بیاد محمد علی قهرمان جاویدان مردم و "کاکا سیاه" مورد نفرت امپریالیسم آمریکا

 

با درگذشت محمد علی، سه بار قهرمان بی همتای بوکس جهان در رشته سنگین وزن و یک بار قهرمان المپیک رم در سال 1960، مردم جهان تنها یک ورزشکار مشهور و بی نظیر را از دست نداده اند، مردی را از دست داده اند که حیثیت و افتخاراتش را در خارج از میدان بوکس کسب کرده بود. وی بر قهرمانان بزرگ بوکس جهان غلبه  کرد و در دنیای ورزش مشهوریت به دست آورد، ولی وی قادر شد قلوب مردم جهان را در خارج از میدان بوکس تسخیر نماید. این مبارزه برضد ستمگران و امپریالیسم متجاوز آمریکا در حمایت از خلقهای جهان بیان فریاد اعتراض و خواست مردم جهان بود و هست که به محمد علی محبوبیت داد و نامش را جاودانی نمود. در مورد وی گفتند که محمد علی وقتی به اوج ترقی و محبوبیت رسید و بر کرسی افتخار جلوس کرد، احترام همه انسانهائی را که از پائین به وی می نگریستند و برایش هلهله می کردند نگهداشت و با تحقیر از بالا به آنها نگاه نکرد. وی دوست انسانها باقی ماند.

کمیته جهانی المپیک مجبور شد وی را که از محبوبیت فوق العاده بر خوردار بود و هست در سال 1999 در آستانه قرن بیست یکم به عنوان ورزشکار قرن برگزیند.  

محمد علی فرزند دوران مک کارتیسم، دوران تجاوزات امپریالیسم برای توسعه طلبی به کره، به ویتنام، به کامبوج، به لائوس، کودتای های جنایتکارانه در ایران، اندونزی، عراق، گواتمالا و...

وی فرزند دوران مبارزه مردم الجزایر، کنگو، ایران، مصر، فلسطین، ظفار، ویتنام بر ضد ارتجاع و امپریالیسم بود.

محمد علی فرزند دوران مبارزه سیاهان مسلمان، محصول مبارزه سیاهان رادیکال و ورزشکاران بنام آمریکا به نام ببرهای سیاه، و نتیجه جنبش مدنی و ضد نژادپرستی و ضد کوکلوس کلان حاکم در آمریکا بود.

محمد علی در 1964 تحت تاثیر جنبش مسلمانان آمریکا به رهبری مالکوم ایکس که از رهبران مسلمانان آمریکا و در مبارزه سیاسی رادیکال بود و برای حقوق مدنی سیاهپوستان مبارزه می کرد، مسلمان گردید و به جنبش "ملت مسلمان" پیوست. وی اعلام کرد که از این به بعد نام من محمد و نام خانوادگی من علی است، زیرا که نام سنتی من "کاسیوس کلی"، نامی است که برده داران سفید پوست به روی من گذارده اند. مالکوم ایکس رهبر این جنبش رادیکال را بعدا ترور کردند.

ایده این تغییر نام را محمد علی از مالکوم ایکس گرفته بود. مالکوم لیتل(به معمای کوچک) که در زندان به سر می برد و تازه مسلمان شده بود در سال ۱۹۵۲ از زندان آزاد شد. وی با تغییر نام خانوادگی اش از "لیتل" به "ایکس" نخستین مخالفت مدنی خود را با این لقب برده داران که نیاکان وی را "لیتل" کوچک با هدف تحقیر خطاب می کردند، بروز داد. از این به بعد مالکوم دیگر کوچک و حقیر نبود "ایکس"(مجهول، بی هویت) بود. مالکوم می گفت که نام خانوادگی اصلی نیاکانش سده‌ها پیش هنگامی که نخستین سیاهان از آفریقا برای بردگی به آمریکا آورده شده بودند، از آنها گرفته شده و نام خانوادگی "لیتل"(به معنای کوچک و حقیر) نامی تحقیرآمیز بوده که احتمالا یکی از اربابانِ نیاکانش برای آنها برگزیده بود. وی با انتخاب نام خانوادگی "ایکس(X)" می خواهد به همگان نشان دهد که هویت سیاهان آمریکا توسط سفیدپوستان "ربوده" شده و اکنون جامعه سیاهپوستان آمریکا باید برای احیای دوباره غرور از دست رفته اش متحد و یکپارچه شود.

