درسی از تجربه تاریخ

ماهیت جنگ را چگونه تعیین می کنند

هنوز 33 سال بعد از انقلاب شکوهمند بهمن در ایران، عده ای که با تئوری و دانش مارکسیسم لنینیسم بیگانه اند، آنرا نفهمیده "قیام" تبلیغ می کنند. متاسفانه اندیشه های چریکی که متکی بر احساسات و آرمانپرستی و شعار بود تا درک عمیق و علمی مسایل اجتماعی و اتکاء بر خرد و شعور علمی، بر اندیشه روشنفکران و جوانان میهن ما  تسلط داشت. کتاب خوانی و مطالعه تجارب تئوریک سایر انقلابها و خلقها، امری حرام محسوب می شد.  تفنگ جای کتاب را گرفته بود و با زور گلوله و غرش توپ باید "آگاهی سیاسی" به مردم و به ویژه به طبقه کارگر تزریق می شد و آنها با صدای گلوله از خواب بیدار می شدند و انقلابی می گردیدند. از "تزریق آگاهی" به دهقانان طبیعتا سخنی هم در میان نبود. حزب طبقه کارگر که ستاد فرماندهی و مغز پرولتاریا در مبارزه طبقاتی است به عنوان "دفتر بروکراتها" تکفیر می شد. نظریات رژِی دبره فرانسوی روشنفکران انقلابی را عقیم کرده بود.

یکی از نتایج این بی توجهی به دانش تئوریک را، ما در زمان ارزیابی از جنگ ایران و عراق شاهدیم که طرح و نتایج نادرست آن در آن روز تا به امروز نیز ادامه دارد. اگر در دیروز این تحلیل اشتباه به رژیم ارتجاعی صدام حسین خدمت می کرد، در امروز همان تحلیل به همدستی با امپریالیسم آمریکا منجر می شود. اگر در دیروز خطای نیروهای سیاسی انقلابی ایران در پرتو سیر حوادث و روند تحولات انقلابی در ایران قابل درک بود، در شرایط امروز تکیه به همان استدلالات به روشنی همدستی با امپریالیسم و ارتجاع جهانی است و نیروهای سیاسی ایران در اپوزیسیون را می تواند به ستون پنجم امپریالیسم جهانی بدل کند.

"سازمان مجاهدین خلق ایران" حتی به خیانتهای خویش در این عرصه افتخار نیز می کند و بارها عملا نشان داده است، که حاضر است در کنار ارتش جنایتکار و متجاوز آمریکا به ایران حمله کند و نقش خرابکارانه و ضد انقلابی در کشتار مردم ایران را به بهانه مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی به عهده گیرد. بخشی از سلطنت طلبان، ولی نه همه آنها، نیزبا سخنگوئی کیهان لندنی در کنار این ارتش جاسوسان و خیانتکاران قرار دارند. جریانهای ناسیونال شونیستی قومی یکی دیگر از ارکان این خرابکاری و تجزیه طلبی در ایران هستند، که توسط ارتش آمریکا و اسرائیل و ترکیه و جمهوری آذربایجان و کردستان عراق، آموزش نظامی می بینند، تا با خرابکاری تحت عناوین "ارتش آزادی بخش ایران" و یا "حامیان مسلح حقوق بشر" به نیات شوم امپریالیستها در منطقه جامه عمل بپوشانند.

در کنار این نیروهای اپوزیسیون خودفروخته و آلت دست امپریالیسم، برخی که خود را "کمونیست" جا می زنند و ملهم از افکار ارتجاعی منصور حکمت(بنیانگذار صهیونیست حزب کمونیست کارگری ایران-توفان) می باشند، نیز در پی ایجاد جبهه ای هستند تا رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کنند. جبهه آنها نه جبهه ضد تجاوز امپریالیستی، بلکه جبهه وسیع برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی است.

