادث
احتمالی به
حرکت درآید،
تا شاید فرجی
حاصل شود، ول
معطل است، نام
اپوزیسیون
انقلابی
برازندهاش
نیست.
ملت
ایران بیش از
چهار دهه غرق
در انواع محنت
و مصیبت و
بحران
اقتصادی و فقر
و شکاف طبقاتی
بر اثر سیاست
ارتجاعی
حاکمانی است
که «رئیسی» سالها
یکی از اعضای
موثر این
حکمرانی بود و
خود را سرباز
و فدائی حاکم
مطلق آن میدانست.
با مرگ او
چیزی تغییر
نخواهد کرد.
نظام سرمایهداری
با تمام ویژگیهایش
باقی خواهد
ماند، مگر
اینکه با ظهور
تشکیلاتی
نیرومند، یک
بدیل انقلابی
در عرصه سیاسی،
که کلیت سیستم
را به چالش
گیرد و بتواند
مسیر سیاسی
ایران را برای
تحولات ریشهای
هموار سازد،
روبرو شویم.
تنها در
اینصورت است
که جنبش به سر
منزل مقصود میرسد.
***
سخنی در مورد
اظهارات اخیر
«سعید لیلاز»و
ارسال پیام به
دولت آمریکا
اخیرا
«سعید لیلاز»،
اقتصاددان و
فعال سیاسی ایرانی
در مصاحبهای
با یکی از
نشریات داخلی
اعلام کرد که
فایل صوتی
گفتگوی وی با
«محمد جواد
ظریف»، وزیر
اسبق امور
خارجه در قالب
تاریخ شفاهی،
که در آن به
اختلاف «ظریف»
به عنوان
متولی سیاست
خارجی کشور و
«سردار
سلیمانی»،
فرمانده
متوفی سپاه
قدس، پیرامون
برجام پرداخته
شده، به صورت
هدفمند و برای
ارسال پیام به
دولت «جو
بایدن»، رئیس
جمهور
آمریکا، افشا
شده بود. لازم
به یادآوری
است که «محمد
جواد ظریف» به
عنوان وزیر
امور خارجه در
بخشهائی
اظهار میداشت
که از دخالت
به اصطلاح
«میدان» به
معنی قدرت سخت
یا همان سپاه
در امور تصمیمگیری
سیاست خارجی
ناخرسند بوده
و این مراتب
ناخرسندی را
به اطلاع
مقامات عالی نظام
رسانده است و
اینطور
استدلال میکرد
که «میدان»
باید به عنوان
ابزاری در دست
دیپلماسی عمل
کند، نه اینکه
در امور تصمیمسازی
دخالت مستقیم
نماید. حال
«سعید لیلاز»
مدعی است که
انتشار این
گفتگو در آغاز
کار دولت «بایدن»
با هدف متقاعد
ساختن او برای
بازگشتن به میز
مذاکره
«برجام» صورت
گرفته بوده و
به نوعی دولت
«حسن روحانی»
این پیام را
به آمریکا
داده است که
هر گونه توافق
در روزهای
پایانی دولت
وی یک امتیاز
برای طرفین
محسوب میشده
و با روی کار
آمدن دولت
أصولگرایان
هر چه بیشتر
بخت توافق از
دست خواهد
رفت. باید گفت
تأویل هر کُنش
سیاسی مبتنی
بر اهداف
راهبردی آن قابل
ارزشگذاری
است، نه
تاکتیکهای
عملیاتی. بدین
معنی که شاید
بسیاری از سیاستمداران
در زمان یا
مکانی خاص بنا
به دلایلی ترجیح
دهند به صورت
مستقیم یا
غیرمستقیم از
طرق مختلف
سیگنالهائی
را به طرفهای
سیاسی با هدف
بهرهبرداری
بعدی ارسال
کنند. این به
نوعی یک رفتار
سیاسی است. به
طور مثال یک
کشور دارنده
قدرت هستهای
ترجیح میدهد
به طور رسمی
از سلاح هستهای
خود رونمایی
نکند، ولی با
درز اخباری
عامدانه قدرت
خود را به
رقبای جهانی یا
منطقهای
یادآوری کند.
پس این عمل در
ذات خود دارای
بار منفی یا
مثبت نیست و
صرفاً یک کُنش
غیرمستقیم
سیاسی است که
میتواند با
هدف نهائی
کنشگر
ارزیابی گردد
و آنجاست که
واجد ارزش
مثبت یا منفی
میگردد.
اصولا تمام
کنشها در
عالم سیاست
مشمول چنین
حکمی هستند.
به طور مثال
خود نفس
مذاکره، که میتواند
بر اساس
موضوع، هدف،
ضرورت و
بسیاری مولفههای
دیگر خوب یا
بد باشد. در
غیر اینصورت
اگر نفس
مذاکره با
آمریکا را به
عنوان قدرت
فائقه امپریالیستی
بد بدانیم و
برای همیشه و
در هر شرایطی
غیر مجاز پس
عملا درب
سیاست را بستهایم
و دیپلماسی
هیچ معنا و
کاربردی
نخواهد داشت.
با این مقدمه
به تحلیل این
موضوع میپردازیم
که انتشار این
گفتگو در آن
زمان چه مسائلی
را روشن میکند.
پرسش نخست این
است که در
شرایطی که
دولت «دونالد
ترامپ» علیرغم
پاره کردن
توافقنامه و
خروج از برجام
و در پی آن
فشار تحریم
حداکثری
نتوانسته بود
ایران را در
انزوای کامل
قرار دهد،
بلکه به تمثیل
آنچه ما را نکُشته
بود به قویتر
شدنمان
انجامید، چه
ضرورتی داشت
که با انتشار
این اختلاف
نظرهای داخلی
این شائبه
ایجاد گردد که
وضعیت سیاسی
داخلی شکننده
است اختلافات
بر سر سیاست
خارجی در رأس
حکومت جدی
است. پرسش
بعدی اینکه
اصل مذاکرات
«برجام» ،که از
همان ابتدا
نوید بهبودی برای
کشور و امنیت
ملی نداشت و
پس از خروج
یکجانبه
آمریکا نیز
عدم کارائی آن
برای همگان
معلوم گشت،
مگر به اصطلاح
چه گُلی به سر
سیاست خارجی
ما زده بود که
حالا قرار بود
با روی کار
آمدن «بایدن» و
از سرگیری
مذاکرات
افتخار دیگری
نصیبمان کند.
مگر نه اینکه
ماحصل سالها
دست رنج
متخصصین،خونبهای
دانشمندان
ترور شده و
میلیاردها
دلار ثروت ملی
یک شبه در
ازای بهای
ناچیزی بِتُنمال
شد و با روی
کار آمدن دلال
فاسقی به اسم
«ترامپ» همان
بهای ناچیز هم
پرداخت نشد.
جز این بود که
کشورهای اروپائی
حتا
نتوانستند یک
سیستم
یکپارچه مبادلات
بانکی طراحی
کنند که ایران
بتواند معاملات
نفتی خود را
در قالب
«برجام» به
صورت حداقلی
انجام دهد.
شاید بتوان
گفت درز دادن
گفتگوی «لیلاز»
با «ظریف» تنها
یک هدف داشت و
آن هم امیدوار
کردن آمریکا
به رسیدن به
یک توافق تا
شاید با این
طمع، که جناح
دوستدار خود
را در عرصه
سیاست داخلی
ایران اعتباری
ببخشد و طبقه
متوسط، که تحت
تبلیغات جناح
اصلاحطلب
هستند و
اینطور اقناع
شدهاند که
تمام درهای
بهشت از راه
توافق با غرب
کاپیتالیستی
میگذرد، به
حمایت خود از
آنها ادامه
دهند تا اصلاحطلبان
با تکیه بر آن
از این نمد
کلاهی برای خود
بدوزند و در
رأس قدرت باقی
بمانند. به
این ترتیب
موضوع فقط
تأمین منافع
حزبی و گروهی
بوده و به هیچ
وجه جنبه ملی
نداشته است.
بخش بزرگی از
اصلاحطلبان
و دنباله
تاریخیشان
اعتدالگرایان
نشان دادهاند،
در مقاطع حساس
تاریخی، که
نبرد بر سر
بقا و
یکپارچگی
کشور است،
مزورانه در صف
مقابل ملت
قرار میگیرند
و نقش خود را
در آینده
سیاسی محتمل
جستجو میکنند،
نمونه بارز آن
طرح «تاجزاده
و شاهزاده» «مهدی
نصیری» است که
اتفاقاً مورد
استقبال
«تاجزاده» هم
قرار گرفت.
محتوای فایل
صوتی مورد بحث
و زمان انتشار
آن نیز از
همین سنخ است.
پیام روشن
است؛ ما تا
ابد با
امپریالیسم
آمریکا
همپیمان
خواهیم ماند،
خواه «برجام»
را پاره کند،
دانشمندان
هستهای یا
فرمانده
نظامیمان را
برخلاف قواعد
بینالمللی
ترور کند و یا
دارو و
تجهیزات
پزشکی را از
بیمارانمان
دریغ نماید.
اصلاحطلبی
در ایران
مترادف با
بندگی
امپریالیست است. با
کمی توجه به
مواضع اصلاحطلبان
در خصوص سیاست
گردش به شرق و
بهبود روابط
با چین و
روسیه میتوان
باطن آنها را
دریافت. آنها
یکپارچه مخالف
هر پیمانی هستند
که هژمونی
آمریکا و
سیادت دلار را
خدشهدار کند.
از «بریکس»
گرفته تا
«شانگهای» در
زمینه
مبادلات پولی
و اقتصادی تا
روابط ایران و
روسیه در
همکاریهای
نظامی. اصلاحطلبان
به عنوان شریک
راهبردی و
عملیاتی امپریالیسم
آمریکا و نوچهگان
اروپائیاش
با تیغ تند دموکراسیخواهی
و نواندیشی
دینی شکلدهنده
افکار طبقه
متوسط ایراناند.
از «تاجزاده و
«نرگس محمدی» و
امثالهم «چگوارا»
و «ماندلا»ی
وطنی میسازند
و با قدرت
رسانهای
برتر «غنینژاد»ها
را چون
«میلتون
فریدمن» و
«هایک» وطنی بر برج
عاج اندیشه مینشانند.
اصلاحطلبی
نرمافزار
تسخیر مغزهای
جوانان قشر
متوسط شهری ایرانی
است. به این
نگاه نکنیم که
چهرههای
سیاسیشان در
پی ناکامی در
برآورده کردن
وعدهها از
چشم جامعه
افتادهاند،
بلکه در عرصه
اندیشه جاده
صافکنهای
لیبرال
سرمایهداری
غربیاند.
***
یادداشتی
از رفیق
«فریدون
منتقمی» در
مورد
هواداران
تجاوز
امپریالیستی
به ایران
من روی
سخنم با کسانی
نیست که
هوادار تجاوز
امپریالیستها
به ایراناند
و آرزوی
«عراقیزهشدن»
ایران را در
سر میپرورانند؛
من روی سخنم
با کسانی نیست
که آرزوی
تجاوز نوع
«مدرن» لیبی را
به ایران
دارند و میگویند
«آخوندها
نابود بشن حتی
اگر ایران از
بین برود!». من
روی سخنم با
کسانی نیست که
پول گرفتن از
سازمانهای
جاسوسی را
افتخار میدانند
و نه ننگ، و
تئوری میبافند،
که چرا باید
نوکر سازمانهای
امنیتی
امپریالیستها
شد، تا مبارزه
را برضد رژیم
آخوندی بهتر
پیشبرد!؟ من
روی سخنم با
کسانی نیست که
بعد از این
همه جنایات
امپریالیستها
در ایران و
ویتنام و کره
و اندونزی و
عراق و شیلی و
سراسر آفریقا
و آمریکای
لاتین و نمونههای
اخیر در
افغانستان و
عراق و لیبی و
فلسطین و…
هنوز ماهیت
امپریالیسم
را نشناخته و
چهره این
جنایتکاران
را آرایش میکنند
و با افسون و
ساحری میخواهند
از جلاد فرشته
بسازند.آنها
آنطور که جلوه
میدهند، میخواهند
با «امپریالیستها»
وارد گفتمان
و معامله شوند
و انعطاف
داشته باشند و
سنتی فکر
نکنند و
تابوها را
بشکنند و
دنبالهروی
مغزهای بتونی
نبوده و همه
چیز را سیاه و
سفید جلوه
ندهند و….
اگر «حماس» از
ایران پول میگیرد،
اگر جنبش «حزبالله»
از ایران پول
میگیرد، اگر
جنبش فلسطین
از بسیاری از
ممالک کمک
مالی میگرفت
و یا ویتنامیها
از سراسر جهان
کمک مالی
دریافت میکردند،
نه تنها آن را
کتمان نمیکردند،
بلکه دریافت
این کمکها را
به اطلاع همه
میرسانند و
آن را نشان
موفقیت و
پیروزی و
احترام و
اعتبار جنبش
خویش به
جهانیان
معرفی میکردند،
چون شرم از
این بابت
نداشتند. چون
از مردم
کشورشان نمیترسیدند.
چون نظارت
عمومی بر این
کمکها بود و
با هر لغزش
سیاسی مردم میتوانستند
مُچشان را
بگیرند. چون
این کمکها به
آنها اعتبار
میداد و نه
بیاعتباری.
آنها به همه
مردم این
واقعیت را
بیان میکردند
و از آن دفاع
میکردند، تا
اسلحهای در
دست کسی
نباشد، که
بعداً علیه
آنها استفاده
کنند. این
سازمانها
تنها به نیروی
خودشان به
عنوان سازمانهای
میلیونی متکی
هستند و نه
نیروی بیگانه.
قطع این کمکها
هرگز بود و
نبود این
سازمانها را
به خطر نمیاندازد،
زیرا به مردم
کشورشان متکی
هستند. دریافت
کمک مالی یک
جریان
میلیونی، که
میتواند
استقلال خودش
را حفظ کند،
با دریافت کمک
مالی چند نفر
جاسوس ایرانی
در پشت درهای
بسته، که تعدادشان
از صد نفر هم
تجاوز نمیکند،
تفاوتاش از
زمین تا آسمان
است. همه آن
جریانهای
جاسوس
ایرانی، که
دارند از
سازمانهای
امنیتی پول میگیرند،
جرأت ندارند
آنرا اعلام
کنند و از آن حمایت
کنند، چون
خودشان در عمل
میدانند که
با این تئوریهای
خیانتکارانهشان
سر کسی را نمیتوانند
شیره بمالند.
دار و دستههای
ایرانی هستند
که از اسرائیل
پول میگیرند
و در عمل فقط
به «حماس» و «حزبالله»
حمله میکنند
و اسرائیل را
کشور
دموکراتیک جا
میزنند. آنها
ضدفلسطینی و
عرب هستند،
زیرا کمکهای
مالی آمریکا و
اسرائیل کار
خودش را کرده
است. آنها به
تجاوز حقوق
بشر در ایران
معترضاند،
ولی بمباران
مردم
غیرنظامی در
لیبی را مجاز
میدانند و از
جنایات در
«گوانتانامو»
و یا استرداد
اسرای سیاسی
در دست
آمریکائیها
به رژیم
«قذافی» تا
آنها را شکنجه
کند، دم نمیزنند.
آنها ضدخشونت
و اعداماند،
ولی قتلعام
مردم فلسطین
را در نوار
غزه و یا توسط
بمباران
اسرائیل و یا
جنایات در
عراق و لیبی
را مجاز میدانند
و تجاوز به
سایر ممالک را
خشونت به حساب
نمیآورند.
برای آنها
«سرکوزی»
جنایتکار
جنگی نیست،
بلکه مُبشر
آزادیست. دست
این عمال
امپریالیستها
در ایران دارد
باز میشود.
من روی سخنم
با ایرانیهای
میهندوست
است. هرگز به
کسانی که در
دامن
امپریالیستها
و صهیونیستها
افتادهاند و
تمایز روشنی
بین خودشان و
آنها نمیگذارند،
اعتماد نکنید.
هر کس مدعی
دفاع از حقوق
دموکراتیک
شد، الزاماً
ایراندوست
نیست،
الزاماً
بشردوست
نیست، به کسی
اعتماد کنید،
که مبارزه بر
ضد رژیم جمهوری
اسلامی را با
مبارزه بر ضد
امپریالیسم و
صهیونیسم
پیوند میزند
و بابت پولی
که از سازمانهای
جاسوسی میگیرد،
دهانش را بر
روی این
جنایات
امپریالیستها
و صهیونیستها
نمیبندد و
تئوریبافی
برای نوکری
اجانب و آرایش
چهره
امپریالیسم و
صهیونیسم نمیکند.
اگر نیروهای
انقلابی و
دموکرات و
ایرانیان
میهندوست بر
این اصول تکیه
کنند، خواهند
دید که در
همین فیسبوک
یک عده
ناچاراً سایتهای
خویش را
ببندند، زیرا
مأمورند و
معذور..
برگرفته از
وبلاگ
فرهنگی
سیاسی فریدون
منتقمی
http://fereidun-montaghemi.blogspot.com/
***
رژیم
صهیونیستی
اسرائیل زیر
بار مذاکرات برای
آتشبس نرفت،
حمله به «رفح»
را آغاز کرد
در
روزهای اخیر
مذاکرات آتشبس
در غزه بسیار
جدی شده و
بسیاری
امیدوار بودند
به زودی
توافق آتشبس
ایجاد شود.
این مذاکرات
اما درست در
آستانه مطرحشدن
ادعای حمله
رژیم
صهیونیستی به
«رفح» به مراحل
جدیتری
رسیده و
آمریکا یک پای
آن است. اما
«بنیامین
نتانیاهو»
اعلام کرده که
حمله به «رفح»
قطعی است و
این ربطی به
انجام و عدم
انجام توافق
در مصر ندارد.