محمد علی در 1967 از رفتن به جنگ تجاوزکارانه ویتنام امتناع کرد و به زندان افتاد. وی گفت "من هرگز مخالف ویت کُنگ نیستم زیرا هیچ ویت کنگی تا به حال به من "کاکا سیاه" نگفته است".

وی در رد جنگ ویتنام بارها سخنرانی کرد و این در زمانی بود که طبقه حاکمه آمریکا و رهبران دروغگوی آن مدعی بودند دخالت آنها در جنگ ویتنام برای دفاع از "دنیای آزاد" و حمایت از "دموکراسی و آزادی" است. وی بر این همه دروغ و دغلکاری که همه مطبوعات "جهان آزاد" آنرا تبلیغ می کردند، قلم بطلان کشید و مورد نفرت نژادپرستان و طبقه حاکمه آمریکا قرار گرفت. وی گفت "من 10 هزار مایل به دور دست نمی روم تا بر سر مردمان بی گناهی که رنگ پوستشان برنزه است بمب و گلوله بریزم. آنها کاری بر ضد من نکرده اند".

وی این سخنان را به درستی و از صمیم قلب بیان می کرد. وقتی وی در سال 1960 قهرمان بوکس المپیک در رم شد و برای آمریکا یک مدال طلا در این رشته به دست آورد، به آمریکا برگشت و برای صرف غذا در شهر محل تولدش لوئیزوییل به یک رستوران رفت، سفید پوستان نژادپرست حاضر نشدند در کشور "دمکراتیک" آمریکا به وی که یک سیاه بود غذا بدهند. وی جسورانه برخاست و مدال طلایش را که برای آمریکا کسب کرده بود به رودخانه اوهایو پرتاب کرد.

روشن است که محمد علی هم مانند بسیاری در دنیای سرمایه داری طالب شهرت، ثروت و معروفیت بود، ولی به چه بهائی؟ به بهای حقارت؟ به بهای نوکری امپریالیسم؟ به بهای پذیرش بردگی؟ به بهای تائید نژادپرستی و تئوری انسانهای برتر؟

وی هرگز هویت خویش را فراموش نکرد و به منشاء خود افتخار می کرد. وقتی از وی نظرش را در باره بازی بوکس پرسیدند بیان کرد "بوکس بازی به معنی این است که سفیدان به تماشای دو نفر سیاه نشسته اند که همدیگر را کتک می زنند". وی می دانست که می شود از بوکس بازی پولدار و محبوب شد، ولی هرگز فراموش نمی کرد که ماهیت بوکس بازی چیست و می شود در میدان بوکس جان داد و پیروز نشد. وی می دانست که بوکس یک قمار است و آنهم برای حفظ بقاء سیاهپوستان فقیر. وی می گفت: "من برای هر ضربه ای که خورده ام میلیونها دلار به کف آورده ام، اما می دانید چند نفر سیاه را کشته اند و پشیزی به دست نیآورده اند؟".

محمد علی باید بهای این "زبان درازی" هایش را در "دنیای آزاد" آمریکا که همه سفیدان طبقه حاکمه از حق آزادی بیان برخوردارند می پرداخت. طبقه حاکمه آمریکا تصمیم گرفت وی را به علت صلح جوئی و انساندوستی به زندان بیاندازد.