این عده تجاوز به ایران را "فرصت مناسبی" برای نیل به نیات خود قلمداد می کنند. آنها در زمان "صلح" تفنگهایشان را از آستینشان بدر نمی آورند تا با تکیه به نیروی مردم(مشروط بر اینکه اساسا مردمی آماده، حضور داشته باشند تا از آنها دنباله روی کنند-توفان) رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کنند، ولی مترصد اند با آغاز تجاوز امپریالیسم و صهیونیسم و ارتجاع منطقه به ایران از این "فرصت مناسب" استفاده کرده و در همراهی با جنایتکاران ضد بشر، رژیم جمهوری ضد بشری اسلامی را سرنگون کنند. شعار این عده بر خلاف دارو دسته های اپوزیسیون خودفروخته بالا که حداقل "شرافتمندانه" همدستی با امپریالیسم متجاوز آمریکا را عملی درست جلوه می دهند و استدلال می کنند که تضاد عمده با رژیم جمهوری اسلامی است و برای نیل به این مقصود استفاده از هر وسیله ای مجاز است، این عده راه نقاب زدن را برگزیده اند و مدعی اند که باید بر ضد هر دو غول متجاوز و حاکم به صورت هماهنگ جنگید و جنگ امپریالیستی و یا ارتجاعی را به جنگ داخلی بدل کرد و همزمان هم رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کرد و هم امپریالیستها و صهیونیستها و ارتجاع منطقه را به دریا ریخت و ایران را آزاد کرد و سوسیالیسم را در آن بنا نمود!!؟؟. این عده با شعار "انقلابی" برای فریب مشتی نادان سیاسی و تبدیل آنها به آلت دست امپریالیستها از شعار "جنگ داخلی" سخن می رانند.

حزب کار ایران(توفان) تا کنون در افشاء این ستون پنجم امپریالیستها که خود را چپ جا می زند، مقالات متعددی نوشته است و این مبارزه را تا افشاء کامل این خط مشی ارتجاعی ادامه می دهد و در راه پاکیزگی مارکسیسم لنینیسم و افشای دسیسه های عمال دشمن که در بین آنها نفوذ فراوان دارند باز نخواهد ایستاد. تشدید این تضادها در خدمت تقویت جنبش کمونیستی و رهائی بخش میهن ماست. این مبارزه سرانجام سره را از ناسره جدا می کند.

حال با این مقدمه به جنبه های علمی و تئوریک بحث بپردازیم:      

عده ای در زمان تجاوز عراق به ایران در اثر نادانی تئوریک با الگوبرداری از جنگ های امپریالیستی و بویژه جنگ امپریالیستی جهانی اول به شیوه ای دگماتیک و بدون توجه به این اصل لنینی "تحلیل مشخص  از شرایط مشخص" و باید دید در چه زمانی و در چه مکانی و در چه شرایطی و با چه انگیزه هائی و... عملی صورت گرفته است، به ضرب نقل قولهای بی سر وته از لنین و استالین جنگ تحمیلی صدام حسین علیه ایران را جنگی میان دو ارتجاع توصیف کردند، که باید آنرا به جنگ داخلی بدل کرد!؟ به نظر آنها جنگ از جانب ایران عادلانه نبود.

باید افزود که جنگ ایران و عراق در مرحله اول که ایران قربانی تجاوز سیاستهای شونیستی عراق و دسیسه های آمریکا بود، مقاومتش عادلانه محسوب می شد. ولی درمرحله دوم که می خواست از راه کربلا، قدس را آزاد کند و به کشور عراق تجاوز نمود، ماهیت این جنگ ارتجاعی و غیر عادلانه شد و سرانجام نیز با نوشیدن جام زهر خمینی، به پایان رسید.

 ولی جنگ داخلی از جانب نیروهای هوادار جنگ داخلی از جمله دارو دسته منصور حکمت در آن زمان(گروه سهند که به مبارزان کمونیست تغییر نام دادند-توفان)، و "سازمان پیکار در راه آزای  طبقه کارگر" و چند گروه دیگر هیچوقت انجام نشد. معلوم نشد که چرا آنها به وعده خود عمل نمی کنند. معلوم نبود که این شعار غیر عملی، برای آنها صرفا یک بحث دانشگاهی بوده و یا اینکه یک رهنمود عملی برای توده های مردم و اعضاء خودشان به حساب می آید، تا بر اساس آن رهنمودها، مبارزه عملی طبقه کارگر شکل بگیرد؟ هواداران این شعار هرگز نیز به میدان نیامدند تا جنگ داخلی را راه بیاندازند و یا نمایشات اعتراضی در میان طبقه کارگر برای نرفتن به جبهه برپا کنند. این شعار به همان راحتی که باد شده بود، بزودی ترکید و نشان داد که مطرح کنندگانش، خود نیز آنرا زیاد جدی نمی گرفتند و به غیر عملی بودن آن اذعان داشتند وگرنه باید کاری کارستان می کردند و ایران را نجات داده و سوسیالیسم را مستقر می ساختند. ذکر و خیر نیروهای آنروز مانند امروز، سرهم بندی کردن مشتی مسایلی بود که نفهمیده بودند و می خواستند بنام مارکسیسم لنینیسم بخورد جنبش دهند.

