بر
چه اصولی
ماهیت جنگ را
تعیین میکنند؟
شتاب
گرفتن تحولات
منطقه، ادامه
نسلکشی در
غزه، بمباران
لبنان، سقوط
حکومت «بشار
اسد» و کسب
قدرت سیاسی
توسط تروریستهای
«تحریرالشام» در سوریه و
خطر فروپاشی
حکومت عراق و
تهدیدات حمله
نظامی
اسرائیل به
نیروگاههای هستهای
ایران بار
دیگر ضرورت
چگونگی تعیین
ماهیت جنگ را
مطرح میسازد. برای پاسخ به
این مسأله به
پنج نکته مهم
میپردازیم
تا روشن گردد
کدام جنگها
تدافعی و ملیاند
و چه جنگهائی
تجاوزکارانه
و ضد ملی و
الحاقطلبانه.
یکم: عدهای در
زمان تجاوز
عراق به ایران
در اثر نادانی
تئوریک با
الگوبرداری
از جنگهای
امپریالیستی
و بویژه جنگ
امپریالیستی
جهانی اول به
شیوهای
دگماتیک و
بدون توجه به
این اصل لنینی
«تحلیل
مشخص از شرایط
مشخص» و
باید دید در
چه زمانی و در
چه مکانی و در
چه شرایطی و با
چه انگیزههائی
و... عملی
صورت گرفته
است، به ضرب
نقل قولهای
بیسر و ته از «لنین» و «استالین» جنگ تحمیلی «صدام حسین» علیه ایران
را جنگی میان دو
ارتجاع
توصیف کردند،
که باید آن را
به جنگ داخلی
بدل کرد!؟ به نظر آنها
جنگ از جانب
ایران
عادلانه نبود.
باید
افزود که جنگ
ایران و عراق
در مرحله اول
که ایران قربانی
تجاوز سیاستهای
شونیستی عراق
و دسیسههای
آمریکا بود،
مقاومتاش
عادلانه
محسوب میشد. ولی در مرحله
دوم که میخواست
از راه کربلا،
قدس را آزاد
کند و به کشور
عراق تجاوز
نمود، ماهیت
این جنگ
ارتجاعی و غیرعادلانه
شد و سرانجام
نیز با نوشیدن
جام زهر
خمینی، به
پایان رسید.
ولی جنگ
داخلی از
جانب نیروهای
هوادار جنگ
داخلی از جمله
دار و دسته «منصور حکمت» در آن زمان («گروه سهند» که به
مبارزان
کمونیست
تغییر نام
دادند-توفان)، و «سازمان
پیکار در راه
آزای طبقه
کارگر» و چند
گروه دیگر
هیچوقت انجام
نشد. معلوم
نشد که چرا
آنها به وعده
خود عمل نمیکنند. معلوم نبود
که این شعار
غیرعملی،
برای آنها صرفاً
یک بحث
دانشگاهی بود
و یا اینکه یک
رهنمود عملی
برای تودههای
مردم و اعضاء
خودشان به
حساب میآید،
تا بر اساس آن
رهنمودها،
مبارزه عملی
طبقه کارگر
شکل بگیرد؟
هواداران این
شعار هرگز نیز
به میدان
نیامدند تا
جنگ داخلی را
راه بیاندازند
و یا نمایشات
اعتراضی در
میان طبقه
کارگر برای
نرفتن به جبهه
برپا کنند. این شعار به
همان راحتی که
باد شده بود،
بزودی ترکید و
نشان داد که
مطرحکنندگانش،
خود نیز آنرا
زیاد جدی نمیگرفتند
و به غیرعملی
بودن آن اذعان
داشتند وگرنه
باید کاری
کارستان میکردند
و ایران را
نجات داده و
سوسیالیسم را
مستقر میساختند. ذکر و خیر
نیروهای
آنروز مانند
امروز، سرهمبندیکردن
مشتی مسائلی
بود که
نفهمیده
بودند و میخواستند
به نام
مارکسیسم - لنینیسم به
خورد جنبش
دهند.
درست
است که دامنه
اشتباهات آن
نیروها در شرایط
مشخص آن زمان
گسترده و
عملاً خطرناک
نبود و ماهیت
انقلابی «سازمان
پیکار» را
تغییر نداد،
ولی الهام از
آن تئوریها
برای توجیه
تجاوز
امپریالیستی
به ایران در
شرایط امروز
خیانتبار و
جنایتکارانه
است.
