خشم انباشته سرباز کرد

خانم مهسا امینی این فرزند ایران، هم‌میهن عزیز ما، در بازداشتگاه «وزرا» در اثر ضرب و شتم ماموران جمهوری اسلامی جان داد و کشوری را داغدار کرد. «گشت ارتجاعی ارشاد» وی را فقط برای گرفتن زهر چشم از مردم، بدون هیچ دلیل قانع‌کننده با توهین و تحقیر در مقابل چشم برادرش دستگیر کرد و جنازه‌اش را به خانواده‌اش تحویل داد. طبیعتا مسئولیت این قتل به گردن مسئولان «گشت ارشاد» است که باید مجازات شوند و هر چه حاکمیت در ایران از این امر طفره رود و بهانه‌تراشی نماید تا این پدیده منفور را در کنف حمایت خویش بگیرد، مسئولیت این قتل به گردن خود جمهوری سرمایه‌داری جمهوری اسلامی می‌افتد و باید پاسخگو باشد. حکومتی که شکستن ساختار «گشت ارشاد» را که مورد نفرت عمومی اعم از مسلمان، غیرمسلمان، متعصب مذهبی، بی‌دین، محجبه و بی‌حجاب است برنمی‌تابد آنوقت باید ساختارشکنی را برای تمامیت نظام به جان بخرد.

این نخستین بار نیست که زنان کشور ما در چنگال «گشت ارشاد» و گشت‌های نظیر آن در گذشته به قتل رسیدند و مسلما برای آخرین بار نیز نخواهد بود. ولی این بار جرقه‌ای که از این قتل تکان‌دهنده برخاست به خرمن خشم مردم نشست و لهیب آتش نفرت مردم را برافروخت.

هزاران نفر خودجوش به خیابان‌ها برای اعتراض آمدند و به عواقب و نتایج کار خود نیز نیاندیشیدند و این در عین اینکه قابل فهم و محقانه است به علت خودروئی و فقدان رهبریت با شکست روبرو خواهد شد و به نتیجه نخواهد رسید. ما البته نمی‌توانیم مردم خشمگین را سرزنش کنیم  که به چه خاطر به ندای وجدان انسانی خویش پاسخ مثبت داده‌اند و خواهان رسیدگی و مجازات خاطیان هستند، ما هرگز قادر نیستیم این خشم و غضب انباشته 43 ساله را که نتیجه منطقی زورگوئی، توهین و تحقیر زنان ایرانی است محکوم کنیم. ما رژیمی را محکوم می‌کنیم که برای حقوق نیمی از جمعیت ایران، برای مادران، خواهران، همسران و دختران این سرزمین ارزشی قایل نیست و با شبه استدلالات مسخره تلاش دارد این حق طبیعی انسانی را منکر شود.