درست است که دامنه اشتباهات آن نیروها در شرایط مشخص آن زمان گسترده و عملا خطرناک نبود و ماهیت انقلابی "سازمان پیکار" را تغییر نداد، ولی الهام از آن تئوریها برای توجیه تجاوز امپریالیستی به ایران در شرایط امروز خیانتبار و جنایتکارانه است.

ما در این مقاله، فشرده ای از ماهیت و خصلت جنگهای امپریالیستی، بویژه جنگ امپریالیستی جهانی اول را مطرح می کنیم تا به شرایط مشخص ایران در جهان امروز، بپردازیم.

 

لنین و بلشویکها ماهیت جنگ امپریالیستی را که در پیش بود از همان نخستین دهه قرن بیستم پیش بینی کرده بودند. این پیش بینی دقیقا در رابطه با تحول در مضمون دوران بود. ما با نقل به معنا می افزائیم: از اوایل قرن بیستم سرمایه داری دوران رقابت آزاد به سرمایه داری انحصاری دوران امپریالیسم، یعنی عالیترین مرحله سرمایه داری تحول یافت. از نقطه نظر اقتصادی، رقابت آزاد به انحصار تبدیل گردید و از نظر سیاسی، دموکراسی بورژوائی(یعنی روبنای متناسب با رقابت آزاد) به روبنایارتجاعی که روبنای متناسب با انحصارات است بدل شد. در دورانی که از آن سخن می رود، برخی از دولتهای اروپائی و آمریکای شمالی و غیره، دیگر کاملا به دولتهای امپریالیستی تبدیل شده اند و برخی از آنها آنچنان رشدهای غول آسائی می یابند که به سرعت دیگران را پشت سر جا می گذارند و با سینه های سپر کرده و قد برافراشته خواهان تجدید تقسیم غنائم، مستعمرات و مواد خام می شوند. آنها می خواهند منابع غارت، "عادلانه" میان همه نهنگان تقسیم بشود و همین امر جنگ مابین آنان را اجتناب ناپذیر می سازد-از یکسو- و از سوی دیگر ماهیت امپریالیستی جنگ را نیز مشخص می کند.

بر همین اساس بود که سوسیال دموکراتها با توجه به تحول در مضمون دوران در همان سال 1912 در بیانیه کنگره بال، تمام تصادمات محتومی را که در پیش بود بر زمینه "امپریالیسم سرمایه داری" ارزیابی نمودند و در همان بیانیه با وضوح کامل "جنبه اشغالگرانه، امپریالیستی، غارت گرانه و برده کشی" جنگ را هشدار دادند. آنها معتقد بودند جنگی که در پیش است، در واقع جنگ "نهنگان" است برای بلعیدن "میهن"های دیگران. بدیهی است که چنین جنگی را نمی شد با هیچ بهانه ای در مورد "فلان با بهمان خلق" توجیه کرد.

 

