جنگ
تجاوزگرانه و
جنگ دفاعی
استقلال
در جائی
آمده است که
اولین قربانی
هر تجاوز حقیقت
است و این چه
زیبا و به
جاست. همه
تجاوزگران و
جنگافروزان
در واقع بهخاطر
توسعه منافع
اقتصادی و
استراتژیک
خویش و به بنبست
رسیدن سیاستهایشان
در این زمینه
ناچارند که بهجنگ
بهمثابه
آخرین سلاح
دست یازند.
اما همواره
این جنگها
برای بسیج
مردم و جلب
آنان به سوی
خویش، اهداف غیرجنگی
و حتی انسانی
را بهانه
ساختهاند. بهعبارت
سادهتر دروغ
تحویل "خلقﷲ" میدهند
تا جنگ
برافروزند.
گاهی ضرورت
مبارزه برعلیه
توحش و
جلوگیری از
این خطر مطرح
بوده است.
مثلا یورش
وحشیانه
اروپا به
سرزمین سرخپوستان
پس از کشف
قاره آمریکا و
کشتار
"وحشیان سرخپوست"
و یا نابودی
مردمان بومی
استرالیا و
زلندنو و گاهی
دروغهائی از
قبیل "حمله
دشمن بهما"
همانند شروع
جنگ ویتنام(
مبنی براینکه
گویا ویتنام
شمالی ناو
جنگی آمریکا
را در خلیج
تونکن در ماه
اوت 1964مورد
حمله قرار
داده که روشن
شد دروغ محض
بود) و یا جنگ
بوش در عراق
صدام حسین و
بهخاک و خون
کشاندن این
مملکت و مردم
آن تحت لوای "حمله
به آمریکا و
آن دو برج
عظیم نیویورک". حمله بهیوگسلاوی
برای
"جلوگیری از
کشتار مردم"
از سوی حاکمین
صورت پذیرفت و
اکنون در
لیبی، سوریه و
یمن نیز شاهد
جنگ تجاوزکارانهای
هستیم که زیر
پرچم انسانیت
و حفظ جان
مردم غیرنظامی
عملی میگردد.
جنگ
غارتگرانه و
تجاوزکارانه
همواره به پوشش
"بشردوستانه"
برای فریب
افکار عمومی
نیاز دارد.
جنگ پدیدهای
است اجتماعی و
تاریخی. در
دوران جوامع
بیطبقه اولیه
انسانی نیز
جنگ بین انسانها
وجود داشت.
این گونه جنگها
جنبه تصادفی و
بیبرنامه
داشتند. به
این دلیل که
از خصلت و
ضرورت درونی
آن جوامع
برنمیخاستند.
ورود گروهی از
طوایف بهعرصه
جغرافیائیِ
طایفه دیگر یا
به خاطر
گرسنگی، یا
گریز از
حیوانات وحشی
و عوارض دیگر
طبیعی بود و
یا تصادفا بر
اثر اشتباه در
مسیر کوچ و راهپیمائی
بهوقوع میپیوست.
با آغاز تقسیم
کار در این
جوامع و نضج گرفتن
اشکال اولیه
تولید از طریق
به کار گماردن
حیوانات و سپس
استثمار
انسان از
انسان، آن
عنصرهای
ابتدائی جنگ
بین انسانها
در جوامع
اولیه از حالت
تصادفی به
صورت برنامه و
نقشه و با هدف
و در انطباق
کامل با ضرورت
حفظ منافع آن
بخشی از انسانها
درآمد که قدرت
اولیه
اقتصادی،
سیاسی را بهصورت
دولتهای
ابتدائی بهدست
آورده بودند.
بدین سان است
که ما با جنگهای
تجاوزگرانه
روبرو میشویم.
جنگهائی که
بیانگر
واقعیت دنیای
طبقاتی ما و
بخش جدا
ناپذیر آن
هستند. و این
تا زمانی که
جامعه طبقاتی
وجود داشته
باشد، همزاد
آن است.
در برابر
این جنگها
مقاومت و
مبارزه آن
انسانها و
طبقاتی را میبینیم
که جنگ طبقات
حاکمه را بهجنگ
برعلیه آنان
تبدیل کرده و
به عنوان
آخرین سلاح
برای رهائی
خویش متوسل
بدان گشتهاند.
جنگ طبقاتی
بردگان علیه
بردهداران و
یا پرولتاریا
علیه
بورژوازی و یا
جنگهای رهائیبخش
برای آزادی یک
کشور از قید
حاکمیت کشوری
بیگانه از
همین نوع
تبدیل جنگ
تجاوزگرانه
به جنگ دفاعیاند.