از
آنسو، رژیم اسرائیل
نیز علیرغم
اختلافات و
دودستگیها
بین کابینه
جنگی و تصمیمگیران
این رژیم بر
سر مذاکره با
سازمان «حماس» در
سایه اصرار
این جنبش بر
خواستههای
خود، بالآخره
مجبور شد هیئت
مذاکرهکننده
خود را به
قاهره
بفرستد؛ به
امید اینکه فشارها
و تهدیدهای
این رژیم و
حامیان غربی
او، برای
امتیازگیری
از این جنبش
راهگشا بوده
و بتواند از
این مخمصه و
بحران بیسابقهای،
که بُعد جهانی
و بینالمللی
پیدا کرده و
هر روز بر
گستره
تظاهرات ضدصهیونیستی
و تجمعات
همبستگی با
فلسطینیان در
غزه بیشتر میشود،
خود را رها
کند.
جنبش
مقاومت «حماس»
طی این مدت
همانند گذشته
و در وحدت با
سایر نیروهای
مقاومت
فلسطین بر
مطالبات
چهارگانه خود
در هر توافق
احتمالی با
رژیم اسرائیل تأکید
کرده است. «حمد
عبدالهادی»،
نماینده این
جنبش در لبنان
دیروز گفت که
«نرمش حماس در
مذاکرات
غیرمستقیم
درباره آتشبس
در غزه و
تبادل اسرا
هرگز بهمعنای
عقبنشینی
این جنبش از
چهار شرط اصلی
خود، که قبلاً
اعلام کرده
بود، نیست؛
یعنی توقف
کامل جنگ، خروج
کامل نیروهای
اشغالگر از
نوار غزه، بازگشت
آوارگان غزه
به مناطق خود
و بازسازی این
منطقه و ارسال
کمکهای
مستمر و کافی
به آن در بین
این خواستههای
چهارگانه
سازمان
«حماس»، دو
خواسته از اهمیت
بیشتری
برخوردار است
و حماس بارها
بر آن تأکید
کرده و گفته
است اساساً
توافقی بدون
این دو یعنی
توقف کامل جنگ
و خروج
نظامیان
صهیونیست،
ممکن نخواهد
بود.
روزنامه
اسرائیلی
«یدیعوت
آحارنوت» نوشت
که فرماندهان
دستگاههای
امنیتی در
نشستی، که چند
روز قبل
داشتند، به
این نتیجه
رسیدهاند که
جنگ در غزه به
بنبست رسیده
است. بر اساس
این گزارش،
تصمیمگیرندگان
دستگاههای
امنیتی
همچنین بر سر
بازگرداندن
اسرای صهیونیست
به اجماعی
رسیدهاند و
بازگرداندن
این اسرا در
مقابل بازگشت
فلسطینیان به
شمال غزه
خواهد بود،
بدون اینکه
شروطی و یا
عقبنشینی از
«نتساریم»
(شهرکی در
جنوب غرب شهر
غزه) در کار
باشد.
حال باید
پرسید چرا جنگ
نوار غزه به
بن بست رسیده
و رژیم
اسرائیل در
دوراهی قرار
گرفته است که
دو سر باخت و
شکست دارد؟
همانطور
که پیشتر اشاره
شد، به دلیل
اختلاف و
دودستگی شدید
داخلی و
افزایش
فشارهای
داخلی و خارجی
و توقف تبادلات
تجاری با این
رژیم به منظور
توقف جنگ و
پذیرش آتشبس،
مانند آنچه که
ترکیه چند روز
پیش اعلام کرد،
جنگ در «رفح» به
دلیل شرایط و
پیامدهای آن،
این حمله
احتمالی میتواند
خود یک شکست
دیگری باشد؛
چرا که سازمان
«حماس» تأکید
کرده مقاومت
برای این حمله
آماده است و
چه بسا، آن
چیزی که
کابینه
«نتانیاهو»
برای آن، یعنی
«آزادی اسرای»
خود هدفگذاری
کرده و برای
کشتار بهانهتراشی
میکند، با
این حمله دود
شود.
از بین
رفتن اسرا،
یعنی از بین
رفتن تنها
دستاوردی
احتمالی که
«نتانیاهو» میتواند
بگوید این همه
تبعات منفی
برای رژیم اشغالگر
درست کرده و
فشارها و
رسوائی را به
جان خریده،
ارزش این
دستاورد را
داشت؛ به ویژه
اینکه همه
ناظران حتی در
داخل رژیم
اسرائیل به این
نتیجه رسیدهاند
که حذف و یا
حتی تضعیف مقاومت
از جمله
سازمان «حماس»
در غزه بعد از
این مدت دست
نایافتنی است.
در آن
طرف این دو
راهی، آتشبس
و توقف جنگ
قرار دارد؛
البته آتشبسی
که شروط و
خواستههای
«حماس» را
برآورده کند؛
به ویژه توقف
جنگ و خروج
ارتش اشغالگر
از نوار غزه.
در صورت تحقق این
امر و تسلیمشدن
در برابر شروط
مقاومت، شکست
دیگری برای این
رژیم و نخست
وزیر لجوج و
کابینه جنگی
او خواهد بود
و این همان
حرفی است که
«نتانیاهو»
خود به زبان
آورد.
«نتانیاهو»
بعد از بسته
شدن دفاتر
الجزیره گفت
که اسرائیل
هرگز با
خواستههای
«حماس» موافقت
نخواهد کرد؛
چرا که موافقت
با آنها، یعنی
تسلیم شدن. او
در ادامه تهدیدهای
خود گفت که
رژیم اسرائیل
برای جنگ در
غزه به منظور
آزاد کردن
اسرای خود
آماده است.
شکست
رژیم
صهیونیستی در
هر دو حالت،
چه مذاکره کند
و اسرای خود
را آزاد سازد
و چه حمله
زمینی را به
«رفح» آغاز
نماید، که
آغاز کرده
است، با شکست
روبرو خواهد
شد و جز این نیز
نخواهد بود.
جنبشی پس از هشت ماه در
مقابل یکی از
نیرومندترین
ارتش منطقه و
با همه حمایت
غرب، تاب آورد
و همچنان میرزمد،
در مقابل حمله
زمینی نیز
خواهد ایستاد و
شکست را بر
رژیم
صهیونیستی
تحمیل خواهد
کرد.
***
بمناسبت
درگذشت
کمونیست
قدیمی، رفیق
«گارنیک
زادوریان»
رفيق
گرانقدر ما،
«گارنیک
زادوریان»،
یکی از کمونیستهای
قدیمی و با
سابقه جنبش
کمونیستی
ایران، عضو
حزب کار ایران
(توفان) پس از
نبردی طولانی
و دردناک بین
مرگ و زندگی،
سرانجام روز
چهارشنبه ٨
ماه مه در سن ٩۴ سالگی بدرود
حیات گفت و
جاودانه شد.
رفیق «گارنیک»
درست در روز
پیروزی ارتش
سرخ بر ارتش
نازی بدرود
حیات گفت که
تقریبا مقارن
است با تاریخ
شهادت رفیق «وارطان
سالاخیان»،
همرزم رفیق او .
رفیق
«گارنیک»
انسان دوستداشتنی،
رئوف و گشادهرو
و دارای مناعت
طبعی که زبانزد
همگان بود.
رفیق «گارنیک»
از یک خانواده
کارگری ارامنه
ایران بود. وی
از ٧ سالگی در
کنار پدرش در
کارخانه
مشروبفروشی
آغاز به کار
کرد و طعم تلخ
ظلم و فشار و نابرابری
را با پوست و
گوشت خود حس
مینمود. همین
شرایط
اجتماعی
فقیرانه رفیق
سبب شد تا وی
به حزب طبقه
کارگر ایران
بپیوندد و به
عنوان یک
کمونیست و
انترناسیونالیست
علیه فقر و
نابرابری و
ستم طبقاتی آگاهانه
و هدفمند قیام
کند.
رفیق
«گارنیک»
همواره
تعلقات
طبقاتی را بر
تعلقات ملی و
قومی ارج میشمرد،
وی عاشق ایران
بود، ادبیات
کلاسیک ایران
و روسیه را با
دقت مطالعه
کرده بود و
برای ایران
سوسیالیستی و
برای محو
استثمار و
برای تساوی
حقوق خلقها و
اقوام مختلف
ایران و وحدت
و یگانگی طبقه
کارگر میکوشید
و از هیچ
کوششی برای
تحقق یک ایران
آزاد و آباد و
شکوفان دریغ
نمیکرد.
رفیق
«گارنیک» در سن
١٧ سالگی عضو
سازمان جوانان
حزب توده
ایران شد و
آنطور که
همواره خودش
تعریف میکرد
وی یکی از
دوستان نزدیک
رفیق «وارطان
سالاخیان» بود
که با ایشان
در کارخانه
تولید مشروبات
الکلی
(رسومات) بیش
از ٢ سال کار
میکرد.
کارخانه
ٔرسومات – کارخانه
مشروبسازی
بود که در دهه
سی تعطیل و
تبدیل به پارک
(خیام ) گردید. این
کارخانه کمی
بالاتر از
کارخانه برق
بود.
رفیق
«گارنیک» در
تحولات
طوفانی آن
زمان جامعه
ایران از جمله
«نهضت ملی
کردن نفت
ایران»، مسئله
«قیام سی تیر» و
«کودتای ۲۸ مرداد ۳۲» شرکت فعال
داشت و از
نزدیک شاهد آن
حواث سرنوشت
ساز بود. چند
بار نیز به
زندان افتاد و
مورد ضرب و
شتم شکنجهگران
پهلوی قرار
گرفت. رفیق
«گارنیک»
همواره از
شخصیت متین و
بیریای رفیق
«وارطان» و از
شجاعت و
مقاومت قهرمانانه
و حماسی وی
زیر شکنجه سخن
میگفت.
«وارطان» سمبل
مقاومت و
مبارزه برای
رفیق «گارنیک»
بود.
رفیق
«گارنیک» پس از
کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ و برخورد
منفعل و پاسیو
بخشی از رهبری
حزب توده
ایران به
کودتا
آمریکائی از
این حزب جدا
شد. رفیق
«گارنیک» پس از
انقلاب
همواره منتقد
شدید سیاست
سازش طبقاتی
حزب توده و
همکاری این حزب
با روحانیت
حاکم بود،آن
را محکوم میکرد .
رفیق در
اوایل دهه ۶٠ شمسی
مجبور شد
ایران را ترک
کند و در کشور
سوئد به عنوان
پناهنده
سیاسی به
فعالیتاش در
عرصههای
مختلف فرهنگی
و سیاسی ادامه
دهد. رفیق «گارنیک»
سرانجام با
مطالعه دقیق
اسناد حزبی و
پیبردن به
علل اختلاف
اصولی در درون
رهبری حزب توده
بر سر
رویزیونیسم
خروشچفی به
حزب کار ایران
(توفان) پیوست
و از آن پس به
فعالیتاش در
چهارچوب حزب
ادامه داد.
رفیق
«گارنیک» در
آخرین روزهای
عمرش آنچه در
اختیار داشت
که محصول کار
خودش بود، از
جمله مجسمههائی
از
کلاسیکرهای
مارکسیست و
چند کتب ارزشمند
تاریخی و ادبی
را در اختیار
حزب قرار داد و
تا آخرین لحظات
زندگیاش به
حزب و آرمان
کمونیسیتیاش
وفادار ماند و
با تبسمی بر
لب در منزلش
به خواب رفت و
به ابدیت
پیوست.
حزب ما یاد و
خاطره رفیق
«گارنیک» را
گرامی میدارد
و درگذشت این
رفیق محبوب و
شریف کمونیست را
به همه رفقای
حزبی و
فرزندان و
بستگانش تسلیت
میگوید.
ياد و خاطره
رفیق «گارنیک
زادوریان»
جاودان و راهش
پُر رهرو باد!
یاد و خاطره
همه
جانباختگان
راه آزادی و
سوسیالیسم
گرامی باد!
حزب کار
ایران (توفان)
پنجشنبه ١٩
اردیبهشت ١۴٠٣
***
یادداشتی
درمورد
درگذشت مهندس
«فریدون
منتقمی»،دبیر
کنفدراسیون ویکی
از رهبران حزب
کار ایران
(توفان)
مطلبی
را که ملاحظه
میفرمائید
از نویسنده
مقیم ایران «دکتر
محمود دهقانی»
است. این
یادداشت
سیاسی در
چندین مجله و
تارنمای
ایران منتشر
شده است. اهمیت
انتشار بخشی
از این
یادداشت
سیاسی نه توافق
با جهتگیری
سیاسی فلسفی
این نویسنده،
بلکه از این منظر
که شخصیت
والای «فریدون
منتقمی» و نقش
بینظیر او در
آموزش و تربیت
نسلی از
دانشجویان ایرانی
در مبارزه
علیه
امپریالیسم،
ارتجاع و صهیونیسم
است. میهندوستی
و ایراندوستی
و عدالتخواهی
از جمله ویژهگیهای
رفیق «فریدون»
بود که هر
انسانی با
نخستین دیدار
با او شیفته
شخصیت و متانت
و بیان شیوای
او میشد. از
اینرو ما به
آن بخش از این
نامه سیاسی، که
بر شخصیت رفیق
«فریدون»
متمرکز شده
است، تکیه میکنیم
و توجه
خوانندگان
گرامی را به
این نکته جلب
مینمائیم:
«من
در روزگار
نوجوانی دانشآموز
مدرسه ایرانی
دوبی بودم که
در سفر به
مونیخ مهندس
فریدون
منتقمی، دبیر
کنفدراسیون
جهانی
دانشجویان
ایرانی را در
پیش از انقلاب
بهمن 1357 دیدم.
تاثیر شخصیت
برجسته این انسان
با فرهنگ چنان
بود که نوار
انقلابی گروه
« کُر»
کنفدراسیون
با دکلمه زیبا
و رزمگونه
ایشان از شعر
«دیر است
گالیا»ی هوشنگ
ابتهاج را با
خود به دوبی
بردم و تکثیر
کردم. چند سالی
گذشت و انقلاب
شد. رخدادهای
پس از انقلاب
من و نوجوانان
را همچون ریگ
بستر رود به
این سو و آن سو
میغلتاند.
با
گشوده شدن
پنجره دنیای
مجازی به
دنبال دوستان
و شخصیتهائی
که بر نوجوانیام
در مدرسه،
تحصیل و سیاست
تاثیر گذاشته
بودند،
توانستم
مهندس فریدون منتقمی
را پیدا کنم.
هنوز همچون
گذشته شاداب و
سر زنده و یا
شاید برای
ناخشنودی
دشمن با هزاران
اندوه خم به
ابرو نمیآورد
و تلاش سیاسی
خود را در راه
آرمان انسانی
و پایبندی به
اصول
بشردوستی
ادامه میداد.
هنگامی که از
روزگار
نوجوانی پیش
از انقلاب
مونیخ با
ایشان به
گفتگو
پرداختم از من
خواست برایش
از همان روزگار
و افرادی که
در
کنفدراسیون
بودند بیشتر
بگویم.
پس از
آن با شناخت
دقیق، با من
گفتگوی مجازی
را ادامه
دادند.
مانیفست
زندگی این
فرهیختهی
زاده شمال
ایران کتاب
قطوری با نام
«یادماندههائی
از فریدون
منتقمی» میباشد
که چگونه به
باور چپ رسیده
است. من در کتاب
خاطرات خود با
نام «فانوس
درون برج
بندر» از سفر
به آلمان،
آشنائی با
کنفدراسیون و
سرانجام نامه
به دبیر
کنفدراسیون
از مهندس
فریدون منتقمی
یاد کردهام.
در تماسی که
با هم داشتیم
چون کتاب من
در ایران چاپ
شده و هنوز در
استرالیا به
دلیل مخارج
پست به دستم
نرسیده بود، چند
صفحه از کتاب
را که در باره
مونیخ پیش از
انقلاب،
کنفدراسیون و
شخص مهندس
منتقمی بود، از
«پی دی اف» کتاب
در سیدنی
استرالیا
«اسکن» گرفتم و
برایشان
فرستادم و قول
دادم همینکه
کتاب به دستم
رسید به آلمان
پست کنم. سرانجام
دوستان از
ایران به
تازگی چند
نسخه از کتاب
را برایم به
سیدنی آوردهاند
که بقول
محمدحسین
شهریار: « ولی
حالا چرا… ».
مهندس
فریدون
منتقمی، زاده
٣٠ ام
اردیبهشت ۱۳۲۳
در یک خانواده
با فرهنگ در
شهر گرگان چشم
بر جهان گشود.
من در سفر به
گرگان در
روزهای نخست
انقلاب که
دوستم رئیس
رادیو
تلویزیون
گرگان بود در
آشوراده از
دکتر مقیسهای
شهروند
پرآوازه
گرگانی
درباره
فرهیختگی خاندان
منتقمی آگاهی
یافتم. مهندس
فریدون منتقمی
از روزگار
کودکی با
تاثیرپذیری
از مادر گرامی
خود اندیشه
دفاع و همیاری
با تهیدستان
را فرا گرفت.
مادر ایشان
آموزگار
مدارس در
شهرهای کشور
بود و کتابهای
فرهنگیان چپگرای
ایران را
خوانده و در
کلاس درس پیش
از انقلاب، با
دانشآموزان
به گفتگو میپرداخت.
از آن روی
فرزند
فرهیخته
ایشان مهندس منتقمی
تحلیلگر
توانمند رخدادهای
سیاسی جهان،
در آغوش مادری
با فرهنگ پا گرفته
بود.
به
یاد دارم در
همان روزگارِ
نوجوانی در
مونیخ فیلم
«بانهوف زو»،
فیلمی با نگرش
و طرفداری از
تهیدستانی
که در ایستگاه
قطار میخوابیدند
و نگاهی
انتقادی به
کارخانههای
بزرگی چون
مرسدس بنز و
غیره داشت نقل
و نبات محفل
دانشجویان
چپگرا بود و
من دانشآموز
نیز دوبار
همراه دوستان
دانشجو ی
کنفدراسیون
به تماشای
فیلم به سینما
رفتیم مهندس فریدون
منتقمی تسلط
ادبی ژرفی بر
زبان آلمانی و
همچنین پارسی
داشت که یقینا
پارسینویسی
شیوا، وام
گرفتهی
آموزههای
روزگار کودکی
از مادر بود.