جنگ امپریالیستی جهانی اول1918-1914 صحت پیش بینی لنین و بلشویکها را کاملا به اثبات رسانید و حقانیت تئوری آنها را محرز ساخت و از سوی دیگر همان جنگ، درعمل، ارتداد و ورشکستگی کامل پیشوایان انترناسیونال دوم را کاملا عیان ساخت، آنان یکسره تصمیمات کنگره بال را به فراموشی سپردند و به مشاطه گران بورژوازی امپریالیستی تبدیل شدند. بلشویکها معتقد بودند این جنگ ماهیتا، چه از جانب روسیه، چه از جانب فرانسه و انگلیس و آلمان و اتریش و غیره، جنگی است امپریالیستی، چرا که رژیم های حاکم بر این کشورها دیگر کاملا  به رژیمهای ارتجاعی و امپریالیستی بدل شده اند، چرا که سیاست حاکم بر جنگ  سیاستی امپریالیستی است(...جنگ نیز ادامه سیاست با وسایل دیگر است)، چرا که انگیزه های جنگ، انگیزه ای امپریالیستی است و بالاخره این جنگ، جنگی کاملا در خدمت سرمایه مالی بین المللی، جنگی به منظور تجدید تقسیم غارت و استثمار  مستعمرات- یعنی ادامه "سیاست" غارت و استثمار مستعمرات و ادامه "سیاست" دفاع از منافع سرمایه مالی و غیره، این جنگ در واقع به تعبیر لنین جنگی بود میان دو گروه "ستمگر و غارتگر و بر سر چگونگی تقسیم غنایم"، در واقع کلیه کشورهائی که از آنها نام بردیم، بقدری جنبه ارتجاعی به خود گرفته و بقدری برای سلطه بر جهان به تکاپو افتاده بودند، که هر جنگی از جانب آنان بدون شبهه می توانست جنگی ارتجاعی و غیر عادلانه باشد. و در چنین جنگهائی بود که بلشویکها می گفتند: سوسیال دموکراتها باید خواستار شکست دولت "خود" باشند و چنانچه قیام به منظور جلوگیری از جنگ به موفقیت نیانجامید، از این شکست برای قیام انقلابی استفاده نمایند.

 

بنابراین تا آنجا که به ماهیت این رژیمها مربوط می شود، تا آنجا که به سیاست حاکم بر جنگ مربوط می شود، و تا آنجا که به انگیزه های جنگ مربوط می شود، این جنگ (جنگ اول جهانی) جنگی بود امپریالیستی، که چنانچه سایر عوامل( عامل عینی یعنی اعتلای واقعی انقلابی و عامل ذهنی یعنی وجود حزب بزرگ و مورد اعتماد بلشویک) آماده می بود، سوسیال دموکراتها بایستی بدون درنگ به جنگی داخلی برای سرنگونی بورژوازی "خود" دست می آزیدند، در چنین جنگی بدون تردید "دفاع از میهن" مضمونی خائنانه دارد که او را با سوسیالیسم هیچگونه پیوندی نیست. در چنین جنگی از نظر بلشویکها "دفاع از میهن" با سرنگونی بی چون و چرای حکومت تزار ملازمه دارد و در حکم "کمترین بلا"ست. زیرا هیچ کمونیستی نمی تواند از غارت جهان، ادامه استعمار، تجاوز به کشور دیگری و نقض حقوق آنها، غارت مواد اولیه و ثروتهای رو و زیر زمینی آنها، استثمار و به برده کشیدن ملتها تحت نام "دفاع از میهن خودی" حمایت کند، مضمون چنین دفاعی سراپا خائنانه و ارتجاعی و امپریالیستی خواهد بود.

در روسیه، پس از سرنگونی تزاریسم نیز در ماهیت امپریالیستی جنگ تغییری ایجاد نشد، چرا که جنگ را هم چنان بورژوازی امپریالیستی اداره می کرد، زیرا منشویکها و اس. ار. ها(سوسیالیستهای انقلابی-توفان) به نمایندگی از جانب نمایندگان شوراهای کارگران و دهقانان(که در آن زمان در دست آنها بود) حاکمیت را به بورژوازی تسلیم نمودند و خود در حد مباشرین بورژوازی و در راه "تکمیل" رفرمیستی و "راه دمساز شدن" با آن در عین تبعیت از آن(نقل از اثر لنین: انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد-توفان) را در پیش گرفتند. پس سیاست حاکم بر جنگ –علیرغم شعارهای فریبنده صلح طلبی و غیره-هم چنان سیاست امپریالیستی بود و بارزترین مظهر خصلت امپریالیستی جنگ از جانب روسیه، قراردادهای سرّی مربوط به تقسیم جهان و غارت کشورهای دیگر بود که تزار سابقا با سرمایه داران انگلیس و فرانسه منعقد کرده بود(نقل از اثر لنین: انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد-توفان). حکومت ائتلافی که منشویک ها و اس.ار.ها(سوسیال رولوسیونرها-توفان) نیز در آن شرکت داشتند، هم چنان به سیاست امپریالیستی جنگ ادامه داد، چرا که هنوز هم جنگ را بورژوازی امپریالیستی اداره می کرد. آنان با شعار صلح به میدان آمدند، اما هم چنان با همان ارتش امپریالیستی کورنیلوفی به جنگ ادامه دادند و به بلشویکها می تاختند که چرا "نظم" ارتش را مختل می کنند.