آنچه در
هر دوی این
نوع جنگهای
ماهیتا متضاد
یکسان است،
صرف خود جنگ و
خرابیهای
ناشی از آن
است. واقعیت
اسفناک از بین
رفتن نیروی
انسانی و خرابی
و ویرانی
نتیجه زحمات
آنان است. جنگ
بین انسانها
پدیده منفی و
از لحاظ
اخلاقی و
اجتماعی مورد
تائید هیچ
انسان آزادیخواه
و به مراتب
اولی
کمونیستی
نیست. جنبش
جهانی
کمونیستی در
زمان رفیق
استالین،
دفاع از صلح
جهانی و
مبارزه با جنگافروزی
و جنگطلبی را
سرلوحه
برنامه خود
داشت. کبوتر
سفید مظهر
همبستگی همه
انسانهای
مترقی و صلحجوی
جهان با
کمونیستها در
جهت حفظ صلح
بود. کمونیستها
که خواهان
تحقق یک جامعه
بیطبقه و
فارغ از
هرگونه
استثمار
انسان از انسان،
ستم و ظلم
اجتماعیاند،
طبیعتا با جنگ
که قله توحش و
انقیاد است،
نمیتوانند به
مبارزه
برنخیزند. اما
آنان در عین
حال نمیتوانند
هم چون
پاسیفیستها
بپذیرند که
جنگ
تجاوزگرانه
را بهجان
بخرند و در
قبال آن تسلیم
شوند و یا
سکوت نمایند.
این طبیعت هر
حرکت و عمل
اجتماعی(و حتی
هر موجود زنده)
است که واکنش
خود را نیز به
همراه دارد.
واکنش در قبال
جنگ تحمیلی،
تسلیم و تبعیت
نیست، بلکه
مقاومت و
مبارزه است،
حتی اگر این
مبارزه به جنگ
بر ضد جنگ
یعنی به جنگی
طبقاتی و یا
جنگی ملی و
آزادیبخش
بیانجامد.
تنها و تنها
در این حالت
یعنی دفاع از
خویش و منافع
خویش است که
در نزد
کمونیستها
جنگ تحمیلی که
برخلاف میل
آنان صورت
پذیرفته،
متاسفانه
ضروری میگردد.
در مبارزه
طبقاتی برای
سرنگونی
بورژوازی نیر
کمونیستها
مبارزه
مسلحانه را
تابع مبارزه
سیاسی و نتیجه
آن میدانند
یعنی چنانچه
مبارزه
سیاسی به شکست
انجامید و
مبارزه نهائی
مسلحانه
ناچار گشت.
ماهیت
هرجنگ را سیاستی
که پشت آن
نهفته است و
سرانجام جنگ
را تاریخا ضروری
ساخته است،
تعیین میکند.
حمله
امپریالیستها
به یوگسلاوی در
سال 1999 در واقع در
ادامه سیاست
تجزیهطلبانه
و تضعیف
یوگسلاوی
متحد و بزرگ
انجام پذیرفت.
تکهپاره کردن
یوگسلاوی
تنها در سایه
یک جنگ امکانپذیر
بود. این جنگ
با "هدف"
ایجاد "منطقه
آرام و صلحجو"
بدون "خشونت و
خودکامگی صربها"
آغاز گشت و
بدین ترتیب با
این دروغ،
حاکمیت ملی و
استقلال
یوگسلاوی
مورد حمله امپریالیستها
قرار گرفت.
در قرن 18 و 19
بورژوازی
تازه نفس
اروپا برای سلطه
استعماری در
قاره آسیا و
آفریقا،
تئوری "آئین
جهان وطنی"(Kosmopolitisme) را که
بزرگانی چون
کانت، شیلر و
گوته با نیت خوب
و در برابر
شونیسم حاکم
در آن زمان
مطرح میکردند،
شعار خود قرار
داد تا مرزهای
کشورهای این
مناطق را بیاعتبار
سازد. در
اوائل سالهای
90 قرن گذشته بر
اساس جهانی
شدن سرمایه و
تولید و گلوبالیزه
شدن جهان و
تحت شرایط
تازه فروپاشی
سیستم جهانی
سوسیال
امپریالیستی
که آمریکا خود
را قدرت
بلامنازع
تشخیص داد؛
این بار تحت
لوای ضرورت
تاریخی و
ایجاد بازار
واحد جهانی،
مرزهای کشورها
دگر باره
نامعتبر
اعلام گشت و
جالب آنکه
درست آن
مرزهائی
ضرورت حفظ خود
را از دست
دادند که
منافع عمومی
امپریالیستها
آن را ایجاب
میکرد. "نظم
نوین جهانی"
یعنی جهان یک قطبیِ
امپریالیستی،
جانشین جهان
دو قطبی
سرمایهداری و
سوسیالیستی
سابق(و یا
بلوک شرق) بود.
