تفرقه‌افکنی در جنبش صنفی طبقه کارگر، تبدیل اتحادیه حرفه‌ای آنها به حزب سیاسی یک خیانت آشکار ضدکارگری

 

سابقه پیدایش اتحادیه کارگری به مراتب بیش‌تر از سابقه جنبش کمونیستی و احزاب مربوط به این جنبش است. کافی است کسی به تاریخچه جنبش کارگری چه در جهان و چه در ایران نظر بیفکند تا این واقعیت را درک کند.

همین یک نمونه تجربه تاریخی غیرقابل انکار نشان می‌دهد که برای فعالیت در میان کارگران تا به چه حد باید به سنت، تاریخچه، تجربه جنبش کارگری در گذشته به ویژه در عرصه حرفه‌ای تکیه کرد تا به مشتی شعارهای توخالی و مخرب نوین، رقابتی، پوچ و دهان پرکن محدود نماند.

کارگران و نه همه آنها بلکه فقط بخش پیشرو آنها که اقلیتی بیش نیستند، قبل از این که کمونیست بشوند، کارگرند، یعنی این که برای کارگر شدن نخست به عضویت حزب کمونیست در نیآمده و با واسطه این ارتباط به کارگر روزمزد و یا دائمی تبدیل نشده‌اند، آنها نخست برای تامین معیشت خود در مناسبات استثمارگرانه‌ی پیش‌یافته در پی فروش نیروی کار خود هستند.

ضدکمونیست‌های چپ تلاش می‌ورزند کارگر را مساوی کمونیست قرار دهند و از وی و یا گروهی از آنها خدایانی خلق کنند که گویا حرف آنها حجت است و طبقه کارگر باید گوش به فرمان این عده بوده و از پیگیری و تلاشش برای پی‌ریزی حزب سیاسی مستقل طبقه کارگر دست بردارد. تبلیغ سیاست «کارگر پرستی»، «کارگران خودشان خودشان را آزاد می‌کنند»، سیاست دشمنی با روشنفکران آگاه کمونیست توسط مشتی کارگر مخبط و پرووکاتورِ ضدکمونیست که ما نظایر آنها را در جنبش‌های کارگری به عدیده دیده‌ایم، از سیاست‌های رایج آنهاست. چهره این دشمنان طبقه کارگر روزانه تغییر می‌کند، ولی این سیاست جهانی ضدکمونیستی که بخشی از مبارزه ایدئولوژیک بورژوازی علیه طبقه کارگر است در تمام دنیا به صورت سازمان‌یافته و همآهنگ به همین شکل به پیش می‌رود.

کارگران نخست مستقل از آگاهی به تئوری مارکسیسم در عرصه تامین معیشت و امرار معاش خویش عملا به حقوق مطالباتی خویش پی‌می‌برند و برای بهبود شرایط زندگی خویش مبارزه می‌کنند. این که کسی درک کند دستمزدش کفاف زندگی‌اش را نمی‌دهد نیاز به پذیرش مارکسیسم و آگاهی نسبت به این علم را ندارد.

مبارزه برای افزایش دستمزد، اتحاد در مقابل کارفرمایان، اعتصاب‌شکنان، باندهای چاقوکش که کارگران را می‌کشتند و ترور می‌کردند و می‌کنند و پلیس متحد آنها ... چه در گذشته و چه حال ربطی به سوسیالیسم نداشت و ندارد. مبارزه زنان کارگر برای بهیود شرایط زندگی زنان، مبارزه با کار کودکان، مبارزه برای امنیت شغلی و ایمنی کار از درون طبقه کارگر و واقعیت زندگی روزانه آنها به وجود می‌آید و عرصه قدرتمند مبارزه حرفه‌ای آنهاست. سوسیالیسم فقط راه برون رفت از این دایره شیطانی را توسط حزب سیاسی مستقل کارگری به عناصر پیشرفته طبقه کارگر نشان می‌دهد ولی خود را جایگزین مبارزه حرفه‌ای در عرصه سیاسی طبقه کارگر نمی‌کند.

وقتی فریدریش انگلس کتابش را در مورد وضعیت طبقه کارگر در انگلستان منتشر کرد، خبری از ایدئولوژی سوسیالیسم نبود، ولی مبارزه اقتصادی و مالا سیاسی (غیرسوسیالیستی - توفان) اوج می‌گرفت و در انگلستان برای سرمایه‌داری به معضلی بدل شده بود.

