راه پیمایی 22 بهمن:

 شفافتر شدن مرز دوست و دشمن

 

 جنبش 22 خرداد بیان خشم فروخفته ملتی بود که در 22 بهمن نتوانست در اثر دسیسه و تشدید سرکوب روحانیت ارتجاعی حاکم ازیک سو و سیاستهای سازشکارانه، تاکتیکهای نادرست، بی دورنمائی سیاسی جناح بورژوا مذهبی اصلاح طلب به خواستهای خویش در افشاء بیشتر رژیم، بی اعتباری وی دسترسی پیدا کند. تاکتیک سازشکارانه به هرز رفتن نیروی انقلابی مردمی منجر شد.

اسلام و یا هر مذهب دیگری برای مردم ارزشی قایل نیست. این مردم نیستند که تصمیم گیرنده اصلی اند این خدا و نمایندگان زمینی وی هستند که برای مردم سرنوشت تعیین می کنند و برای آنها تصمیم می گیرند. تائید این احکام به مفهوم تائید اسلامیت رژیم بود. صفت جمهوری از همان روز نخست با صفت اسلامیت در تناقض بود و هست. جنبش 22 خرداد متکی بر این جمهوریت و هواداری از تداوم انقلاب بهمن است. مردم خواهان جمهوری ایرانی هستند. که هم نافی سلطنت و هم نافی اسلامیت و هم نافی دخالت اجانب در ایران است. از منظر ذهنیت مردم، انقلاب 22 بهمن باید در تکامل خود اسلامیت را به منزله امر دولتی بزداید و آنرا به مسئله خصوصی افراد بدل کند. اینکه چه کسی تمایل دارد بعد از مرگش به بهشت برود و با روحانیت محشور شود و چه کسی می خواهد به جهنم برود و در آتش جهنم بسوزد تا بمیرد و به جهنم بعدی رود مسئله ای است که بخودش مربوط است. امر مذهبی یک امر وجدانی و شخصی افراد است و نمی تواند ابزار اعمال نفوذ حکومتی گردد.

ولی مدعیان رهبری جنبش 22 خرداد مسئله را چنین نمی دیدند. آنها در عرصه اختلافات “خانوادگی“ خویش با جناح مسلط حاکمیت بر سر نحوه حکومت و تقسیم غنایم به نیروی مردم نیاز داشتند تا از اسلحه مردم برای پیشبرد اهداف خویش استفاده کنند و جناح رهبری و جناح مسلط را با نشان دادن نیروی مردم به مصالحه باز دارند. آنها حکومت مافیائی را بدرستی خطری کشنده برای ایران و اسلام می دانند و از این جهت نمی توان بر آنها ایرادی گرفت. آنها امید داشتند که وقتی میلیونها انسان به خیابان آمدند جناح مسلط جا بخورد و فورا آماده دادن امتیاز شود. جناح رهبری مافیائی بسیار “واقعبیانه“ رفتار کرد. حاکمیت می دانست که اصلاح طلبان ناچارند تنها در چارچوب حفظ تمامیت رژیم جمهوری اسلامی فعالیت کنند. حد پیشروی آنها تا جائی است که خطری تمامیت و کلیت رژیم را تهدید نکند. سقف خواستهای اصلاح طلبان روشن بود. آنها نمی توانستند خواستهای خویش را اتقاء دهند و به آن نیز اساسا فکر هم نکرده بودند. کسب قدرت سیاسی در دستور کار آنها به علت ماهیت و سیاستشان قرار نداشت. اصلاح طلبی یعنی اینکه به تمامیت رژیم دستی زده نشود و فقط رژیم را قدری آرایش کنیم. رهبران جنبش 22 خرداد با این درک به مبارزه می آمدند و دستشان از همان روز نخست برای رهبر رو بود و برای مردم بسته بود.