حضور مردمی که  به خیابان آمدند فقط برای مهسا امینی نیست برای همه مهسا امینی‌های ایران است. ایران یکپارچه مهسا امینی شده است. مهسا امینی‌ها به خیابان آمده‌اند زیرا از حقوق اجتماعی مساوی با مردان برخوردار نیستند، نصف مردان ارث می‌برند، در زمینه حضانت فرزندان با یک رژیم متحجر روبرو هستند که مصالح کودکان معیار داوریش نیست، کسانی را که به بازداشتگاه «وزرا» می‌برند بعد از شماتت فراوان با پرونده زخیمی که برای آنها می‌سازند از بسیار حقوق مدنی و قانونی محروم می‌کنند. ورود به دانشگاه، مشاغل دولتی و... اگر غیرممکن نشود حتما سخت خواهد شد. از ورود آنها به استادیوم‌های ورزشی جلوگیری می‌کنند. حق آواز خوانی ندارند و.... آنچه را که این حاکمیت به زنان ایرانی تحمیل می‌کند، حتی مورد تائید بخش مذهبی مردم ایران نیز نیست. فقط اقلیت نادری از این عقب‌ماندگی فکری حمایت می‌کنند. رژیم سرمایه‌داری جمهوری اسلامی به جای آن که به این مطالبه منطقی جامعه ایران و نه تنها زنان پاسخ مثبت دهد به عناوین گوناگون در پی ایجاد معذورات موجه است. نخست مدعی بودند که احکام اسلامی آن را می‌طلبد آنها نمی‌توانند از این احکام عقب‌نشینی کنند. استدلال این آقایان در بدو امر صرفا حیثیتی و اخلاقی بود. به تدریج آن را با دست نمایندگان انتصابی خودی مجلس شورای اسلامی به صورت قانون در آورده‌اند که فاقد متن صریح است و به شدت مورد نقد حقوقدانان ایرانی قرار گرفته است. همین ندانم‌کاری و تفسیر دلبخواهی، هر روز وضعیت را از روز قبل خراب‌تر می‌کند و مامور بیچاره اجرای حکم بطور مستمر در سرگردانی به سر می‌برد که در هر مورد مشخص چگونه رفتار کند تا برای خودش در آینده پاپوش نشود. این احکام غیرقابل اجراء و ارتجاعی که مورد تائید اکثریت مردم و عرف جامعه نیست از اقتدار نیروهای انتظامی نیز بشدت کاسته و این امر در رفتار مردّد و دودلانه آنها مشهود است. دولت جمهوری اسلامی ظاهرا با توسل به تصویب قانون حجاب خواسته است چنین وانمود کند که ایرانیانی که به خارج می‌روند قادرند در ممالک میزبان بدون حجاب بگردند زیرا در آن کشورها اجرای قانون اسلامی فاقد اعتبار است. البته مردم ایران همواره وقتی از زندان اخلاقیات جمهوری اسلامی خارج می‌شوند برای توصیه‌های رژیم حاکم تره هم خورد نمی‌کنند و رژیم قصد داشت به این وسیله گریبان خودش را از این تناقضات خلاص کند. با این توجیه قانونی طبیعتا دیگر نیازی به آن نیست که بر سر زنان بی‌حجاب غیرایرانی با ماژیک رنگ سیاه کشید و یا به نحو مسخره و توهین‌آمیزی روسری به سرشان کرد. فیلمی که در هولیوود و یا فرانسه و ایتالیا تهیه شده است مملو از زنان بی‌حجابی است که بی‌حجابی آنان در کشورهایشان مغایرتی با قوانین آن کشورها ندارد. نمایش فیلمشان در ایران طبیعتا نمی‌تواند موجب مجازات هنرپیشگان زن شود. این وضعیت مسخره را با استدلات این حضرات در مورد «اخلاقیت» اسلامی، سخنان پیامبران و کتب مقدس آنها مقایسه کنید. آیا بی‌حجابی قانون‌شکنانه و غیراخلاقی با عبور از مرز ایران و ورود به ترکیه و یا پاریس اخلاق و قانونی می‌شود؟ اگر معیار این آقایان ملاک‌های «معنوی» است که آنوقت وقتی به خارج از کشور می‌روند حق ندارند با زنان بی‌حجاب ایرانی رفتار شنیع داشته باشند زیرا این زنان مطابق قوانین کشور میزبان رفتار می‌کنند. وقتی آقای رئیسی در نیویورک به نحو مسخره‌ای از مصاحبه با خبرنگاری به نام خانم امانپور به علت نداشتن حجاب سر باز می‌زند باید روشن کند بر اساس کدام هنجار ادعائی رفتار کرده است. خانم امانپور حق دارد در محل اقامتش بدون حجاب اجباری باشد. پس می‌بینیم که این سردرگمی و روایات گوناگون چه استیصالی برای رژیم جمهوری اسلامی و آموزگاران معنوی و اخلاق آنها به بار آورده است.