قلم این مبارز
سیاسی از کسی
واهمه نداشت و
دردها را
آشکار میکرد
و بر ملاج
زورگویان
جهانی میکوفت.
از گفتن حقایق
شانه خالی نمیکرد
و برای آنکه
کسی خوشش
بیاید، نمینوشت.
او دفاع از
تهیدستان را
در سر لوحه
گفتار، کردار
و قلم خود
داشت. تا یک
هفته پیش از
مرگ نه تنها
در نشریات حزب
خود بلکه در
دنیای مجازی
در تلاش بود و
از منافع مردم
خود پشتیبانی
میکرد . این
فرهیخته
سیاسی از
اعضای رده
بالای کمیته
مرکزی حزب کار
ایران (توفان)
بود.
درگذشت
او را به
عدالتخواهان
جهان تسلیت میگویم».
***
گزارشی
از مراسم
تشییع پیکر
رفیق «فریدون
منتقمی»
در
صبحگاه روز
جمعه ۴ خرداد ۱۴۰۳ برابر
با ۲۴ ماه می ۲۰۲۴، ساعت ۹:۴۵ در
قبرستان غرب
شهر مونیخ،
پیکر رفیق
فقید «فریدون
منتقمی»، عضو
برجسته هیئت
مرکزی حزب کار
ایران
(توفان)، طی
مراسم
باشکوهی که در
شأن و جایگاه
و شخصیت این
رفیق
گرانمایه و
گرانقدر بود،
به خاک سپرده
شد. در این
مراسم بیش از ۳۵۰ نفر
متشکل از
اعضای
خانواده،
اعضا و
هواداران حزب
کار ایران
(توفان)،
دوستان و رفقا
و نیز همکاران
سابق رفیق
«فریدون» شرکت
داشتند. این
جمع ابتدا در
سالن تشییع
جنازه قبرستان
مذکور گرد هم
آمدند. سپس
تابوت پیکر
رفیق «منتقمی»
به داخل سالن
حمل شد. ابتدا
ترانه «غوغای
ستارگان»، که
یکی از آهنگهای
مورد علاقه
رفیق از دست
رفته ما بود،
پخش گردید. سپس
بیانیه کمیته
مرکزی حزب کار
ایران (توفان) به
زبان آلمانی،
که به مناسبت
درگذشت رفیق
عزیزمان تهیه
شده بود، توسط
یکی از رفقای
زن قرائت شد.
آنگاه یکی از
بستگان همسر
«نرگس»، تنها دختر
رفیق «منتقمی»
پشت میکروفون
قرار گرفت و
طی بیاناتی از
رفیق «منتقمی»
تجلیل به عمل
آورد. در
خاتمه ترانه
مورد علاقه
دیگر رفیق
«فریدون»، «بلا
چاو» پخش شد و
آنگاه تابوت
حاوی پیکر
رفیق «فریدون
منتقمی» با
مشایعت حضار
به سمت
آرامگاه حمل
شد. بر سر مزار
رفیق ابتدا پیام
کمیته مرکزی
حزب توسط یکی
از سخنگویان
حزبی به فارسی
قرائت شد و
سپس رفیق داور
شعر «ساقی عشق»
را که به همین
مناسبت سروده
بود، با شور و
هیجان خاصی
قرائت نمود.
دو تن
دیگر از
هواداران حزب
نیز به ترتیب
از رفیق
«منتقمی»
تجلیل به عمل
آوردند و در
خاتمه پیکر
رفیق در درون
مزار توسط
حاضرین غرق در
گل شد.
در این
زمان از حضار
دعوت به عمل
آمد که برای صرف
چای و شیرینی
و میوه به
رستوران همسر
رفیق «نرگس»،
که به این
مناسبت تدارک
دیده شده بود،
تشریف ببرند.
در این نشست
باشکوه ابتدا
یکی از رفقا
در تجلیل از
رفیق فریدون
متنی با ذکر
یادها و خاطره
هائی از رفیق را
قرائت کرد.
سپس شعری توسط
یکی از رفقا،
که خود در سوگ
رفیق «فریدون»
سروده بود،
قرائت شد. آنگاه
دو تن از
رفقای حزبی
مطالبی در
مورد شخصیت
مبارزاتی و
توانائی عظیم
تئوریک رفیق
«فریدون»
ایراد کردند و
در حدود ساعت ۱۸ این
نشست باشکوه
به پایان رسید.
یادش
گرامی و راهش
پر رهرو باد!
***
پیام
کمیته مرکزی
حزب کار ایران
(توفان) به مناسبت
درگذشت رفیق
«فریدون
منتقمی»، که
توسط رفیق
نماینده حزب
بر سر مزار
رفیق «فریدون»
قرائت شد.
زنده
آنهایند كه
پیكار میكنند،
آنانكه
جان
و تنشان از
عزمی راسخ
آكنده است
آنها
از شیب تند
سرنوشت بالا
میروند
آنها
كه اندیشمند
به سوی هدفی
عالی راه میسپارند
و
روز و شب در
خیال خویش یا
وظیفهای
مقدس دارند یا
عشقی بزرگ
«ویکتورهوگو»
دوستان
و یاران عزیز،
حضار محترم!
رفیق
«فریدون
منتقمی» دیگر
در میان ما
نیست. رفیق
«فریدون»
انسانی فروتن
و از سرشت
ویژه، انسانی
دوست داشتنی،
رئوف و گشتاده
روئی بود.
امروز قلبی
از تپش افتاد
كه مالامال از
عشق و محبت به
ًدوستان و
یاران و در یك
کلام عشق به
انسان طبقاتی
و رهائی او
بود. امروز
لبخندی از
لبان فرو
افتاد كه امید
و خوشبینی به
زندگی و آینده
تابنا ًك بشری
را، كه با محو
نابرابریهای
اجتماعی و
طبقاتی همراه
است، نوید میداد
و الهامبخش
رفقا و یارانش
بود.
رفیق
«فریدون
منتقمی» در۳۰
اردیبهشت۱۳۲۳ خورشیدی
در یک خانواده
متوسط در شمال
ایران، گرگان متولد
شد و دوران
تحصیلات
ابتدائی خویش
را در تهران و
سپس دوران
متوسطه را در
«دبیرستان هدف»
با موفقیت به
پایان رسانید.
رفیق
«منتقمی» پس از
پایان دوره
متوسطه برای ادامه
تحصیل به کشور
آلمان آمد و
در رشته مهندسی
برق فارغالتحصیل شد. رفیق
«منتقمی» در
آلمان به جنبش
دانشجوئی
متشکل در
«کنفدراسیون
محصلین و دانشجویان
ایرانی
(اتحادیه ملی)»
پیوست و پس از چندی
به عضویت
«سازمان
مارکسیستی -
لنینیستی توفان»
و مرکزیت آن
درآمد.
«فریدون
منتقمی» در
سالهای قبل
از انقلاب ۱۳۵۷ در
ایران در عرصه
مبارزه ضد
رژیم پهلوی و
ضدامپریالیستی
در جنبش
دانشجوئی نقش
مهمی ایفا
کرده است. او به
عنوان دبیر
فرهنگی
کنفدراسیون
محصلین و دانشجویان
ایرانی در
خارج از کشور
و در این سمت فعالیتهای
درخشان سیاسی
و فرهنگی
داشته است. وی
علاوه بر
فعالیتهای
سیاسی،
نویسندهای
توانا و تحلیلگری
مسلط بر
تحولات پیچیده
ایران، منطقه
و جهان بود.
رفیق «منتقمی»
کتابی را با
عنوان «چگونه
کمونیست شدم»
تحت عنوان «یادماندههائی
از فریدون
منتقمی» منتشر
کرده که
نخستینبار
در سال ۲۰۱۵ و سپس در
سال ۲۰۱۷ تجدید
چاپ شد. این
کتاب شامل
خاطرات و
تجربیات او از
دوران زندگیاش
در ایران و فعالیتهای
سیاسیاش است.
در این کتاب،
وی به بررسی
تحولات سیاسی
و اجتماعی
ایران و نقش
خود در آنها
میپردازد. وی
در مقدمه کتاب
چنین مینویسد:
«من از
مادرم و پدرم
رسم زندگی
کردن را
آموختم؛
آموختم که
باید انسان
بود و با
شرافت زندگی کرد.
آنها مرا به
سرزمین ممنوعهها
بردند و از
میوههای
ممنوعه تغذیهام
کردند، تا زخمها
و درد زندگی
را بیشتر حس
کنم و همواره
بیدار بمانم و
از این بابت از
آنها ممنونم و
همین میراثی،
که آنها از
خود برای من
باقی
گذاردند،
برای پیشرفت
در زندگیام
کافی است. من
آموختم که
زندگی پیکار
است و همواره
باید با
مسئولیت نسبت
به جامعه
زندگی کرد و
موظفم که باری
را که آنها بر
دوشم گذاردهاند،
به دیگران
منتقل کنم».
دوستان
و یاران عزیز
و حضار محترم!
قهرمانی
و نه
انفرادمنشی
روشنفکری، از
درخشانترین
تجلیات روح
انسانی است که
بدون شک از
طبیعت
انسانﻫﺎئی
مایه میگیرد
که از تعلق
خویش به
تودهﻫﺎﯼ
کارگر و از تعلق
خویش به جامعه
انسانی و
ایدهﺁلﻫﺎﯼ
با شکوه آن
اهمیت قائلاند.
از اینرو
آگاهانه تمام
نیروی خویش
را، که از
قدرت لایزال
کارگران و
زحمتکشان
مایه میگیرد،
وقف مبارزه در
راه این آرمان
نموده و به
قهرمانان
فناناپذیر
تاریخ مبدل میشوند.
رفیق ما
«فریدون»، در
زمره این
مردان نامی
جنبش انقلابی
و کمونیستی
ایران است.
زندگی
رفیق «فریدون
منتقمی» زندگی
تماماً سازمانی
و تشکیلاتی
بود. و از همان
آغاز فعالیت حزبیاش
زبان و قلم
شیوا و توانای
خود را در
دفاع از آرمانﻫﺎﯼ
طبقه کارگر و زحمتکش
ایران بکار
انداخت و تا
واپسین لحظات زندگی
پُربار خویش
نیز از این
وظیفه بزرگ
بازنایستاد.
دهها آثار
ارزشمند
تئوریک و
جزوات آموزشی
و صدها مقالات
تحلیلی از
جمله فعالیتهای
رفیق است که
به نام حزباش
منتشر گردید.
رفیق
«فریدون» که با
نام سازمانی
«آرزو» فعالیت
میکرد، یک
مارکسیست –
لنینیست
بزرگ، جسور و
بیباک و از
خود گذشته،
نظریهپرداز
و یک سازمانده
حرفهاﻯ بود.
وی یک عاشق به
معنای واقعی
کلمه بود؛ عاشق
تودههاﻯ رنج
و کار، عاشق
مارکسیسم –
لنینیسم و مؤمن
به راهش بود.
او هیچگاه از
سختی کار، از
ضربات پی در
پی بر پیکر
تشکیلات و
عزیزترین
رفقایش نمینالید،
بلکه با عزمی
راسختر و
ارادهاﻯ
پولادینتر
علیه ارتجاع و
امپریالیسم و
تمامی مظاهر سرمایهداری
میرزمید و
روحیهﻯ امید
به پیروزی را
در دلها مینشاند
و گرمابخش
رفقا و یارانش
بود.
رفیق
«فریدون» از هر
بند انگشتاش هنر
میبارید،
هنر
سازماندهی،
هنرخویشتنداری
و صبر و
استقامت، هنر
تداوم
مبارزه، هنر روحیهبخشی
و تقویت
تشکیلات و
ادامه راه
جانباختگان
حزبی و شوق به
پیروزی و
گرفتن انتقام
طبقاتی از
بورژوازی به
عنوان طبقه
مسلط،
برانداختن مالکیت
خصوصی بر
ابزار تولید،
انقلاب سوسیالیستی
و استقرار
دیکتاتوری
پرولتاریا و سرانجام
محو طبقات و
زوال دولت و
تحقق جامعه
کمونیستی
بازتابی از
آرمان
انقلابی و
رویای انسانی
رفیق بود.
دوستان و
یاران عزیز!
کمیته
مرکزی حزب کار
ایران (توفان)
یکی از اعضاء
رهبری و مومن
و معتقد و
پایدار خویش
را از دست داد
و این ضایعهای
بزرگ برای
جنبش
کمونیستی
ایران و همه
انقلابیون
راستین نیز
محسوب میشود.
نگرشی به
زندگی رفیق
«فریدون
منتقمی» و تلاشش
برای تقویت و
گسترش حزب و
فعالیت حزبی
در شرایط سخت
مرگ و زندگی
الهامبخش
حزب ماست، تا
از این
پایداری و
اصولیت حزبی
بیاموزیم و آن
را به نسل
جوان کمونیست
منتقل کنیم.
کمیته
مرکزی حزب کار
ایران (توفان)
این ضایعه بزرگ
را به همسر و
تنها فرزندش،
«نرگس» و اعضاء خانواده
و بستگان
نزدیک
صمیمانه
تسلیت میگوید
و برایشان صبر
و آرامش
آرزومند است.
یاد
رفیق گرانقدر
ما، «فریدون
منتقمی» عضو
برجسته رهبری
حزب کار ایران
(توفان)،
جاودان و راهش
پر رهرو باد!
با
احترام
***
یادی از
رفیق «فریدون
منتقمی»
سخنانی از
یک رفیق
توفانی در
مورد آشنائیاش
با رفیق
«منتقمی» و
تأثیرات آن بر
زندگی سیاسی
او
اندوهگینترین
و تکاندهندهترین
واقعهای که
میتواند در
زندگی انسانها
رخ دهد، مرگ
عزیزانشان
است. مرگ رفیق
گرانقدر و
گرانمایه من
«فریدون
منتقمی» در
درجه نخست
برای همسر او
«شیرین» و دختر
دلبندش،
«نرگس» و نیز
کلیه
همرزمان، دوستان
و آشنایانش،
برای جنبش
کمونیستی،
دموکراتیک و
ضدامپریالیستی
ایران ضایعهای
اندوهبار و
تکاندهنده
است.
«شیرین»
و «نرگس» عزیز،
رفقا و دوستان
به این مناسبت
مراتب تسلیت
صمیمانه مرا
بپذیرید!
آشنائی من با
رفیق «فریدون»
به سالهای
آغازین دهه ۷۰
میلادی باز میگردد.
آن زمان من
بعد از
گذراندن دوره
کارآموزی در
غرب آلمان
برای ادامه
تحصیل به کالج
شهر گیسن و
سپس به
دانشگاه علوم
مهندسی شهر
فریدبرگ، که
رفیق «فری» هم
در آنجا در
رشته برق فشار
قوی تحصیل میکرد،
رفتم. اواسط
سال ۱۹۷۲ بود
که پای من به
جلسات محلی
واحد
کنفدراسیون
جهانی در شهر
گیسن باز شد.
در آن سازمان
به طور عمده،
فعالین دو نیروی
سیاسی یعنی
طرفداران جبهه
ملی ایران در
خارج از کشور
و سازمان م. ل.
توفان فعالیت
داشتند.
از همان
روزهای نخست
رفیق «فری» به
نظرم عنصری باوفا،
کوشا، صبور،
با متانت،
دارای استدلالات
و نظرات متقن
و تأثیر گذار
آمد و نظر مرا
به خود جلب
کرد، به قسمی
که او را
«سرمشق» خود
یافتم. طولی
نپائید که من
از نظر سیاسی
به نظریات او
و سایر رفقای
فعالش در آن
انجمن
دانشجوئی
گرویدم.
از آنجا
که من جهت
ادامه تحصیل
در رشته
متالوژی به
دانشگاه
«فریدبرگ»
رفتم و رفیق
«فری» نیز در همان
دانشگاه
مشغول تحصیل
در رشته برق
بود، رابطه
دوستی و رفاقت
ما تعمیق
یافت. خاطرم
هست که بعد از
ظهر یکی از
روزهای بهار
۱۹۷۳ به منزل
رفیق «فری»
رفتم. «عاقله
مردی» روی
صندلی نشسته
بود و کتابی
در دست داشت.
رفیق «فریدون»
او را عموی
خود معرفی کرد
که از ایران
آمده است. من
بعد از مقداری
خوش و بش
معمولی از
آنها خداحافظی
کردم و پی کار
خود رفتم. چند
ماه بعد در
همان سال خبر
فوت ناگهانی
رفیق «قاسمی»
همراه با عکس
وی در نشریه
توفان چاپ شد
و من تازه
متوجه شدم که
«عاقله مردی»
که چندی پیش
در منزل رفیق
«فریدون» دیده
بودم و «فری» او
را به عنوان
«عموی» خود به
من معرفی کرده
بود، کمونیست
بزرگ و برجسته
رفیق «احمد
قاسمی» بود.
رفیق
«فریدون» بعد
از مهاجرت دوم
و ۱۸ ماه سرگردانی
در شهر
«لاوترباخ» در
ایالت هسن
آلمان -در نزدیکی
شهر گیسن-
پاسپورت
پناهندگی را
دریافت کرد و
بعد از گذشت
مدتی که در
حرفههای
مختلف از جمله
تاکسیرانی
مشغول بکار
بود، بالاخره
در اداره
عمران و
آبادانی شهر
مونیخ در حرفه
خودش (مهندس
برق فشار قوی)
به استخدام در
آمد.
او از
این بابت
بسیار خوشحال
بود، زیرا از
نظر تنظیم
زمان کار
اداری به وقت
اضافی دست مییافت
و قادر میشد
که از این وقت
آزاد، برای
کار سیاسی
استفاده کند.
از جمله
خصوصیاتی که
من در او سراغ
داشتم «نظم،
مسئولیتپذیری،
وقتشناسی،
وفاداری،
پشتکار، دانش
و شناخت از مقولهها
و مسائل
ایدئولوژیک و
سیاسی، بویژه
سیاست روز،
شناخت از
امپریالیسم و
عملکردش،
نئولیبرالیسم،
ایمان به
مبارزه
طبقاتی، میهندوستی
و...» بود، که قوه
تجزیه و تحلیل
- بویژه تحلیل
مشخص از شرایط
مشخص- را در او
ارتقاء میبخشید.