شعار “مسخره رای ما را پس بده“ شعاری بود که میلیونها هموطنان ما را که حاضر نشده بودند مشروعیت این رژیم جنایتکار را برسمیت بشناسند و در انتخابات شرکت کنند و آنرا تحریم کرده بودند از مبارزه با رژیم منع می شدند. معترضین سبز نخست خط تمایزی میان خویش و مخالفین سرسخت رژیم کشیدند و جبهه خویش را تضعیف کردند. خامنه ای به فوریت به ضعیف بودن این شعار و نتایج قابل محاسبه آن پی برد و اعلام کرد ما رای کسی را پس نمی دهیم چون انتخابات با صحت برگزار شده است و هرکس به خانه های خویش نرود هدفش دیگر اعتراض به تقلب در انتخاباتی که تحقیقات صحت انجام آنرا تائید کرده است نیست، بلکه می خواهد نظام را سرنگون کند. این حرف بی خردانه نبود. این حرف جنبش را خفه می کرد و می گفت این گوی و این میدان حال خودتان تکلیفتان را روشن کنید. اصلاح طلبان صف خویش را از صف ساختار شکنان جدا کنند. خامنه ای می خواست بدون دادن امتیاز اصلاح طلبان را خفه کند و آنها را در مقابل تصمیم میان خواست سرنگونی رژیم و دوری از ساختارشکنان و نزدیکی به احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهورقانونی ایران قرار دهد.

رهبران اصلاح طلب، موسوی و کروبی و سایرین راه دیگری نداشتند. یا باید رهبری را که نماینده خدا و ولی فقیه است رد می کردند و قانون اساسی جمهوری اسلامی را به زیر پرسش می بردند و یا باید راهی برای سازش و فرستادن مردم به خانه هایشان می یافتند.

تسلیم ناپذیری مردم، آمادگی فداکاری آنها تا برای آزادی و دموکراسی بهای جان خویش را بدهند باعث شد که رژیم از همه ابزار سرکوب خویش در مقابل مقاومت غیر قابل انتظار مردم استفاده کند و این امر حیثیت نظام را در مجموع خود از بین برد. رژیم جمهوری اسلامی رژیمی است که نه تنها دستهایش غرقه در خون است قلبهای مردم نیز از دست این رژیم غرقه در خون است و دامنه سرکوبگری و بی قانونی و وحشیگری بی حساب این رژیم اسلامی به جائی رسید که پای آقازاده ها و فرزندان همدستان و همکاران و مریدان رژیم را نیز به میدان کشید. این عکس العمل ولی فقیه را، مردم با شعار مرگ بر دیکتاتور ولی فقیه و خامنه ای پاسخ گفتند و نشان دادند که کسی برای نماینده خدا بر روی زمین تره ای هم خورد نمی کند.

مقابله به مثل مردم، اوج جنبش دموکراتیک، گسترش آن در شهرهای بزرگ، رژیم را بهراس واداشت و مقاومت مردم که قهر را با قهر پاسخ داده و در روزهای عاشورا آمادگی مقاومت خویش را نشان دادند، خامنه ای و رهبران اصلاح طلب را بر آن داشت تا فکر چاره ای کنند و تا کنترل به تمامی از دست آنها خارج نشده است به تکاپو افتند. آنها از 22 بهمن سالگرد انقلاب ایران می ترسیدند که مردم به خیابانها آیند و بخواهند این روز تاریخی و بزرگ را به روز عزای جمهوری اسلامی بدل کنند. رژیم از حضور مردم در صحنه می ترسید و می خواست کاری کند که تا در 22 بهمن “آرامش“ به ایران برگردد. اعدام های دستجمعی، وادار کردن رهبران اصلاح طلب به اظهار ندامت و عقب نشینی. اعتراف ضمنی و علنی آنها که احمدی نژاد رئیس جمهورقانونی است و آنها نظام جمهوری اسلامی، قانون اساسی و ولایت فقیه را قبول دارند، نشانه از بن بستی است که از همان آغاز آنها در آن گرفتار آمدند. یا باید شعارها و خواستها را تا سرنگونی کامل رژیم جمهوری اسلامی ادامه می دادند و مردم را برای این سرنگونی بسیج می کردند و یا اینکه باید در مرحله ای باین سازش تن در می دادند. رفسنجانی محلل قضیه بود و تلاش می کرد که این سازش را در پشت پرده سراندازد.

