ترس رژیم یا ترس مردم

 

خبر کوتاه بود. اعدامشان کردند. آدمکشی در رژیم اسلامی مثل آب خوردن است. رژیمی که برای خود انسانها و جان انسانها ارزشی قایل نیست براحتی زدن یک ریش و سبیل آدم می کشد. این رژیم با تفکر محدودش نمی داند که هر آن کس که نان دهد دندان ندهد، بلکه برای نان در آوردن باید کوشا بود و به مصداق “نابرده رنج گنج میسر نمی شود- مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد“ باید تولید نمود و چرخ اقتصاد را به گردش در آورد. لیکن برای رژیم اسلامی و برای هر تفکر مذهبی ریشه یابی و و یافتن علل اجتماعی برای حل معضلات اجتماعی مهم نیست، زیرا در این حالت با علم و دانش روبرو هستیم و مذهب دشمن دانش بشری است و معتقد است همه چیز از روز ازل همین گونه بوده که خلق شده و نباید به مخلوقات خدا دست زد و در باره آنها تردید به خرج داد. مغز مذهبی همه چیز را ساده می کند تا بتواند آنرا درک کند. این است که در این رژیم اساسا با روش علمی و پژوهشی بدنبال علل ارتکاب بیک جرم اگر واقعا جرمی در کار باشد و نه شبه جرمهای رژیم ساخته، نمی رود. آنها همه چیز را با آدمکشی حل می کنند. این همان قصاص مذهبی است که در دین یهودی و اسلامی مشترک است. دستگاه قضائیه را باید بدور افکند و بجای آن بیدادگاه مخوف اسلامی و مذهبی بوجود آورد، سردابهای نمور و خوفناک و تاریک بپا کرد و دوران تفتیش عقاید قرون وسطائی را برقرار نمود.

آدمکشی به فرهنگ عمومی این رژیم بدل شده است. آخوندهای تهی مغز و بیمار برای آدمکشی فتوا صادر می کنند. فتوای آنها قانون است. و دستگاه قضائیه، مجریه و حتی مقننه نمی تواند آنها را به جرم قتل و آدمکشی تحت تعقیب قرار دهد. یک آخوند بیمار و عقده ای و عقب مانده می تواند به تنهائی جایگزین قوه مقننه، قضائیه و مجریه شود. این است که راه آدمکشی و کینه توزی فردی و خودسری و انتقامجوئی هموار است و رژیم جمهوری اسلامی آنرا هر روز هموارتر می کند.

باید به این سیاست آدمکشی و بی اعتنائی روحانیت به جان مردم، منافع سیاسی رژیم را نیز افزود. در اینجا پای اثبات مشروعیت مذهبی در بین نیست که به قوانین اسلامی توسل جویند و آنرا از طریق آیات الهی توجیه کنند، اینجا پای منافع طبقاتی در میان است و در یک کلام پای حفظ نظام جمهوری اسلامی به میان می آید. برای حفظ این نظام تروریستی و ضد بشری آنها بهر وسیله ای متوسل می شوند. این روش البته روش جدیدی نیست از همان بدو استقرار رژیم خمینی که مورد تائید حزب توده ایران و سازمان فدائیان اکثریت بود این وضع وجود داشت. در همان روزها نیز برای ارعاب و ایجاد وحشت، برای زهر چشم گرفتن از مخالفین، بی پروا افراد بی گناه را دستگیر می کردند و به قتل می رساندند و قتل آنها را علنا اعلام می کردند و در رسانه های گروهی برای ایجاد محیط وحشت نشان می دادند. فرق در آن است که پاره ای مدافعان دیروز به منتقدان امروز بدل شده اند. جان انسان از همان روزهای نخست برای این روحانیت ارزشی نداشت و همه جناحهای آن و حتی جناحهای توبه کار امروزی آنها در این جنایات دست داشتند و به آن انتقدی روا نمی دارند. حداقل سلطنت طلبان این وسیله فریب را در دست دارند که بگویند پسر شاه در جنایات پدرش دست نداشت، زیرا در آن دوران کودکی بیش نبود و همه جنایات خاندان پهلوی را با این استدلال عوامفریبانه ماستمالی کنند. توبه کاران رژیم جمهوری اسلامی که هنوز در قید حیاتند و خودشان شاهد همه این جنایتها بوده اند نمی توانند از این نمط برای خود کلاهی بسازند.