ژنرال کلاوس
ناومان(Klaus Naumann) رئیس
کمیسیون
نظامی ناتو در
زمان جنگ 1991
یوگسلاوی در
مصاحبهای با
مخبر روزنامه (Stern) در
جواب این
سئوال که آیا
بدین ترتیب
ناتو حق دارد
به کره شمالی
نیز حمله کند؟
میگوید: "نه،
ولی ما میبایستی
سیاستمداران
خود را در
برابر این
سئوال قرار
دهیم: مرزهای
تعهدات ما
کدامیناند؟
ما در دنیائی
زندگی میکنیم
که نظم و
سازمانی
ندارد. تمام
کوششهائی که
پس از جنگ سرد
برای ایجاد یک
نظم نوین
انجام پذیرفت،
با شکست روبرو
گشتند. ولی
مرزهای ملی با
مرور زمان بیمحتوی
شدهاند. یک
دولت در زمان
کنونی ما نمیتواند
با خلق خود
هرچه میخواهد
انجام دهد. ما
احتیاج به
چیزی همانند یک
استراتژی
جهانی برای
جلوگیری از
کشمکشها
داریم که قادر
باشد تجاوزات
بارز بهحقوق
بشر را جلوگیرد".
گفتهی
"طللائی"
ژنرال نائومان
را باید در
قابی برای
تماشای نسلهای
آینده گذاشت.
این نظریه که
بیانگر رابطه
کشورهای
امپریالیستی
با کشورهای
ضعیف – و با همه
دنیا – (بخوان
"نظم نوین")
است، عصاره
همه سیاستی
است که از سالهای
1990 تا کنون صحنه
جهان را مشعشع
و واقعا طلائی
کرده است.
سیاستی
تجاوزگرانه،
سلطهجو و با
مُهر روشن
کلنیالیسم و
این بار در
لباس مدرن
امپریالیسم
گلوبالیزه
شده. امپریالیسمی
که بوی نفت و
پول او را از
خود بیخود
کرده و تبدیل
به بزرگترین
نیروی وحشی و
ضد تمدن بشری در
تاریخ تمدن
کنونی انسانها
شده است. و
جالب آنکه
همین
امپریالیسم
آمریکا که در
راس تهاجم
جهانی سرمایه
و توپ و تانک
قرار دارد،
کمی پس از دو سال
از تجاوز به
یوگسلاوی به
یک بار دو برج
بزرگ نیویورک
را مورد حمله
بن لادن کوهنشین
میبینید(به
نازم به این
چشم دوربین!)
این بار مرزهای
ایالات متحده
آن چنان مقدس
میشوند(برخلاف
مرزهای
یوگسلاوی، افغانستان،
عراق، لیبی،
سوریه و...) که
برای انتقام –
توجه کنید
انتقام و نهجلوگیری
از حمله – هل من
مبارز - میطلبد
و دنیا را تحت
عنوان مبارزه
با "تروریسم
اسلامی" بهخاک
و خون میکشاند.
دل ما برای آن
مردمان خوشباوری
میسوزد که
قربانی اینگونه
عوامفریبیها
و دروغها
گشتهاند و در
دام این
بزرگترین
دروغگوی
تاریخ یعنی
امپریالیسم و
بهویژه
امپریالیسم
آمریکا
افتادهاند. و
هم اکنون
ادامه همان سیاست
در سوریه و
یمن پیاده میشود.
واقعیت آن است
که گلوبالیزه
شدن جهان نافی
استقلال ملی
نیست.
مقتدرترین
جوامع سرمایهداری
اروپا،
اتحادیه
اروپا را تشکیل
دادهاند و میبینیم
که هم چنان بر
سر استقلال
ملی پافشاری میشود
و مسایل ملی
هنوز حل نگشتهاند.
برعکس یک گرایش
– اگر چه هم
موقتی – بهسوی
عقب دیده میشود.
چرا ایران و
یا لیبی بخت
برگشته و یا
سوریه بیپناه
و عاجز و ... باید
استقلال ملی و
حاکمیت خود را
فدای منافع
دیگران
سازند؟
سرنوشت هر
کشوری را علیالقاعده
و طبق قوانین
بینالمللی
خود آن ملت
رقم میزند.