محمد علی همیشه مورد نفرت "دموکراسی" آمریکا بود. به همین جهت در اوج محبوبیت و موفقیت، وی را مجبور کردند که به خدمت سربازی رفته و به ویتنام اعزام شود. برای امپریالیسم آمریکا جنازه محمد علی بیشتر جنبه تبلیغاتی داشت تا زنده وی. وی هرگز حاضر نشد بار این خفت آدمکشی را بپذیرد. امپریالیسم آمریکا که منتظر این اتفاق بود فورا عنوانهای قهرمانی جهان را از وی گرفت و آنها را بی اعتبار اعلام کرد. البته این بی اعتباری شامل محمد علی نبود، این بی اعتباری شامل دستگاه ورزشی و تبلیغاتی و مناسبات بهره کشانه آمریکا بود. محمد علی قهرمان جهان ماند و هیچ قهرمانی نمی توانست بدون مصاف با محمد علی مدعی مقام نخست در ورزش بوکس سنگین وزن در جهان باشد. این بی اعتباری دامن امپریالیسم را گرفت که مدالهایش را سیاسی و برای به برده کشیدن افراد و فریب افکار عمومی تقسیم می کند. ولی امپریالیسم آمریکا هرگز قادر نشد مدالی را که مردم جهان به محمد علی دادند پس بگیرد. وی در جهان بر سکوی افتخار اعتماد مردم ایستاده بود و ایستاده باقی ماند.

پلیس آمریکا به همین علت محمد علی را بازداشت کرد و عناوین قهرمانی‌اش هم از او سلب شد. محمد علی که به اتهام "فرار از خدمت" گناهکار شناخته شده بود، چند سالی از مبارزه در میدانهای بوکس دور ماند، دستگاه قضائی آمریکا برای خرد کردن و نابودی و واداشتن وی به تسلیم، امتیازنامه بوکس بازی وی را سلب کرد تا در هیچ جای آمریکا حتی نتواند بوکس بازی کند و برای تامین معاشش فعال باشد. گذرنامه وی را ضبط کردند تا نتواند با سفر به خارج از آمریکا در سایر ممالک جهان که نیاز به اعتبارنامه بوکس بازی آمریکا را ندارند، برای تامین زندگیش و مقابله با مدعیان قهرمانی بوکس در جهان برزمد. ولی محمد علی تسلیم نشد و جنگید و دستگاه قضائی طبقاتی آمریکا را با حمایت افکار عمومی مردم جهان به تسلیم واداشت. جنایات آمریکا در ویتنام بقدری وحشیانه و سبعانه بود که جز نفرت و ننگ چیزی برای آنها ببار نیآورد و سرانجام ناچار به تسلیم شدند. آنوقت مسخره بود که محمد علی را به علت پیشگوئی درستش مجازات کنند. دیگر نمی شد افکار عمومی را فریب داد. چند سال این محرومیت ادامه داشت تا این که بالاخره اعتراض او به حکم قاضی، در آغاز دهه ۷۰ میلادی به دادگاه عالی آمریکا ارجاع داده شد و این دادگاه که عالی‌ترین مرجع قضایی در آمریکاست، محکومیت محمد علی را لغو کرد. وی با وجود این که در مدت سه سالی که اجازه مشت زنی نداشت در میدانهای مشت زنی حضور نداشت، ولی در میدانهای مبارزه اجتماعی حضور فعال داشت و چون به گرسنگی و فشار "عادت" کرده بود، دیوان داوری طبقاتی آمریکا قادر نشد اراده اش را بشکند:

 

 "من به خاطر محبوبیت یا به دلایل شخصی مبارزه نمی کنم. من می جنگم که به برادرانم که در آمریکا روی زمین خوابیده اند، روحیه بدهم، سیاهانی که با کمک های دولتی زنده اند، سیاهانی که چیزی برای خوردن ندارند، سیاهانی که چیزی از خود نمی دانند و سیاهانی که آینده ای ندارند."