پس آدمکشی در ماهیت همه رژیمهای مذهبی و از جمله اسلامی است. همه مذاهب از جمله مذهب اسلام برای بشر ارزشی قایل نیستند ولی در ایران به علت حاکمیت مذهبی بسط آدمکشی علل سیاسی نیز دارد. اینکه تعداد اعدامی ها در ایران سر به فلک می زند از جمله از این تحلیل سرچشمه می گیرد.

رژیم جمهوری اسلامی به آخرین حربه ای متوسل شده که همه رژیمهای رو به مرگ به آن دست می زنند. شگفت آور است که حاکمیت اسلامی حتی قادر نیست منافع دراز مدت طبقه خویش را تشخیص دهد. همه تجارب تاریخی نشان می دهد که در یک کشور با گسترش ترور و خفقان، با ایجاد محیط ارعاب و فقدان امنیت، با خودسری و استقرار رژیم اوباشان و چاقوکشان، نظامی بدون امنیت و استقلال قضائی، با زندان و شکنجه و اعدام نمی تواند دائمی حکومت کرد.

آنکس که نداند و نخواهد که بداند که نداند

عمر خویش را تا روز قیامت نتواند برساند

اعدامهای اخیرِ زندانیان سیاسی آنهم در وضعیتی که رژیم هم در عرصه جهانی و هم در عرصه ایران به انزوای کامل کشیده شده است تیر خلاصی بخود رژیم بود. مصباح یزدی و عمال وی در همان آغاز جنبش 22 خرداد مدعی بودند که اگر ما در همان روزهای نخست چند نفر را می کشتیم کار به اینجا نمی کشید. آنها نمی فهمند که معضلات اجتماعی را با کشت و کشتار نمی توان مرتفع ساخت. امروز به جای پنج گلی که بدست رژیم پرپر شده اند گلهای فراوانی خواهد رست و ایران را به گلستان تبدیل می کنند. بر اساس همین فلسفه سفیهانه است که رژیم جمهوری اسلامی در آغاز سالگرد جنبش 22 خرداد برای ایجاد ارعاب و فضای وحشت به تیرباران مبارزان در بند توسل جسته است. در زمانی که مردم ایران با سینه های باز به استقبال گلوله می روند وصدها نفر جانباخته بجای می گذارند، در شرایط که مردم شعار می دهند “نترسید نترسید ما همه با هم هستیم“ و یا “ما بیشماریم“ مسخره است که با قتل چند اسیر و گروگان سیاسی تصور کرد از سیلی که در راه است می توان جلوگرفت. اقدام سبعانه اخیر رژیم تنها نشانه ترس و وحشت رژیم است و در مردم منجر به ایجاد ترس نمی شود.

هم اکنون جنبشهای اعتراضی سراسر ایران را فرا گرفته است و وقتی جنبش توده ای شود، کاری از دست سپاه پاسداران و چاقوکشان و بسیجی ها و نظایر آنها بر نمی آید. این درس تاریخ است و کسانیکه نخواهند از تاریخ درس بگیرند به آموزش آن مجبور می شوند. با سر بدیوار کوفتن فقط سر را می شکند.

راهی که رژیم در پیش گرفته است راه بی سرانجامی برای وی است. آنها نه تنها در عرصه خارجی به علت عدم تکیه به مردم همه چیز را بر باد می دهند در عرصه داخلی نیاز توانائی مبارزه با بحران را نخواهند داشت. آینده سیاهی پیش پای رژیم جمهوری اسلامی است و جنبش خلق سرفرازانه پیش می تازد. 

 

  

نقل   از توفان شماره 123 خرداد  89  ارگان مرکزی حزب کارایران

www.toufan.org

toufan@toufan.org