در سایه استبداد تحریم انتخابات سیاست درستی است
بعد از انتخابات اخیر ایران در 22 خرداد
زمزمه انتقاد به کسانی که انتخابات را تحریم کرده بودند، بلند شد.
اکثر این منتقدین کسانی بودند که خودشان در قبل از انتخابات
حاضر نبودند موضعی اتخاذ کرده و اظهار نظری بکنند که مبادا “مچشان“
گیر بیفتد. البته نفس هر تحریم و یا تائیدی
بخودی خود مهم نیست، مهم این است که چه کسی با چه
استدلالی به تحریم و یا تائید شرکت در انتخابات دست
می زند. محتوی سیاست اتخاذ شده همیشه ملاکی خواهد
بود که بر مبنای آن پس از روشن شدن نتایج انتخابات می توان در
مورد ضعفها و یا قوت استدلالات و یا ریشه اشتباهات به بحث
پرداخت. در غیر این صورت اتخاذ تصمیم مانند شرکت در یک
بازی قمار خواهد بود. بقولی “فیفتی فیفتی“
است و یا برد دارد و یا باخت دارد. البته تصمیم به شرکت و
یا عدم شرکت در انتخابات زمانی توسط افراد منفرد صورت می
گیرد و تبلیغ می شود که بُرد اجتماعی و پذیرش مسئولیت اجتماعی آن
نیز برای آنها کم است. فرد مذکور می تواند از نتایج شرکتش
راضی باشد و یا نباشد، بهر صورت اگر تشخیص دهد که تا کنون
بنادرستی تبلیغات اشتباه می کرده است با گفتن اینکه “اشتباه
کردم“ رفع مسئولیت می کند، کسی هم وی را جدی
نمی گیرد. حال آنکه در مورد احزاب و سازمانهای
سیاسی که احساس مسئولیت می کنند و مردم چشم به آنها دارند،
اتخاذ این تصمیمات می تواند نتایج درست و یا فاجعه
بار بدنبال داشته باشد و بیان جمله “اشتباه کردم“ به راحتیِ کار آنها خدمت
نمی کند. ولی زبان درازی منفردین را که در انفرادند
افزایش می دهد.
زمزمه انتقادات و اعتراضات کنونی بیشتر
ناشی از آن است که بسیاری از مردم در اعتراض به نتایج
قابل پیش بینی انتخابات به خیابانها ریخته و دست به
اعتراض زده اند و این پدیده این تصور را در برخی ایجاد
کرده که از روز نخست نمی بایست انتخابات را تحریم کرد.
این عده در قوت بخشیدن به انتقاد خود که چرا
باید در انتخابات شرکت می کردیم به جریانهای
غیر قابل پیش بینی اعتراضی مردم توسل می
جستند و استدلال می کردند که بدون شرکت در این انتخابات امکان
پدید آمدن چنین جنبشی نبود. استدلال آنها چنین است اگر
انگیزه پدید آمدن این جنبش که برای آموزش مردم و ضربه به
رژیم مثبت بوده است، پس حمایت از شرکت در انتخابات نمی توانسته
نادرست بوده باشد.
برای حزب ما این شیوه استدلال به
شیوه استدلال فالگیرها بیشتر شباهت دارد تا به یک تحلیل
علمی. وای به حال روز مردمی که بخواهند مهار خویش را بدست
چنین رهبران ماجراجو و “قمار بازی“ از نظر سیاسی دهند.
وضعیت آنها مصداق فردی است که همه را فرابخواند خود را به دره
بیاندازند به امید اینکه در هنگام سقوط بتوانند خود را به شاخه
ای بیاویزند.