طبیعتا رشد جنبش طبقه کارگر و حضور مادی آنها در تولید زمینه نفوذ ایدئولوژی سوسیالیستی را گسترش می‌دهد. زیرا این سوسیالیست‌ها هستند که می‌توانند توسط حزب کمونیست به صورت جمعی آن تئوری را توضیح داده و سوسیالیسم را به عنوان دانش به درون آنها منتقل کنند. سوسیالیسم علم است و باید آن را آموخت و این آموزش از طریق حزب کمونیست عملی می‌شود و نه به صورت خودبخودی و خودجوش از دل طبقه کارگر به صرف این که کسی کارگر است. سوسیالیسم ژن انسان‌ها نیست که با کودک زاده شود. سوسیالیسم تحول مبارزه طبقاتی با دورنمای حذف طبقات است.

سوسیالیست‌ها به کارگران آموختند که از مبارزه آنها برای بهبود شرایط اسفبار زندگی، کسب دستمزد بیش‌تر و دستیابی به مطالبات و حقوق دموکراتیک دفاع می‌کنند و این فعالیت را مبارزه درست و به جائی دانسته که دارای نتایج عملی می‌باشد. کارگران باید این مبارزه در عرصه اقتصادی را که در برگیرنده بخش بزرگی از کارگران و متاسفانه نه همه آنهاست ادامه دهند.

ما در اینجا قصد نداریم به لزوم پیوند فعالان کمونیست با جنبش کارگری که عملی جمعی و نه فردی و چریکی است اشاره کنیم. ما تکیه می‌کنیم امر پیوند با طبقه کارگر امری جمعی و سازمانیافته بوده و نه پراکنده، بر اساس خلق و خوی روزانه، نوسانات روحی و روانی جامعه و وقت اضافی داشتن روشنفکران پرمدعی. در این زمینه خوانندگان را به کتاب «چه باید کرد» لنین ارجاع می‌دهیم که خودمان در آینده در باره آن سخن خواهیم گفت. هدف ما در این مقاله لیکن نشان دادن اهمیت مبارزه اقتصادی و حرفه‌ای طبقه کارگر است تا در این مبارزه طبیعی و خودجوش برای وحدت تشکیلاتی و همکاری جمعی و تاسیس یک سازمان و یا اتحادیه صنفی کارگری مبارزه کند که دارای اساسنامه، برنامه، خواست‌های روشن حرفه‌ای و مطالبات دموکراتیک عمومی باشد.

وظیفه اتحادیه کارگری طبقه کارگر انقلاب اجتماعی نیست، بلکه متحد کردن طبقه کارگر، تبلیغ لزوم حیاتی این اتحاد حرفه‌ای، آگاهی دادن به طبقه کارگر و یاری به وی برای این که در عمل روزانه زندگی معیشتی خود با تجربه خود یاد بگیرد که به این اتحاد و یک صدا بودن نیاز داشته و خواست‌های خویش را از طریق جمع متحقق گرداند. هدف اتحادیه چانه‌زدن با کارفرما، سازش مرحله‌ای بعد از یک مبارزه دوره‌ای با کارفرماست و نه سرنگونی مناسبات حاکم سرمایه‌داری و تبدیل هر اعتصاب اعتراضی کارگری به «انقلاب اجتماعی». دور چانه زنی جمعی اتحادیه‌های صنفی به صورت سالانه برای بهبود شرایط کار و دستمزد همیشه دلیلی برای جنبش انقلابی است تا مسئله ارتباط با اتحادیه‌های کارگری و کار سیاسی درون آنها را مطرح کند. آیا انقلابیون باید در اتحادیه‌های رفرمیستی که سوسیال دموکراسی با آنها همکاری می‌کنند کار کنند؟ اگر قرار است در دستگاه بوروکراسی اتحادیه کارگری  فعالیت حرفه‌ای انجام شود، چنین کاری چگونه می‌تواند انجام گیرد؟ آیا حتی می‌توان در آنجا کار انقلابی انجام داد؟ آیا کار انقلابی معادل تبدیل اتحادیه کارگری به حزب سیاسی برای سرنگونی مناسبات سرمایه‌داری با شعارهای پوچ و تحریک‌آمیز نظیر «استقرار شوراهای کارگری»است و یا درک این امر که مبارزه اجتماعی دارای سطوح گوناگون بوده و باید به این واقعیت اجتماعی تن در داد؟