دوم: امروز با
توجه به حمله
اسرائیل به
ایران خطر جنگ
بالا گرفته
است و باز هم
عدهای از «چپهای» سابق شعار
جنگ ارتجاعی
را به جنگ
داخلی تبدیل
کنیم، ساز
کردهاند. در این مقاله، فشردهای
از ماهیت و
خصلت جنگهای
امپریالیستی، به ویژه
جنگ
امپریالیستی
جهانی اول را
مطرح میکنیم
تا به شرایط
مشخص ایران در
جهان امروز، بپردازیم.
«لنین» و بلشویکها
ماهیت جنگ
امپریالیستی
را، که در پیش
بود، از همان
نخستین دهه
قرن بیستم پیشبینی
کرده بودند. این پیشبینی
دقیقاً در
رابطه با تحول
در مضمون دوران
بود. ما با
نقل به معنا
میافزائیم: از اوایل قرن
بیستم سرمایهداری
دوران رقابت
آزاد به
سرمایهداری
انحصاری
دوران
امپریالیسم،
یعنی عالیترین
مرحله سرمایهداری
تحول یافت. از نقطه نظر
اقتصادی، «رقابت آزاد» به «انحصار» تبدیل گردید
و از نظر
سیاسی،
دموکراسی بورژوائی
(یعنی
روبنای
متناسب با
رقابت آزاد) به
روبنای ارتجاعی که
روبنای
متناسب با
انحصارات
است، بدل شد. در دورانی که
از آن سخن میرود،
برخی از دولتهای
اروپائی و
آمریکای
شمالی و غیره،
دیگر کاملاً
به دولتهای
امپریالیستی
تبدیل شدهاند
و برخی از
آنها آنچنان رشدهای
غولآسائی مییابند
که به سرعت
دیگران را پشت
سر جا میگذارند
و با سینههای
سپر کرده و
قدبرافراشته
خواهان تجدید
تقسیم غنائم،
مستعمرات و
مواد خام میشوند. آنها میخواهند
منابع غارت، «عادلانه» میان همه
نهنگان تقسیم
بشود و همین
امر جنگ مابین
آنان را اجتنابناپذیر
میسازد - از یکسو - و از سوی دیگر
ماهیت امپریالیستی
جنگ را نیز
مشخص میکند.
بر
همین اساس بود
که سوسیال
دموکراتها
با توجه به
تحول در مضمون
دوران در همان
سال 1912 در
بیانیه «کنگره بال»، تمام
تصادمات
محتومی را که
در پیش بود،
بر زمینه «امپریالیسم
سرمایهداری» ارزیابی
نمودند و در
همان بیانیه
با وضوح کامل «جنبه اشغالگرانه،
امپریالیستی،
غارتگرانه و
بردهکشی» جنگ را هشدار
دادند. آنها
معتقد بودند
جنگی که در
پیش است، در
واقع جنگ «نهنگان» است برای
بلعیدن «میهن»های
دیگران. بدیهی است که
چنین جنگی را
نمیشد با هیچ
بهانهای در
مورد «فلان
با بهمان خلق» توجیه کرد.
