سخني
پيرامون به
قدرت رسيدن
تروريستهاي «تحريرالشام» و شادماني
اپوزيسيون
پارکابي
امپرياليسم
درعرصه
سياست هيچچيز
محصول «اتفاق» نيست،
همه چيز نتيجه
شناخت از
وضعيت موجود و
تأثيرگذاري
بر مؤلفهاي
واقعي و عيني
در آن جهتي
است که به
تغيير وضع
موجود
بيانجامد، تا
مصالح و منافع
يک و يا چند
سوي قدرتها
را تأمين و
تضمين نمايد. اين
قاعده کلي
نشان ميدهد
که تغيير و
تحولات
ژئوپلتيکي
اين طور نيست
که کشورهاي
امپرياليستي
در پشت درهاي
بسته نقشهاي
طرحريزي کنند و
آن را عيناً
به اجرا
بگذارند. عرصه
سياست، زمين
کُنش و واکنش است،
قوانين
ديالکتيک در
آن عمل ميکنند،
لذا تحولات
ژئوپليتيکي
بخشاً تابعي هستند
از قوانين
طبقاتي و
متغيري هستند
از ديناميک و
پويائي طبقات
و اقشار
اجتماعي
دروني کشورهاي
تحت سلطه و
سلطهگريز. براي
اينکه دشمن
امپرياليستي
بتواند سرنوشت
جامعه و کشوري
را در دست خود
بگيرد و منافع
خود را بر
مصالح ملّي آن
کشور مسلط
سازد، بايد
طبيعتاً از
تاريخ و فرهنگ
آن کشور، از
موقعيت و
وضعيت
اجتماعي آن
کشور، از درجه
رضايت و يا
نارضايتي
مردم، از
آمادگي آحاد
آن کشور در
امر مقاومت و
يا تسليم و
وادادگي در
قبال تعرضات
خارجي شناخت
داشته باشد. اما
اين به اين
معني نيست که
دشمن خارجي با
شناخت از
مقتضيات و
الزامات آن ميتواند
و قادر است که
به سهولت سلطه
خود را برآن
کشور حاکم
سازد. تاريخ نشان
داده است که
تسلط دشمن
امري است نادوام
و گذرا. هيچ کشوري
سلطه بيگانه
را نميپذيرد
و سرانجام
عليه آن به پا خواهد
خاست و دير يا
زود استقلال
سياسي خود را
باز خواهد
يافت. نمونههاي
تاريخي آن را
ما در
هندوستان
عليه استعمار
بريتانياي
کبير ديديم که
زماني خورشيد
در مستعمرات
آن غروب نميکرد؛
چين با انقلاب
خود از زير
سلطه ژاپن و
انگلستان بهدرآمد،
انقلاب
الجزاير به
سلطه
استعماري
فرانسه پايان
داد و سرانجام
انقلاب پنجاه
و هفت ايران،
که در ماهيت
خود يک انقلاب
دمکراتيک و
ضدامپرياليستي
بود، توانست
با سرنگوني
شاه و دربار،
اين عامل
امپرياليسم
آمريکا در
منطقه، کشور
ما به استقلال
سياسي نايل
آيد، و اين با
اهميتترين
دستآورد انقلاب
بود، اگرچه در
همان ابتدا
ارتجاع روحانيت
قدرت را
توانست در دست
خود قبضه کند
و راه ادامه
انقلاب را به
انسداد
بکشاند، لذا
قدرتگيري
روحانيت از
اهميت اين دستآورد
تاريخي نميکاهد. از
اينرو مبارزه
عليه ارتجاع و
نظام سرمايهداري
جمهوري
اسلامي ايران
بايد همواره
با توجه به
حفظ و تأمين
اين دستآورد
بزرگ انقلاب
پيش رود. امر
استقلال کشور
و نه فقط براي
ما ايرانيان، بلکه
براي همه آن
کشورها و
جوامعي که
براي کسب و
حفظ عزت و
شکوه ملي خود
با دشمنانشان
ميرزمند،
امريست
حياتي؛ و اين
مشمول
مبارزات آزاديبخش
فلسطين، سوريه،
يمن، ليبي،
عراق و ديگر
کشورها نيز ميشود. لذا
تحولات غرب
آسيا را بايد
در چارچوب
چنين تحليلي
مورد بررسي و
تبيين قرار
داد.
