تغییر
توازن قوا در
سطح جهانی و
شکلگیری نظم
جدید و جایگاه
ایران (بخش دوم)
...این
سیاستها، که
شامل افزایش
تعرفهها و
فشارهای
اقتصادی است،
میتواند
برخی موفقیتهای
موقتی برای
آمریکا به
همراه داشته
باشد. دولت ترامپ
سعی خواهد کرد
تا از تولیدات
و صنایع داخلی
آمریکا در
برابر رقبای
خود حمایت و
صیانت کند.
این سیاست باید
قاعدتا از
طریق اعمال
موانع تجاری،
مانند تعرفههای
گمرکی که هدف
از آن با تعیین
مالیات بر
روی کالاهای
وارداتی افزایش
قیمت این
کالاها در جهت
رقابتپذیر
ساختن
کالاهای
داخلی است مثل
تعرفههای آمریکا
بر فولاد و
آلومینیوم
وارداتی در
دوره نخست
ریاست جمهوری «دونالد
ترامپ»؛ سهمیههای
وارداتی،
محدودیتهای
کمّی هستند که
بر مقدار
کالاهای وارداتی
خاص مثل سهمیههای
واردات شکر اعمال
میشود؛ با
ارائه یارانههای
دولتی (سوبسید)
به
تولیدکنندگان
داخلی کوشش
خواهد کرد تا
هزینههای
تولید و
افزایش رقابتپذیری
سرمایههای
داخلی آمریکا
را کاهش دهد. اتحادیه
اروپا با دادن
این نوع
سوبسیدها بخش
کشاورزی خود را
سالهاست که
مورد حمایت
قرار داده است؛
و آنچه که
مربوط به محدودیتهای
غیرتعرفهای میشود،
«ترامپ» خواهد
کوشید تا قوانین
و مقرراتی وضع
کند که واردات
را محدود نماید،
مانند
استانداردهای
کیفیت،
الزامات بهداشتی،
یا رویههای
گمرکی پیچیده مثل
تعریف استانداردهای
سختگیرانه
ایمنی برای
خودروهای
وارداتی؛
بالطبع با کاهش
صانعی ارزش دلار
کالاهای
صادراتی را ارزانتر
میکند و کالاهای
وارداتی را
گرانتر
خواهد ساخت.
با
این حال، علیرغم
امتناع «ترامپ»
از آغاز
درگیریهای
نظامی جدید،
این سیاستها
به طور اجتنابناپذیری
تنشهای
جهانی را
تشدید خواهند
کرد. رقابتهای
سرمایهداری،
درگیریهای
ژئواستراتژیک
و موج بیسابقهی
نظامیگری از
جمله
پیامدهای
احتمالی این
سیاستها
هستند. «ترامپ» با
این سیاستها -
که بهتر است
آن را نوعی
«اخاذی
مالی-اقتصادی»
نامید - نه
تنها قصد دارد
چین را تضعیف
کند، بلکه میخواهد
هزینههای
بازسازی
اقتصاد
آمریکا را بر
دوش متحدان خود
قرار دهد. این
رویکرد،
اگرچه ممکن
است در کوتاهمدت
برخی منافع
اقتصادی برای
آمریکا به
همراه داشته
باشد، اما در
بلندمدت میتواند
به تضعیف
اتحادهای
سنتی آمریکا و
افزایش بیثباتی
در نظام بینالملل
منجر شود. که نتیجاً
این سیاستها
نه تنها افول
هژمونیک
آمریکا را
متوقف نخواهند
کرد، بلکه
ممکن است سرعت
آن را نیز افزایش
دهند.