اتحادیه کارگری سازمانی است که در آن کارگران به عنوان یک طبقه بر اساس اتحاد و همبستگی متحد می‌شوند تا در شرایط مشخص مبارزه طبقاتی به ایجاد یک وزنه متقابل در مبارزه مطالباتی در برابر طبقات مالک وسایل تولید دست یابند و در این عرصه موفق شوند. بر این اساس، طبقه کارگر نه تنها از خود در برابر حملات مداوم سرمایه‌داران دفاع می‌کند، بلکه حملات مستقیمی را نیز علیه طبقه سرمایه‌دار برنامه‌ریزی کرده، انجام می‌دهد و برای تحقق حقوق عمومی و بهبود ابتدایی‌ترین شرایط کار و معیشتی مانند دستمزد، ساعات کار، ایمنی کار، مرخصی و مبارزه برای کسب حقوق عمومی تلاش می‌کند. اتحادیه‌های کارگری برخاسته از نیازهای عینی طبقه کارگر در مبارزه طبقاتی هستند و پایه‌ای‌ترین سطح سازماندهی کارگری را نمایندگی می‌کنند.

در مقابل این تجربه عمومی موفق کارگران یعنی تاسیس اتحادیه‌های کارگری حرفه‌ای در گذشته جنبش کارگری ایران و جهان، جریان‌های انحرافی و مخرب نیز پیدا می‌شوند که با نیات شوم قصد دارند از پا گرفتن یک جنبش قدرتمند کارگری در ایران جلوگیری کرده، به تفرقه با طرح شعارهای بی‌ربط، تحریک‌آمیز، تفرقه‌افکن دامن زنند. نمایندگان حاکمیت سرمایه‌داری جمهوری اسلامی نیز با نقاب کارگری در این عرصه بسیار فعالند. جریان‌هائی هستند نظیر قومیت‌ها که به جنبش کارگری ایران تنها به صورت ابزاری برای تجزیه ایران نگاه کرده و با تاسیس اتحادیه کارگری متحد سراسری مخالفند. آنها ترجیح می‌دهند اتحادیه کارگران کُرد را داشته باشند. قومیت کُرد برای آنها از خصلت کارگری و همبستگی عمومی کارگران با اهمیت‌تر بوده و عامل تعیین کننده است. ما شاهد همین تفکر تفرقه‌افکنانه ناسیونال‌شونیستی در عرصه سیاسی نیز هستیم. آنها حزب واحد طبقه کارگر ایران را قبول نداشته به تعدد احزاب «کمونیستی» بر اساس قومیت اعتقاد دارند. آنها در خرابکاری در جنبش متحد کارگری ید طولائی داشته و تجربه مبارزه کارگری ایران نشان می‌دهد که آنها در چند دهه اخیر همواره در جهت ارتجاع و طرف بازنده تاریخ بوده و هستند. آنها از غائله «زن زندگی آزادی» که با هدف سوریه‌ای کردن ایران با برنامه‌ریزی صهیونیسم و امپریالیسم صورت گرفت به حمایت برخاستند، آنها حامی تئوری ارتجاعی مبارزه با «اسلام سیاسی»، به جای مبارزه طبقاتی بوده و هستند، آنها در عرصه‌های جهانی همواره در کنار صهیونیسم و غرب قرار داشته و امروز نیز از جنایات اسرائیل که وجدان‌های انسان‌ها را در سراسر جهان تکان داده است حمایت می‌کنند و خواهان آن هستند که جنایتکاران صهیونیسم یک بار برای همیشه سازمان حماس را که آن را مانند اربابانشان سازمان تروریستی، اسلامی، همدست جمهوری اسلامی می‌دانند از صحنه روزگار حذف کرده سپس به سراغ حاکمیت جمهوری اسلامی بیایند. آنها همان چپ‌های ضدکمونیست هستند که مدت‌ها امپریالیسم و صهیونیسم را از عرصه تبلیغاتی خویش تبعید کرده و هنوز هم با آن مخالف بوده و «مبارزه با سرمایه‌داری لیبرال و اسلام سیاسی» را تضاد عمده جهانی تلقی می‌نمایند. سیاست آنها یک سیاست عمومی ارتجاعی همدستی با امپریالیسم و صهیونیسم است و با اختراع تئوری «مبازه دو قطب ارتجاعی» برای تخطئه مبارزه قهرمانانه مردم فلسطین که گویا «جنگ دو ارتجاع» بوده و به ما ربط ندارد از ستمگر، اشغالگر، قاتل، کودک‌کش، نسل‌کش، نژادپرست و آپارتاید حیوان‌صفت دفاع می‌کنند. برای آنها مبارزه طبقاتی طرف عادلانه و غیرعادلانه ندارد. درگیری‌ها بدون پیشینه