سوم: جنگ
امپریالیستی
جهانی اول 1918-1914 صحت پیشبینی
«لنین» و بلشویکها
را کاملاً به
اثبات رسانید
و حقانیت
تئوری آنها را
محرز ساخت و
از سوی دیگر
همان جنگ، در عمل،
ارتداد و
ورشکستگی
کامل
پیشوایان
انترناسیونال
دوم را کاملاً
عیان ساخت،
آنان یکسره
تصمیمات «کنگره بال» را به
فراموشی
سپردند و به
مشاطهگران
بورژوازی
امپریالیستی
تبدیل شدند. بلشویکها
معتقد بودند
این جنگ
ماهیتاً، چه
از جانب روسیه،
چه از جانب
فرانسه،
انگلیس،آلمان،
اتریش و غیره،
جنگی است امپریالیستی،
چرا که رژیمهای
حاکم بر این
کشورها دیگر کاملاً
به رژیمهای
ارتجاعی و
امپریالیستی
بدل شدهاند،
چرا که سیاست
حاکم بر جنگ
سیاستی
امپریالیستی
است (جنگ
نیز ادامه
سیاست با
وسایل دیگر
است)، چرا
که انگیزههای
جنگ، انگیزهای
امپریالیستی
است و بالاخره
این جنگ، جنگی
کاملاً در
خدمت سرمایه
مالی بینالمللی،
جنگی به منظور
تجدید تقسیم غارت
و استثمار
مستعمرات - یعنی ادامه «سیاست» غارت
و استثمار
مستعمرات و
ادامه «سیاست» دفاع از
منافع سرمایه
مالی و غیره،
این جنگ در
واقع به تعبیر
«لنین» جنگی بود
میان دو گروه «ستمگر و غارتگر
و بر سر
چگونگی تقسیم
غنایم»، در واقع
کلیه
کشورهائی که
از آنها نام
بردیم، به
قدری جنبه
ارتجاعی به
خود گرفته و
به قدری برای
سلطه بر جهان
به تکاپو
افتاده
بودند، که هر
جنگی از جانب
آنان بدون
شبهه میتوانست
جنگی
ارتجاعی و
غیرعادلانه
باشد. و در
چنین جنگهائی
بود که بلشویکها
میگفتند: سوسیال
دموکراتها
باید خواستار
شکست دولت «خود» باشند
و چنانچه قیام
به منظور
جلوگیری از
جنگ به موفقیت
نیانجامید،
از این شکست
برای قیام انقلابی
استفاده
نمایند.
بنابر
این تا آنجا
که به ماهیت
این رژیمها
مربوط میشود،
تا آنجا که به
سیاست حاکم بر
جنگ مربوط میشود،
و تا آنجا که
به انگیزههای
جنگ مربوط میشود،
این جنگ (جنگ اول
جهانی) جنگی
بود
امپریالیستی،
که چنانچه
سایر عوامل (عامل عینی
یعنی اعتلای
واقعی
انقلابی و عامل
ذهنی یعنی
وجود حزب بزرگ
و مورد اعتماد
بلشویک) آماده میبود،
سوسیال
دموکراتها
بایستی بدون
درنگ به جنگی
داخلی برای
سرنگونی
بورژوازی «خود» دست
میآزیدند، در
چنین جنگی
بدون تردید «دفاع از میهن» مضمونی
خائنانه دارد
که او را با
سوسیالیسم هیچگونه
پیوندی نیست. در چنین جنگی
از نظر بلشویکها
«دفاع از
میهن» با
سرنگونی بی
چون و چرای
حکومت «تزار» ملازمه دارد
و در حکم «کمترین بلا»ست. زیرا
هیچ کمونیستی
نمیتواند از
غارت جهان،
ادامه
استعمار،
تجاوز به کشور
دیگری و نقض
حقوق آنها،
غارت مواد
اولیه و ثروتهای
رو و زیرزمینی
آنها،
استثمار و به
برده کشیدن
ملتها تحت
نام «دفاع
از میهن خودی» حمایت کند،
مضمون چنین
دفاعی سراپا
خائنانه و
ارتجاعی و
امپریالیستی
خواهد بود.
در
روسیه، پس از
سرنگونی
تزاریسم نیز
در ماهیت
امپریالیستی
جنگ تغییری
ایجاد نشد،
چرا که جنگ را
همچنان بورژوازی
امپریالیستی
اداره میکرد،
زیرا منشویکها
و «اس ار»ها (سوسیالیستهای
انقلابی-توفان) به
نمایندگی از
جانب
نمایندگان
شوراهای کارگران
و دهقانان (که در آن زمان
در دست آنها
بود) حاکمیت
را به
بورژوازی تسلیم
نمودند و خود
در حد مباشرین
بورژوازی و در
راه «تکمیل» رفرمیستی و «راه
دمسازشدن» با آن در عین
تبعیت از آن (نقل از اثر «لنین»: «انقلاب
پرولتری و
کائوتسکی
مرتد»-توفان) را در پیش
گرفتند. پس سیاست
حاکم بر جنگ – علیرغم
شعارهای
فریبنده صلح
طلبی و غیره- همچنان سیاست
امپریالیستی
بود و بارزترین
مظهر خصلت
امپریالیستی
جنگ از جانب
روسیه،
قراردادهای
سرّی مربوط به
تقسیم جهان و
غارت کشورهای
دیگر بود که
تزار سابقاً
با سرمایهداران
انگلیس و
فرانسه منعقد
کرده بود (نقل از اثر
لنین: «انقلاب
پرولتری و
کائوتسکی
مرتد»-توفان). حکومت
ائتلافی، که
منشویکها و
اس.ار ها(سوسیال
رولوسیونرها-توفان) نیز
در آن شرکت
داشتند،
همچنان به
سیاست امپریالیستی
جنگ ادامه
داد، چرا که هنوز
هم جنگ را
بورژوازی
امپریالیستی
اداره میکرد. آنان با شعار
صلح به میدان
آمدند، اما
همچنان با
همان ارتش
امپریالیستی کورنیلوفی
به جنگ ادامه
دادند و به
بلشویکها میتاختند
که چرا «نظم» ارتش را مختل
میکنند.