ولی لنین و بلشویکها معتقد بودند که با وجود حکومت بورژوائی، صلح امکان ناپذیر است و پایان جنگ فقط می تواند از روی نعش حکومتهای امپریالیستی عبور کند و از همین رو بود که آنها شعار "تبدیل جنگ امپریالیستی به جنگ داخلی" را مطرح ساختند. لنین می گفت که ماهیت جنگ امپریالیستی را نمی توان با "شعارهای" مذاق شیرین کن تغییر داد، این ماهیت زمانی تغییر می کرد که "...طبقه ای که جنگ امپریالیستی توسط وی انجام می شود و به وسیله میلیونها رشته(چون طناب) اقتصادی به این جنگ وابسته است، عملا سرنگون بشود و حکومت طبقه واقعا انقلابی یعنی پرولتاریا جایگزین آن گردد...(نقل از اثر لنین: انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد-توفان).

بنابراین ملاحظه می کنیم که امپریالیستی بودن ماهیت، سیاست و انگیزه های حاکم برجنگ، شرایط لازم برای طرح تبدیل آن به جنگ داخلی است-لیکن- شرایط کافی برای فعلیت این شعار، اعتلای واقعی انقلابی در سطوح توده های زحمتکش و در راس آنها طبقه کارگر و بویژه زدودن تمامی توهمات آنان نسبت به حکومت بطور ملموس است. بدون تردید بدون چنین اعتلای انقلابی و بدون انقلاب 1905 خلقهای روسیه که به مثابه "تمرینی" عظیم بود، طرح شعار "جنگ داخلی" فقط می توانست یک خودکشی صرف باشد. اما این هنوز کافی نیست، بدون حزب پولادین بلشویک مسلح به اندیشه لنین، حزبی که نزدیک به دو دهه فعالیت علنی، غیر علنی و نیمه علنی مسلحانه و غیر مسلحانه، پارلمانی و غیر پارلمانی را پشت سرنهاده و در نبرد با منشویسم و اپورتونیسم بین الملل اول آبدیده شده، بدون حزبی که هنوز در آستانه جنگ دارای 40000 کادر کارکشته و آزموده است(تعداد آنها در دوران حکومت موقت به 80000 و در آستانه قیام به 240000 افزایش یافت-توفان)، بدون اتخاذ تاکتیهای دقیق و موشکافانه و غیره... دست یازیدن به جنگ داخلی جز آنارشی چیز دیگری نمی توانست باشد.

کلاویتس سردار بزگ نظامی بدرستی می گوید که جنگ ادامه سیاست با وسایل دیگر است. این سخن بدان معناست که در اثر رشد ناموزون سرمایه داری و برهم خوردن توازن قوا، در آستانه جنگ، نخست مبارزه بر سر کسب منافع بیشتر، در همه عرصه ها از طریق مبارزه دیپلماتیک، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی به پیش می رود و کار به جائی می رسد، که تقسیم منافع بر اساس توازن قوای واقعی جدید نمی تواند صورت پذیرد و یکی از رقبا و یا گروهی از آنها، به زیر بار دیده پوشی از سهمیه خویش بنفع طرف مقابل نمی روند و آنوقت اسلحه است که حرف آخر را می زند و نشان می دهد که کدام طرف به علت توانائی بیشتر و قدرتمندی، نقش سرکردگی و تقسیم سهام و غنائم را بعهده می گیرد. همه چیز سرانجام در میدان نبرد و در نتیجه زورآزمائی نظامی تعیین می گردد. جنگهای محلی نظامی و دو جنگ جهانی، حاکی از این واقعیت بوده اند. پس برای شناختن ماهیت جنگها باید منافع و سیاستهای قبل از آنرا شناخت. یعنی آن سیاستهائی که به علت کسب منافع منجر به جنگ شده است. بر اساس شناخت از این سیاستهاست که می توان ماهیت جنگها را تعیین کرد و به موضعگیری درست دست زد.

