سرنگونی
شعاره
سر
میشکنه تا وقتی سر داره
هیچ کس باور نمی کرد
که جنبش اعتراضی نسبت به تقلب بی شرمانه و توهین آمیز در
انتخابات توسط روحانیت متقی و پرهیزکار تا به این حد
دامنه و اوج پیدا کند. حتی رژیم جمهوری اسلامی
نیز که خود را از قبل برای چنین شرایطی آماده کرده
بود تا صدای اعتراضات را در نطفه خفه کند غافلگیر شد و با شگفتی
ناظر اوجگیری جنبش بود. میلیونها ایرانی جان
به لب رسیده در بزرگترین شهرهای ایران به خیابانها
ریختند و در خواست کردند که در چارچوب نظام جمهوری اسلامی
یک رژیم انسانی برقرار شود و مردم به عنوان انسان به حساب
آیند و تنها آماری برای تقویت مشروعیت نظام به حساب
نیایند. رژیم که از ترس تحریم انتخابات و دور ماندن مردم
از صندوقهای رای و بی اعتباری در جهان و ایران بر
طبل شرکت در انتخابات می کوبید و انواع و اقسام شگردها را به کار
می برد تا تنور انتخاباتی را گرم نگاه دارد و مردم را به پای
صندوقهای رای بکشاند باور نمی کرد که در این مردم احساس “طلبکاری“
ایجاد نماید. کسی که رای داده حالا حساب پس می
خواهد و رژیم جمهوری اسلامی حاضر نبود حساب پس دهد و می خواست رای مردم را ملا خور
کند. این مفت خوری در گلویش گیر کرد. آنها فورا دست بکار
شده و تبلیغ کردند که 80 در صد در انتخابات شرکت کرده اند که در جهان
بی نظیر است و این نشانه آن است که رژیم جمهوری
اسلامی مشروعیت دارد. رژیم با این کار خویش برنامه
نخست تبلیغاتی خویش را اجراء کرد ولی حضور مردم در
خیابانها که مشروعیت رای خویش را در خطر می
دیدند مشت محکمی به دهان حاکمیت اسلامی شد. سران
رژیم از همان روز نخست تصمیم گرفته بودند به هر قیمتی
مقاومت کنند. دلایل آنها در این محاسبه چنین بود:
جنبش مردم از نظر
سیاسی دورنما ندارد و نمی دانند چه می خواهد و به کجا
می رود و یا باید برود.
جنبش مردم سازماندهی ندارد
سر در گم است و به صورت خودجوش و با ابتکار عمل فردی و یا گروهی
سازمان می یابد. این وضع نمی تواند ادمه یابد و
تداوم داشته باشد.
بعلت همین سردرگمی
شعارهای مطروحه در ابتدای کار نیز تا حدی مسخره و سردرگم
کننده است. شعارها مقطعی و بی دورنماست.
رای مرا پس بده بیشتر
جنبه شوخی و سردرگمی دارد و بدرد دارو دسته سازمان فدائیان اکثریت و حزب توده می خورد تا بدرد مردم ایران و
بدرد یک خط مشی روشن برای حرکت به پیش. این شعار نه
راه گشاست و نه هدفی را به مردم برای دستیابی نشان
می دهد. تکلیف میلیونها مردمی که در اعتراض به
تقلبی بودن این انتخابات از همان بدو امر در آن شرکت نکردند و آنرا
تحریم کردند و اساسا رای نداده اند چه می شود؟ چگونه رای
نداده را پس بگیرند؟!.
آنکس که قواعد بازی را
می پذیرد و می پذیرد که انتصابات اولیه توسط
شورای نگهبان در تائید صلاحیت واجدین شرایط عمل
درست و بجائی بوده است و بر این اقدام توهین آمیز و ضد
دموکراتیک شورای نگهبان با فرا خوانی به شرکت در انتخابات صحه
می گذارد حالا نمی تواند از نیمه کار دبه در آورده و فقط نصف
عملیات تقلبی رژیم را مخدوش ارزیابی کند. این
نوع برخورد در جبهه مردم شکاف ایجاد می کند و صف تحریم کنندگان
انتخابات را از صف شرکت کنندگان در انتخابات که فریب دستگاه و
سازمانهای سیاسی خیانتکاری را خورده بودند جدا
می سازد.
بخش بزرگی از مردم بهر
دلیل به قواعد بازی رژیم جمهوری اسلامی تن در داده
اند و طبیعتا باید در چارچوب همان قواعد رفتار کنند و گرنه متهم به
نقض قوانین “دموکراتیک“ می شوند و دستشان از نظر
سیاسی برای تبلیغات خالی است.
رهبران جنبش خودشان بخشی از
همین رژیم سرکوب اند و از همان روزهای نخست انقلاب در سرکوب
مردم باندازه کافی دست داشته و چماق بدست تربیت کرده و در مقامات
بالای رژیم بوده اند. آنها از نظر شورای نگهبان آدمهای “صالحی“
هستند و ولایت فقیه را پذیرفته و وفاداری خویش را
به نظام اعلام داشته اند. آنها می خواهند در چارچوب نظام بمانند و هرگز
خواهان تغییر و سرنگونی نظام جمهوری اسلامی
نیستند. در صورت تغییر رژیم، مردم همین آقای
موسوی را به علت جنایتهایش محاکمه خواهند کرد.