این امر همه دانسته است که از بدو
پیدایش جمهوری اسلامی جریانهای
سیاسی سازشکار و همدست رژیم جمهوری اسلامی که
روزی باید به مردم ایران پاسخگو باشند نظیر حزب توده
ایران و جریان ننگینی بنام سازمان فدائیان
اکثریت در تمام انتخابات تقلبی رژیم جمهوری اسلامی
شرکت کردند و هیچگاه از “خیر“ شرکت در هیچ انتخاباتی در
شرایط خفقان و استبداد نگذشته اند. در همه این انتخابات نیز
بدون برو برگردد تقلب شده است. ولی نفس تقلبی بودن انتخابات آنها را
از شرکت در این نمایشات منصرف نکرد. زیرا سیاست آنها
زندگی و همکاری در کادر نظام کنونی است. آنها اساسا
نیازی به این ندارند که هر بار با تحلیل مشخص به
تحریم انتخابات و یا شرکت در آن بپردازند. آنها یک بار
برای همیشه با رژیم جمهوری اسلامی بیعت کرده
اند و در انتخابات تقلبی در شرایط خفقان و فضای غیر
دموکراتیک آنها شرکت می کنند.
طبیعی است که برای کسانیکه
همیشه در گذشته و حتی در آینده سیاستشان حمایت از
مشروعیت رژیم بوده است و در هر چهار سال به مشروعیت این
رژیم و صحت انتخابات صحه می گذارند، فرقی نمی کند که مردم ایران به عنوان اعتراض به خیابانها بریزند و یا
نریزند، اگر مردم ایران به خیابانها نیز نمی
ریختند آنها از شرکت خود در انتخابات حمایت کرده آنرا درست
ارزیابی می نمودند. شرکت این سازمانها در انتخابات بر
اساس سیاست رفرمیستی و ضد انقلابی آنها انجام می
گیرد و نه پیشگوئی در زمینه احتمال پیدایش
جنبش اعتراضی مردم. این شرکت تاکتیک آنها نیست، بخش
اساسی استراتژی آنها در حفظ نظام سرمایه داری
جمهوری اسلامی است. شما خواهید دید آنها در همه انتخابات
آتی نیز بدون برو برگرد شرکت خواهند کرد. پس انتقاد این دارو
دسته ها هرگز نمی تواند بر این محور صورت گیرد که عدم شرکت
مخالفین آنها در انتخابات نادرست بوده است. چون طرح چنین پرسشی
تنها از جانب کسانی می تواند پیش کشیده شود که اساسا شرکت
و یا عدم شرکت در انتخابات برای آنها تاکتیکی است که هر
بار باید بر اساس تحلیل مشخص از شرایط مشخص بر سر آن
تصمیم بگیرند. کسانیکه مانند سایر جناحهای
حاکمیت در انتخابات نظام همواره شرکت می کنند نمی توانند و
مشروعیت ندارند از این زاویه برخورد دیگران را مورد
انتقاد قرار دهند.
برای این جریانهای ضد
انقلابی اساسا مطرح نیست که در انتخاباتی- تحت هر شرایط
غیر دموکراتیکی هم بخواهد باشد- شرکت نکنند. شرکت آنها در همه
انتخابات حال و گذشته مسجل است. تصمیم آنها یک تصمیم
استراتژیک برای همکاری با رژیم جمهوری اسلامی
ایران است. آنها حاضرند در چارچوب قانون اساسی با رژیم
جمهوری اسلامی ایران کار کنند. ما با این دار ودسته از
همان بدو انقلاب تکلیف خود را روشن کردیم.
کسانی
ولی هستند که انتخابات را تحریم کرده ولی بعد از جنبش مردمی
در تصمیم نخستین خویش متزلزل شده اند. استدلال آنها این
است که ما باید مردم را تشویق می کردیم در انتخابات شرکت
کنند شاید با این توهم پنهان که آنوقت جنبش مردمی عظیم تر
شده، فشار به رژیم افزونتر گردیده و امکان سرنگونی رژیم
بیشتر می شد. آیا این استدلال درست است؟ آیا
سیاست شرکت و یا عدم شرکت در یک انتخابات را بر اساس
نتایج غیر قابل محاسبه و یا فرستادن مردم بدم گلوله بدون
رهبری و دورنمای روشن می توان توجیه کرد؟ این همان
سیاست “هرچه بدتر بهتر است“ می باشد. این سیاست بی
مسئولیتی در قبال جان و زندگی مردم است، این سیاست
سلب مسئولیت رهبری از خود در رهبری مبارزه مردم است.