لنین در کتاب امپریالیسم آخرین مرحله سرمایه داری می نویسد: "... در اين رساله ثابت شده است جنگ ١٩١٤  ١٩١٨ از هر دو طرف، جنگى امپرياليستى(يعنى غاصبانه، غارتگرانه، راهزنانه) يا جنگى بود که به خاطر تقسيم جهان، تقسيم و تجديد تقسيم مستعمرات و "مناطق نفوذ" سرمايه ى مالى و غيره برپا شد.

زيرا بديهى است اثبات چگونگى جنبه ی حقيقى اجتماعى يا به عبارت صحيح تر جنبه ى حقيقى طبقاتى جنگ را بايد در تجزيه و تحليل موقعيت عينى طبقات فرمانرواى کليه ى کشورهاى محارب جستجو نمود، نه در تاريخ ديپلماسى جنگ. براى مجسم ساختن اين موقعيت عينى نبايد مثالها و اطلاعات جداگانه را در نظر گرفت(با اين پيچيدگى فوق العاده ى پديده هاى زندگى اجتماعى هميشه مي توان مثالها و اطلاعات گوناگونى به ميزان فراوان براى تائيد هر نوع حکمى پيدا کرد)، بلکه حتماً بايد مجموعه هائى از مدارک مربوط به مبانى زندگى اقتصادى کليه ى کشورهاى محارب و کليه ى جهان را مورد بررسى قرار داد."(نقل از  پيشگفتار ترجمه ى فرانسوى و آلمانى(اين پيشگفتار برای نخستين بار تحت عنوان "امپرياليسم و سرمايه داری" در  "انترناسيونال کمونيستی"، شماره ى 18، اکتبر ١٩٢١ منتشرگرديد. (ص. ٦)).

 

جنگهای امپریالیستی جنگهائی با ماهیت غارتگرانه برای رقیت کشورها و به بردگی کشیدن ملتها هستند. جنگهای تجاوزکارانه استعماری که قبل از انقلاب اکتبر وجود داشتند، ماهیتا با جنگهای امپریالیستی میان امپریالیستها فرقی نمی کردند. ماهیت جنگ را باید از روی اهداف جنگ تعیین کرد و نه بر اساس تخیلات و جهت باد و نوع شعارها و ادعاهائی که می کنند.

 

می شود به صورت غیر علمی، با هوچی بازی در مورد تعیین ماهیت جنگ، به گفته فلان پاسدار بی چاک و دهن و یا به واکنش قابل فهم فلان نظامی و یا مقام مسئول ایران متوسل شد و بر گفتار آنها تعبیرات مغرضانه و یا سفیهانه خود را الصاق کرد، ولی از این گفتار بی پایه، ماهیت جنگ نتیجه گیری نمی شود. اگر اوبامای پرووکاتور و مدافع سرمایه مالی و مقسم جهان، با سخنان تهدید آمیز و محاصره و تحریم اقتصادی غیر قانونیش بیان کرد، که جلوی فروش نفت ایران را می گیرد و دستور کار نظامی بر ضد ایران را، در کشوی میز کارش نمی گذارد و هواپیمای بی سرنشین به ایران فرستاد و به صورت بی شرمانه و غیر قانونی به حریم فضائی ایران تجاوز کرد، باید این تهدیدات و انگیزه های غارتگرانه امپریالیستی اوباما را جدی گرفت و آنها را غیرعادلانه و ناموجه تعبیر کرد، ولی اگر یک نظامی ایران در مقابل این تهدیدات و اعزام ناوگان عظیم نظامی امپریالیست آمریکا و فرانسه و انگلیس به خلیج فارس و نه به خلیج مکزیک، که واقعیت هستند و نه ادعا و تخیل، واکنش نشان داد و اظهار داشت در مقابل اقدامات مداخله جویانه شما، ما نیز تنگه هرمز را می بندیم، از این واکنش منطقی و قابل فهم نمی شود اگر منطقی در کار باشد، به جنگ طلبی رژیم جمهوری اسلامی ایران رسید. با این منطق مسخره و موذیانه اگر دولتی اعلام کرد ما به کشور مفروض حمله نظامی می کنیم و کشور مفروض نیز اعلام کرد ما هم از خودمان مسلحانه دفاع خواهیم کرد، نمی شود نتیجه گرفت هر دوی این ممالک جنگ طلبند، جنگ افروزند و هر دو از کاربرد اسلحه دفاع می کنند، نمی شود با استدلالات تبلیغاتی امپریالیستها، با به دور انداختن عقل و منطق خود، همدهان شد و در کُر دستجمعی ارتجاع جهانی و تبلیغات انحصاری رسانه ای آنها شرکت کرد.