پرسش
اصلی این است
که آیا
اتحادیه
اروپا نه به
مثابه یک واحد
سیاسی بلکه به
عنوان یک
اتحادیه اقتصادی
با اشتراکات
فرهنگی، که در
حال حاضر به
دلیل تحریکات
و مداخلات ناتو
در اوکرائین و
تسلیح و تشویق
اوکرائین به
ادامه جنگ علیه
روسیه در
آستانه یک
بحران سیاسی
شدید قرار
دارد، میتواند
زیر فشارهای
آمریکا
مقاومت کند و
از درون فرو
نپاشد؟ بدون
تردید، واکنش
نظامی روسیه
در اوکراین و
پیامدهای آن،
از جمله
انشقاق و
انسداد سیاسی
در میان
کشورهای عضو
اتحادیه
اروپا، نقش
بسزایی در
تشدید این
بحران داشته
است. این
بحرانها
اتحادیه
اروپا را در
موقعیتی
شکننده قرار دادهاند
و توانایی آن
را برای
مقاومت در
برابر فشارهای
خارجی، به
ویژه از سوی
آمریکا، زیر
سوال بردهاند.
محتمل
است که «ترامپ»
و «پوتین» به
توافقی دست
یابند که
اوکراین را
مجبور به
واگذاری بخشهائی
از مناطق شرقی
و جنوب غربی
خود به روسیه
کند. اگر چنین
توافقی محقق
شود، این امر
نه تنها موازنه
قدرت در منطقه
را تغییر
خواهد داد،
بلکه تضادهای
داخلی و
اختلافات بر
سر منافع و
مصالح ژئواستراتژیک
میان
بورژوازی
امپریالیستی
اروپا را نیز
تشدید خواهد
کرد. این وضعیت
میتواند به
بحرانی منجر
شود که
اتحادیه
اروپا را از
نظر سیاسی
شکنندهتر سازد
و وحدت آن را
تضعیف نماید. شکنندگی
سیاسی
اتحادیه
اروپا بیشک
تأثیرات
گستردهای بر
اقتصاد جهانی
خواهد داشت.
این بحران میتواند
به اختلال بیشتر
در اقتصاد
جهانی، بروز
یک رکود شدید و
طولانیمدت،
و افزایش خطر
جنگ در مناطق
ژئوپلیتیکی حساس
منجر شود.
مناطق
احتمالی
درگیری میتوانند
شامل قفقاز،
غرب آسیا و
اقیانوسیه باشند
- مناطقی که به
عنوان
کریدورهای
حیاتی شرق به
غرب عمل میکنند
و از نظر
استراتژیک
برای قدرتهای
امپریالیستی
اهمیت
فراوانی دارند. این مسیرهای
تجاری،
ترانزیتی، و
ارتباطی نقش
کلیدی در
انتقال کالا،
انرژی، و
اطلاعات بین
شرق و غرب
جهان ایفا میکنند.
اهمیت اقتصادی،
سیاسی، و
امنیتی این
کریدورها در
این است که به
عنوان شریانهای
حیاتی برای
تجارت جهانی و
همکاریهای
بینالمللی محسوب
میشوند. در اینجا
فقط به برخی
از مهمترین
کریدورهای
شرق به غرب
اشاره میکنیم:
جاده
ابریشم جدید (Belt
and Road Initiative - BRI) که
توسط چین راهاندازی
شده است، شامل
شبکهای از
راههای
زمینی،
دریایی، و
ریلی است که
آسیا را به اروپا
و آفریقا متصل
میکند و
هدف آن افزایش
تجارت، توسعه
زیرساختها،
و تقویت نفوذ
اقتصادی چین
در جهان است. کریدور
زمینی قرار
است از چین
به آسیای
مرکزی،
ایران،
ترکیه، و به
اروپا برسد. کریدور
دریایی از
بنادر چین به
جنوب شرق
آسیا،
اقیانوس هند، خاورمیانه،
و از آنجا
به
اروپا برود.
کریدور
شمال-جنوب (International North-South Transport Corridor - INSTC) هند،
ایران، روسیه
و اروپا را به
هم متصل میکند
و مسیری
جایگزین برای
تجارت بین شرق
و غرب ارائه
میدهد. این مسیر
میبایست
زمان و هزینه
حملونقل
کالا بین آسیا
و اروپا را
کاهش دهد. مسیرهای
اصلی عبارتند از هند،
ایران، دریای
خزر، روسیه و از
آنجا منتهی میشود
به اروپا.