آنچه را
که امروز در
منطقه غرب
آسيا شاهد
هستيم، از اين
قاعده مستثتي
نيست. منطقه غرب
آسيا از
ديرباز به جهت
ويژگي جغرافياي
سياسي محل تلاقي
و تعارض منافع
امپرياليستها
بوده است. در
طول سدهها
و دهههاي
گذشته خواست
کشورهاي
استعماري و
امپرياليستي
همواره تسلط و
سيطره بر اين
منطقه بوده است
که بسياري از
ناامنيها،
جنگهاي
منطقهاي
در غرب آسيا
منشأ گرفته از
همين ظهور و
بروز و دخالت
کشورهاي امپرياليستي
بوده است. «آيزنهاور» در
طي يک سخنراني
به اهميت
منطقه غرب
آسيا چنين
اشاره ميکند: «برويد
و تحقيق و
مطالعه کنيد
تا به آنچه ميگويم
برسيد [...] منطقه
غرب آسيا، مهمترين
منطقه جهان و
ايران مهمترين
کشور اين
منطقه است،
چرا که در
چهار راه جهان
قرار دارد». ما
اگر اهميت
ژئوپليتيک
اين منطقه را
دريابيم،
آنگاه فهم اين
مسأله چندان
دشوار نيست که
به دليل شرايط
خاص منطقه غرب
آسيا و عليالخصوص
مداخلات
امپرياليستي
در آن و ناامنسازي
اين منطقه،
کشورهائي و يا
نيروهائي از درون
اين منطقه
ظهور و بروز
مييابند و
در جهت خلاف
اهداف و سياستهاي
امپرياليسم
عمل ميکنند،
مانند سوريه،
يمن، ايران،
لبنان و جنبش
مقاومت «حزبالله» و
ديگر اعضاي
منتسب به «محور
مقاومت». روشن
است که
ايستادگي اين
کشورها و
نيروهاي نافرمان
و سلطهگريز
در قبال
امپرياليسم
ميتواند
گاه به منافع
امپرياليسم و
صهيونيسم
زيانهاي جدي
وارد آورد و
گاه اينکه در
اين تقابل و جنگ
نابرابر ولي
مشروع، آسيبهاي جدي نيز
ببيند و تضعيف
شود. اگرچه
راه و مسير
مبارزه هميشه
ناهموار، سخت،
گاه به نظر
صعبالعبور
مينمايد،
ولي تجربه
تاريخي گواه
بر اين دارد
که مقاومت و
مبارزات تودهها
به منظور
احقاق حقوق و
تأمين منافع و
مصالح مليشان
سرانجامي جز
پيروزي محتوم
ندارد. پيروزي
از مسير همين
شکستها و
ناکاميها
ميگذرد. آنچه
که امروز ما
در غزه، لبنان
و سوريه شاهد هستيم،
در بُعد
تاريخي آن
چيزي نيست جز
فراز و فرود
پيروزي،
ايستادگي و
مقاومت در
ميدان نبرد
رهايبخش خلقهاي
اين منطقه از
زير سلطه
امپرياليسم و
صهيونيسم.