انتقاد او به
راست و حتی چپ
از این ویژگیهای
او سرچشمه میگرفت.
چه «استراتژی»
و چه «تاکتیک»
او در خدمت
مبارزه
طبقاتی و دفاع
از زحمتکشان و
عدالت بود. مسئولیتپذیری
و فعالیتهای
رفیق «فری» چه
در
کنفدراسیون
چه در سازمان
م.ل. توفان، چه
در حزب کار
ایران واقعاً
مثالزدنی
بود.
من برای
جلوگیری از
اطاله کلام در
اینجا تنها به
یک نمونه از
کارهای
ارزشمند و مهم
سیاسی او
اشاره میکنم
و آن برگزاری
گردهمائی
«یادبود ۵۰
سالگی کنفدراسیون»
بود. اساساً
ایده برگزاری
چنین مراسمی
از شخص رفیق
«فریدون» بود.
برای
پیشبرد این
امر مهم او
ابتدا یک
کمیته برگزاری،
متشکل از
اعضای سابق
کنفدراسیون،
در شهر ماینس
تشکیل داد. که
من نیز افتخار
عضویت در آن
را داشتم.
اعضای دعوت
شده به این
کمیته جملگی
با جان و دل و
مسئولیتپذیری
در آن شرکت میجستند
و زمینه را از
هر جهت برای
برگزاری هر چه
موفقتر
«یادبود
پنجاهمین
سالگرد تاسیس
کنفدراسیون»
-تحت نظر رفیق
«فریدون»
آماده میکردند.
به قول خود
رفیق «فری» عده
کثیری از نیروهای
مؤمن به
مبارزه
ضدامپریالیستی
و دموکراتیک،
نظیر فعالان
جبهه ملی،
توفان،
سازمان انقلابی
(حزب رنجبران)،
بخشی از
کادرها و
اتحادیه
کمونیستها و
نیز بسیاری از
فعالین سابق
کنفدراسیون و فعالین
سازمانهای
سیاسی
اپوزیسیون -که
کنفدراسیون
از حقوق آنها
در زندانهای
شاه دفاع کرده
بود- برای
شرکت در
گردهمائی
دعوت به عمل
آمد.
علیرغم
تحریم عدهای،
ثمره تلاش
مشترک شرکتکنندگان
در کمیته
برگزاری به
بار نشست و
بیش از
۵۰۰ نفر در
گردهمائی
«یادبود
پنجاهمین
سالگرد تأسیس
کنفدراسیون»
شرکت کردند.
در این
گردهمائ بینظیر
با برنامههای
متنوع، شرکتکنندگان
از آلمان و
اقصی نقاط
جهان حضور
یافتند.
این
جلسه که برای
ارج نهادن به
مبارزه
درخشان یک نسل
از دانشجویان
بود، دوست و
دشمن، مخالف و
موافق،
برگزاری آن را
کار سترگی ارزیابی
کردند. آن روز
غرور خاصی به
اعضای کنفدراسیون
حاضر در
گردهمائی از
جمله خود من
دست داد. ۷
ساعت پربار،
با برنامههای
متنوع و با
شکوه، که از
طریق دنیای
مجازی نیز
انعکاس یافت،
باعث شد که
عدهای «انگشت
به دهان» در
حیرت بمانند.
در حقیقت در آن
روز در عمل
یکبار دیگر
حقانیت
کنفدراسیون از
طریق این
بزرگداشت به
نمایش گذارده
شد. و رفیق
«فریدون» در به
ثمر رساندن
این جلسه نقش
تعیین کننده
ایفا کرد.
چه خوش
گفت حافظ:
ساقی به
نور باده
برافروز جام
ما
مطرب
بگو که کار
جهان شد به
کام ما
ما در
پیاله عکس رخ
یار دیدهایم
ای بیخبر
ز لذت شرب
مدام ما
هرگز
نمیرد آنکه
دلش زنده شد
به عشق
ثبت است
بر جریده عالم
دوام ما
و به قول
مارکس: «اگر
انسان در جسم
خود فانیست،
در عمل تاریخی
خود باقیست!»
و رفیق
«فریدون» در
خاطرهها و
قلبهای
خانواده،
رفقا و
دوستانش باقی
خواهد ماند.
یادش گرامی و
راهش پر رهرو
باد!
***
پیام
تسلیت و
سخنانی از یک
رفیق قدیمی در
محل رستوران
درباره
رفیق «فریدون
منتقمی» میتوان
بسیار گفت و
نوشت، ولی اگر
بخواهم در یک جمله
رفیق «فریدون»
را خلاصه کنم،
باید بنویسم
که او «یک کمونیست
آگاه، با دانش
با ویژگیهائی
منحصر به فرد
بود». او نه
تنها در عرصه
نظری، بلکه در
حوزه عملی نیز
بر مارکسیسم -
لنینیسم و
انطباق آن با
شرایط مشخص
ایران و جهان
مسلط بود.
کافیست که به
کتابها،
مقالات و
سخنرانیهای
او رجوع کرد،
تا بر درستی
این مدعا مهر
تأیید زد. هر
آنکس که با
رفیق «فریدون»
از نزدیک آشناست،
او را شخصیتی
بنام، برجسته
و از سرشت ویژهای
میشناسد.
باور و ایمان
او به
پرولتاریا و
سوسیالیسم تا
لحظات آخر
عمرش خدشهناپذیر
بود. «فریدون»
کمونیستی بود
که زندگیاش
همواره با
مبارزه
طبقاتی پیوند
ناگسستنی داشت.
او به این امر
که مبارزه
طبقاتی بدون
تشکیلات و
حزبیت ره به
جائی نمیبرد،
ایمانی تزلزلناپذیر
داشت.
آنچه
که رفیق
«فریدون
منتقمی» را
برجسته میکرد،
ایمان وی به
طبقه کارگر و
عشق او به
ایران، میهن
زحمتکشان
کشورش بود. زندگی
وی ترکیبی بود
از باور او به
کمونیسم، ایمان
به حزبیت،
میهندوستی،
انترناسیونالیسم
پرولتری،
ضدیت علیه
استبداد نظام
شاهنشاهی و
جمهوری
اسلامی و مبارزه
اصولی علیه
نظام سرمایهداری
امپریالیستی.
از این لحاظ
فقدان رفیق
«فریدون
منتقمی» ضایعه
جبرانناپذیری
است برای جنبش
کمونیستی
ایران؛ شاید نسل
جوان امروز به
جدیت این امر
آگاه نباشند،
ولی نقش و وزن
و اهمیت این
رفیق دوست
داشتنی، معتقد،
پرکار و
وفادار به
اصول
مارکسیسم –
لنینیسم و
پرولتاریای
جهانی در جای
خود در تاریخ
ثبت و ضبط است
و از زحمات او
در امر مبارزه
پیچیده
طبقاتی در
عرصه عملی و
نظری هیچگاه به
هدر نخواهد
رفت.
زندگی
رفیق «فریدون
منتقمی» از
زندگی حزبی
جدا نبود، نه
بهتر این است
که بگویم او
در حزب زندگی
میکرد و در
آن و از آن جان
میگرفت. به
خطا نمیروم
اگر بگویم که
معرفت وی
همواره در حزب
ساری و جاری بود
.فیق
«فریدون
منتقمی» که در
این سالهای
پیش به بیماری
علاجناپذیر
سرطان دچار
شده بود، علیرغم
ضعف ناشی از
این بیماری به
گواه دوست و
دشمن یک لحظه
آرام نمیگرفت
و در طی این
سالها در
کنار فعالیتها
و مسئولیتهای
حزبی، کتاب
خاطرات خود و
مستندات
تاریخی بسیاری
را به نگارش
درآورد که
امید میرود
تا بزودی
انتشار یابند
و در دسترس
محققین و
جوانان جویای
حقیقت قرار
گیرند.
جا
دارد تا در
خصوص كتاب «چگونه
كمونیست شدم»,
یادماندههائی
از «فریدون
منتقمی»
در همین جا
چند کلمهای
بگویم.
این كتاب را
به محض انتشار
دریافت كردم و
آن را در عرض
چند روز
مطالعه كردم.
خامه منتقمی
در عین سادگی،
بسیار شیواست
و خواننده را
جذب خود میكند
به طوری كه
درك پیچیدهترین
مسائل سیاسی
برای همه كس
سهل و آسان
است.
«چگونه
كمونیست شدم»,
نه فقط بیان
یادها و خاطرات
نویسنده است،
بلكه تأكید بر
«شدن» و «چگونه
شدن» است.
زندگی به باور
او ایستا
نیست, بلكه
مدام در حركت
و در حال شدن
است، روند
تغییر و تحول
كیفی است.
«منتقمی» با
نوشتن
یادهایش و بازگو
كردن وقایعی,
كه او خود
شاهد ان بوده
است، به
خواننده نشان
میدهد كه
چگونه انسان
از محیط
پیرامون خود
تأثیر میپذیرد
و اندیشه او
را شكل میبخشد.
و مهمتر از
همه اینكه
چگونه انسانها
با عمل خود و
أرادهشان
نقش تعیینكننده
در روند وقایع
تاریخی ایفا
میكنند. او
بر این حقیقت
كه تاریخ را
انسانها میسازند،
باوری عمیق
دارد.
او خواننده
را با خود میبرد
به گذشتههای
نه چندان دور،
او را مینشاند
بر بطن
رویدادهای
تاریخ معاصر
ایران، تاریخی
سرشار از
تجارب تلخ و
شیرین، شكستها
و پیروزیها،
پیشرویها و
پسرویها. همه
اینها بازتاب
زندگی واقعی
مردمانی است
كه چشمانشان
به افقهای
دوردست
دنیائی دوختهاند،
تا طعم شیرین
آزادی را حتی
برای یكبار
تجربه كنند.
سخن از شدن و
چگونه
كمونیست شدن
است. یك انسان كمونیست
به قله تكامل
علم و معرفت
زمانی راه مییابد
كه ماركسیسم
را نه تنها
درك كرده آن
را فهمیده
باشد، بلكه
باید به درجهای
از تكامل
رسیده باشد تا
آن را بتواند
جذب كند.
ماركسیسم یك
علم است و دست
یافتن به این
دانش تنها میتواند
از تجارب عملی
نتیجه شود.
روشن است كه انسان
هنگامی كه در
این راه طی
طریق میكند،
بری از اشتباه
و خطا نیست. میگویند
«عمل معیار
حقیقت است»، و
این سخن درست
باز خود بیان
این حقیقت است
كه رسیدن به
حقیقت تنها در
عرصه عمل میسر
است، از اینرو
تاریخ، عرصه
عمل انسانهاست
كه باید از آن
آموخت، از
شكستهای آن
ناامید نشد،
چرا كه شكست
آغاز پیروزیست.
نویسنده این
كتاب خواننده
را به گذشته
میبرد، ولی
نگاه او را
متوجه آینده
میسازد.
«منتقمی» خود
را نه آنگونه
كه هست، بلكه
آنگونه كه
بوده است، مینمایاند.
دوران جوانی
او مانند
دوران جوانی
هر یك از ما
سرشار است از
روحیه
كنجكاوی،
رفتارهای احساسی،
گرایش به شورش
و جنجال و های
و هوی، علیرغم
تمام ضعفها و
نقصانها. این
خصوصیتها
عمومیت دارند.
در برخی كم در
برخی بیش. او
با به تصویر
كشیدن روند
رشد فكری خود،
خواننده را
گام به گام با
قراردادن در
بطن رویدادهای
تاریخی به
بلوغ فكری میرساند.
این است ان
نكته برجسته و
قابل تأمل در این
كتاب که لازم
آمد تا له
اهمیت آن به
اختصار اشاره
کنم.
مرگ
این رفیق
نازنین را به
سهم خودم به
خانواده
محترم ایشان و همه رفقای
حزبی تسلیت
میگویم و
باور دارم که
رفقای حزبی
راهش را با همان
ویژگیها
ادامه خواهند
داد و آنچه را
که «فریدون
منتقمی» در
ساخت و
استقرار آن
سهم قابل
ستایش و بسزائی
داشت، از آن
پاسداری
خواهند کرد.
***
برای
رفیق «فریدون
منتقمی»
«نوای
ساقیِ عشق »
نوایِ
سرودت
زِ
هر
عاشقی
دلرباست
به
درگاه عشق
جاودان
جای پایت
بجاست
چو
رودی خروشان،
روان سوی
دریای عشق
خروش
تو در گوش
دلدادگان خوش
نواست
زدی
نغمهیِ
مهر
خود را
به
گلزار
عشق
صدای
خوشات ساز و
آهنگ این
گلسراست
دل
و
قلب یاران
شکسته
زِ
پرواز تو
ولی
تابش پُر
فروغ تو
در جان ماست
همه
شمع تو در رَه
عشق این خانه
سوخت
به
دورش ولی
رقص زیبای پروانههاست
از این
شام بیداد
نداریم دگر
خوف و ترس
که ماه
رُخات
در شب تار ما
شب نماست
به
بانگ رَسا
خوانده بودی
که دیر است
دگر
دلام
همنوای
تو
در
حُزن
آن
گالیاست
نمای
تو
از
دیده
پنهان، ولیکن
هنوز
سرودت
در آن عمق
خاموشیات
جان فزاست
تو اِی مهربان ساقیِ
عشق
جانسوز ما
زِجام
تو پیوسته
مستیم و نامات
بجاست
(داور)
سخنان
یک رفیق کارگر
حزبی به
مناسبت
درگذشت رفیق
«فریدون»
با عرض تسلیت به خانواده محترم رفیق و معلمم «فریدون منتقمی» عزیز و با تسلیت به تمام رفقا و دوستانش،
حضار محترم که از شهرها وکشورهای دور و نزدیک تشریف آورده اند و تمام انسانهائی که این بزرگمرد را میشناسند.
تو بودی سُرخی برگِ شقایقها
تو بودی جوششِ خونِ توی رگها
تو بودی خلوتِ دیرینه صبحها
تو بودی واقعاً آرامشِ دلها
تو بودی همدمِ تنهائی دلها
تو بودی نغمهی نیهای چوپانها
تو بودی رنگِ سرخِ گریهی مظلوم
صدایت بود فریادِ خلقِ محروم
تو بودی مثل فولادهای آبدیده
تو داشتی قلبی همچون غنچهای زیبا که صبحگاهان به زیرِ شبنمی با ناز خندیده
تو بودی با پُتکت چون کاوه آهنگر
تو بودی با شهامت، یاورِ کارگر
تو بودی با قلم فرسائیت دائم به فکر رهنمائیکردنِ مظلوم و رسوا کردنِ ظالم
تو خیلی زود رخت بربستی از عالَم
هزاران دوست و اقوام را فروبُردی در ماتَم
ولی بزرگی مثل تو عالِم، که رخت بربستی از این عالَم
همیشه نزد ما زندهای و نگارشهای فیلسوفانهات و پند و اندرزهای استادانهات و سرودهای آموزنده و شاعرانهات و دستنوشتههای انسانسازت و خاطرههایت همیشه جاودانه است و زنگِ صدایت درگوش ما و درسهائی که از توگرفتیم تا زندهایم در مغز و روان ما و همچنین در تاریخ نگاشته خواهد ماند.*
***
در
جبهه نبرد
طبقاتی
اخبار،
گزارشات و
اعتراضات
کارگری اردیبهشت
۱۴۰۳
سخنی
کوتاه در مورد
مبارزه
کارگران در
ماهی که گذشت
اجرای
سیاستهای
نئولیبرالی
از طرف دولتهای
مختلف نظام
جمهوری
اسلامی در طی
زمانی طولانی
از دوران
«رفسنجانی»
تاکنون،
شرایط به غایت
وحشتناکی را
برای کارگران
و زحمتکشان در
زمینههای
مختلف بوجود
آورده است.
این سیاستها
شرایط
ناهنجار و
البته خطرناک
(از بُعد امنیتی)
کنونی را موجب
گشته که در آن
مطالبات انباشته
شده فراوان و
بیش از حد
تحمل، برای
جامعه به
فلاکت کشیده
شده ایران را
رقم زده است.
این حاکمان
کارگرستیز
علاوه بر فشار
معضلات مزدی،
معیشتی، بیمهای
و …، کارگران
را از حق
داشتن تشکلات
مستقلی را، که
با آن بتوانند
به مطالبهگری
دست بزنند،
نیز محروم
ساختهاند.
کارگران
و زحمتکشان،
که هیچ روزنهای
برای نفس
کشیدن
برایشان باقی
نمانده در هر اعتصاب،
تجمع و اعتراضی،
لیست
بلندبالائی
از مطالبات
انباشته شدهای
دارند که نه
تنها از طرف
دولتهای
تاکنونی به
آنها پاسخ
داده نشده
است، بلکه روز
به روز با از
دست رفتن
داشتهها و
دستاوردهای
گذشته
کارگران، به
این لیست بیانتها،
مطالبات
جدیدی نیز
اضافه میشود.
برغم
آنکه تنها دو
ماه از سال
۱۴۰۳ گذشته،
قدرت خرید
زحمتکشان کمتر
از سال پیش
شده است و
افزایش عددی
حداقل دستمزد
نیز هیچ گرهای
از مشکلات
کارگران و
زحمتکشان و
مردم ایران
باز نکرده
است. فزونی
گرفتن قیمت
اجناس و مایحتاج
ضروری، پیشیگرفتن
تورم از
افزایش
دستمزد، نزول
ارزش ریال در مقابل
ارزهای
خارجی،
اخراج، سرکوب
و تهدید، شرایط
را برای طبقات
فرودست غیر
قابل تحملتر
از گذشته کرده
است.
فراهم
نکردن شرایط
ایمنی لازم در
محل کار و نبود
آموزشهای
ایمنی کار به
مقدار کافی،
اگرچه مخارج
کمتری برای
کارفرمایان
بوجود میآورد،
ولی عدم وجود
شرایط ایمنی
در محیط کار
باعث شده است
تا هر روز اخبار
ناگواری راجع
به حوادثی که
موجب مرگ،
بیماری و آسیبهای
بزرگ و کوچک
برای کارگران
و خانوادههای
عزیز آنان میشود،
به گوش برسد.