در اینجا ما با پدیده ای روبرو شده
ایم که برای هیچکس قابل پیش بینی نبود.
ولی آیا چنین پدید ه غیر قابل پیش
بینی می توانست پیشتر در نوع تصمیم ما موثر باشد و
استدلالات ما را در تائید سیاست تحریم به زیر پرسش برد؟
فرض کنید که در این انتخابات تقلبی
میر حسین موسوی انتخابات را می برد و بر سر کار می
آمد. آیا این نتیجه انتخابات پیروزی مردم
ایران بود؟ آیا از تجربه انتخاب محمد خاتمی که خود را با
سینه سپر کرده مدافع نظام معرفی کرد نباید آموخت؟ می توان
پیروزی یک جناح حاکمیت را به جای
پیروزی مردم ایران جا زد؟ آیا همه آن تجربه خونین
گذشته در زمان خاتمی را می توان به حساب نیآورد و 8 سال
دیگر مردم را سرگرداند؟ پیروزی موسوی نه تنها در
ایران دموکراسی نمی آورد بلکه برای نظام جمهوری
اسلامی بزرگترین مشروعیت تاریخیش را بهمراه داشت که
در عین حال تائید 4 سال جمهوری آقای احمدی نژاد
نیز بخشی از آن بود. نه میر حسین موسوی، نه
خاتمی و نه کروبی و نه رضائی و یا هاشمی
رفسنجانی مخالف رژیم جمهوری اسلامی نیستند و خواهان
حفظ نظام و تقویت آن هستند.
کسانیکه پیروزی موسوی در
انتخابات را پیروزی مردم ایران جا می زنند در حقیقت
از خواستهای مردم ایران بی خبرند. آقای موسوی در
برنامه های خویش روشن کرده است که در عرصه سیاست داخلی
ادامه دهنده راه احمدی نژاد است. در عرصه سیاست خارجی به راست
گرایش دارد.
مردم ایران خواهان دموکراسی و تحقق حقوق بشر
و حقوق شهروندی خویش هستند. مردم ایران می خواهند که
آزادی احزاب و سازمانهای سیاسی برسمیت شناخته شوند
و اتحادیه های کارگری و سایر تشکلهای صنفی،
دموکراتیک و سیاسی امکان تبلیغات و فعالیت داشته
باشند. مردم ایران می خواهند که رفع سانسور شود و همه نشریات و
مطبوعات بتوانند آزادانه منتشر شوند، مردم ایران می خواهند که حق
اعتصاب، حق برگزاری نمایشات اعتراضی برسمیت شناخته شوند، همه
زندانیان سیاسی آزاد شوند، شکنجه گران و مسئولین
کشتارهای 30 سال حکومت اسلامی در مقابل دادگاههای خلق قرار
گیرند، حقوق بشر واقعی تحقق بیابد، مذهب از حکومت جدا شود،
تساوی حقوق زن و مرد قانونی و عملی گردد. قانون قصاص حذف شود،
دادگستری از بیدادگری دست بردارد، امنیت قضائی مردم
تامین شود، و همه در مقابل قانون یکسان باشند و...
کدام یک از این خواستها را آقای
میرحسین موسوی متحقق خواهد کرد؟ در کجای برنامه
خویش آقای میر حسین موسوی به این
خواستهای مردم توجه کرده است؟ کدام سیاست داخلی را وی
می خواهد عملی کند؟ اگر وی درعرصه های فوق پای
خویش را جای پای احمدی نژاد می گذارد که در آن صورت
تغییری صورت نمی گیرد؟
کمونیستها چرا باید در انتخابات با چه
شرایط شرکت کنند.
کمونیستها در عین اینکه مخالف
پارلمانتاریسم هستند مخالف شرکت در پارلمان نیستند.