حاکمیتی که نه
بر اساس منافع
امپریالیستها
بلکه برپایه
منافع ملی
تصمیم میگیرد،
ضامن حفظ
استقلال
سیاسی آن کشور
است و اگر
شیوه حکومتی
آن مورد پسند
امپریالیستها
نیست(همانند
تمام کشورهای
سوسیالیستی
سابق و حتی
اکنون کره
شمالی، کوبا و
ونزوئلا و...) و
یا بخشی از
مردم را مجاب
نمیکند، و یا
با سرکوب
مخالفین و
اتخاذ شیوه
زور و
خودکامگی
ایجاد نارضایتی
میکند، باز
هم مربوط به
خود آن کشور و
مردم آن است. اینکه
در دوران
تهاجم
امپریالیسم
تضادهای درون
خلقی کدامند و
با چه شیوهای
باید در
مبارزه در
برخورد به
آنها رفتار نمود
و یا اینکه در
دوران رفع
تجاوز و تحریم
امپریالیستی
و تغییر
تضادهای آشتیپذیر
به تضادهای
آشتی ناپذیر
با استبداد
حاکم چگونه
باید رفتار
کرد فقط و فقط به عهده
خود مردم است
که چگونه نظام
خودکامه
کنونی را
سرنگون کرده و
حاکمیت نوین
را جانشین
کهنه سازند.
جنگهای
تحمیلی و تجاوزگرانه
امپریالیستها
به کشورهایی
که دارای
حکومت
مستبداند و تصرف
آن
ممالک(همانند
عراق و یا
لیبی) مردم آن
سامان را بیسامان
میکند. آنان
را بیهوده به
جان هم
انداخته تشنج
اجتماعی و
سیاسی بوجود
میآورد و
تضادهای آن
جوامع را شدید
کرده بهسوی
بحران میکشاند.
جایگزین اسد
یا قذافی و یا
جمهوری
اسلامی با رژیمی
که عامل اجرای
برنامهها و
سیاستهای
امپریالیسم
بوده اگر چه
با تظاهر بهدموکراسی(نمونه
افغانستان و
عراق را
داریم)، تکامل
جامعه به جلو
نیست، برگشت
بهعقب و
افتادن در تار
و پود وابستگی
است. تکامل
جامعه در اینجا
یعنی جانشین
یک حکومت
مردمی مستقل،
برجای آن
حکومت مستبد و
فاسد است. تکامل
یعنی نفی
استبداد و
خودکامگی
قذافی در
لیبی، یعنی
نفی جمهوری
اسلامی در
ایران، ولی
حفظ آن عامل
مثبت استقلالطلبانه
در هر دوی
آنها و نه نفی
نیهیلیستی و تبریجوئی
خردهبورژوائی.
جای تاسف
است که میبینیم
در کنار
جریانهای
جوشیده از
درون حرکتهای
مسلحانه
چریکی سابقا
ضدامپریالیستی،
بخش وسیعی از
باقی مانده
اندک ملّیون
ایران در خارج
از کشور که
علیالقاعده
میبایستی از
استقلال
کشورها دفاع
کند، این استراتژی
حمله جهانی
امپریالیسم
به کشورهای کوچک
را به قصد
مهار کردن
جنبشهای
مردمی آن(در
مصر برکناری
حسنی مبارک به
دست آمریکا و
جانشین یک
نوکر جدید به
جای آن) مثبت
ارزیابی کرده
و حتی با نامه به
اوباما از "همراهی
و همدردی" او
با ملت ایران
اظهار رضایت و
خشنودی کردهاند.
آنها "دخالت
نظامی" در
ایران را که البته
خریداری
ندارد، مردود
میشمارند و
بدین سان
غیرمستقیم دخالت
سیاسی را مجاز
میدانند. بهنظر
میآید که
دوران ملیون و
ملیگرائی به
پایان رسیده
است. شاید
آنان دورنمای موجودیت
طبقاتی خویش
را در این
بازار آشفته
جهانی نه در ایران
و بازار ملی
آن بلکه در
پیوستن به
بازار جهانی
سرمایه میبینند.