در دو ماه اول
سال دهها
واقعه ناگوار
در محیط کار
رخ داد که
جلوگیری از
آنها ممکن
بود، اگر
سیاستها و
قوانین
ضدکارگری
جاری و ساری
نبود.
اخراج
کارگران در
کنار
قراردادهای
یکطرفه، کوتاه
مدت، سفید
امضاء، کار
بدون هرگونه
قرارداد و ...
امان از
کارگران
گرفته است و
در نبود تشکلهای
کارگری،
دادشان به
جائی نمیرسد،
زیرا قوانین
نصفه و نیمه
را نیز یا به
ضرر کارگران
اصلاح! میکنند
و یا به کلی
اجرا نمیکنند
و یا قانونی
وجود ندارد جز
بیقانونی
محض و یا
قانونی که
مربوط به «شهر
هرت»! است و در
نتیجه
کارگران
مغموماند و
کارفرمایان
خوش و خرم!
برای
مبارزه علیه
ظلم و جور
طبقات فرادست
میبایست با
تدبیر و
بردباری مبارزه
سخت و پر پیچ و
خم مبارزه
طبقاتی را در
تشکلات صنفی و
سیاسی طبقاتی
خود به پیش
ببریم و از
هرگونه
شتابزدگی
پرهیز کنیم و
آرام، ولی پیگیر
و پیوسته به
دور هم جمع
شویم و در
تشکلات مخصوص
به طبقه خود
متشکل و
آگاهانه به
جلوحرکت کنیم.
در اردیبهشت
ماه نیز
مبارزات کارگران
و زحمتکشان
همچون رودی
جاری و خروشان
ادامه داشته
است و در زیر
به بخشی از آن
اشاره میکنیم.
نفت،
گاز و
پتروشیمی
۷
اردیبهشت
کارکنان
شرکت نفت فلات
قاره در منطقه
لاوان به روال
گذشته در جمعهها،
در محل کار
خود بار دیگر
دست به تجمع
اعتراضی زدند
و خواستار
رسیدگی به
مطالبات برحق
خود شدند. اهم
مطالبات این
کارگران
عبارت هستند
از «حذف نفوذیها
و مدیران
نالایق، حذف
سقفحقوق،
اصلاح کفحقوق،
حذف محدودیت
حقسنوات
بازنشستگی،
اجرای کامل
ماده ۱۰، پرداخت
بک-پی ماده
۱۰، عدم تفکیک
مشاغل در
مناطق عملیاتی،
استرداد مازاد
مالیات کسر
شده و اصلاح
روش اخذ
مالیات در
مناطق
عملیاتی».
کارگران
پیمانکاری
پالایشگاه
ششم پارس جنوبی،
در اعتراض به
قراردادهای
پیشنهادی،
ضمن برگزاری
تجمعات
اعتراضی از
امضای
قرارداد امتناع
نمودند که در
واکنش به
اعتراضات
برحق کارگران،
مدیریت و
حراست پالایشگاه
پس از تهدید،
در چند روز
گذشته اقدام
به اخراج ۲۲
کارگر نمودند.
روز
جمعه ۷
اردیبهشت۱۴۰۳،
«علیرضا
میرغفاری» در
اینستاگرام
خود در
محکومیت
اخراج ۲۲ نفر
از کارگران
پالایشگاه
ششم مجتمع گاز
پارس جنوبی
نوشت: «۲۲ نفر
از کارگران
پالایشگاه
ششم مجتمع گاز
پارس جنوبی
اخراج شده و
حراست از ورود
آنها به
پالایشگاه
ممانعت میکند.
دلیل:
عدم امضا
قراردادی که
برخلاف
قرارداد تأیید
شده ستاد
مجتمع گاز و
اداره کار
منطقه ویژه
است. خلاصه «کی
به کیه من
رئیسم زورم به
کارگر می رسه».
۱۹
اردیبهشت
شماری
از کارگران
پیمانکاری
شاغل در پتروشیمی
اصفهان در
اعتراض به
معوقات مزدی
(از اسفند ماه
سال ۱۴۰۲) و
عیدی و پاداش
خود در محوطه محل
کار تجمع
اعتراضی
برگزار کردند
و خواستار
رسیدگی به
مطالبات برحق
خود، از جمله
حذف پیمانکاران
شدند. کارگران
از کارفرمای
مادر (شرکت او
دی سی سی)
درخواست
دارند نظام پرداخت
حقوق کارگران
پیمانکاری را
زیر نظر داشته
باشند و اجازه
ندهند که
پیمانکاران
حقوق کارگران
را با این
اندازه تأخیر
بپردازند.
۲۲
اردیبهشت
جمعی
از همکاران
ارکان ثالث
شاغل در نفت و
گاز در ادامه
اعتراضات خود
و برای پیگیری
مطالباتشان
مقابل وزارت
نفت تجمع
کردند. عدم
حذف
پیمانکاران،
مصوب نشدن طرح
ساماندهی،
تبعیض در
پرداخت حقوقها،
عدم تعلق برخی
خدمات رفاهی
از جمله بن
کارت از
مطالبات مهم
کارگران است.
۲۳
اردیبهشت
کارکنان
رسمی نفت فلات
قاره ایران،
در جزیره خارک
در ادامه
اعتراضات
چندین ماهه
خود در روزهای
یکشنبه، بار دیگر
در اعتراض به
وضعیت معیشتی
و شغلی خود و عدم
پاسخگوئی
مسئولین به
مطالبهگری
خود دست به
تجمع زدند.
اهم مطالبات
کارگران
عبارتند از:
«برکناری
مدیران
نالایق و
فاسد، حذف
کامل سقفحقوق،
حذف، تفکیک
نادرست مشاغل
در مناطق عملیاتی،
حذف محدودیت
حقسنوات
بازنشستگی،
عودت کسورات
مازاد
مالیات،
اجرای کامل
ماده۱۰ و
پرداخت بک-پی
آن و عدم دستدرازی
و تحریف
اساسنامه
صندوق
بازنشستگی نفت».
۲۴
اردیبهشت
کارگران
شرکت «آوای
جهانبین
پارسیان»، از
شرکتهای
پیمانی مشغول
به کار در
پتروشیمی
«مکران» چابهار،
در سومین روز
اعتصاب خود در
اعتراض به عدم
پرداخت حقوق
معوقه خود در
محل پتروشیمی
مکران، دست به
تجمع اعتراضی
زدند که با
دخالت
نیروهای
حراست مواجه
شده و بین
کارگران و
نیروهای
حراست درگیری
رخ داد. این
کارگران از
زمان تعطیلات
نوروز تاکنون
حقوق و دستمزدی
دریافت نکردهاند.
۲۵
اردیبهشت
کارگران
شرکتهای
پیمانی مشغول
به کار در
پتروشیمی
«مکران» چابهار،
در چهارمین
روز اعتصاب
خود در اعتراض
به عدم پرداخت
حقوق معوقه
خود در محوطه
پتروشیمی
مکران، دست به
تجمع اعتراضی
زدند.
فرهنگیان
۱
اردیبهشت
جمعی
از نیروهای
سرایدار،
خدمتگزار
مدارس دولتی
کل کشور در اعتراض
به «کمی حقوق،
وضعیت اسفناک
معیشتی، تبعیض
در پرداخت
حقوق و افزایش
ناچیز حقوق در
سال جدید،
کمبود نیرو،
عدم تعلق
نگرفتن رتبهبندی
و فوقالعاده
ویژه ۵۰ درصد
برای نیروهای
خدماتی» مقابل
ساختمان
وزارت آموزش و
پرورش تجمع
اعتراضی
برگزار کردند.
۸
اردیبهشت
«جعفر
ابراهیمی»،
بازرس شورای
هماهنگی تشکلهای
صنفی معلمان
ایران، از
زندان
قزالحصار آزاد
شد. شورای
هماهنگی تشکلهای
صنفی معلمان
ایران، ضمن
استقبال از
آزادی «جعفر
ابراهیمی»،
آزادی بیقید
و شرط سایر
فرهنگیان
زندانی را
خواستار شد.
سندیکای
کارگران شرکت
واحد اتوبوسرانی
تهران و حومه
نیز ضمن
شادباش بابت
آزادی «جعفر
ابراهیمی»،
خواستار
آزادی بدون
قید و شرط
اعضای زندانی
خود و سایر
کارگران،
معلمان و
فعالین صنفی و
مدنی شد.
۱۳
اردیبهشت
جمعی
از فرهنگیان
شاغل و
بازنشسته
شهرهای مختلف،
پیرو فراخوان
شورای
هماهنگی تشکلهای
صنفی
فرهنگیان
ایران به
مناسبت روز
معلم در شهرهای
مریوان،
هرسین، اسلامآباد
غرب،
الیگودرز،
قزوین، رشت،
یاسوج، سقز،
بوکان، خمینی
شهر، نورآباد
ممسنی و ... مقابل
آموزش و پرورش
منطقه خود،
دست به تجمع
زدند. در
مریوان
بازنشستگان
علیرغم حضور
گسترده
نیروهای
امنیتی تجمع
اعتراضی خود
را ادامه
دادند، ولی در
تهران
مأموران
امنیتی با
دستگیری
فرهنگیان از تجمع
جلوگیری
کردند.
بازداشتشدگان
بعد از چند
ساعت آزاد
شدند. در شهر
رشت تجمع با
حضور تعدادی
از فرهنگیان
رودبار، انزلی،
لاهیجان،
فومن و رشت
علیرغم فشار
و تهدیدات
نیروهای امنیتی
برگزار شد.
بازنشستگان
۲
اردیبهشت
جمعی
از
بازنشستگان
صنعت فولاد به
روال گذشته در
روزهای
یکشنبه، بار
دیگر در
تهران، اصفهان،
مازندران،
خوزستان،
سمنان و ...
مقابل ساختمان
صندوق
بازنشستگی
محل سکونت
خود، تجمع و راهپیمائی
اعتراضی
برگزار کردند
و خواستار «اجرای
طرح تکمیلی
همسانسازی،
دریافت
مطالبات
معوقه،
افزایش مستمریها
بر اساس نرخ
تورم، تضمین
اجرای تعهدات
درمانی مطابق
با آییننامه
فولاد و اجرای
آییننامه و
قوانین خاص
فولادی و
احیای جایگاه
آن در سال
جدید» شدند.
جمعی
از
بازنشستگان
کارگری نیز
همچون یکشنبههای
هفتههای
قبل، در
شهرهای
تهران، شوش،
اهواز، اصفهان،
کرمانشاه،
اراک و ... مقابل
ادارات تأمین
اجتماعی
شهرهای
مربوطه خود
تجمع اعتراضی
برگزار کردند
و خواستار
«اجرای ماده
۹۶ قانون تأمین
اجتماعی و
افزایش
مستمریها
مطابق قانون
براساس نرخ
تورم و هزینههای
زندگی و ...»
شدند.
بازنشستگان
کارگری میگویند:
مستمریها
باید مطابق
قانون افزایش
یابد.
۳
اردیبهشت
شماری
از
بازنشستگان
مخابرات
ایران، به روال
گذشته در
دوشنبههای
اعتراضی خود،
بار دیگر در
اعتراض به
عدم تحقق
مطالبات خود
در استانهای
آذربایجان
شرقی،
هرمزگان،
آذربایجان
غربی،
کرمانشاه،
اردبیل،
گیلان،
اردبیل،
کردستان
(سنندج و
مریوان)،
لرستان،
استان مرکزی،
خوزستان،
همدان، تهران
و برخی دیگر
از استانها
تجمع اعتراضی
برگزار کردند
و خواستار
«اجرای کامل
آیین نامه سال
۸۹، رفع
مشکلات بیمه
درمانی،
پرداخت به روز
خوار و بار و ...»
شدند.
۳
اردیبهشت
شماری
از
بازنشستگان
فرهنگی کشور
سال ۱۴۰۰ در
اعتراض به
کمبود حقوق
دریافتی خود،
عدم اجرای
متناسبسازی
نود درصدی و
رتبهبندی
مقابل سازمان
برنامه و
بودجه در
تهران تجمع اعتراضی
برگزار کردند
و خواستار
صدور احکام جدید
با رعایت
قانون و عدالت
شدند.
۵
اردیبهشت
کارگران
کاغذ پارس در
اعتراض به بینتیجه
بودن جلسه
بررسی مشکلات
خود در فرمانداری
شهرستان شوش،
اعتراضات خود
مقابل فرمانداری
ادامه دادند.
کارگران کاغذ
پارس که روز گذشته
(۴ اردیبهشت)
در فرمانداری
شوش با اعضای شورای
تامین جلسه
داشتند و
خواستار بازگشت
به کار
کارگران
اخراجی شدند.
و پس از چندین
روز اعتراض،
اعتصاب و تجمع
پیاپی
کارگران، ۹۶
کارگر اخراجی
پارس طبیعت
سلولز به کار
خود
بازگشتند، ولی
کارگران
اعلام داشتند
که مطالبهگری
خود را برای
به دست آوردن
دیگر مطالبات
خود ادامه میدهند.
تعدادی
از پرستاران و
کادر اتاق عمل
بیمارستان
شهدای تجریش،
در اعتراض به
شرایط سخت
شغلی و پرداختهای
ناچیز، طومار
استعفای دستهجمعی
امضا کردند.
یکی از این
پرستاران گفت:
«مشکل ما عدم
پرداخت
مطالبات و
میزان
پرداختیها
بابت کارانه و
تعرفهگذاریست،
ضمن اینکه از
اضافهکار
اجباری، شیفتهای
طولانی و حقالزحمه
ناچیز اضافهکاری
به ستوه آمدهایم».
این پرستار
افزود: «ما
بارها مطالبهگری
و پیگیری
کردیم اما چون
راه به جائی
نبردیم و مورد
بیمهری
فراوان واقع
شدیم، تصمیم
به استعفا گرفتیم».
۱۰
اردیبهشت
شماری
از کارگران
کارخانه
سیمان بجنورد
واقع در
کیلومتر ۳۷
جاده بجنورد
به مشهد، در
اعتراض به
تبعیض در حقوق
و مزایای
دریافتی خود
دست به تجمع
اعتراضی زدند
و خواستار رفع
تبعیض و بهبود
وضعیت شغلی و
مزایای حقوق و
دریافتیهای
دیگر خود شدند.
۱۱
اردیبهشت
کارگران
کاغذ پارس در
اعتراض به عدم
امنیت شغلی و تعطیلی
کارخانه کاغذ
پارس هفت تپه،
در سیزدهمین
روز از تجمع
اعتراضی خود
را در مقابل
فرمانداری
شوش تجمع صنفی
برگزار کردند.
ولی به جای
پاسخگوئی به
مطالبات برحق
کارگران، ۱۲
نفر از
کارگران
معترض، به
مراجع قضائی و
امنیتی احضار
شدند. احضار
کارگران به
صورت کتبی است
و حوالی ساعت
۸ صبح ۱۱
اردیبهشت ماه
باید در محل
اعلام شده
حاضر باشند.
شماری
از پرستاران
بیمارستانی
در گرگان اعتراض
خود را نسبت
به اضافهکار
اجباری اعلام
داشتند. به
گفته
پرستاران:«مدتیست
که به اضافه
کار اجباری و
شیفتهای
طولانی
اعتراض داریم.
پرستاران
گرگان،
خواستار
اختیاری شدن
اضافهکار و
افزایش
عادلانهی حقالزحمه
آن هستند، در
حال حاضر برای
هر ساعت اضافه
کار
پرستاران،
رقم ناچیز ۱۲
تا ۲۰ هزار تومان
بعد از تأخیر
بسیار به آنها
پرداخت میشود.
۱۸
اردیبهشت
حدود
۱۹۰ نفر کارگر
آبدار آبفای
کهگیلویه و بویراحمد
هر چند روز
یکبار در
اعتراض به
معوقات مزدی،
عدم اجرای طرح
تبدیل وضعیت
شغلی، معوقات
مزدی و بیمه و
عدم رسیدگی به
دیگر مطالبات
صنفی خود تجمع
اعتراضی
برگزار کرده و
خواستار تحقق
مطالبات خود
میشوند ولی
به واسطه
پیمانکاری
بودن و نداشتن
قرارداد،
وضعیت شغلی
بلاتکلیفی دارند
و هیچکدام از
مدیران آب و
فاضلاب،
مسئولیت
مطالبات
کارگران
پیمانکاری را
برعهده نمیگیرند.
ولی علیرغم
اینکه به دلیل
دریافت نکردن
چندین ماه دستمزد
دچار مشکلات
معیشتی
هستند،
همچنان به فعالیت
روزانه خود در
بخشها و
شهرستانهای
دیشموک،
بهمئی،
گچساران،
باشت، پاتاوه
و یاسوج ادامه
میدهند.
شماری
از کارگران
پیمانکاری
«مجتمع مس
سرچشمه
رفسنجان» در
اعتراض به
تبعیض در
پرداخت حقوق
بین کارگران
پیمانی و
کارمندان
رسمی مقابل ساختمان
اداری مجتمع
تجمع اعتراضی
برگزار کردند.
۳۰
اردیبهشت
جمعی
از کارگران
لوکوموتیوران
راه آهن در
استان کرمان
با اجتماع در
مقابل دفتر
این مجموعه در
کرمان، نسبت
به مسائل
معیشتی و شغلی
خود همچنین
بحث اخراج
تعدادی از
همکاران خود اعتراض
کردند و
خواستار
ترمیم حقوقها
و بازگشت به
کار کارگران
اخراجی در
جریان اقدامشان
برای جمعآوری
امضا در
پلتفرم
کارزار شدند.
تمامی
مظالم عدیده و
بیقانونی
این دنیای
«هرکی به هرکی»
نئولیبرالی وجود
دارد و دستگاه
سرکوب،
کارگران و
زحمتکشان را
از داشتن
سندیکا و
اتحادیه
محروم ساخته است،
نه امنیت شغلی
وجود دارد و
نه امنیت
معیشتی، ولی
تا ظلم طبقات
فرادست بر
شانههای
فرودستان
وجود دارد،
تلاش و مبارزه
طبقات تحتانی
نیز جاریست. آنچه
ما کارگران و
زحمتکشان
بدان نیاز
داریم «اتحاد،
تشکل، آگاهی»
در مبارزه
برای بدست آوردن
زندگی شایسته
و انسانی است.