خوب است برای شناخت انگیزه های جنگ که انگیزه های امپریالیستی است به نقل قولی از "تاریخ مختصر حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی" رجوع کنیم.

"... آلمان که خودش را برای جنگ امپریالیستی آماده می کرد٬ می خواست از انگلیس و فرانسه مستعمرات و از روسیه اوکرائین٬ لهستان و کشورهای کرانۀ بالتیک را بگیرد. آلمان راه آهن بغداد را ساخته، فرمانروائی انگلیس را در شرق نزدیک مورد تهدید قرار می داد. انگلیس از افزایش تسلیحات دریائی آلمان می ترسید.

روسیۀ تزاری برای تقسیم ترکیه کوشش می نمود٬ آرزوی تصرف بغازها که دریای سیاه را به دریای مدیترانه وصل می کند(داردانل) و تصرف استانبول را در سر داشت. تصرف گالیسی یعنی یک قسمت اتریش-هنگری نیز جزو نقشهﻫﺎﻯ حکومت تزاری بود.

انگلیس سعی داشت رقیب خطرناک خود ــ آلمان را٬ که کالاهایش پیش از جنگ روز به روز میدان کالاهای انگلیس را در بازارهای دنیا تنگ تر می ساخت٬ به وسیلۀ جنگ شکست دهد. علاوه بر این انگلیس قصد داشت، بینﺍلنهرین و فلسطین را از چنگ ترکیه در آورده و در مصر محکم پای بر جا شود.

سرمایهﺩاران فرانسه سعی می کردند حوضۀ سار و الزاس لورن را که دارای ثروتﻫﺎﻯ ذغال سنگ و آهن است و آلمانﻫﺎ آن را در جنگ سالﻫﺎﻯ ١٨٧۰-١٨٧١ از فرانسه سلب کرده بودند، از آلمان پس گرفته، متصرف شوند.

بدین طریق تناقضات شدیدی که بین دو گروه دولتﻫﺎﻯ سرمایهﺩاری وجود داشت، منجر به جنگ امپریالیستی شد.

این جنگ غارتگرانه که برای تقسیم مجدد جهان بود به منافع همۀ کشورهای امپریالیستی بر می خورد٬ این بود که بعدها ژاپن، کشورهای متحد آمریکا و عدهﺍﻯ از دولتﻫﺎﻯ دیگر به این جنگ کشانده شدند.

جنگ، جنگ جهانی شد.

جنگ امپریالیستی از طرف بورژوازی با استتار کامل از ملتﻫﺎﻯ خود آماده می گردید. هنگامی که جنگ در گرفت هر یک از حکومتﻫﺎﻯ امپریالیستی ساعی بود مدلل نماید که وی به همسایهﻫﺎﻯ خود هجوم نیاورده، بلکه به وی هجوم کردهﺍند. بورژوازی مقاصد حقیقی جنگ و خصلت امپریالیستی و استیلاگرانۀ آن را پنهان کرده و به همین وسیله ملت را فریب می داد."

 

طبیعی بود که طبقه کارگر و توده ستمدیده نمی بایست جان خویش را در راه منافع امپریالیستها و برده کردن سایر ملل از دست بدهند. آنها باید کاری می کردند که به این وضعیت یکبار برای همیشه خاتمه داده شود و این کاری بود که بلشویکها کردند.

حال جنایتکارانه است که کسی چنین وضعیتی را با شرایط تجاوز امپریالیسم و صهیونیسم و ارتجاع سیاه منطقه به ایران قیاس کند و از آن به همان نتایج جنگ داخلی در زمان جنگ جهانی اول برسد و خودش را انقلابی جا زند. کسانی فقط بر این تئوری من در آوردی و خائنانه اصرار می ورزند که ریگی در کفش دارند.