پارلمانتاریستها فکر می کنند که با شرکت در پارلمان می توانند
جامعه را از بنیاد به نفع نیروهای تحت ستم تغییر دهند،
درحالیکه کمونیستها که پارلمانتاریست نیستند بر آنند که
از طریق پارلمان نمی شود جامعه را بطور بنیادی دگرگون
ساخت ولی از این ابزار می توان برای بسیج و دادن
آگاهی به مردم استفاده کرد.
شرکت آنها در پارلمان برای استفاده از آن به عنوان
بلندگو، کرسی خطابه، به عنوان ابزار افشاءگری، بعنوان یک نوع
تماس مستقیم با توده مفید است. و تازه چنین شرکتی در
اوضاعی قابل توجیه است که وضعیت انقلابی در جامعه حاکم
نبوده و جنبش مردم پیشتر از تمایل شرکت در پارلمان قرار نداشته باشد.
در غیر این صورت جنبش مردم همه بساط پارلمان و هم پارلمانتاریسم
را می روبد و خود بر سر کار می آید.
طبیعی است چنین شرکتی در
عین حال مشروط بر این است که انتخاباتی کم وبیش
دموکراتیک صورت بپذیرد و آزادی احزاب وجود داشته باشد وگرنه
کمونیستها هرگز نمی توانند به درون مجالس بورژوائی راه
پیدا کنند چه برسد که در آنها بعنوان سکوی خطابه به افشاءگری
بپردازند.
در ممالکی که احزاب اپوزیسیون ممنوع
هستند، در ممالکی که نمایندگان از مصونیت پارلمانی
برخوردار نیستند و همیشه از طرف قوه مجریه تحت فشار هستند و
سرشان زیر ساطور تهدید مامورین امنیتی و دستگاه
قضائی قرار دارد، در ممالکی که حتی بعنوان فرد نیز
کسی نمی تواند از صافی مراجع نظارت انتخاباتی بگذرد، شرکت
در انتخابات بیشتر بیک شوخی سیاسی شبیه است و
موجب خنده می شود تا تحقق یک خواست دموکراتیک و یا
تحمیل یک خواست دموکراتیک به حکومت و استفاده از ابزار پارلمان
برای افشاءِ حاکمیت.
در ممالکی که کمونیستها در انتخابات شرکت
می کنند با این هدف است که نامزدهای مورد اعتماد خویش را
که خود تعیین کرده اند به مجلس بفرستند و یا بریاست
جمهوری برسانند. این شرط عقل است. فقط بی عقلان و یا
مغرضین مردم را دعوت به شرکت در انتخاباتی می کنند که حتی
خودشان نامزدها را تعیین نکرده و می خواهند به نامزدهای
دیگران رای دهند. شرکت در انتخابات آنها انتخاب آزادانه آنها
نیست انتخاب کسانی است که برای آنها انتخاب کرده اند. آنها حق
انتخاب غذا برای تناول ندارند باید آش کشکی را بخورند که خاله
برایشان از قبل تهیه دیده است. آیا می شود
چنین انتخاباتی را با نمونه هائی که بزرگان مارکسیسم در
موردش نظر داده اند قیاس نمود؟
در ایران احزاب ممنوع هستند، نامزدهای
انتخاباتی با تائید شورای نگهبان انتخاب می شوند و برد و
باخت آنها نیز با توجه به نظر شورای نگهبان است. یعنی از
روز نخست روشن است که مردم باید بین طاعون و یا وبا
یکی را انتخاب کنند. در واقع حق انتخابی وجود ندارد تا
کسی از این حق دفاع کند. اینکه سازمانها، گروه ها و احزاب مردم
را به شرکت در انتخابات فرا بخوانند کار دیگری نکرده اند جز اینکه
مهر تائید بر صحت این انتخابات زده باشند. آنها شرکت خویش را در
این انتخابات با هیچکدام از استدلالات شناخته شده سیاسی
هرگز نمی توانند توجیه کنند. تنها یک استدلال می ماند و
آن اینکه ما اساس نظام جمهوری اسلامی را برسمیت می
شناسیم و به رافت اسلامی ایمان داریم و می
طلبیم که رحمی کرده نامزدهای انتخاباتی ما را نیز
برسمیت بشناسید.