ولی «لنین» و
بلشویکها
معتقد بودند
که با وجود
حکومت
بورژوائی، صلح
امکانناپذیر
است و پایان
جنگ فقط میتواند
از روی نعش
حکومتهای
امپریالیستی
عبور کند و از
همینرو بود
که آنها شعار «تبدیل جنگ
امپریالیستی
به جنگ داخلی» را مطرح
ساختند. «لنین» میگفت
که ماهیت جنگ
امپریالیستی
را نمیتوان
با «شعارهای» مذاقشیرینکُن
تغییر داد،
این ماهیت
زمانی تغییر
میکرد که «طبقهای که
جنگ
امپریالیستی
توسط وی انجام
میشود و به
وسیله میلیونها
رشته (چون
طناب) اقتصادی
به این جنگ
وابسته است،
عملاً سرنگون
بشود و حکومت
طبقه واقعا
انقلابی، یعنی
پرولتاریا
جایگزین آن
گردد... (نقل
از اثر لنین: «انقلاب
پرولتری و
کائوتسکی
مرتد»-توفان).
بنابر
این ملاحظه میکنیم
که
امپریالیستیبودن
ماهیت، سیاست
و انگیزههای
حاکم بر جنگ،
شرایط لازم
برای طرح
تبدیل آن به
جنگ داخلی است
– لیکن - شرایط کافی
برای فعلیت
این شعار، اعتلای
واقعی
انقلابی در
سطوح تودههای
زحمتکش و در
رأس آنها طبقه کارگر و بویژه
زدودن تمامی توهمات
آنان نسبت به
حکومت بطور ملموس
است. بدون
تردید بدون
چنین اعتلای
انقلابی و
بدون انقلاب 190۵ خلقهای
روسیه، که
بمثابه «تمرینی» عظیم بود،
طرح شعار «جنگ داخلی» فقط میتوانست
یک خودکشی صرف
باشد. اما
این هنوز کافی
نیست، بدون
حزب پولادین
بلشویک مسلح
به اندیشه «لنین»،
حزبی که نزدیک
به دو دهه
فعالیت علنی،
غیرعلنی و
نیمهعلنی
مسلحانه و
غیرمسلحانه،
پارلمانی و
غیرپارلمانی
را پشت
سرنهاده و در
نبرد با
منشویسم و
اپورتونیسم
بینالملل
اول آبدیده
شده، بدون
حزبی که هنوز
در آستانه جنگ
دارای ۴۰ هزار
کادر کارکشته
و آزموده است (تعداد آنها
در دوران
حکومت موقت به
80 هزار و در
آستانه قیام
به 240 هزار
افزایش یافت-توفان)، بدون
اتخاذ تاکتیکهای
دقیق و
موشکافانه و
غیره... دستیازیدن
به جنگ داخلی
جز آنارشی
چیز دیگری نمیتوانست
باشد.