سير
تحولات منطقه
غرب آسيا در
طول 14 ماه گذشته،
که با جنگ غزه
و کشتار بيسابقه
مردم بيپناه
و بيگناه
فلسطينينان
توسط اسرائيل
آغاز شد، به لبنان
و اکنون به
اشغال سوريه
توسط تروريستهاي
«داعشي» و «جبههالنصره» در
طي دو هفته
گذشته رسيده
است. اين تحولات،
که با سرعت
عجيبي در حال
رخ دادن هستند،
واکنشهائي
را موجب شد که
ميتوان آنها را
به طور کلي به
دو بخش عمده
تقسيم کرد: يک
بخش جبهه
ضدصهيونيستي
و
ضدامپرياليستي
ملل منطقه است
که مقاومت و
ايستادگي در
برابر دشمنان
خود را يک
فضيلت و يک
اصل بنياني ميبيند
که تابع تغيير
دولتها و
سياستها
نيست و آنطور
که تاکنون
نشان داده
است، متغيري
از مؤلفههاي
قدرت نبوده و
نميتواند باشد. يعني
با رفتن و
آمدن دولتها
و با تغيير
معادلات
جهاني از بين
نميرود، اگرچه از
آن بيتأثير
نيست. کافي است به
صورت گذرا به
تاريخ جنبشهاي
رهائيبخش
ملل منطقه
نگاهي
انداخت، تا
متوجه شد که امر
«مقاومت» همواره
آن عنصر ثابت
و لايتغيير در
طول دهها
بوده است. که
البته اشاره
به آن از
حوصله اين
مقاله خارج
است.
اشغال
سوريه و
تحولات منطقه غرب
آسيا ممکن است
قدرت مقاومت
را تا حدودي
تضعيف کرده
باشد، ولي
هيچگاه نميتواند
عزم
آنها را براي حفظ
و تداوم
مبارزه عليه
سلطه امپرياليسم
و صهيونيسم به
محاق بکشاند. اشغال
سوريه موجب
خواهد شد تا
هستههاي
مقاومت در اين
کشور شکل
بگيرند و با
هستههاي
مقاومت در
لبنان،
فلسطين، عراق
و يمن پيوند
بخورند. آنچه
که اين ملل را
به هم پيوند
ميدهد سرنوشت
مشترک آنان و
دشمنان واحد
آنان است و نه «ايمان
الهي» آنها آنگونه
که «سيد علي
خامنهاي»،
رهبر جمهوري
اسلامي ادعا
ميکند. در اين
سرزمينها
ما با تکثر
قومي، اتنيکي
و مذهبي روبرو
هستيم و آنچه
که در اين
تکثر مولود
وحدت است، به
يقين «دين» نيست، بلکه
خاستگاه ملي
مللي است که
ميخواهد در
سرزمين خود
آزاد باشد و
در کنار هم در
صلح و آرامش
زندگي کند. همبستگي
خلقها مولود
همسرنوشتي
آنهاست و تنها
و تنها به دست
خود آنها
تعيين ميشود. در
اين پيوند
عميق تاريخي
خلقها و ملل
منطقه هيچگاه
تعلقات
قوميتي، تکثر
اتنيکي و ديني
و مذهبي عامل
طبيعي تفرقه و
دشمني ميان
آنها نبوده
است. استعمارگران
و امپرياليستها
همواره از آن
ابزاري
ساختند براي
ايجاد نفاق و
دشمني بين ملتها
و اقوام منطقه.