تاریخی خارج از زمان و مکان صورت می‌گیرد. باید دست و پای واقعیت‌ها را طوری ارّه کرد که در چارچوب تئوری‌های صهیونیستی و ارتجاعی «اسرائیل دموکراتیک» و مبارزه دو قطب، قطب «اسلام سیاسی» و «میلیتاریسم آمریکا» تعیین و تبیین گردند. این نکات برشمرده شاگردان منصور حکمت اسرائیلی فقط شامل ناسیونال‌شونیست‌های قومیت‌های کُرد، آذری، بلوچ و... نمی‌شود، رهبران این تفکر بیمارگونه که دیگر بوی عفونتش بعد از قتل عام مردم غزه و مقاومت قهرمانانه جنبش آزادیبخش مردم فلسطین به رهبری سازمان حماس دنیا را گرفته است، سایر اقوام ایرانی را نیز در برمی‌گیرد زیرا ما با طبقات روبرو هستیم و نه با اقوام.  چرا ما به این مسئله تکیه می‌کنیم؟ زیرا تعیین خط‌‌مشی سیاسی در مورد جنایات جاری در فلسطین در حمایت از صهیونیسم وظیفه سازمان‌های صنفی کارگری ایران نیست. پرووکاتورهائی که پا به میدان گذارده و مشغول تخریب در میان کارگران و اعتراضات آنها و ایجاد تفرقه در وحدت آنها هستند حتی اگر لباس کارگری مانند منصور اسانلو به تن داشته باشند، دشمنان طبقه کارگر ایران بوده و یک بار برای همیشه باید به رخنه این دشمنان کارگری خاتمه داد و مرتب آنها را که خود را پشت شعارهای «انقلابی» پنهان می‌کنند افشاء کرد. دوران مماشات و مصالحه با این ضدانقلاب کارگری به پایان رسیده است . عدم مبارزه با آنها یعنی فریب طبقه کارگر و بازگذاردن دست آنها تا به خیانت ملی و طبقاتیِ مجرمانه تن در دهند. فراخوان آنها برای قتل عام سازمان رهائی‌بخش حماس، در دفاع از قطب ارتجاعی اسرائیل، فراخوانی به اسرائیل و آمریکا برای تجاوز به ایران برای سرنگونی «حماس حاکم بر ایران» است. این عده دشمنان طبقه کارگر ایران بوده و در درجه اول هدفشان تخریب مبارزه طبقه کارگر ایران است. آنها قصد دارند مضمون مبارزه سیاسی طبقاتی طبقه کارگر ایران را که باید تحت رهبری حزبش در سه عرصه ایدئولوژیک، سیاسی و سازمانی صورت پذیرد به گنداب همدلی و همرنگی با سیاست‌های بورژوائی نئولیبرالی استعماری طبقه مرفه جامعه ایران بکشانند که بلندگویان اصلاح‌طلبان ضدایرانی غرب‌گرا هستند و آرزوی پیروزی صهیونیسم در نسل‌کشی مردم فلسطین را دارند. طبقه کارگر ایران همرزم و همدل و متحد طبقه کارگر فلسطین بوده و مانند طبقه کارگر در سراسر جهان در کنار مردم فلسطین بر ضد صهیونیسم کودک ‌کش است. کسانی که این مسایل را به عنوان عامل «وحدت» به درون جنبش حرفه‌ای طبقه کارگر می‌آورند، دشمن اتحادیه حرفه‌ای مستقل کارگری سراسری بوده و عامل تفرقه و خیانت در جنبش کارگری هستند. وظیفه ایرانیان با وجدان و شرافت‌مند این است که این جریان‌های مزدور وابسته با گروهک‌های خارج را افشاء کرده برای همیشه طرد کند. بدون حذف آنها اتحادیه مستقل متحد کارگری حرفه‌ای سراسری در ایران پا نخواهد گرفت.

***

نقل ازتوفان شماره ۲۸۶ارگان مرکزی حزب کارایران دی ماه ۱۴۰۲

www.toufan.org

وبلاگ توفان قاسمی

http://rahetoufan67.blogspot.se/

وبلاگ ظفرسرخ

http://kanonezi.blogspot.se/

http://toufan.org/ketabkane.htm

 سایت آرشیو نشریات توفان

 http://toufan.org/nashrie_tofan%20archive.htm

 توفان در توییتر

https://twitter.com/toufanhezbkar

توفان در فیسبوک

https://www.facebook.com/hezbekar.toufan.3/

 توفان درفیسبوک به زبان انگلیسی

https://www.facebook.com/pli.toufan?fref=ts

 توفان درشبکه تلگرام

https://telegram.me/totoufan