«کلاویتس»، سردار بزگ
نظامی به
درستی میگوید
که «جنگ
ادامه سیاست
با وسایل دیگر
است». این
سخن بدان
معناست که در
اثر رشد
ناموزون سرمایهداری
و برهمخوردن
توازن قوا، در
آستانه جنگ،
نخست مبارزه بر
سر کسب منافع
بیشتر، در
همه عرصهها
از طریق
مبارزه
دیپلماتیک،
اقتصادی، فرهنگی
و سیاسی به
پیش میرود و
کار به جائی
میرسد، که
تقسیم منافع
بر اساس توازن
قوای واقعی
جدید نمیتواند
صورت پذیرد و
یکی از رقبا و
یا گروهی از
آنها، به زیر
بار دیدهپوشی
از سهمیه خویش
به نفع طرف
مقابل نمیرود
و آنوقت اسلحه
است که حرف
آخر را میزند
و نشان میدهد
که کدام طرف
به علت
توانائی بیشتر
و قدرتمندی،
نقش سرکردگی و
تقسیم سهام و
غنائم را به
عهده میگیرد. همه چیز
سرانجام در
میدان نبرد و در
نتیجه
زورآزمائی
نظامی تعیین
میگردد. جنگهای
محلی نظامی و
دو جنگ جهانی،
حاکی از این واقعیت
بودهاند. پس برای
شناختن ماهیت
جنگها باید
منافع و سیاستهای
قبل از آنرا
شناخت. یعنی
آن سیاستهائی
که به علت کسب
منافع منجر به
جنگ شده است. بر اساس
شناخت از این سیاستهاست
که میتوان
ماهیت جنگها
را تعیین کرد
و به موضعگیری
درست دست زد.
«لنین» در کتاب «امپریالیسم - بالاترین
مرحله سرمایهداری» مینویسد: «... در اين رساله
ثابت شده است
جنگ ١٩١٤ ١٩١٨
از هر دو طرف،
جنگى
امپرياليستى (يعنى
غاصبانه،
غارتگرانه،
راهزنانه) يا
جنگى بود که
به خاطر تقسيم
جهان، تقسيم و
تجديد تقسيم
مستعمرات و «مناطق
نفوذ» سرمايه مالى
و غيره برپا
شد.
زيرا
بديهى است
اثبات چگونگى
جنبه حقيقى
اجتماعى يا به
عبارت صحيحتر
جنبه حقيقى
طبقاتى جنگ را
بايد در تجزيه
و تحليل
موقعيت عينى
طبقات
فرمانرواى
کليه کشورهاى
محارب جستجو
نمود، نه در
تاريخ ديپلماسى
جنگ. براى مجسم
ساختن اين
موقعيت عينى
نبايد مثالها
و اطلاعات
جداگانه را در
نظر گرفت (با اين
پيچيدگى فوقالعاده
پديدههاى
زندگى
اجتماعى
هميشه ميتوان
مثالها و
اطلاعات
گوناگونى به
ميزان فراوان
براى تأیيد هر
نوع حکمى پيدا
کرد)، بلکه حتماً
بايد مجموعههائى
از مدارک
مربوط به
مبانى زندگى
اقتصادى کليه
کشورهاى
محارب و کليه
جهان را مورد
بررسى قرار
داد.» (نقل از
پيشگفتار
ترجمه
فرانسوى و
آلمانى (اين
پيشگفتار
برای نخستينبار
تحت عنوان «امپرياليسم و
سرمايهدار» در «انترناسيونال کمونيستی»، شماره 18،
اکتبر ١٩٢١ منتشرگرديد (ص٦ )).
جنگهای
امپریالیستی، جنگهائی
با ماهیت غارتگرانه
برای رِقّیَت
کشورها و به
بردگی کشیدن ملتها
هستند. جنگهای
تجاوزکارانه
استعماری، که
قبل از انقلاب
اکتبر وجود
داشتند،
ماهیتاً با
جنگهای امپریالیستی
میان
امپریالیستها
فرقی نمیکردند. ماهیت جنگ را
باید از روی
اهداف جنگ
تعیین کرد و
نه بر اساس
تخیلات و جهت
باد و نوع
شعارها و ادعاهائی
که میکنند.