اینکه در پشت پرده چقدر امتیاز به جناح رفسنجانی داده شده است هنوز معلوم نیست. هر امتیازی نیز وابسته به قدرت است. تضمین وعده ها نیز به قدرت وابسته است. در غیر این صورت اگر تضمینی وجود نداشته باشد می توان در سیاست هر وعده ای را پس از ریختن آب از آسیاب، برف دیروز تلقی کرد و زیرش زد. موسوی و کروبی هر کدام بنحوی وفاداری خویش را به کل نظام اعلام کرده و آنرا در لفافه ای از انتقادات دلخوشکنک برای مردم پیچیده اند. حرف آخر آنها این است که باید پاره ای از خواستهای مردم را برآورده کرد. از آنها دلجوئی کرد و عده ای از عوامل سرکوب را قربانی کرد تا کل رژیم نجات یابد. حتی سخن از این می رود که احمدی نژاد بعد از دو سال از قدرت کناره گیری کند و اصلاح طلبان بر سر کار آیند. اینکه در پشت پرده چه بده و بستانهائی صورت گرفته معلوم نیست ولی موضعگیریهای اصلاح طلبان از سازشهای عمیق گفتگو می کند. هر دو جناح از این ببعد هرکدام به نحوی تلاش می کنند تا مبارزه مردم را سرکوب کنند. یکی رسما و علنا بنام نامی خدا و دیگری با پنبه از مردم می خواهند که در خانه های خود بمانند و بیرون نیایند تا آلت دست کسانی قرار بگیرند که از آن طرف مرز آمده اند!!. اصلاح طلبان از مردم می خواهند که شعارهای ساختارشکنانه ندهند به خشونت متوسل نشوند و تندروی را بکنار بگذارند. این خواستها از خواسته بعدی که از مردم بخواهد تند روان و خشونت طلبان را بدست بسیجی ها بدهند زیاد دور نیست.     

در واقع رهبران اصلاح طلب جنبش سبز قبل از سالگرد انقلاب بهمن یکی بعد از دیگری تسلیم شدند. مسئله تسلیم این رهبران یک امر زمانی بود دیر یا زود داشت، سوخت و سوز نداشت و زودتر از همه محسن رضائی آنرا فهمید و خود را کنار کشید. اینکه این رهبران تا به این حد به میدان آمدند و خود را کشان کشان بدنبال مردم روانه کردند خود باندازه کافی شگفت برانگیز است ولی این رهبران فقط به اجبار بدنبال جنبشی که هرگز فکر نمی کردند تا باین حد کش پیدا کند و تعمیق شود روانه شدند. آنها در حقیقت بدنبال جنبش کشیده شدند و از عقب گریبان جنبش را چسبیدند که بیشتر به جلو نرود. آنها از پس جنبش روانه شدند تا نگذارند خواستنهای این جنبش از حد مجاز تجاوز کند و تمامیت نظام را به زیر پرسش ببرد. البته خود رهبران اصلاح طلب مدعی اند که بر سر اصول خود ایستاده اند و به تقلبی بودن انتخابات هنوز هم اعتقاد دارند، آنها هنوز هم اعتقاد دارند که رئیس جمهور مملکت قلابی است و سپس برسمیت شناختن احمدی نژاد را به عنوان رئیس جمهور با این استدلال توجیه می کنند که ایشان مورد تائید ولی فقیه اند و یا اینکه در هر صورت باید شخص ایشان نسبت به حوادث اخیر پاسخگو باشند چون رسما ایشان و حاکمیت احمدی نژاد را شخص مسئول برسمیت شناخته اند. اگر ما از احمدی نژاد می طلبیم که نسبت به این جنایات پاسخگو باشد منظورمان برسمیت شناختن ایشان نیست. ما با تعهدی که نسبت به مردم کرده ایم پایبندیم. البته ما از همان روز نخست گفته ایم که هوادار نظام جمهوری اسلامی هستیم و با خواستهای ساختارشکنانه مخالفیم.