انتخابات 22 خرداد چنین انتخاباتی بود.
انتخاب میرحسین موسوی به مفهوم تحقق خواستهای مردم نبود.
وی با خواستهای مردم موافق نبوده و نیست و در برنامه خود
نیز به آنها اشاره ای هم نکرده است که بعد از انتخاب آنها را عملی
کند. در اینجا هندوانه را به شرط چاقو نمی خریم.
میر حسین موسوی بر این اصل
غیر دموکراتیک 30 سال است که صحه می گذارد که قبلا
خمینی و حالا شورای نگهبان بر صلاحیت نامزدهای
انتخاباتی نظارت کنند و آنها را تائید و یا رد نمایند.
میرحسین موسوی و سایر نامزدها تائید کرده اند که
این عمل ضد دموکراتیک و مستبدانه عین دموکراسی
اسلامی و به صلاح اسلام ناب محمدی است. آنها با این کار سالها
از تصمیم نامزدی صدها انسان دموکرات و آزادیخواه جلو گرفته اند.
آنها قبول کرده اند که این حق شورای نگهبان است که حق انتخاب مردم را
محدود و مسدود می کند و خودشان نیز اختیارات این شورا را
برسمیت شناخته اند. آقایان میر حسین موسوی،
کروبی و رضائی این بازی انتخاباتی را پذیرفته
و به آن اعتراضی نداشته اند. آنها خود نمایندگان یک بازی
استبدادی هستند و لذا مشروعیتی ندارند نظریات شورای
نگهبان را به زیر پرسش ببرند. شورای نگهبان اختراع جدیدی
نکرده است، تنها از اختیارات خویش که مورد تائید سایر
نامزدها نیز بوده است، استفاده کرده است. شورای نگهبان بر اساس مصلحت
اسلام که همان مصلحت رژیم جمهوری اسلامی است رفتار کرده است.
حال در تقلبی که از قبل در تدارک یک انتخابات(بخوانید
انتصابات-توفان) انجام گرفته است همه این آقایان نامزدها دست داشته
اند ولی بعد از انتخابات دبه در می آورند و بازی “دموکراتیک“
را برهم می زنند.
آیا کمونیستها باید با توجه به احساس
مسئولیتی که در خود احساس می کنند مردم را دعوت می کردند
در این بازی مسخره “دموکراسی“ که هیچ معنای
دیگری نداشت جز اینکه مشروعیت رژیم را تائید
کند و مردم را به الطاف این رژیم خوش بین نماید شرکت
کنند؟ بنظر حرب ما چنین اقدامی به صلاح مردم ایران نبود و
نیست. کمونیستها باید انتخابات را تحریم می کردند و
به مردم می گفتند که رای آنها در این انتخابات به حساب
نمی آید و از صندوقها احمدی نژاد را بدر خواهند آورد. این
همان پیشگوئی بود که حزب ما انجام داد و سیاست تحریم
وی سیاست درستی در قبال مردم ایران بود.
نمی شود مردم را مانند اصلاح طلبان حکومتی به
شرکت در انتخابات قلابی فراخواند و برای رژیم مشروعیت دست
و پا کرد و بر قلابی بودن انتخابات سرپوش گذارد. اینکه مردم
فریب اصلاح طلبان را خوردند ولی به نتایج انتخابات تن در ندادند
امری بود که از دست همه خارج شده بود. نمی شود با توهم اینکه
انشاء اﷲ دفعه بعد هم گربه است از تحریم انتخابات دست کشید و
مردم را به شرکت در انتخابات میان بد و بدتر دعوت کرد. این
سیاست اصلاح طلبان در ایران است که می خواهند از مردم به عنوان
نیروی فشار و چرخ پنجم خود برای نیل به قدرت و
تضعیف جناح رقیب استفاده کنند.