چهارم: میشود به
صورت
غیرعلمی، با
هوچیبازی در
مورد تعیین
ماهیت جنگ، به
ایدئولوژی رژیم
و تعیین ماهیت
«امپریالیستی» گفته فلان
آیتالله و یا
به واکنش قابل
فهم فلان
نظامی و یا مقام
مسئول ایران
متوسل شد و بر
گفتار آنها
تعبیرات
مغرضانه و یا
سفیهانه خود
را الصاق کرد،
ولی از این
گفتار بیپایه،
ماهیت جنگ
استنتاج نمیشود. اگر «دونالد
ترامپِ» مدافعِ
سرمایه مالی،
با سخنان
تهدیدآمیز و
محاصره و
تحریم اقتصادی
غیر قانونیاش
بیان کند، که
جلوی فروش نفت
ایران را میگیرد
و دستور کار
نظامی بر ضد
ایران را در
کشوی میز کارش
میگذارد و
هواپیمای بیسرنشین
به ایران میفرستد
و به صورت بیشرمانه
و غیرقانونی
به حریم فضائی
ایران تجاوز
کند، یا
آمریکا با
ترور «سردار
سلیمانی» و یا تأیید
ترورهای در
ایران توسط
آمریکا، که توسط
دست پنهان «موساد» صورت
گرفتهاند،
نشان داد به
دنبال چیست،
آنوقت باید
این تهدیدات و
انگیزههای
غارتگرانه
امپریالیستی
آمریکا را جدی
گرفت و آنها
را
غیرعادلانه و
ناموجه تعبیر
کرد؛ ولی اگر
یک نظامی
ایران در
مقابل این
تهدیدات و
اعزام ناوگان
عظیم نظامی
امپریالیست
آمریکا،
فرانسه و
انگلیس به
خلیج فارس و
نه به خلیج
مکزیک، که
واقعیت هستند
و نه ادعا و
تخیل، واکنش
نشان داد و
اظهار داشت در
مقابل
اقدامات
مداخلهجویانه
شما، ما نیز تنگه
هرمز را میبندیم،
از این واکنش
منطقی و قابل
فهم نمیشود،
اگر منطقی در
کار باشد، به
جنگطلبی
رژیم جمهوری
اسلامی ایران
رسید. با
این منطق
مسخره و
موذیانه اگر
دولتی اعلام کرد
ما به کشور
مفروض حمله
نظامی میکنیم
و کشور مفروض
نیز اعلام کرد
ما هم از خودمان
مسلحانه دفاع
خواهیم کرد،
نمیشود
نتیجه گرفت هر
دوی این ممالک
جنگطلباند،
جنگ افروزاند
و هر دو از
کاربرد اسلحه
دفاع میکنند،
نمیشود با
استدلالات
تبلیغاتی
امپریالیستها،
با به دور
انداختن عقل و
منطق خود، هم
سخن شد و در
کُر جمعی
ارتجاع جهانی
و تبلیغات انحصاری
رسانهای
آنها شرکت کرد.
خوب
است برای
شناخت انگیزههای
جنگ، که
انگیزههای
امپریالیستی
است، به نقل
قولی از «تاریخ مختصر
حزب کمونیست
اتحاد جماهیر
شوروی
سوسیالیستی» رجوع کنیم.
«... آلمان که
خودش را برای
جنگ
امپریالیستی
آماده میکر،
میخواست از
انگلیس و فرانسه
مستعمرات و از
روسیه،
اوکرائین،
لهستان و
کشورهای
کرانۀ بالتیک
را بگیرد. آلمان راه
آهن بغداد را
ساخته،
فرمانروائی انگلیس
را در شرق
نزدیک مورد
تهدید قرار میداد. انگلیس از
افزایش
تسلیحات
دریائی آلمان
میترسید.
روسیۀ
تزاری برای
تقسیم ترکیه
کوشش مینمود آرزوی
تصرف بغازها،
که دریای سیاه
را به دریای
مدیترانه وصل
میکند (داردانل) و تصرف
استانبول را
در سر داشت. تصرف گالیسی
یعنی یک قسمت
اتریش-هنگری
نیز جزو نقشهﻫﺎﻯ حکومت
تزاری بود.
انگلیس
سعی داشت رقیب
خطرناک خود ــ
آلمان را که
کالاهایش پیش
از جنگ روز به
روز میدان
کالاهای
انگلیس را در
بازارهای
دنیا تنگتر
میساخت، به
وسیلۀ جنگ
شکست دهد. علاوه بر این
انگلیس قصد
داشت، بینﺍلنهرین و
فلسطین را از
چنگ ترکیه در
آورده و در
مصر محکم پای
بر جا شود.