چاره
زحمتکشان
وحدت و
تشکیلات است!
***
اخلاق
امپریالیسم
نگاهی
به روابط
اسرائیل و
آمریکا و
حمله «هفت اکتبر»
جنبش فلسطین
مقالهای
که از نظر
خوانندگان
گرامی میگذرد،
در نشریه
شماره 3
«پارابل»Parabol ، به
قلم سر دبیر
این نشریه
سیاسی، «کایسا
اکیس اکمن»
نویسنده و
خبرنگار
سرشناس سوئد،
در مارس 2024
منتشر شده
است. نویسنده
در این مقاله
ماهیت اخلاق
دوگانه
امپریالیسم
در مورد حملات جنبش
مقاومت
فلسطین در 7
اکتبر سال
گذشته علیه
قوای اشغالگر
را مورد نقد و
انتقاد قرار
میدهد و به
افشای سیاستهای
امپریالیستی
و استعماری
غرب از جمله
دولت راست
افراطی سوئد
میپردازد.
این مقاله
آموزنده در
چند بخش در
شمارههای
«نشریه توفان
الکترونیکی»
منتشر میشود،
به این امید
که گامی، ولو
کوچک، در
افشای
امپریالیستهای
غرب و روشنگری
در مورد نبرد
جنبش مقاومت
فلسطین و
وضعیت اسفناک
فلسطین
برداشته
باشیم. اینک
به بخش دوم
این مقاله
توجه فرمائید!
هئیت
تحریریه
«جنگ درباره
دست یافتن به
منابع طبیعی،
مربوط است به
قدرت و هژمونی
ژئوپلیتیک. در
واقع، رهبران
ما 7 اکتبر را
کاملاً خراب
کردند و
کاملاً یهودیستیزی
را به هم زدند.
آنها به زندگی
اوکراینیها
نیز اهمیتی
نمیدهند،
صرفنظر از
آنچه به شما
گفته شده است.
امپریالیسم اخلاق
ندارد. اما
جمعیت دارد و
ما کسانی
هستیم که به
رهبران خود
رأی میدهیم.
بنابر این،
رهبران
امپریالیسم
باید تهاجمات
خود را توجیه
کنند. آنها باید ما
را از یک
جنایت چنان
خشمگین کنند
که جنایتی
بسیار بزرگتر
را بپذیریم.
هر بار که
جنگی شروع میشود،
همان اتفاق میافتد.
به ما گفته میشود
که رهبر کشوری
که مورد تهاجم
قرار میگیرد،
دارای سلاحهای
کشتار جمعی
است، قتلعام
انجام داده
است، نوزادان
را از انکوباتور
بیرون آورده
است، یک
دیکتاتور است
یا در حال
برنامهریزی
برای تسلط بر
جهان است و
رهبران ما
شخصا متأثر و
عمیقاً متأثر
شدهاند.
این داستانها
کارکردی
دارند، تا جنگ
کثیف آنها را
بپذیریم.
ماهیت همیشه
یکسان است:
بقیه
وحشتناک
هستند - ما
باید وارد
شویم!
جنگ علیه
فلسطین را
چگونه توجیه
میکنند؟
آنها
همزمان
بهترین و
بدترین طرفهای
ما را بازی میکنند.
آنها این کار
را از طریق
«اومانیستی» و
از طریق
نژادپرستی
انجام میدهند.
«اومانیسم»
برای زنان،
نژادپرستی
برای مردان.
به هر حال، هر
دو نمونههای
متفاوتی از
داستانهای
اخلاقی
درباره خوب و
بد، درست و
نادرست هستند.
از یک طرف،
آنها میخواهند
همدلی گزینشی
ما را با
قربانیان 7
اکتبر
برانگیزند.
توجه داشته
باشید که
روایت اتفاقی
که افتاده به
قدری سادیستی
است که فقط میتوان
آن را شر محض
درک کرد. و اگر
این کافی نیست،
باید به طور لفاظی
با هولوکاست
مرتبط شود،
گوئی مبارزات ضداستعماری
در خاورمیانه
به نوعی با
نسلکشی
اروپا در قرن
بیستم مرتبط
است!.
از طریق
فرمول «بزرگترین
قتلعام
یهودیان از
زمان
هولوکاست»، ما
باید یاد
بگیریم که به
یک قدرت نظامی
به گونهای
نگاه کنیم که
گوئی قربانی
یک اردوگاه
کار اجباری
است. این نه
تنها یک حرکت
لفاظی
موذیانه است،
بلکه نادرست
است. بزرگترین
قتلعام
یهودیان از
زمان
هولوکاست در
آرژانتین در
زمان
دیکتاتوری
نظامی رخ داد،
زمانی که حدود
30000 نفر ناپدید
شدند -
یهودیان 12٪ از
قربانیان را
تشکیل میدادند
اما فقط 1٪ از
جمعیت را شامل
میشدند.
زمان در
اینجا جالب
است – از یکسو،
به بافت فلسطینی
میپردازد؛
به ما گفته میشود
که همه چیز از 7
اکتبر شروع شد
و «پیشینه» بیربط
است، همانطور
که اتحادیه
نویسندگان در
بیانیهای مینویسد:
«وظیفه ما این
نیست که در
مورد همه جوانب
و علل اصلی
جنگ جاری موضعگیری
کنیم». در هیئت
مدیره
اتحادیه
نویسندگان،
از سوی دیگر،
هولوکاست، که
مدتها قبل
اتفاق افتاده
است، پیوسته
برای درک هر چیز
جدید مرتبط
است. رویدادی
که در
خاورمیانه رخ
میدهد و تا
حدی آنها میخواهند
پایینترین
انگیزه ما را
بیدار کنند:
نژادپرستی.
دوگانگی بیشکوه
امروزی بین
اروپائیها و
اعراب از زمان
امپراتوری
بریتانیا بیسابقه
است: جملاتی
مانند «مبارزه
بین تمدن و بربریت
وجود دارد» و
«صد هزار کادر
نیرومند ضدیهودی
جدید که به
سوئد مهاجرت
کردهاند»
بیست سال پیش
غیرقابل تصور
بود، اما اکنون
در بهترین
مکان در
مطبوعات
روزانه سوئد
ظاهر میشود.
اما
نژادپرستی
دلیل جنگهای
امپریالیستی
نیست، بلکه
بهانه آنهاست.
امپریالیستها
از نژادپرستی
استفاده میکنند
زیرا میدانند
که این یک نوع
روایت اخلاقی
است که در بین
مردم طنینانداز
میشود.
امپریالیستها
میتوانند در عرض
یک هفته مردمی
را از بردگان
خارجی به اروپائیهای
سفیدپوست
تبدیل کنند
(اوکراین) و
بالعکس. امپریالیستها
میتوانند
مردمی را از
آنها به ما و
دوباره به آنها
برگردانند.
امپریالیستها
هیچ مردمی را
دوست ندارند،
حتی مردم خود
را.
امپریالیسم
سیستمی است
برای تضمین
قدرت اقتصادی
و هژمونی
ژئوپلیتیکی
برای سرمایهداری
به طور کلی و
ایالات متحده
به طور خاص.
امپریالیستها
میتوانند در
عرض یک هفته
مردمی را از
بردگان خارجی
به اروپائیهای
سفیدپوست
تبدیل کنند و
بالعکس.
امپریالیسم
روزی که نظام
از آن سودی
نبرد،
یهودیان و خاطره
هولوکاست را
دور میاندازد،
همانطور که به
طور دورهای
با کُردها
انجام میدهند.
همانطور که
«نورمن
فینکلشتاین»
نوشته است،
برای سالها
فقط چپها از
هولوکاست
صحبت میکردند،
تا اینکه در
سال 1967 استناد
به آن به ستون اصلی
دفاع لفاظی از
اسرائیل
تبدیل شد.
اسلامهراسی،
نفرت اعراب
ترس از
کمونیسم را به
عنوان گفتمان
غالب
امپریالیسم
پس از سقوط
اتحاد جماهیر
شوروی فرا
گرفت. همچنین
در آن زمان
بود که توافقنامه
اسلو به عنوان
راهی برای
خنثی کردن مخالفت
با نظم جهانی
به رهبری
ایالات متحده
و جلوگیری از
دستیابی
فلسطین به
توافقی مشابه
با آفریقای
جنوبی در سال
بعد، اجرا شد.
در آن زمان
بود که ساف در
برابر وعده یک
دولت (حداقل)
خلع سلاح شد -
که هرگز محقق
نشد. پس از
این، اسرائیل
گام به گام به
سرزمین
فلسطین خورده
است، در حالی
که بقیه جهان
به دور نگاه
کرده و با استعفا
راضی به رأی
دادن به قطعنامههائی
در سازمان ملل
بدون درخواست
پیگیری هستند.
اسرائیل فکر
می کرد پیروز
شده است -
روابط با
کشورهای
همسایه در حال
عادی شدن بود
و جدای از
قیامها و
حملات
پراکنده،
هزینه اشغال
کم بود.ادامه دارد
***
۷۹مین
سال پیروزی
ارتش سرخ
شورویِ
استالینی برفاشیسم
آلمان هیتلری
گرامی باد!
از فردای
پیروزی
انقلاب
کارگری روسیه
در اکتبر سال ۱۹۱۷، دول
امپریالیستی
غربی با انواع
ترفندها برای
درهم شکستن
انقلاب نقشهها
کشیدند.
حمله نظامی ۱۴کشور
امپریالیستی
به شوروی در
ابتدای قدرتگیری
بلشویکها
گواه این
مدعاست. ادامه
این سیاست جنایتکارانه
تا روی
کارآمدن
«هیتلر» و
قدرتمند شدن
آلمان ادامه
یافت. در این
زمان، بخصوص دولت
وقت فرانسه و
انگلستان،
تلاش خائنانهای
کردند تا
آلمان را به
جنگ با شوروی
سوسیالیستی
بکشانند !
در اوایل
دهه سی، قبل
از تهاجم علنی
«هیتلر» به اروپا
و شوروی، سعی
«استالین»
برای تشکیل
جبهه واحد از
کشورهای
اروپائی علیه
آلمان نازی بینتیجه
ماند، زیرا که
امپریالیستها
تمایلی در
اتحاد با کشور
سوسیالیستی
شوروی
نداشتند، چون
امپریالیسم
آلمان از قماش
خودشان بود.
حتی ایالات
متحده آمریکا
در سال ۱۹۳۴پیشنهاد
استالین را
برای اتحاد
ضدفاشیستی
علیه آلمان
نپذیرفت.
«استالین»
که ماهیت
فاشیسم و
امپریالیسم
را به خوبی میشناخت،
درهمان سال ۱۹۳۴ طی نطقی خطمشی
سیاسی کشور
شوراها را
چنین بیان
نمود:
«سیاست
خارجی ما روشن
است. مشی ما
حفظ صلح و تقویت
مناسبات
بازرگانی با
تمام
کشورهاست.
اتحاد جماهیر
شوروی به فکر
تهدید کسی
نیست، چه برسد
حمله به کسی …آنهائی که
خواستار صلح
هستند و میخواهند
با ما مناسبات
بازرگانی
داشته باشند،
همیشه از
حمایت ما
برخوردار
خواهند شد .اما آنهائی
که سعی دارند
به کشور ما
حمله کنند،
جواب دندانشکنی
دریافت
خواهند داشت،
تا یاد بگیرند
دیگر پوزهی
خوک مانندشان
را در خاک
شوروی فرو
نکنند».
و سرانجام
پوزه فاشیستهای
آلمانی در
هشتم ماه مه
در ساعت۲۲،۴۳ دقیقه به
وقت آلمان
برابر با ۰۰،۴۳ بامداد روز
نهم ماه مه ۱۹۴۵به وقت مسکو
در آلمان به
خاک مالیده شد
و سند نهائی
تسلیم کامل
آلمان امضا
گردید. در۲۴ ژوئن همان
سال اولین رژه
پیروزی بر
فاشیسم برگزار
شد و ۲۰۰
پرچم
ارتش آلمان
نازی در پای
آرامگاه لنین
پرتاب گردید افتخار
ابدی باد بر
«استالین»،
حزب بلشویک،
ملت شوروی و
جانباختگان و
مبارزانِ
نبرد با فاشیسم.
***
«روزنکبت»،سیاهترین
روز تاریخ
فلسطین
روز سهشنبه ۱۴ ماه می «روز
نکبت» است،
روزی است که
حتی با گذشت بیش
از ٧۶ سال از وقوع
آن، از ذهن
مردم آزاده
جهان و خلق فلسطین
لحظهای پاک
نشده است. در
این روز
هزاران تن از
مردم فلسطین
با اقدامات
وحشیانه و
رژیم متجاوز و
اشغالگر
صهیونیستی
مجبور به ترک
خانه و کاشانه
خود شدند.
یکم: در
٢٩ نوامبر ١٩۴٧ سازمان
ملل طرح تقسیم
و تجزیه
فلسطین به دو دولت
یهودی و عربی
را تصویب کرد.
در آن زمان یهودیان
یک سوم جمعیت
فلسطین را
تشکیل میدادند
و بر۶ درصد از
زمینهای
فلسطین تسلط
داشتند؛ اما
طرح سازمان
ملل ۵۵ درصد
از مساحت
فلسطین را به آنها
میبخشید.
فلسطینیان و
همپیمانان
عرب آنها طرح
مذکور را رد
کردند، اما جنبش
صهیونیسم با
آن موافق بود،
چرا که این طرح
به ایجاد یک
حاکمیت
صهیونیستی در
زمینهای
فلسطین
مشروعیت میبخشید.
البته،
صهیونیستها
به آن هم
پایبند نشده و
در سال ١٩۴٨ دهها شهر
و روستای
فلسطینی را
اشغال و
ساکنان اصلی
را اخراج کردند.
با تصمیم
انگلیس برای
خروج از
فلسطین در ١۴ مه ١٩۴٨، «بن
گوریون»، رئیس
وقت کمیته
اجرائی آژانس یهود
تحت قیمومت
انگلیس،
رسماً برپایی
حاکمیت
صهیونیسم را
اعلام کرد.
١۴ مه ١٩۴٨ به عنوان
روز «نکبت»
معرفی شد،
«نکبت» یادآور
تبعید اجباری
و دسته جمعی
بیش از ٧۵٠ هزار
فلسطینی از
منازل و زمینهایشان
است. این روز
همچنین
یادآور قتلعام
حداقل ١٠ هزار
فلسطینی در
کشتارهای
دسته جمعی
رژیم اسرائیل
است.
پروژههای
رژیم
صهیونیستی
برای اخراج
کامل فلسطینیان
از زمینهایشان
ادامه یافت و آنها
تا امروز با
کودککُشی،
ضرب و شتم و
قتلعامل ملت
فلسطین،
محاصره و
تحریم مناطق
فلسطینینشین،
اخراج صاحبان
اصلی فلسطین
از خانه و کاشانه
خود، شهرکسازیهای
غیرقانونی و ...
در مسیر از
بین بردن همه
نمادها و
میراث
فلسطین، حرکت
کرده و این
امر منجر به
بدتر شدن
شرایط و آوارگی ۶ میلیون
فلسطینی شده
است.
دوم: از
سال ۱۹۴۸
تاکنون،
مجمع عمومی و
شورای امنیت
سازمان ملل
جمعاً بیش از ۲۲۵ قطعنامه
لازمالاجرا
در مورد
تجاوزات
صهیونیستها،
کشتار مردم
فلسطین و شهرکسازی
(در زمینهای
فلسطینیها
در اراضی
موضوع
قطعنامه ۲۴۲ در نوامبر ۱۹۶۷، پس از جنگ ۶ روزه ژوئن ۱۹۶۷)، تصویب
کرده است که
این رژیم
متجاوز، حتی
به یکی از این
قطعنامهها
نیز گردن
ننهاده است.
امپریالیسم
آمریکا و
اقمارش بدون
توجه به حقوق
فلسطینیان و
با نقض آشکار
قوانین و
مقررات بینالمللی
و چشمپوشی از
تعهدات خود،
طرحهائی را
ارایه دادهاند
که کاملاً در
راستای تداوم
اشغالگری رژیم
اسرائیل بوده
است. معامله
قرن و «طرح
ابراهیم» از
این نوع بودهاند.
آمریکا حتی پا
را فراتر
گذاشت و سفارت
خود را به بیتالمقدس
انتقال داد و
برخی از
کشورهای عربی
را به سازش و
برقراری
روابط با رژیم
اسرائیل
مجبور ساخت.
رژیم
اسرائیل با
برخورداری از
چراغ سبز همیشگی
آمریکا در
قبال جرم و
جنایت و خیانت
و سکوت سایر
کشورهای
منطقهای و
غربی، علاوه
بر داشتن بزرگترین
زرادخانه
هستهای در
خاورمیانه،
که صلح و ثبات
جهانی را تهدید
میکند، در
بمباران و
خرابکاری
تأسیسات صلحآمیز
هستهای سایر
کشورهای
منطقه و ترور
دانشمندان
هستهای آنها
ید طولائی
دارد. تمامی
این اقدامات
برخلاف
قوانین و
مقررات بینالمللی
بوده و میتواند
به فاجعههای
بشری و محیطزیستی
گسترده منجر
شود.
سوم: با توجه
به تمامی
واقعیات
مرتبط با
مساله فلسطین،
آنچه در چنین
فضای بینالمللی
و دود و آتش
اشغالگری،
لازم و ضروری
است، انسجام و
همبستگی و
اتحاد ملی خلق
فلسطین سوای
اختلافات
ایدئولوژیک
رزمندان
فلسطینی و
پشتیبانی
مردمان آزاده
جهان از آرمان
فلسطین تا رفع
اشغال از این
سرزمین است.