اگر چنین است
باید پاسخ
گویند که چرا
بورژوازی
بسیاری از
کشورهای
آمریکای
لاتین(ونزوئلا،
بولیوی و...) زیر
سلطه آمریکا
نمیروند و
دیگران نیز در
حال گسستن از
یوغ امپریالیسماند؟
آیا سوای
پیوستن به
امپریالیسم و
پشتیبانی از
برنامههای
سیاسی و
اقتصادی او
راه مقاومت و
ایجاد بازارهای
خودی و یا
منطقهای برای
تولید سرمایهداری
در کشورهای
ضعیف- علیرغم
وجود
گلوبالیزاسیون
و یا حتی
استفاده
محدود از آن-
وجود ندارد؟ نمونههای
بسیاری در
تائید آن است
که تنها راه
بورژوازی
کشورهای
ضعیف، تبعیت
از
امپریالیسم
جهانی،
پیوستن به آن
و وابستگی به
سیاستهای
اقتصادی- سیاسی
او نیست. برخی
از نمایندگان
بورژوازی ملی
غیر مذهبی
ایران در خارج
از کشور در
هدف خطکشی با
بورژوازی
مذهبی حاکم و
مبارزه با
جمهوری
اسلامی تا
آنجا پیش میروند
که بهنظر میآید
در راه آنند
که رسالت خود
را به عنوان
نیروهای ملی و
مستقل و خط
فاصل کشیدن با
امپریالیسم
به دست
فراموشی سپارند.
سوای حاکمیت
ارتجاعی و
مذهبی
بورژوازی در
جمهوری
سرمایهداری
اسلامی
ایران، تنها
نیروئی که به
معنای واقعی،
همواره
هواخواه
استقلال
ایران بوده و
هست و از آن با
هر چه دارد،
حتی چنگ و
دندان خویش
حفاظت میکند،
کمونیستهای
ایراناند. از
سوی دیگر این
امر هرگز
نباید آنان را
خشنود ساخته و
سبب بالیدن به
خود گردد. در
یک سنگر تنها
ماندن،
همواره با
مصائب و
دشواری همراه
است، حتی اگر
تودههای
وسیعی
پشتیبان آنان
گردند. در
مبارزه با
امپریالیسم و
حفظ استقلال
ملی، کمونیستها
به متحدین
طبقاتی و ملی
احتیاج دارند
تا مبادا در
یک مبارزه
نامتعادل
قوای خود را
از دست بدهند. در
این راه باید
حزب ما بهکوشد
وسیعترین
جبهه ممکن ضد
جنگ و تحریم
را برای ایجاد
صلح و احترام
به حقوق ملتها
ایجاد کند.
به نظر ما
عامل مهمی که
کار ما را
تسهیل میکند
تشدید تضاد
خلقهای جهان بر
ضد
امپریالیسم
در شکل هجوم
نئولیبرالی
آنها برای
غارت جهان و
نفی حقوق
ملتهاست.
سیاست جهانی
شدن سرمایه و
نظم نوین
سرمایهداری
یعنی شکستن
مرزهای ملی
کشورهای سه
قاره و هجوم
وحشیانه به
داخل آنها
برای قتل و
غارت فراوان
است. مقاومت
خلقهای جهان و
دولی که
آمادگی چنین
مقاومتی
دارند وضعیت
جدیدی در جهان
کنونی ایجاد
میکند که در
تقویت مبارزه
مردم جهان
برضد امپریالیسم
است.
گلوبالیزه
کردن سرمایهداری
جهانی رشد
مقاومت خلقها
را بوجود
آورده که پرچم
حمایت از حقوق
و حاکمیت ملی
خویش را بهدست
گرفتهاند.
این تحولات
مبارزات مردم
ما را برای
نیل به ایرانی
مستقل و
دموکراتیک
تسهیل میکنند.
برگرفته
از توفان
شـماره 234 شهریور
ماه 1398ـ اوت سال 2019
ارگان
مرکزی حزب کار
ایران(توفان)
www.toufan.org
نشانی
پست
الکترونیکی(ایمیل)
toufan@toufan.org
لینک
چند وبلاگ
حزبی
وبلاگ
توفان قاسمی
http://rahetoufan67.blogspot.se/
وبلاگ
ظفرسرخ
http://kanonezi.blogspot.se/
وبلاگ
کارگر آگاه
http://www.kargareagah.blogspot.se/
سایت
کتابخانه
اینترنتی
توفان
http://toufan.org/ketabkane.htm
سایت آرشیو
نشریات توفان
http://toufan.org/nashrie_tofan%20archive.htm
توفان
در توییتر
https://twitter.com/toufanhezbkar
توفان
در فیسبوک
https://www.facebook.com/toufan.hezbekar
توفان
درفیسبوک به
زبان انگلیسی
https://www.facebook.com/pli.toufan?fref=ts
توفان
درشبکه
تلگرام