آنها مدعی هستند که رفع حجاب اجباری به لخت شدن زنان می‌انجامد که طبیعتا کذب محض می‌باشد و توهین به تمامی جامعه ایران و عدم شناخت این حضرات از فرهنگ ایران است. در هیچ کجای جهان لخت شدن در ملا عام مجاز نیست و مورد تعقیب قرار می‌گیرد. البته برهم زدن نظم عمومی و ایجاد تحریک جنبه جنائی نداشته بلکه یک تخلف عادی است ولی به هر صورت مجاز نیست و در اروپا هم کسی نه حق دارد و نه لخت به مجامع عمومی می‌آید. دولت برای حفظ نظم عمومی محل‌های خاصی را برای این افراد در نظر می‌گیرد تا بتوانند در تابستان آفتاب بگیرند ولی خروج از این محدوده به صورت عریان تخلف روشن است. پس اتهام به زنان ایرانی که لخت خواهند شد حتی فاقد مصداق مشابه در خارج است. از این گذشته لخت شدن و یا بی‌حجابی افراطی مورد تائید عرف اجتماعی، مورد تائید خانواده، دوستان و حتی دوست مرد و یا همسر یک خانم نیست. چرا مسائلی را که فرضی و فاقد پایه مادی است به ابزاری برای نفهمیدن و سرکوب بدل می‌کنیم. به یاد آوریم حاکم شرع در همان آغاز انقلاب بعد از صادق خلخالی شخصی بود به نام آیت‌ﷲ محمد گیلانی. وی حتی مدعی بود که زنان محجبه که حجاب اسلامی را به نحو شایسته رعایت می‌کنند باید به راه رفتن خود نیز توجه لازم مبذول دارند و مثال می‌آورد بر سر راه حضور در دادگاه انقلاب شاهد راه رفتن خواهر محجبه‌ای بوده‌ است که نحوه راه رفتن وی منجر به انجام غسل ارتماسی در ایشان بعد از رسیدن به محل کار شده است.  قربتاٌ الاالله!

امروز بیش از 40 سال از آن دوران گذشته است. مرده‌ها را نمی‌شود برای نظارت بر زندگی زندگان از قبر بیرون آورد. باید اجازه داد این افکار قرون وسطائی در کنار همان مداحانش در قبور تاریخ برای همیشه دفن شوند.  

حاکمیت جمهوری اسلامی به دروغ می‌گوید که امر حجاب قانونی، حیثیتی و یا اخلاقی است. در حقیقت امر حجاب اجباری به امری کاملا سیاسی بدل شده است و هرگونه عقب‌نشینی رژیم یک عقب‌نشینی سیاسی است و البته حاکمیت راهی جز این ندارد چون کمترین خسارت را به وی می‌زند.

به یاد آوریم که آیت‌ﷲ خمینی در همان بدو انقلاب ابراز داشت که به جز از اصول دین که از جمله شامل توحید، نبوت است، می‌شود از اصول مذهب یعنی عدل و امامت و یا فروع دین که هشت عدد و از جمله امر به معروف و نهی از منکر است چنانچه به مصلحت اسلام باشد (بخوانید به مصلحت جمهوری اسلامی- توفان) صرف نظر کرد. امروز «مصلحت اسلام» ایجاب می‌کند که رژیم «گشت ارشاد» را بردارد و حجاب اجباری را ملغی کند تا از تشنج جامعه کاسته گردد و گرنه سونامی قهر و آشوب بعدی پشت در خانه کمین کرده است. بگذارید تا غم از دست رفتن مهسا امینی را به سلاحی برای عقب راندن رژیم و کسب حقی عادلانه از رژیم بدل کنیم تا شاید این امر برای ما دستآوردی برای ادامه مبارزات آتی باشد.

 

نقل ازتوفان ارگان مرکزی حزب کارایران شماره 272آبان ماه 1401

www.toufan.org

وبلاگ توفان قاسمی

http://rahetoufan67.blogspot.se/

وبلاگ ظفرسرخ

http://kanonezi.blogspot.se/

http://toufan.org/ketabkane.htm

 سایت آرشیو نشریات توفان

 http://toufan.org/nashrie_tofan%20archive.htm

 توفان در توییتر

https://twitter.com/toufanhezbkar

توفان در فیسبوک

https://www.facebook.com/hezbekar.toufan.3/

 توفان درفیسبوک به زبان انگلیسی

https://www.facebook.com/pli.toufan?fref=ts

 توفان درشبکه تلگرام

https://telegram.me/totoufan