سخنان کروبی که پسرش را جلو انداخته و میرحسین موسوی که زهرا رهنورد همسرش را جلو انداخته گواه عقب نشینی “پیروزمندانه“ است. رژیم جمهوری اسلامی برای شکستن روحیه مردم و آمادگی فداکاری آنها با تاکتیک حساب شده، با برنامه ریزی دقیق با فشارهای فیزیکی و روانی و تبلیغاتی از خارج این رهبران اصلاح طلب را به جائی رسانید که آنها ناچار به توبه شدند و ساختار نظام و تمامیت رژیم جمهوری اسلامی را پذیرفتند. آنها قانون اساسی را پذیرفتند و از شعارهای تند و ساختارشکنانه مردم تبری جستند. آنها با این اعترافات در وضعیتی قرار گرفتند که راه پیشرفت جنبش را بستند و حد آنرا به همه نشان دادند. سیاست آنها جلوگیری از تعرض جنبش بود و سیل مبارزه عظیم مردم را به کوچه بن بست کشاندند. خودشان نیز اینک سردرگم اند. اینکه در انتخابات تقلب شده و رای ما را پس بده، دیگر متعلق به دیروز است. ولی فقیه عکس آنرا گفته و صحت انتخابات را تصدیق کرده است و از رهبران اصلاح طلب خواسته که اگر ریگی در کفش ندارند به خانه های خود بروند. از نظر وی نظام تصمیم خود را گرفته و به همه ابلاغ کرده است. اگر کسی تصمیم ولی فقیه را قبول ندارد، مالا هدفش ساختار شکنی است. وی می پرسد که شما رهبران فتنه گر مردم را تا به کجا می خواهید ببرید؟ فصل انتخابات بسته شده است. تنها یک راه می ماند که شما کل نظام را مورد پرسش قرار دهید و خواستار سرنگونی آن شوید. این بن بستی است که رهبران اصلاح طلب و جنبش اصلاح طلبی در آن گیر کرده و اگر دست به تعرض نزند و بر سرنگونی دیکتاتور تکیه نکند و این شعار را ارتقاء ندهد کارش زار است و تحلیل می رود. کروبی و میرحسین موسوی و مشاوران آنها مدعی اند که رهبران اصلاح طلب هرگز حرف خویش را تغییر نداده اند و تسلیم نشده اند و همان حرفهای سابق را می زنند. توگوئی دعوای ما یک دعوای حقوقی است و حال باید قضات محترم دادگستری اجماع کنند و به حل مشکل حقوقی بپردازند. در اینجا سخن بر سر سیاست حاکم بر جنبش، دورنمای آن، تاکتیک و استراتژی آن، سطح کنونی جنبش وخواستهای آن و طرحهای دراز مدت رهبری این جنبش است. جنبش به صورت عینی مستقل از خواست رهبری اصلاح طلب تحول یافته و به پیش می رود. رهبران جنبش اصلاح طلب به جای طرح شعار و خواستهای درست مردم را به محافظه کاری، به عدم توسل به خشونت، به وفاداری به قانون اساسی و کل نظام جمهوری اسلامی فرا می خوانند. تضاد در این واقعیت بیرونی و ذهنیت رهبران اصلاح طلب نهفته است. دعوا دعوای حقوقی نیست که رهبران اصلاح طلب فلان جمله را چگونه و یا بهمان عبارت را با چه نیت و با چه شکل بیان کرده اند. جنبش به سمتی می رود که نیاز به رهبری انقلابی دارد. فقدان رهبری جنبش را خسته، بی دورنما می کند، بر تعداد قربانیان می افزاید، بخت نیروهای ارتجاعی صهیونیستی امپریالیستی را برای طرح شعارهای انحرافی در جنبش ومنحرف کردن آن از سوی آمریکا و اسرائیل به سوی چین و روسیه و بر ضد مردم فلسطین و لبنان و عراق و افغانستان و تمام ممالک انقلابی و دموکراتیک آمریکای لاتین که نوکر آمریکا نیستند افزایش می دهد. “شعار همه با هم“ خمینی که بر سر شعارهای حداقل در نازلترین سطح توافق کنیم مجددا جا باز می کند و ضد انقلاب را نیز در صفوف مردم پناه می دهد تا با سپر کردن مردم راه ورود سلطنت طلبان و عمال کثیف ارتجاع را به ایران باز کند. سالهاست که این دیوان برای چنین روزهائی نقشه کشیده و روشنفکران خودفروخته خویش را پرورده اند. از حمایت مالی و تبلیغاتی امپریالیستها و صهیونیستها از طریق رسانه های گروهی و شبکه وسیع اینترنت برخوردارند. حزب ما در گذشته بارها و بارها نسبت به این وضعیت هشدار داده بود و امروز نیز این خطر را گوشزد می کند. نیروهای انقلابی باید خطوط خویش را از شعار “همه با هم“ جدا کنند تا سلطنت طلبان و عمال امپریالیسم و صهیونیسم فقط برای خودشان بمانند. باید جبهه مردم را شفاف کرد، باید روشن کرد همه ایرانیها برای ایرانی مستقل، دموکراتیک، آزاد، مبتنی بر عدالت اجتماعی و جمهوری ایرانی اتحاد دارند. رهبران اصلاح طلب در ایران راه دیگری ندارند یا باید تسلیم شوند، یا باید با تحول جنبش حرکت کنند و شعارهای منطبق با خواست آتی مردم طرح نمایند، در غیر این صورت حقیقتا به “عامل فتنه“ بدل می شوند و باید به صهیونیستها و امپریالیستها تکیه کنند. مبارزه با جمهوری اسلامی بدون خط کشی با ارتجاع جهانی عملی نیست. اگر رهبران اصلاح طلب تکلیف خویش را با تک پرانی های ارتجاعی در ایران روشن نکنند مردم را گمراه کرده و بدامان دسیسه های ارتجاع جهانی سوق خواهند داد.