تنها راه حل
نهائی و
عادلانه برای
حل مساله
فلسطین،
اتخاذ
دمکراتیکترین
راه است و آن،
برگزاری همهپرسی
در این سرزمین
پس از آزادی
تمامی اسرای فلسطینی
از سیاهچالهای
رژیم
آپارتاید
اسرائیل و
بازگشت تمامی
آوارگان
فلسطینی به
موطن خود،
است. از طرفی
اخراج
یهودیان
صهیونیست چند
تابعتیی
وارداتی از ممالک
اروپائی -
آمریکائی، که
هیچ ربطی به
فرهنگ و مردم
این سرزمین
ندارند و به
فلسطین صادر شدهاند،
باید به عنوان
یک خواست
انسانی و ملی
اجرا شود. خلق
فلسطین دارای
هویت، اصالت و
حق حاکمیت بر
سرزمین خود
هستند و همچون
سایر ملل جهان
از حق تعیین
سرنوشت برخور
دارند. بنابر
این لازم است
که سازمانها
و نهادهای بینالمللی
و مردمنهاد
ذیربط و
آزادگان جهان
در این مسیر
گام بردارند.
قطعاً رأی
مردم برای یک
فلسطین بزرگ و
دمکراتیک، که همه اقوام
و ادیان
اسلامی و
مسیحی و یهودی
با حقوق مساوی
در کنار هم به
صورت صلحآمیز
و در کمال آرامش
زیست کنند،
راه حل سرزمین
اشغالی فلسطین
است. ملت
فلسطین تا
تحقق این
آرمان و حقوق
ملی آرام
نخواهد گرفت و
به نبردش علیه
متجاوزين صهیونیست
ادامه خواهد
داد.
***
تظاهرات
هزاران نفر درآمریکا
و اروپا علیه نسلکشی
در غزه و حمله
به «رفح» و برای
توقف جنگ
با بیاعتنایی
رژیم تبهکار و
صهیونیستی
اسرائیل به
طرح آتشبسی
که مورد
موافقت جنبش
مقاومت حماس و
سایر سازمانهای
فلسطینی قرار
گرفته بود و
با آغاز حمله
زمینی ارتش
اسرائیل به
رفح و بمباران
مناطق مسکونی
تظاهراتهای
جهانی باز هم
هرچه بیشتر
اوج گرفته
است. در سراسر دانشگاههای
آمریکا تحصن و
تجمع و
تظاهراتهای
متنوعی علیه
نسلکشی در
غزه شکل گرفته
است. در
انگلیس،
فرانسه،
اسپانیا،
ژاپن، آلمان،
ایتالیا،
اردن، اندونزی....
تظاهراتهای
باشکوهی علیه
اسرائیل و نسلکشی
در غزه برگزار
شد و آتشبس
فوری را فریاد
زدند.
روزهای
شنبه ١١، 18 و 25
ماه مه، در
ادامه
تظاهراتهای
ضدصهیونیستی
و ضداشغالگری
در سوئد، چندین
تظاهرات
باشکوه و با
شرکت دهها
هزار نفر در
شهرهای سوئد
از جمله
«مالمو»، که
فستیوال «یورو
ویژن» در
جریان است،
برگزار شده و
نسلکشی در
غزه را محکوم
و خواهان آتش
بس فوری شدند. تظاهرات
در «مالمو» تا
شب ادامه دارد
و خواب را از
چشمان پلیس
مخفیهای
صهیونیست
ربوده است.
در
استکهلم نیز
تظاهرات
هزاران نفر
علیه نسلکشی
در غزه و برای
آتش بس فوری
برگزار شد.
طبق گزارش
فعالین حزب
کار ایران
(توفان)
هزاران تظاهرکننده
در صفی متحد و
حمل پرچمهای
فلسطین و با
سر دادن شعار
«آزادی برای
فلسطین»،
«رژیم
آپارتاید
اسرائیل را
تحریم کنید» خواستار
آتشبس فوری و
پایان جنگ
شدند.
تظاهرکنندگان
از مرکز شهر
به طرف وزارت
أمور خارجه
سوئد حرکت کردند
و با فریادی
متحد خواهان
توقف فوری
حمله به رفح و
بایکوت رژیم
تروریستی
اسرائیل شدند.
تظاهرات
بیش از ۲۰
هزار نفر از
حامیان
فلسطین در
سومین شهر
بزرگ سوئد
برای اعتراض
به شرکت
نماینده رژیم
صهیونیستی
اسرائیل در
مسابقه آواز
«یورو ویژن» طبق
گزارش
دریافتی از
فعالین حزب
کار ایران (توفان)
در سوئد دیروز
پنجشنبه ۹ ماه مه
بیش از ۲۰
هزاران نفر در
شهر «مالمو»
تجمع کردند و
حضور نماینده
اسرائیل در
این فستیوال
را محکوم
نمودند. در بخشی
از اعلامیهای
که فعالین حزب
به زبان سوئدی
انتشار دادهاند
چنین آمد:
«در حالی
که ارتش
اشغالگر
صهیونیست
فلسطینیهای
بیدفاع را در
غزه میکشد و
معلول میکند،
هفته «یورو
ویژن» در حال
برگزاری است. ۲۰هزار نفر
در تظاهرات
روز گذشته در
«مالمو» شرکت
کردند و
اسرائیل و
جولان را به
عنوان نماینده
اسرائیل در
«مالمو» محکوم
کردند. همزمان
با کشتار
وحشیانه
فلسطینیان
توسط ارتش
اشغالگر
اسرائیل در
غزه، نماینده
همان کشور
اجازه دارد در
کانون توجه و
مورد تمجید و
تشویق قرار گیرد.
این امر
حقیقتا
منزجرکننده
است. زمانی که
جنگ بین روسیه
و اوکراین در
فوریه ۲۰۲۲ آغاز
شد، یک روز
طول کشید تا
این کشور توسط
سوئد و
اتحادیه
رادیو و
تلویزیون
اروپا، از
«یورو ویژن»
حذف شد. فقط یک
روز! سه ماه
بعد، بلاروس نیز
از رقابت حذف
شد. این
اتحادیه
دلایلی را بیان
کرد که چرا
این کشور به
الزامات
آزادی بیان و
استقلال عمل
نمیکند. اما
اسرائیل - که
اخیراً
فعالیت شبکه
تلویزیونی
الجزیره را در
این کشور
ممنوع کرده
است - ظاهراً
شرایط
«دمکراتیک
آزادی بیان»
را برآورده
کرده است. ۳۵۰۰۰ کشته در
غزه و تحقیقات
سازمان ملل در
مورد نسلکشی
در این باریکه
ظاهرا برای
اقدام سوئد و
اتحادیه
اروپا کافی
نیست. که تنها
این یک استاندارد
دوگانه است،
بلکه مضحک و
ریاکارانه
است. ریاکاری
در ابعاد
تاریخی است.
این که
مسابقات در
سوئد برگزار
شود، مایه شرمساری
است. رژیم
اشغالگر و
تروریست،
نژادپرست صهیونیستی
در حال قتلعام
و کوچاندن
میلیونها
نفر از مردم
است. همین
دلايل کافی
است که اسرائیل
نباید در این
جشن شرکت کند...».
گزارشی
از تظاهرات ضد
صهیونیستی و
ضد نسلکشی در
فرانکفورت
آلمان
با وجود
سرکوب سیاسی و
سانسور شدید
رسانهها،
اعتراضات در
همبستگی با
مبارزات خلق
فلسطین و
مخالفت با نسلکشی
رژیم
صهیونیستی
اسرائیل
پویاتر از
همیشه در اکثر
کشورهای جهان
همچنان ادامه
دارد .
روز
شنبه ۱۱ ماه می
هزاران نفر در
فرانکفورت در
همبستگی با
ملت فلسطین و
در اعتراض به
رژیم بچهکُش
اسرائیل به
خیابانها
آمدند و با
شعارهائی
همچون «ما همه
فلسطینی
هستیم»، «ما
بچههای
فلسطینیم»،
«درود بر غزه»،
«دست از اشغال
فلسطین
بردارید»،
«زنده باد
مبارزات خلق
فلسطین برای
آزادی»،
«اسرائیل با
پول و اسلحههای
آلمانی در غزه
جنایت میکند»،
«زنده باد
اتحاد بیناللملی»
و...دست به
تظاهرات زدند.
باید
یادآوری کنیم
که در آلمان
بسیاری از شعارها
ممنوع اعلام
شده بطور مثال
نمیباید «نسلکشی
رژیم اسرائیل»
را برزبان
آورد. حتی
اینبار پخش
اعلامیه را
اجازه ندادند.
تنها اعلامیههائی
پخش میشد که
از قبل
محتوایش مشخص
شده باشد یعنی
یک روز قبل
اطلاع داده میشد،
چون امکانش
است در
اعلامیه چیزی
باشد به مذاق
دولت نوکر صفت
آلمان خوش
نیاید.
این هم
از «آزادی
بیان» در
کشورهائی که
خود را مدافع
«آزادی بیان و
دموکراسی» میدانند.
آزادی بیان و
حقوق بشر سالهاست
به ابزار دست
بورژوازی غرب
برای مداخله نظامی
در کشورها
برای منطقه
نفوذ بدل شده
است. جنبش
طوفان ٧ اکتبر
فلسطین
شدیداً این
دمکراسی و
آزادی بیان
کذاب و
ریاکارانه را
به چالش گرفت
و آبروئی
برایشان باقی
نگذاشته است.
فعالین حزب
کار ایران
(توفان) در فرانکفورت
نیز در این
تظاهرات شرکت
داشتند.
اعتراضات
دانشجوئی
ضداسرائیلی،
ضدصهیونیستی
به سوئد هم
رسید
دانشجویان
سوئدی روز سهشنبه
در حمایت از
فلسطین
تجمعات و
اعتراضات گستردهای
در شهرها و
دانشگاههای مختلف
این کشور
اسکاندیناوی
برگزار کردند.
«گرتا
تونبرگ»، فعال
محیطزیست،
که در تظاهرات
مقابل
دانشگاه
استکهلم حضور
داشت، در شبکه
اجتماعی ایکس
نوشت:
«دانشجویان
سوئد امروز به
قیام جهانی
دانشجویان میپیوندند
و در راستای
مخالفت با نسلکشی
در فلسطین و
به منظور درخواست
برای برقراری
آتشبس فوری و
پایان
اشغالگری
اسرائیل
دانشگاههای
سوئد را به
تسخیر خود در
میآورند».
بر اساس
گزارش
«گوتنبرگ
پستن»،
دانشجویان
معترض در خارج
از دانشگاه
گوتنبرگ و
محوطه برخی دانشگاههای
دیگر سوئد
ازجمله در
دانشگاههای
«لوند و اره
برو...» چادرهائی
برپا کرده و
پرچمهای
فلسطین را
برافراشتند.
یکی از
دانشجویان به
روزنامه صبح
سوئد «داگنس نیهتر»
گفت:
«یک
نسلکشی علیه
فلسطینیها
جریان دارد و
ما به همین
دلیل اینجا
هستیم. دانشگاه
سوئد چهار
توافقنامه با
دانشگاههای
اسرائیلی
امضا کرده است
که همگی آنها
از نسلکشی
حمایت میکند».
دانشجویان
معترض از
دانشگاههای
سوئد درخواست
کردند تا به
توافقنامهها
و همکاری خود
با دانشگاههای
اسرائیلی
پایان دهند.
دانشجویان
دانشگاه
گوتنبرگ در ۲۲۵ کیلومتری
شمال استکهلم
نیز در
تظاهراتی که با
حضور شماری از
کارکنان این
دانشگاه برگزار
شد، بر پایان
همکاری و تمام
ارتباطات این
دانشگاه با
دانشگاههای
رژیم
صهیونیستی
تاکید کردند.
معترضان در
شهر لوند در
جنوب سوئد نیز
مقابل ساختمان
«کاخ سلطنتی»
که دفتر
مدیریت
دانشگاه لوند
در آن قرار
دارد، چادر
برپا کردند.
بیش از هفت
ماه از آغاز
درگیریها در
نواز غزه و
کشتار بیسابقه
مردم غزه به
دست نیروهای
رژیم فاشیست و
اشغالگر
اسرائیل میگذرد.
در طول این
مدت و در کنار
همه ابراز
نگرانیها،
محکوم کردنها،
حمایت از
فلسطین و
اعتراضها در
کشورهای
مختلف دنیا به
نسلکشی رژیم
صهیونیستی در
غزه، این بار
دامنه این اعتراضها
به دانشگاههای
دنیا هم کشیده
شده است.
دانشگاههای
سوئد، همسو با
دانشگاههای
آمریکا،
کانادا،
آلمان، هلند،
سوئیس، فرانسه،
بلژیک و
انگلیس و سایر
کشورها به
صحنه تظاهرات
ضداسرائیلی
تبدیل شده
است.
دانشجویان
معترض
مطالبات
گوناگونی از
جمله قطع
همکاری با شرکتهای
مرتبط با رژیم
صهیونیستی را
خواستار شدهاند.
این تظاهرات
در دانشگاههای
آمریکا در
مقیاس گستردهتری
برگزار میشود.
***
ادبیات
مارکسیستی به
زبان ساده
ومختصر
۲- جنگ و
صــــــلح
برای آنکه
استراتژی
«همزیستی
مسالمتآمیز»
تأثیر خود را
ببخشد و
همکاری شوروی
و آمریکا تأمین
گردد و پایدار
بماند لازم
است از هرگونه
برخوردی میان
این دو دولت
بزرگ، که
احتمالاً به
جنگ میان آن
دو بیانجامد
یا به همکاری
آن دو خللی وارد
آورد، اجتناب
ورزید، و چون
هرگونه جنبش انقلابی
در راه آزادی
از یوغ
بورژوازی
امپریالیستی،
گویا ممکن است
به جنگ میان
این دو قدرت
بزرگ منتهی
شود یا لااقل
به دوستی و
همکاری آنها
لطمه زند، لذا
رویزیونیسم
در یک رشته از
احکام مربوط
به جنگ و صلح
تجدید نظر میکند
و با «نوآوریها»ی
خود میکوشد
تا آتش انقلاب
را خاموش
نماید. این
«نوآوریها» بیشتر
در مسائل
مربوط به سرچشمه
جنگ، خصلت
جنگ و راه
جلوگیری از
جنگ جهانی
است.
الف-
سرچشمه جنگ
«جنگ محصول
جامعه طبقاتی
است و «تا
زمانی که جامعه
به طبقات
تقسیم میشود،
تا زمانی که
استثمار فرد
از فرد وجود
دارد، جنگ
اجتنابناپدیر
است» (لنین).
«مائوتسه
تونگ» این
نکته را چنین
توصیف میکند:
«جنگ که با
پیدایش
مالکیت خصوصی
و طبقات آغازیدن
گرفته است
عالیترین
شکل مبارزه
برای حل
تضادهای
میان طبقات،
ملتها و گروههای
سیاسی است که
به مرحله
معینی از
تکامل رسیده
اند».
سپس
مرحله معینی
از تکامل را
توضیح میدهد:
«وقتی که
سیاست به
مرحله معینی
از تکامل رسید
که نتواند با
وسائل مادی
پیش رود، جنگ
درمیگیرد،
تا موانع را
از سر راه
سیاست بردارد…
وقتی که مانع
رفع و هدف
سیاسی تأمین
گردید، جنگ
نیز پایان میپذیرد،
ولی اگر مانع
به کلی برطرف
نشود، جنگ تا
نیل کامل به
هدف دوام
خواهد یافت …
از اینجهت میتوان
گفت سیاست
جنگی است بدون
خونریزی در
حالی که جنگ
سیاستی است
توأم با
خونریزی».
در
دوران کنونی،
اوضاع
امپریالیسم و
بویژه امپریالیسم
آمریکا
سرچشمه جنگ و
تجاوز است. این
امپریالیسم
است که پیوسته
جنگ بر علیه
کشورهای
سوسیالیستی
را تدارک میبیند
و هر موقع که
امکان یابد
آنها را مورد
تجاوز قرار میدهد.
این
امپریالسم
است که به
خاطر حفظ
منافع و سیطره
خویش با نیروی
اسلحه جنبش
خلقهای جهان
را به خاطر
استقلال و
آزادی سرکوب
میکند. این
بورژوازی
امپریالیستی
و ارتجاعی است
که با زور و
قهر از بروز
انقلاب در
کشورها جلو میگیرد.
حوادثی که طی
سالهای پس از
جنگ در جهان
بوقوع
پیوسته، به
روشنی نشان
میدهند که
جنگ محصول
امپریالیسم و
ارتجاع است.
از
مطالب فوق
چنین برمیآید
که:
اولاً
تا طبقات و
استثمار در
جامعه باقی
است، جنگ را
نمیتوان از
صفحه گیتی
برانداخت.
«لنین» با
صراحت میآموزد:
«پرولتاریا
بر علیه جنگ
مبارزه میکند
و همیشه با
استواری
مبارزه خواهد
کرد، ولی یک
آن هم از یاد
نمیبرد که
برای
برانداختن
جنگ فقط با
محو کامل تقسیم
جامعه به
طبقات امکانپذیر
است».
ثانیا
در شرایط
کنونی،
امپریالیسم و
بویژه امپریالیسم
آمریکا،
برافروزنده
آتش جنگ در
سراسر جهان
است.
«جنگ معاصر
زائیده
امپریالیسم
است» (لنین).
اما
رویزیونیسم
این هر دو حکم
مارکسیستی را
به یکباره به
دست فراموشی میسپرد.
از یک طرف
نمایندگان
امپریالیسم
را صلحجو
جلوه میدهد
و از طرف دیگر
بر آن است که
در شرایط وجود
امپریالیسم و
طبقات و
استثمار میتوان
بشریت را از
هیولای جنگ
رهائی بخشید.
به
اظهارات
رویزیونیستها
گوش کنیم:
«بسیاری از
دولتها و
سران کشورهای
غربی اکنون
هوادار صلح و
همزیستی
مسالمتآمیزاند».
«آیزنهاور»
به اندازه ما
نگران تأمین
صلح است».
اتحاد
شوروی و
اتازونی «میتوانند
دست در دست
یکدیگر در راه
تحکیم صلح به پیش
روند» (خروشچف).