اما بخش
ديگر با اشغال
سوريه پايان
نيم قرن
ديکتاتوري «اسد» (پدر
و پسر) را به فال نيک
ميگيرد و خود را
در شادي
اقليتي از
اپوزيسيون و مردم
سوريه از نوع
اپوزيسيون «زن
زندگي آزادي» شريک
ميداند و اميد
دارد تا از دل
سوريه اشغال
شده امروز، «سوريه
آزاد» فردا بيرون
آيد. اين بخش
تحولات جاري
در سوريه را
در امتداد «انقلاب» ناتمام
2011 سوريه
مورد تبيين
قرار ميدهد،
بيآنکه براي
عوامل خارجي
دخيل در
فروپاشي و اشغال
سوريه اهميتي
قائل شود. حمايت
امروز اين بخش
از «تحريرالشام» در
امتداد حمايت
ديروز آنها از
«القاعده
و داعش» است. اين
بخش
دربرگيرنده
بسياري از
سازمانها
و احزاب و
عناصر «چپ» ايراني
است، در کنار
سازمان
مجاهدين (فرقه
رجوي)، سلطنتطلبان،
رسانههاي
فارسيزبان
وابسته خارجنشين
از نوع «ايران
اينترنشنال»، «راديو
فردا»، «صداي آمريکا»، «بيبيسي» و دهها
رسانه بينام
و نشان ديگر و
به يک کلام ميتوان
گفت غالب
اپوزيسيوني
که در ذيل
غائله «زن زندگي
آزادي» و احزاب
تجزيه طلب
کُرد، بلوچ،
عرب و آذري
جمع شده بودند. حتي
بخشهائي از
نئوليبرالهاي
درون حاکميتي
ايران، که هر
دو جناح اصولگرا
و اصلاحطلب
را شامل ميگردد،
نيز ميکوشند
تا از دل اين
شکستها و
اشغالگريها
در سطح منطقه
زمينه عملي
تسليم در قبال
امپرياليسم و
صهيونيسم را
فراهم آورند و
در اين سياستِ
فرصتسازي چه
بسا به نظر ميرسد
که با فرصتسوزيهاي
عامدانه بر
سياست خارجي
ايران در
منطفه تأثير
بگذارند و
سرنوشت
تحولات منطقه
را به زيان
ايران به سود
امپرياليسم
رقم بزنند. مواضع
اين بخش در
قبال مسائل
امنيت منطقه
در انطباق
کامل قرار
دارد با مواضع
غرب و صهيونيسم. لذا
ما با بخش
بزرگي از
اپوزيسيون
خارج از کشور
روبروئيم که
در تحليل
نهائي در کنار
بخشي از جناح
درون حاکميت
ايستاده است
که راه سازش و تسليم
را در قبال
غرب برگزيده
است. راه سازش،
راه تسليم و
رضا، راه
احياي رابطه سلطه
و تابعيت از
امپرياليسم و
مستقر کردن
اين سلطه بر
تمام امور
کشور در کنار
تشديد عامدانه
نارضايتي
عموم مردم ميتواند
در عين حال از
راه ضربه وارد
آوردن، آسيب
رسانيدن و
تضعيف
مبارزات خلقهاي
منطقه عليه
امپرياليسم و
صهيونيسم
بگذرد. بيدليل
نيست که سقوط
دمشق توانسته
است موقتاً معادلات
قدرت را در
منطقه به سود
امپرياليسم و صهيونيسم
تغيير دهد و
به تعبيري به
جسد اپوزيسيون
وابسته جاني
تازه بخشد.