 

ایران کشور امپریالیستی نیست، حتی سرمایه داری در آن نیز در همه زمینه ها هنوز انکشاف کافی را نیافته است، چه برسد به اینکه سرمایه داری ایران به عالیترین مرحله رشد خود، یعنی به مرحله سرمایه داری انحصاری امپریالیستی تحول پیدا کرده باشد و سیاستش بر اساس سیاست سرمایه مالی تعیین شود، ایران در هیچ یک از گروهبندیهای امپریالیستی برای غارت جهان و تقسیم غنایم شرکت ندارد، حتی امپریالیستها ایران را به این دسته بندی های خود راه هم نمی دهند. برعکس ایران همیشه برای امپریالیستها لقمه چرب و نرمی بوده است که بر سر تسلط بر آن، امپریالیستها با هم درافتاده اند. سخن بر سر تسلط بر ایران و غارت ایران است. رژیم حاکم در ایران صرفنظر از ماهیت فاسد، ارتجاعی و ستمگرانه خویش، تنها از موجودیت و استقلال سیاسی خود دفاع می کند. کمونیستها باید تنها بر این اساس تاکتیک های انقلابی خویش را تعیین کنند. وضعیت ایران به شرایط روسیه در جنگ اول جهانی شباهتی ندارد، بلکه بیشتر به شرایط جنگ ضد ژاپنی در چین شبیه است، با این تفاوت که کمونیستهای ایران نه ارتش سرخی دارند و نه شخصیتی مورد احترامِ مردم، بنام مائو تسه دون که به عنوان نیروئی مستقل و قدرتمند در محاسبات سیاسی به کار آید و امکان مانور سیاسی، به اتکاء این نیروی نظامی و حمایت مردمی در چین و حمایت شوروی در عرصه جهانی دارا باشد. با کوربینی سیاسی کسی انقلابی نمی شود.

تئوری جنگیدن با هر دو قطب ارتجاع و توسل به جنگ داخلی در ایران یک تئوری ضد انقلابی و غیر طبقاتی و ناقض ماهیت تجاوزکارانه و غارتگرانه امپریالیسم می باشد که از جانب دارو دسته های منصور حکمت در ایران برای اسارت خلق ما ساخته و پرداخته شده است. متاسفانه در میان نیروهای اپوزیسیون ایران بخشهای صمیمی نیز وجود دارند که به کنه این مسایل واقف نیستند و به نتیجه عملی نهائی این تئوریهای ارتجاعی و شبه انقلابی فکر نکرده اند. آنها در راهی گام گذارده اند که منصور حکمت نشان داده است. هدف وی حذف لنینیسم و تطهیر امپریالیسم بود. برای وی تنها میلیتاریسم آمریکا وجود داشت که می شد بر ضد آن مبارزه کرد. وی مخالف ایجاد یک جنبش وسیع ضد امپریالیستی بود. جنبش ضد میلیتاریستی باید جایگزین مبارزه ضد امپریالیستی می شد. وی تمام مبارزه اجتماعی را از مضمون طبقاتی آن جدا کرد و به خورد جنبش کمونیستی ایران داد. این مجموعه هنوز از تئوریهای منصور حکمت تغذیه می کند و بیمار است.

این عده چه بخواهند و چه ناآگاه باشند، در کنار امپریالیسم قرار دارند. آنها خودشان را پشت نقاب مبارزه علیه جنایات جمهوری اسلامی پنهان کرده اند و کسانی را که بر ضد امپریالیسم و صهیونیسم برای آزادی ایران پیکار می کنند، مدافعان جمهوری اسلامی قلمداد می کنند تا همدستی خویش را با همه سازمانهای ساخته و پرداخته امپریالیستی که در زیر عناوین پر طمطراق "حقوق بشر" و یا "حقوق قومیتها"،  "ادیان اقلیت" و یا سازمانهای مشکوک "توسعه دموکراسی" و... پنهان کرده اند، بپوشانند. برای آزادی مردم ایران و نابودی استثمار تنها یک راه وجود دارد. و آنهم پیوند مبارزه دموکراتیک با مبارزه ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی میباشد. مبارزه در راه سرنگونی رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی تنها با دست مردم ایران عملی، و مترقی است و این امر از مبارزه بر ضد امپریالیسم و صهیونیسم می گذرد.

*****

بر گرفته ازتوفان شماره  149 مرداد ماه 1391  اوت 2012،  ارگان مرکزی حزب کارایران

صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت.       www.toufan.org

نشانی پست الکترونیکی(ایمیل).                                    toufan@toufan.org