در
مطبوعات
شوروی غالباً
به این مطلب
برمیخوریم
که در شرایط
وجود
امپریالیسم و
استعمار گویا میتوان
دنیائی «بدون
سلاح، بدون
جنگ، بدون
ارتش» ایجاد
کرد و به «خلع
سلاح عمومی و
کامل» نائل
آمد. در دنیای
کنونی گویا
«امکان واقعی
پیدا میشود
که جنگ برای
همیشه از
زندگی جامعه
رخت بربندد».
رویزیونیستهای
فرانسوی، که
در جای پای
همقطاران
شوروی خود گام
برمیدارند،
برآنند که
«آیزنهاور»
«صدیقانه مایل
به حفظ صلح
است».
رویزیونیستهای
ایتالیا چنین میپندارند
که «جنگ در
جامعه بشری
امکانناپذیر
خواهد شد، حتی
اگر
سوسیالیسم در
همه جا پیروز
نگردد».
بدیهی
است هیچیک از
این احکام در
انطباق با مارکسیسم
- لنینیسم
نیست.
***
پرسش و پاسخ
در فیسبوک.
پاسخ به یک
پرسش
پرسش
:با
سلام و تشکر
از نشریاتی که
به بنده ارسال
میکنید. پرسش
من این میباشد:
آیا امکان
اینکه همه
احزاب مشابه،
که خود را
کمونیست میشمارند،
میتوانند
روزی در یک
حزب جمع شوند؟
اگر نه چرا؟ آیا
میتوان
جریاناتی را
که شما آنها
را تجدیدنظرطلب
معرفی میکنید،
کمونیست با
مختصات و
تعاریف
خودشان
نامید؟ اگر نه
چرا! امروز
شوروی وجود ندارد،
چرا نباید همه
این گروهها
حتی در سطح
جهان در یک
حزب متحد
شوند؟ معیاری
که شما تعیین
کردهاید چه
باشد؟آیا فکر
نمیکنید این
پراکندگی به
نفع سرمایهداری
است؟
امضا
تهران- مصطفی
عمرانی
پاسخ: با سلام و
تشکر از نامهتان.
پرسشتان چند
پاسخ طولانی
میطلبد. برای
اینکه مختصر
به پرسشتان
پاسخ دهیم،
ابتدا به
تعریف
«رویزیونیسم»
میپردازیم و
اینکه
کمونیستها
با این پدیده
چرا سر
ناسازگاری
دارند.
از نظر
حزب ما یک کمونیست
انقلابی و
آگاه کسی است
که درک کند
تسلط
رویزیونیسم
در حزب، به
مفهوم تسلط
دشمن طبقاتی،
به مفهوم
انحطاط حزب و
دولت، به مفهوم
انحطاط
سوسیالیسم
است. تاریخ
نشان داده است
با
رویزیونیسم
نمیشود
ساختمان
سوسیالیسم
ساخت. با
رویزیونیسم نمیشود
مبارزه مردم
را رهبری کرد
و انقلاب را
به پیروزی
رساند. رویزیونیستها
متحد کمونیستها
و دوستان آنان
نیستند و نمیتوانند
در یک حزب گرد
آیند. زیرا یک
حزب نمی تواند
دارای دو
ایدئولوژی و
دو چشمانداز
متضاد باشد.
از نظر حزب ما
رویزونیستها
ظاهرا خود را
کمونیست مینامند،
اما عملا دشمن
کمونیستها و
انقلاب
کارگریاند و
جائی در احزاب
کمونیست
انقلابی، که
برای انقلاب
سوسیالیستی
مبارزه می
کنند، نمیتوانند
داشته باشند.
نمیشود با
برچسبهای
مضحکی نظیر
«سوسیالیسم
واقعا موجود»،
«سوسیالیسم
نوع چینی»،
«سوسیالیسم
عربی»،
«سوسیالیسم
بولیواری» و...
ماهیت
سوسیالیسم را
به مصداق «همینه
که هست» تحریف
کرد و به خورد
طبقه کارگر
داد. چنین امری
حتی با نیت
خوب نیز نتیجهای
جز شکست
نخواهد داشت.
«استالین»
پیامدهای
نابودی
جمهوری شوروی
را برای اوضاع
سیاسی جهان
جمعبندی کرد
و پیشگوئی
نمود در شرایط
پیروزی
سرمایهداری
بر
سوسیالیسم،
پیروزی
رویزیونیسم
بر لنینیسم چه
فاجعه
خوفناکی میتواند
پدید آید و چه
هوای مسمومی
میتواند فضا
را پُر کند. وی
ابراز داشت:
«پیامدهای
درهمشکستن
جمهوری شوروی
توسط سرمایه
چه میتواند
باشد؟
دوران
سیاهترین
ارتجاع بر
تارک همه
ممالک سرمایهداری
و مستعمرات
فرو میریزد،
طبقه کارگر و
خلقهای تحت
ستم به بردگی
کامل کشیده میشوند
و مواضع
کمونیسم
جهانی نابود
میشود» (آثار
استالین جلد
نهم، صفحه 29
چاپ آلمانی). و
ما امروز
مشترکا
شاهدیم که
چنین چرخش
سیاسی در حزب
و دولت اتحاد
شوروی توسط
ریزیونیستها
چه فجایع و
سرخوردگی در
جهان آفریده
است.
«استالین»
در تما م
دوران زندگی
پرافتخارش،
با اصولیت
تمام، با تمام
این افکار
پوسیده
مبارزه نمود و
با الهام از
«لنین» میگفت
که «هرگز از
چیز خُرد چشم
نپوشید که از
خُرد است که
کلان برمیخیزد».
«استالین» به
ایده
مارکسیسم و
تکامل آن به
لنینیسم
وفادار ماند.
حمایت از
«استالین» و
تجلیل از وی،
حمایت از
لنینیسم، حمایت
از حزبیت
طبقاتی،
دیکتاتوری
پرولتاریا و
انقلاب
قهرآمیز
پرولتاریائی،
پذیرش اصل مبارزه
طبقاتی، نفی
پارلمانتاریسم
بورژوائی است.
حمایت از
«استالین»
یعنی پذیرش
این واقعیت که
جنگطلبی در
سرشت
امپریالیسم
نهفته است و
مبارزه با
امپریالیسم و
فاشیسم،
مبارزه با همه
گونه
انحرافات
رویزیونیستی
«چپ» و راست برای
کمونیستها
جنبه حیاتی
دارد. در غیر
این صورت
حمایت از «استالین»
و یا
سوسیالیسم در
شکل عام چک بیمحل
است تا عدهای
صورت خود را
سرخ نگهدارند
و به آنها
امکان دهد
رویزیونیسم
را در پشت
خرقه «اعاده
حیثیت از
استالین» بپوشانند
و بر ضد طبقه
کارگر و خلقهای
جهان دسیسه
بچینند. به
همین جهت
رویزیونیسم
دشمن خطرناک
کمونیستهاست
و باید با وی
مبارزه بیامان
نمود.
عدهای
نیز در شکل
دیگری با
تمسخر به
اندیشههای
«استالین»
نظریات «حزب
کمونیست
کارگری»، تحت
رهبری «منصور
حکمت» را، که
ملقمهﺍﻯ از
لیبرالیسم،
تروتسکیسم،
اکونومیسم و
رویزیونیسم
بود، به
البسهﻯ
«مدرنیسم»
آراسته و با
مفاهیم
غیرطبقاتی به
خورد جنبش
کمونیستی
ایران داده
است. تحولات
درون این حزب
نشان میدهند
که به شدت از
صهیونیستﻫﺎﻯ
اسرائیلی
حمایت کرده،
دشمن لنینیسم
بوده و در
کنار امپریالیسم
«مدرن»
ایستادهﺍند.
آنها مُبلغ
همهﻯ نظریهﻫﺎﻯ
استعمارجویانه
و تسلط
طلبانهﻯ امپریالیستﻫﺎ
و
صهیونیستﻫﺎ
در جهان هستند
تا راه آنها
را برای جهانی
کردن سرمایه و
رفع موانع سر
راه آنها
هموار کنند.
ما
تلاش کردهﺍیم
نقش این جریان
مخرب و ناسالم
را در
عرصهﻫﺎﻯ ایدئولوژیک،
سیاسی و
سازمانی برای
خوانندگان نشریات
«توفان» روشن
سازیم و توجه
آنها را به منابع
مالی این
جریان و
همکاری عملی
آنها با صهیونیستﻫﺎ
و مبارزه تحت
نام مبارزه با
«اسلام سیاسی»
جلب کنیم. این
جریان با
تبلیغ وطنفروشی
از تجاوز
امپریالیستﻫﺎ،
که آنها را مظهر
«مدرنیسم»
جامیزند، به
ممالک جهان
حمایت میکند
و در جبههﻯ
بزرگ مبارزهﻯ
خلقﻫﺎ برای
کسب و استقلال
ملی در کنار
امپریالیستﻫﺎ
و صهیونیسم
بینﺍلملل
ایستاده است.
افشاء
این جریان
ناسالم برای
رشد جنبش
کمونیستی
ایران ضروری
است. حزب ما
نخستین تشکلی
است که کالبد
این جریان
مدعی پذیرش
کمونیسم را تشریح
کرد و ماهیت
ارتجاعی و
تئوریﻫﺎﻯ
لیبرالی و
غیرطبقاتی
آنها را که با
پوشش کمونیسم
تبلیغ میشد،
برملا ساخت.
حمایت بسیاری
از کمونیستﻫﺎﻯ
ایرانی، که با
ما مکاتبه
کردند و از مبارزهﻯ
ما در این
زمینه
سپاسگزاری
نمودند، حاکی
از نقش مثبتی
است که این
نوشتهﻫﺎﻯ
انتقادی،
ایفاء
کردهﺍند.
امروز دیگر
مبارزه با ماهیت
نظریات این
عده ،که در
اثر مبارزهﻯ
حزب ما تشریح
و شناخته شده
است، همراه با
دشواری نیست.
در اثر این
مبارزه این
جریان ناسالم
به بخشﻫﺎﻯ
گوناگون
تجزیه شده
است. حزب ما
امیدوار است
که روند این
تجزیه به سمتی
برود که عناصر
سالم و مبارز
آنها از
هستهﻯ فاسد و
ناسالمی که در
کنار
امپریالیسم،
صهیونیسم و
ارتجاع ایستاده
است جدا شوند.
جمعآوری و
انتشار این
مطالب در دو
جلد، که در
مجموع 700 صفحه
است، ناشی از
خواست بسیاری
از خوانندگان
و کمونیستﻫﺎﻯ
صادقی بود که
میخواستند
همیشه به سلاح
مبارزه با این
تفکرات امپریالیسم
صهیونیستی
مسلح باشند و
آنها را در
همهﻯ عرصهﻫﺎ
افشاء نمایند.
ما به خواست
این دوستان به
این وسیله
پاسخ مثبت میدهیم.
امیدواریم
شما نیز با
مطالعه این
اسناد پاسختان
را در شناخت
از این جریان
ناسالم و
مقوله رویزیونیسم
و مبارزه برای
پاکیزگی
مارکسیسم -
لنینیسم
دریافت کرده
باشید. ایکاش
در دنیائی
زندگی میکردیم
که نه از
طبقات و
استثمار خبری
بود و نه این
همه تشت فکری
و این همه
احزاب
رنگارنگ و
نیازی به چنین
مبارزهای
برای روشن
کردن سره از
ناسره نبود.
از این منظر
امکان وحدت
احزاب در یک
حزب واحد بدون
روشن کردن
خطوط اصلی
ایدئولوژیک
غیرممکن است.
وحدت با تکیه
به لنینیسم و
احترام به دستآوردهای
جنبش
کمونیستی و
مبارزه بیامان
در عرصه نظری
و عملی ممکن
خواهد شد.
آنچه موجب
پراکندگی در
جنبش گردید،
خیانت رویزیونیستها
در شوروی و
چین است که
سبب شکست
سوسیالیسم و برگشت
به عقب گردید.
برایتان
آرزوی موفقیت
داریم.
***
پاسخ
به یک پرسش در
کانال تلگرام
پرسش: با
درود،و خسته
نباشید
سئوالی داشتم
در مورد نقش
ورزشکاران
ایرانی در
مسابقات
جهانی و سوء
استفاده رژیم
از مدالهای
پیروزی این
جوانان. شاید
حزب شما تنها
جریان چپی است
که از تیمهای
ملی ورزشی
حمایت میکند.
فکر نمیکنید
پیروزیهای
ورزشی و کسب
مدالهای
ورزشکاران ایرانی
در مسابقات
جهانی در
آسیا، و یا المپیک
به نفع جمهوری
اسلامی است.
آیا بهتر نیست
ورزشکاران
ایرانی اگر
عرق ملی دارند
از شرکت در
مسابقات سر
بازنند تا از
این طریق مانع
سوء استفاده
رژیم از
ورزشکاران
شود؟
با تشکر.
حیدر- استکهلم
پاسخ:دوست عزیز،
به باور حزب
ما هر پیروزی
و موفقیت
ورزشی، علمی و
هنری دستاورد
مردم ایران
است و نگاه
منفی و تحقیر
آمیز بدان
بنفع رژیم
جمهوری
اسلامی
است.کسانیکه
به غرورملی و
افتخارات ملی
اعتقادی
ندارند، عرق
ملی و میهندوستی
هم ندارند و
با فرهنگ و
تاریخ و
روحیات مردمشان
بیگانهاند و
جز این نیز
نمیتواند
باشد. حال به
گوشه ای از
این پرت و بلا
گوئیها توجه
کنید:
«مشکلی
که در این
رابطه هست،
تبلیغات
گسترده رژیم
ایران و بهرهبرداری
از آن از نظر
روانی است : ما
میدانیم که از
نظر روانی
برای مردم یک
تاثیر خاص خود
را دارد و
احساس ملی را
در آنها زنده
میکند که
باعث بهرهبرداری
جمهور ی
اسلامی است.
کافی است که
تبلیغات
تلویزیونی
رژیم ایران را
در این مورد
دید. باید گفت
که این نوع
پیروزیها
مثل یک کارد
دو سره تیز
عمل میکند و
باید دید که
نتیجه این
پیروزی برای
مردم و رژیم،
که دشمن
آنهاست چیست؟
باید دانست که
از نظر روانی
رژیم بهرهبرداری
نقدی آن را میکند
و این یک موضع
گیری را برای
اپوزیسیون
ایرانی سخت میکند،
به ویژه که
ورزشکاران
بایستی پرچم
نجس جمهوری
اسلامی را
برداشته و با
آن دور افتخار
بزنند ! وسرود
ننگین جمهوی
اسلامی را
برایش بنوازند......
این «غرور ملی»
را چه کسی به
جیب میزند
نقد!».
میبینید
برخیها با
نام ایران و
غرور ملی و
اساسا شرکت
ورزشکاران در
این میادین
مشکل دارند و
اگر روزی ایران
را در عرصه
ورزشی تحریم
نمایند، این
چپ اندر قیچییهای
سوپر انقلابی
به رقص و
پایکوبی میپردازند.
این جماعت
تخیلات و ذهنیتهای
خود را جای
واقعیتهای
عینی مینشاند
و نمیفهمد و
نمیخواهد
بفهمد که
.شرکت درعرصه
ورزشی و در
میادین بینالمللی
به معنای
پذیرش مدیرت
ورزشی جمهوری
اسلامی،
خواندن سرود
رسمی کشور،
برافراشتن پرچم
رسمی کشور،
ملاقات با
سران بلند
پایه رژیم و
قبول مقررات
نظام حاکم
است. همانطور
که در آمریکا
و ترکیه و آلمان،
کلمبیا،
برزیل، کره،
روسیه، اردن،
مصر، گامبیا و
اندونزی و
تایلند و
استرالیا و شیلی
اوروگوئه ... ...
نیز چنین است
.علاوه بر این
باید به سوء
استفادههای
تبلیغاتی
رژیم و فشار و
کنترل بر
بازیکنان را
نیز در نظر گرفت.
تازه اگر
جامعه جهانی
ورزش، که تحت
کنترل ممالک
قدرتمند جهان
هست و به
تحریم کاروانهای
ورزشی ایران
متوسل نشود،،
هممیهنان
ورزشکار ما میتوانند
با امکانات
ضعیف و تحت
فشار و استرس
روحی و روانی
به میدان
آیند. این
فرقههای چپ
اندرقیچی
بدون در نظر
گرفتن این
شرایط
ناهنجار و
سیاست سرکوب
مافیای ورزشی
حاکم برای
جوانان ما
نسخه میپیچند
که چرا برخورد
انقلابی
نکرده و تف به
صورت «حسن
روحانی» و «سید
علی خامنهای»
نریختهاند
ودست رد به
سینه سازمان
اطلاعات
اسلامی نزدهاند
و مدالهای
خود را بر
سرشان
نکوبیده اند
.....لاغیر
اینان بجای
حمایت از
ورزشکاران و
هنرمندان و دانشمندان
ایران، که در
سختترین
شرایط
اجتماعی به
فعالیت مشغولاند
و قهرمان میشوند،
آنها را مورد
توهین و حمله
قرار میدهند
که چر«ا
انقلابی» و
رادیکال
برخورد نکردهاند.
بجای حمله به
رژیم و نقد
سیاستهای
ارتجاعی او در
سرکوب علم و
خرد و
اندیشه.ورزشکاران
ایران را مورد
توهین و تمسخر
میگیرند و به
نفی پیروزیهایشان
میپردازند.
حرف دل یک
عده این است
که ورزشکاران
ایران نباید
تحت رهبری
نظام ارتجاعی
جمهوری
اسلامی در میادین
رقباتهای
ورزشی حضور
یابند، زیرا
رژیم از آنها
به نفع خود
بهرهبرداری
سیاسی میکند.
پس اساسا
تحریم ورزشی
ایران
میتواند امرمثبتی
باشد زیرا
مانع سو
استفادههای
سیاسی رژیم میشود!!
نتیجه چنین
استدلالات
سطحی جز این
نمیباشد که
در دام توطئههای
امپریالیستی
بر علیه
میهنمان
درغلتیم.برایتان
موفقیت
آرزومندیم.
یاد وخاطره
رفیق فریدون
منتقمی گرامی
و راهش پررهرو
باد!