البته شعارهای مردم روز به
روز در نتیجه سرکوب رژیم، بی توجهی به خواست مردم و گردن
کلفتی ارتقاء یافت و مردم را به این نتیجه رسانید
که این رژیم اصلاح پذیر نیست و باید بساط این
رژیم را جمع کرد. این رژیم حتی در اثر ضعف درونی
خویش قادر نیست اصلاحات پیشنهادی خودیها را
نیز بپذیرد. زیرا می ترسد اقدام به هر اصلاحی در
جام بلورین حاکمیت ترک ایجاد کند که هرگز نشود در آینده
آن را بند زد.
مردم می دیدند که شعار
رای ما را پس بده با تمسخر حاکمیت روبرو شد. خامنه ای گفت که
رای داده شده پس گرفته نمی شود. انتخابات قانونی بوده و در
این انتخابات آقای احمدی نژاد اکثریت آراء را کسب کرده و
پیروز شده اند. مردم باید به رای اکثریت احترام بگذارند.
وی افزود که بهیچوجه تسلیم فشار خیابان نمی شود و
به نفع یک جناح علیه جناح دیگر موضع گرفت. بعد از آن
شورای نگهبان به این گفته خامنه ای صحه گذارد و شمارش
صندوقهای دستخورده نیز نشان داد که احمدی نژاد پیروز شده
است.
معترضین تمام آن امکانات
قانونی را که در چارچوب نظام جمهوری اسلامی در دست داشتند تا در
نتیجه انتخابات تاثیر بگذارند به کار گرفتند و بی ثمری
آنرا دیدند. کفگیر آنها به ته دیگ خورده بود.
جنبش اعتراضی بی
رهبری و یا تحت تاثیر رهبری سازشکار دست بدامان خامنه
ای شده بود. خطابش ارگانهای رژیم بود. رژیمی که خود
مسئولیت مستقیم سرکوبها و آدمکشیها را داشت. این خوش
خیالی را عده ای با “ترس از انقلاب“، “پرهیز از خشونت“،
توجیه می کردند که معنی دیگری نداشت که بدون
آمادگی، بدون شناخت ماهیت این رژیم ضد انسانی با
سینه های باز به استقبال گلوله برویم. طراحان این شعارها
از انجام یک انقلاب بعدی که تنها می تواند مسئله کسب قدرت را
برای طبقه کارگر مطرح کند می ترسند. آنها می ترسند که فرهنگ
انقلاب قهرآمیز را در مردم زنده کنند. آنها می ترسند که مردم درک کنند
که زور قابله زمان و تاریخ است و قهر هرگز نمی تواند در انحصار طبقه
حاکمه باشد. توده مردم نیز باید درک کنند که بدون قهر انقلاب یک
تحول عمیق انقلابی ممکن نیست. با این درک است که ارتش
مردم آمادگی مقاومت و جنگ پیدا می کند. با روحیه
پذیرش شکست نمی توان به جبهه رفت. طرحان این شعار ها می
خواهند جنبش مردم را در مجاری سازش و همدستی با رژیم و در
بهترین حالت آن در مجاری گشایش راههای
لیبرالی مشکلات هدایت کنند. آنها از مردمی که با
روحیه “خشونت“ و انقلابی بار آمده اند می ترسند. آنها
ترجیح می دهند مردم کشته شوند تا بکشند و این جنایت را با
تئوریهای “جامعه مدنی“ و “انسانیت“ توجیه می
کنند. انسانیت آنها خیابان یک طرفه است. جوازی است تا
طبقه حاکمه مردم بی سلاح را بکشد. برای آنها اجساد مردم بیشتر
به مصلحت برای زد و بند است تا زنده پر شور و انقلابی آنها. انقلاب
اگر بگیرد طبیعتا مرزی برای توقف تا تمام
بیعدالتیها را بزداید نمی شناسد. لیبرالهای
مذهبی طبیعتا خواهان رفع همه بی عدالیتها نیستند و
به این جهت از همان بدو امر خواهان مهار طغیان مردم اند.
ولی در همین مدت مردم
در تجربه عملی خویش پی بردند که شعار مسخره “رای مرا پس
بده“ و یا “ابطال انتخابات“، “شمارش مجددا آراء“ تائید
وضعیتی است که تا کنون بوده است. آنها باید شعارهای
خویش را به سطوح دیگری ارتقاء دهند. مرگ بر دیکتاتور، مرگ
بر خامنه ای و سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی
گامهای جدیدی است که مردم را به سوی اقدامات راه گشا
می کشاند و منازعه را از کادر دعوای جناحهای حاکمیت بدر می
آورد. نیروهای آگاه باید بر این روند تکیه کنند،
راه درست را به مردم نشان دهند و در این راستا شعارها را ارتقاء دهند و در
مردم آمادگی ایجاد کنند. رفتن احمدی نژاد و خامنه ای مشکل
گشا نیست، رفسنجانی، مصباح یزدی، محسنی اژه
ای، خاتمی، میر حسین موسوی نیز باید بروند.
مردم باید به روزهای نخست انقلاب برگردند و دستآوردهای انقلاب
شکوهمند بهمن را ارتقاء دهند و کامل نمایند.
نقل
از توفان ارگان مرکزی حزب کارایران شماره 113 مرداد ماه 1388
toufan@toufan.org
www.toufan.org