کریدور
ترانس-کاسپین (Trans-Caspian
International Transport Route) این کریدور
آسیای مرکزی
را از طریق
دریای خزر به
قفقاز و اروپا
متصل میکند
که هدفش افزایش
تجارت بین
اروپا و آسیای
مرکزی است. مسیرهای
اصلی آن هم چین،
قزاقستان،
دریای خزر،
آذربایجان،گرجستان
و نهایتا اروپاست.
کریدورهای
انرژی شامل خط
لوله باکو - تفلیس
- جیهان (BTC)میشود که
خط لوله نفت
خام را از
دریای خزر
(آذربایجان) به
دریای
مدیترانه
(ترکیه) منتقل
میکند. اهمیت
آن در کاهش
وابستگی اروپا
به نفت
خاورمیانه و
تنوع بخشیدن
به منابع
انرژی است.
خط
لوله ناباکو (Nabucco): که
البته این
پروژه اجرایی
نشد، ولی قرار
بود گاز طبیعی
را از آسیای
مرکزی و خاورمیانه
به اروپا
منتقل کند. جایگزین آن خط لوله TANAP (ترانس
آناتولی) و TAP (ترانس
آدریاتیک) است
که گاز
آذربایجان را
به اروپا متصل
میکنند.
و
بالاخره خط
لوله صلح (TAPI)که خط
لوله گاز
طبیعی را از
ترکمنستان به
افغانستان،
پاکستان، و
هند منتقل میکند. اهمیت آن هم تقویت
همکاریهای
انرژی بین
آسیای مرکزی و
جنوب آسیاست.
درگیری
امپریالیسم
آمریکا در حال
حاضر با چین و
روسیه بر سر
کنترل همین
کریدورهاست. درگیریها
در
خاورمیانه،
آسیای مرکزی و
آفریقا عملا
امنیت این
مسیرها را
تهدید میکند. در
چنین سناریوئی،
رقابتهای
ژئوپلیتیک
میان قدرتهای
امپریالیستی
نه تنها تشدید
خواهد شد، بلکه
احتمال
درگیریهای
مستقیم یا
غیرمستقیم در
این مناطق نیز
افزایش خواهد
یافت. این
وضعیت میتواند
به یک بحران
جهانی تمامعیار
منجر شود که
ثبات سیاسی و
اقتصادی جهان
را به شدت
تهدید کند. احتمال
یک جنگ جهانی
سوم چندان از
واقعیت به دور
نیست.
پایان
جنگ اوکراین
به یقین رقابتهای
جهانی را از
یک سطح و یک
منطقه به سطوح
و مناطق دیگر
منتقل خواهد
کرد و شکل
جدیدی به خود خواهد
گرفت. این
انتقال نه
تنها منجر به
تغییر موازنه
قدرت در عرصهی
بینالمللی
خواهد شد،
بلکه هزینههای
نظامی،
مسابقهی
تسلیحاتی
جدید و افزایش
نظامیگری را
نیز به همراه
خواهد داشت.
در این شرایط،
قدرتهای
بزرگ تلاش
خواهند کرد تا
موقعیت خود را
در مناطق
استراتژیک
جدید تثبیت
کنند، که این
امر به نوبه
خود تنشهای
ژئوپلیتیک را
افزایش خواهد
داد.
«ترامپ»،
حتی پیش از به
قدرت رسیدن،
موضوع افزایش
سهم بودجهی
نظامی کشورهای
عضو ناتو را
مطرح کرده
است. اگر این
سیاست به
کشورهای عضو
ناتو تحمیل
شود، رقم
بودجهی
نظامی این
کشورها به
میزان قابل
توجهی افزایش
خواهد یافت.
این اقدام نه
تنها فشار
مالی سنگینی
بر اقتصاد
کشورهای عضو ناتو
وارد خواهد
کرد، بلکه میتواند
به یک مسابقه
تسلیحاتی
جدید در سطح
جهانی دامن
بزند. افزایش
هزینههای
نظامی و تشدید
رقابتهای
تسلیحاتی، به
نوبه خود، میتواند
به افزایش تنشهای
بینالمللی و
بیثباتی در
مناطق مختلف
جهان منجر شود. در
چنین شرایطی،
پایان جنگ
اوکراین نه
تنها به معنای
کاهش تنشها
نخواهد بود،
بلکه میتواند
به انتقال
رقابتها به
مناطق دیگر و
تشدید نظامیگری
در سطح جهانی
بینجامد. این
وضعیت، ثبات
بینالمللی
را تهدید میکند
و احتمال
درگیریهای
جدید را
افزایش خواهد
داد.