بخشي از
اپوزيسيون «چپ» شادي
مردم سوريه را
با شادي مردم
ايران در
پيروزي
انقلاب بهمن
همجنس و همسنخ
ميبيند. اين قياس معالفارق
چيزي نيست جز
به ابتذال
کشاندن انقلاب
پر شکوه بهمن 57. انقلاب
ايران،
انقلابي بود
تودهاي که همه
اقشار و طبقات
اجتماعي در آن
شرکت داشتند و همگي
خواستار
سرنگوني رژيم
شاه و خروج امپرياليسم
آمريکا از
ايران بودند. آنچه
که ماهيت
انقلاب 57 را
تعيين ميکرد،
اهداف
دمکراتيک و
ملّي بود که
انقلاب ايران
در دستور کار
خود قرار داده
بود و به يکي از
بخشهاي مهم آن
دست يافت،
يعني سقوط شاه
و دربار و بيرون
راندن
امپرياليسم
از کشور و کسب
استقلال سياسي. انقلاب
ايران بدين
لحاظ خصلت
ضدامپرياليستي
و
ضدصهيونيستي
داشت و به سلطه
امپرياليسم
آمريکا در
تمامي عرصههاي
نظامي، سياسي
و اقتصادي
نقطه پاياني
گذارد و به يک
معنا انقلابي
بود ملّي و
ضدامپرياليستي
و دمکراتيک که
بهار آزادي را
به ارمغان آورد
و ارکان
ارتجاع منطقه
را به لرزه
انداخت. انقلاب
ايران همچنين
الهامبخش
همه خلقهاي
در بند جهان
عليه
امپرياليسم
بود. اينکه
انقلاب در
عرصه حقوق
دمکراتيک
درهمشکست و
ناتمام باقي
ماند، ذرهاي
از عظمت اين
انقلاب نميکاهد. لذا
شادي و سرور
مردم از به
سرانجام
رساندن انقلاب
و سرنگوني
حکومت وابسته
به
امپرياليسم
شاه به حق مايه
افتخار و
سربلندي ملتي
است که بيش از 250 سال
بود که براي
رهائي خود از
يوغ بيگانه
مبارزه ميکرد. نه
اين انقلاب را
ميتوان با «انقلاب» موهومي
سوريه مقايسه
کرد و نه شادي
زودگذر آن عده
از کساني را
که «آزادي» خود را از
امپرياليسم و
صهيونيسم، از
دستان داعشيان
و القاعده،
اين متوحشترين
پياده نظام
غرب دريافت
کردهاند. کساني
که در سال 2011 در
پي ويراني
ليبي و «بهار عربي» از
مداخلات
امپرياليستي
در سوريه به
عنوان «انقلاب» سوريه
ياد کردند و
عملاً توحش «داعش» را
بر ديکتاتوري «اسد» ترجيح
دادند، امروز
هم به قدرت
رسيدن «احمدحسينالشرع»،
موسوم به «ابومحمدالجولاني»،
رهبر هيئت «تحريرالشام» را
به عنوان
پيروزي «جنبش
انقلاب سوريه» به
مردم سوريه
تبريک گفتند
همانطور که «ابومحمدالجولاني» خطاب
به مردم سوريه
از آنها خواست
«تا
براي ابراز خوشحالي
به خيابانها
بيايند»!
آن «چپ»ي که
اشغال سوريه
توسط تروريستهاي
داعشي را يک
فرصت براي «سوريهاي
مستقل، آزاد و
دموکراتيک» تلقي
ميکند، و بيپروا
مينويسد که «اي
کاش ميهن ما
هم اينچنين «سوريهاي» شود!» تاريخ
از او به نيکي
ياد نخواهد
کرد! فاجعهاي
که اکنون در
سوريه جريان
دارد، نه «انقلاب» است
و نه جاي شادي
دارد، يک
ابتذال و
درماندگي
سياسي و
افشاگر
اپوزيسيوني
است که عزم خود را
جزم کرده تا
در پارکابي
امپرياليسم و صهيونيسم،
رژيم جمهوري
اسلامي را
سرنگون سازد. چنين
اپوزيسيوني
مايه ننگ است
و بس!
نقل از توفان
شماره ۲۹۸ دی
ماه۱۴۰۳ ارگان
مرکزی حزب
کارایران
وبلاگ
توفان قاسمی
http://rahetoufan67.blogspot.se/
وبلاگ
ظفرسرخ
http://kanonezi.blogspot.se/
http://toufan.org/ketabkane.htm
سایت
آرشیو نشریات توفان
http://toufan.org/nashrie_tofan%20archive.htm
توفان
در توییتر
https://twitter.com/toufanhezbkar
توفان
در فیسبوک
https://www.facebook.com/hezbekar.toufan.3/
توفان
درفیسبوک به
زبان انگلیسی
https://www.facebook.com/pli.toufan?fref=ts
توفان
درشبکه
تلگرام