اصلاح طلبان می خواهند از شرکت مردم در انتخابات
برای مقاصد خود استفاده کنند و نه تغییر نظام. مردم پر
امید، ناراضی و خواهان تحول، در استیصال خویش، در
رویای روزهای بهتر نیز متاسفانه فریب
بازیگری و ادعاهای آنها را خوردند و با توهم خویش در
این انتخابات شرکت کردند و روزها بعد نیز در حمایت از اصلاح
طلبان خواهان پس گرفتن رای خود بودند. آنها مدتها بدنبال تحقق شعار اصلاح
طلبان راه افتادند. اینکه رقبای “اصلاح طلبان“ یعنی جناح
منتسب به محافظه کاران می خواست با یک ضربه کار را یکسره کند و
مانع شود که روند اعتراض به درازا بکشد، اینکه جناح منتسب به
بنیادگرائی به نحو توهین آمیزی در کمیت آراء
داده شده دست برد و کروبی و رضائی و میر حسین موسوی
را با تبختر تحقیر کرد، تاکتیک نادرستی از جانب آنها بود که مست
از باده پیروزی د ر محاسبات اولیه آنها مبنی بر
تاثیرات منفی، ژرف و گسترده اش بر احساسات مردم دچار اشتباه در محاسبه
شده بودند. ولی از کی تا بحال نیروهای جدی
سیاسی سیاست خویش را بر اساس احتمال اشتباهات
تاکتیکی دشمن تعیین می کنند.
مردم در اثر قلدری و محاسبات نادرست
تاکتیکی جناح مسلط، چشم و گوششان باز شد و شعارهایشان ارتقاء
پیدا کرد و زمانیکه خامنه ای آب پاکی روی دست آنها
ریخت با شعارهای مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر خامنه ای، مرگ
برجمهوری اسلامی، استقلال، آزادی، جمهوری
ایرانی بر خواسته های سازشکارانه اصلاح طلبان پیشی
گرفتند. آنوقت بود که موسوی بهانه شد و کل نظام نشانه شد ولی
این تجربه به بهای گرانی تمام شد. همین مردم امروز
فهمیده اند که در انتخابات آتی نباید به هیچ کدام از
این جناحها رای دهند و سیاست انتخاب میان بد و بدتر را
برگزینند. مردم در این تجربه بعد از تجربه نخست در انتخابات
خاتمی آموخته اند که باید این تسلسل باطل را از هم گسست وگرنه
تا ابد امکان گزینش آنها محدود است و میان وبا و طاعون باید
یکی را انتخاب کنند.
تحریم انتخابات امر درستی بوده است و بر اساس
تحلیل و اصولیت علمی انجام شده است. اگر جریانهای
مسئول مردم را به شرکت انبوه در انتخابات تقلبی فرا می خواندند و سپس
آنها را در شرایط نابرابر و بدون رهبری و سازماندهی و دورنما که
متاسفانه وضعیت عینی جنبش است به اعتراض می کشاندند و به
قمار سیاسی دست زده با قیام بازی می کردند، مسئولانه
رفتار نکرده بودند. زیرا در چنین صورتی باید امر
سرنگونی رژیم را نه به منزله یک شعار ترویجی و
تبلیغی بلکه باید به شعار روز و تهیجی به دستور کار
بدل می ساختند که در آن صورت باید تالی خود را نیز مطرح
می نمودند. سرنگونی بدون تالی جایگزین آن بدون
دورنما بیان بی دورنمائی رهبری است و نتیجه اش به
بن بست رساندن جنبش است.
حزب ما نمی توانست به این امر بی
مسئولیت برخورد کند. ولی بهر صورت شرط پیروزی در تمام
تحولات آتی، برای برخورد آگاهانه و پرهیز از
غافلگیری، سازمان پذیری توده ها و پیوستن
نیروهای انقلابی و هوادار آزادی طبقه کارگر به حزبش است.
حزب کار ایران(توفان) این سیاست، سیاست حزبیت را
تبلیغ می کند.
نقل
از توفان شماره 115 ارگان مرکزی حزب کارایران مهر ماه 1388
toufan@toufan.org