چندی
پیش «فایننشال
تایمز»، اظهار
داشت که
آمریکا از
کشورهای عضو
ناتو خواهد
خواست که هزینههای
دفاعی خودشان
را از ۲ درصد
به ۵ درصد از
تولید ناخالص
داخلی (GDP) افزایش
دهند. «ترامپ»
با طرح افزایش
تعرفه گمرکی و
همزمان با طرح
افزایش بودجه
نظامی به ۵ درصد از
تولید ناخالص
داخلی قصد
دارد که
افزایش هزینههای
دفاعی را از
قرار معلوم با
پیشنهاد
شرایط تجاری
مطلوبتر
یعنی تعدیل در
تعرفه گمرکی
مرتبط کند. در
همین منبع خبر،
از قول یک
مقام نزدیک به
کابینه ترامپ،
آمده است که:
«واضح است که
ما در مورد ۳ درصد
یا بیشتر
برای اجلاس
ناتو در ژوئن
در لاهه صحبت
خواهیم کرد.»
با این رویکرد
«ترامپ» میخواهد
احتمالا بین فشار
بر متحدان
خودش - برای
افزایش
مشارکت دفاعی
و ارائه مشوقهای
اقتصادی به
آنها - نوعی
تعادل بوجود
بیاورد. که
بدون تردید
این استراتژی
روابط تجاری و
امنیتی بین
امریکا و
اروپا را تحت
تأثیر قرار خواهد
داد. یعنی
آمادهسازی
اروپا برای
مقابله با
تهدیدات
جهانی؛ تهدیداتی
که باید از
بالقوه به
بالفعل
درآیند. برای
این کار باید
محرکهای این
تهدیدات را
فعال کنند. در
اقیانوسیه برای
مهار چین، که
به نظر می آید
دیگر خیلی دیر
شده است، محرک
این تهدید
حتما تایوان
خواهد بود،
همانطور که
اوکرائین به مثابه
محرک تهدید
علیه روسیه
عمل میکند.
در منطقه
قفقاز
گرجستان،
اختلافات
مرزی و ارضی
بین
آذربایجان و
ارمنستان و
تحریک منافع
ترکیه، به
عنوان عضو
ناتو میتواند
بحرانهای
منطقهای
جدیدی را دامن
بزنند. نمونه
بارز آن اشغال
سوریه است که
محرکهای
غیرفعال را
فعال ساخت.
درگیر کردن
ناتو در غرب
آسیا از طریق
منافع ترکیه و
تضعیف حضور
نظامی روسیه
در شرق
مدیترانه.
تضعیف موقعیت
ایران و شکستن
اهرم محور
مقاومت در
منطقه غرب
آسیا محرکهای
دیگری است
برای دامن زدن
به تشدید
اختلافات
مرزی و ارضی و
قومیتی و
مذهبی در
منطقه و درگیر
کردن مستقیم
ناتو در مسائل
مربوط به
منافع
ژئواستراتژیک
اسرائیل به
نفع اسرائیل.
ادامه دارد...
نقل از توفان
شماره ۳۰۰
اسفند ماه۱۴۰۳ ارگان
مرکزی حزب
کارایران
وبلاگ
توفان قاسمی
http://rahetoufan67.blogspot.se/
وبلاگ
ظفرسرخ
http://kanonezi.blogspot.se/
http://toufan.org/ketabkane.htm
سایت آرشیو
نشریات توفان
http://toufan.org/nashrie_tofan%20archive.htm
توفان در
توییتر
https://twitter.com/toufanhezbkar
توفان در
فیسبوک
https://www.facebook.com/hezbekar.toufan.3/
توفان
درفیسبوک به
زبان انگلیسی
https://www.facebook.com/pli.toufan?fref=ts
توفان
درشبکه
تلگرام