موضعگیریهای کژدار و مریز رهبران اصلاح طلب قبل از راه پیمائی 22 بهمن و بی برنامگی آنها در مقابل برنامه دقیق ارتجاع حاکم نشان داد که تا به چه حد آنها فریب ولی فقیه را خورده بودند و تسلیم وی شده بودند و در جهت خلع سلاح فکری مردم و گرفتن دورنما از آنها پیش رفته بودند. این شیوه جنگ فرسایشی  رژیم نظامی امنیتی خامنه ای به جنبش دمکراتیک مردم لطمه وارد ساخت. متاسفانه نیروهای انقلابی و دموکرات واقعی در ایران به علت سرکوب فراوان و خیانت رویزیونیستها و همدستی آنها با رژیم خمینی که تا به امروز نیز ادامه دارد(نظری بیفکنید به همدستی فدائیان اکثریت با ارتجاع جهانی و اصلاح طلبان و سلطنت طلبان-توفان) از بخت کمتری برخوردارند تا بتوانند علیرغم تلاش شبانه روزی رهبری جنبش را به کف آورند. نیروهای انقلابی باید تلاش کنند طبقه کارگر را به میدان بکشند که در آن صورت جنش دمکراتیک مردم بیک جنبش نیرومند انقلابی تبدیل خواهد شد و شعارهای انحرافی و امپریالیستی و صهیونیستی در آن جای نخواهد داشت. یکی از راههای پیشبرد جنبش طرح خواستهای طبقه کارگر در ایران است. شعار اعتصاب عمومی را باید جا انداخت، باید برای آن کار کرد و تدارک دید وقتی رهبری جنبش بدست نیروهای انقلابی بیفتد دیگر همه با هم نمی توانند باشند خطوط انقلاب و ضد انقلاب روشن می شود. مرز میان دوست و دشمن آشکار و شفاف است و دشمنان مردم ایران نمی توانند خویش را در پشت شعار “همه با هم“ پنهان کنند. تنها کسانی با هم هستند که برای استقلال و آزادی و دموکراسی و عدالت اجتماعی در ایرانی فعالیت می کنند که حداقل باید درآن یک جمهوری ایرانی مستقر شود. هواداران سلطنت، اسرائیل، آمریکا در این جبهه جائی ندارند. ما برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی دست اتحاد به امپریالیستها و صهیونیستها نمی دهیم. این کار وطنفروشان است حتی اگر خود را پشت آزادی و دموکراسی پنهان کنند.   

 

نقل ازتوفان شماره 120 اسفند 1388 ارگان مرکزی حزب کارایران

www.toufan.org

toufan@toufan.org