سرمایهﺩاران فرانسه
سعی میکردند
حوضۀ سار و
الزاس لورن را
که دارای ثروتﻫﺎﻯ ذغال سنگ
و آهن است و
آلمانﻫﺎ آن را در جنگ
سالﻫﺎﻯ ١٨٧۰-١٨٧١
از فرانسه سلب
کرده بودند،
از آلمان پس گرفته،
متصرف شوند.
بدین
طریق تناقضات
شدیدی که بین
دو گروه دولتﻫﺎﻯ سرمایهﺩاری وجود
داشت، منجر به
جنگ
امپریالیستی
شد.
این
جنگ
غارتگرانه که
برای تقسیم
مجدد جهان بود،
به منافع همۀ
کشورهای
امپریالیستی
برمیخورد،
این بود که
بعدها ژاپن،
کشورهای متحد
آمریکا و عدهﺍﻯ از دولتﻫﺎﻯ دیگر به
این جنگ
کشانده شدند.
جنگ،
جنگ جهانی شد.
جنگ
امپریالیستی
از طرف
بورژوازی با
استتار کامل
از ملتﻫﺎﻯ خود آماده میگردید. هنگامی که
جنگ در گرفت
هر یک از
حکومتﻫﺎﻯ امپریالیستی
ساعی بود،
مدلل نماید که
وی به همسایهﻫﺎﻯ خود هجوم
نیاورده،
بلکه به وی
هجوم کردهﺍند. بورژوازی
مقاصد حقیقی
جنگ و خصلت
امپریالیستی
و
استیلاگرانۀ
آن را پنهان
کرده و به
همین وسیله
ملت را فریب
میداد».
طبیعی
بود که طبقه
کارگر و توده
ستمدیده نمیبایست
جان خویش را
در راه منافع
امپریالیستها
و بردهکردن
سایر ملل از
دست بدهند. آنها باید
کاری میکردند
که به این
وضعیت یکبار
برای همیشه
خاتمه داده
شود و این
کاری بود که
بلشویکها
کردند.
حال
جنایتکارانه
است که کسی
چنین وضعیتی
را با شرایط تجاوز
امپریالیسم و
صهیونیسم و
ارتجاع سیاه منطقه
به ایران قیاس
کند و از آن به
همان نتایج جنگ
داخلی در زمان
جنگ جهانی اول
برسد و خودش را
انقلابی جا
زند. کسانی
فقط بر این
تئوری مندرآوردی
و خائنانه
اصرار میورزند
که ریگی در
کفش دارند.
پنجم
و در پایان: ایران برعکس
تحلیلهای
عدهای «چپ»نما و بیسواد
سیاسی کشور
امپریالیستی
نیست، حتی سرمایهداری
در آن نیز در
همه زمینهها
هنوز انکشاف
کافی را
نیافته است،
چه برسد به
اینکه سرمایهداری
ایران به عالیترین
مرحله رشد
خود، یعنی به
مرحله سرمایهداری
انحصاری
امپریالیستی
تحول پیدا
کرده باشد و
سیاستاش بر
اساس سیاست
سرمایه مالی
تعیین شود،
ایران در
هیچیک از گروهبندیهای
امپریالیستی
برای غارت
جهان و تقسیم
غنایم شرکت
ندارد، حتی
امپریالیستها
ایران را به
این دستهبندیهای
خود راه هم
نمیدهند. برعکس ایران
همیشه برای
امپریالیستها
لقمه چرب و
نرمی بوده است
که بر سر تسلط
بر آن،
امپریالیستها
با هم
درافتادهاند. سخن بر سر
تسلط بر ایران
و غارت ایران
است. رژیم
حاکم در ایران
صرفنظر از
ماهیت فاسد،
ارتجاعی و
ستمگرانه
خویش، تنها از
موجودیت و استقلال
سیاسی خود
دفاع میکند. کمونیستها
باید تنها بر
این اساس
تاکتیکهای
انقلابی خویش
را تعیین کنند. وضعیت ایران
به شرایط
روسیه در جنگ
اول جهانی شباهتی
ندارد، بلکه
بیشتر به
شرایط جنگ ضد
ژاپنی در چین
شبیه است، با این
تفاوت که
کمونیستهای
ایران نه ارتش
سرخی دارند و
نه شخصیتی مورد
احترامِ
مردم، به نام «مائو تسه دون» که به عنوان
نیروئی مستقل
و قدرتمند در
محاسبات
سیاسی به کار
آید و امکان
مانور سیاسی،
به اتکاء این
نیروی نظامی و
حمایت مردمی
در چین و
حمایت شوروی
در عرصه جهانی
دارا باشد. با کوربینی
سیاسی کسی
انقلابی نمیشود.
تئوری
جنگیدن با هر
دو قطب ارتجاع
و توسل به جنگ
داخلی در
ایران یک
تئوری ضدانقلابی
و غیرطبقاتی و
ناقض ماهیت
تجاوزکارانه
و غارتگرانه
امپریالیسم
است که از
جانب دار و
دستههای «منصور حکمت» در ایران
برای اسارت
خلق ما ساخته
و پرداخته شده
است. متأسفانه
در میان
نیروهای
اپوزیسیون
ایران بخشهای
صمیمی نیز
وجود دارند که
به کُنه این
مسایل واقف
نیستند و به
نتیجه عملی
نهائی این
تئوریهای
ارتجاعی و شبه
انقلابی فکر
نکردهاند. آنها در راهی
گام گذاردهاند
که «منصور
حکمت» نشان
داده است. هدف وی حذف
لنینیسم و
تطهیر
امپریالیسم
بود. برای
وی تنها
میلیتاریسم
آمریکا وجود
داشت که میشد
بر ضد آن
مبارزه کرد. وی مخالف
ایجاد یک جنبش
وسیع
ضدامپریالیستی
بود. جنبش
ضدمیلیتاریستی
باید جایگزین
مبارزه ضدامپریالیستی
میشد. وی
تمام مبارزه
اجتماعی را از
مضمون طبقاتی
آن جدا کرد و
به خورد جنبش
کمونیستی
ایران داد. این مجموعه
هنوز از تئوریهای
«منصور
حکمت» تغذیه
میکند و
بیمار است.
این
عده چه
بخواهند و چه
ناآگاه
باشند، در کنار
امپریالیسم
قرار دارند. آنها خودشان
را پشت نقاب
مبارزه علیه
جنایات جمهوری
اسلامی پنهان
کردهاند و
کسانی را که
بر
ضدامپریالیسم
و صهیونیسم
برای آزادی
ایران پیکار
میکنند،
مدافعان
جمهوری
اسلامی
قلمداد میکنند
تا همدستی
خویش را با
همه سازمانهای
ساخته و
پرداخته
امپریالیستی،
که در زیر عناوین
پر طمطراق «حقوق بشر» و یا «حقوق
قومیتها»، «ادیان
اقلیت» و یا
سازمانهای
مشکوک «توسعه
دموکراسی» و... پنهان
کردهاند،
بپوشانند. برای آزادی
مردم ایران و
نابودی
استثمار تنها
یک راه وجود
دارد و آنهم
پیوند مبارزه
دموکراتیک با
مبارزه
ضدامپریالیستی
و ضدصهیونیستی
است. مبارزه
در راه
سرنگونی رژیم
سرمایهداری
جمهوری
اسلامی برای
سوسیالیسم
صورت میگیرد
و نه فقط برای
تغییر رژیم. این مبارزه
تنها با دست
مردم ایران
اکثریت کارگران
و زحمتکشان و
تحت رهبری حزب
واحد لنینی طبقه
کارگر عملی و
انقلابی است و
این امر از مبارزه
بر
ضدامپریالیسم
و صهیونیسم میگذرد.
نقل از توفان
شماره ۲۹۸ دی
ماه۱۴۰۳ ارگان
مرکزی حزب
کارایران
وبلاگ
توفان قاسمی
http://rahetoufan67.blogspot.se/
وبلاگ
ظفرسرخ
http://kanonezi.blogspot.se/
http://toufan.org/ketabkane.htm
سایت
آرشیو نشریات
توفان
http://toufan.org/nashrie_tofan%20archive.htm
توفان
در توییتر
https://twitter.com/toufanhezbkar
توفان در
فیسبوک
https://www.facebook.com/hezbekar.toufan.3/
توفان
درفیسبوک به
زبان انگلیسی
https://www.facebook.com/pli.toufan?fref=ts
توفان
درشبکه تلگرام