"آیا شما می خواهید مرا به زندان بیاندازید؟ خوب می دانم، ما 400 سال است که در زندانیم. من با کمال میل 4 تا 5 سال بیشتری را نیز در آنجا خواهم ماند، ولی من 10 هزار مایل پرواز نخواهم کرد تا آدم بکشم و در کشتن مردم بیچاره کمک کنم.  اگر باید بمیرم ترجیح می دهم، اینجا در مبارزه علیه شما بمیرم! آنها دشمنان من نیستند، نه چپنی ها، نه ویت کنگ، نه ژاپنی ها. لیکن شما وقی من طلب آزادی و صلح می کنم، مخالف من هستید. شما لیکن مخالف من هستید زمانی که من طالب عدالت و تساوی هستم. حال من باید برای شما بجنگم؟ به چه دلیل؟ شما حتی در آمریکا نیز برای حقوق من مبارزه نمی کنید؟ حال از من می خواهید که برای شما بجنگم؟ هرگز!"

 

 

محمد علی مبارزی بود که تنها در میدان بوکس نمی جنگید. وی در خارج از این میدان نیز برای حقوق مردم و رفع ستم نژادی و ملی مبارزه می کرد. چنین انسانی را با این روحیه و درک هرگز نمی شود شکست.

طبقه حاکم آمریکا که ناچار شده بود در مقابل جنبش مدنی سیاهان عقب نشینی کند و حتی با کشتن مارتین لوتر کینگ نیز موفق نشده بود این جنبش را سرکوب نماید روش سیاسی خویش را تغییر داد. آنها تصمیم گرفتند که از محمد علی به قول لنین یک "تندیس بی ضرر" بسازند و مجسمه وی را تقدیس کنند و افکارش را به دور بریزند. کاخ سفید(بخوانید-وال استریت) در سال ۲۰۰۵ وقتی دیگر راهی برایش نمانده بود و می خواست اوبامای "کاکاسیاه" را رئیس جمهور کند، برای تکمیل عوامفریبی، بالاترین مدال افتخار را به او اهداء کرد. انگار که کاخ سفید ربطی به همه سیاهکاری های نظام امپریالیستی آمریکا ندارد.

پس از درگذشت وی نیز این عوامفریبی و سیاهکاری و این بار به دست سیاهانی که در طبقه حاکمه آمریکا جا باز کرده اند، ادامه داده شد. از وی به علت شاهکار ورزشی اش که تکرار آن از "محالات" است، تجلیل کردند، به دست یک بیمار پارکینسونی که می لرزید ولی استوار باقی مانده بود، مشعل آتش افروزی المپیک را دادند تا اثرش را خنثی کنند، ولی هرگز قادر نیستند تاثیرات آتشی را که وی برافروخت و ضربه هولناکی که وی در داخل و خارج میدان بوکس به نژادپرستی و تحقیر انسانها و دشمنی با دوستی خلقها وارد آورد خاموش کنند و از بین ببرند. محمد علی دین اسلام را پذیرفت و تا آخر نیز مسلمان باقی ماند. این امر نه از آن جهت دارای اهمیت است که دین اسلام و یا هر دین دیگری برحق است، بلکه از این جهت اهمیت دارد که وی در زمانی به مبارزه بر ضد نژادپرستان و نیروهای سیاه ارتجاعی ادامه می داد، که جنبش ضد ملتهای مسلمان و مسلمانان، با مسلمان کشی و تحریکات ضد اسلامی توسط سازمانهای جاسوسی امپریالیستی و صهیونیستی میدان پیدا کرده است، تا ممالک مسلمان را به زیر سلطه امپریالیستها در آورند و بر سر این اقدامهای تجاوزکارانه تاج "تمدن" بگذارند و مبارزه بیرحمانه طبقاتی را با مبارزه ژیگولوهای سیاسی یعنی مبارزه میان "سنت و تمدن" جایگزین گردانند. محمد علی هرگز تسلیم این عوامفریبان خودفروخته نشد. وی مسلمان شدو مسلمان ماند برای اینکه آنرا وسیله مبارزه علیه امپریالیسم و نژادپرستی قرار داد. برخورد وی به مذهب صرفا با مضمون سیاسی بود. وی داعش را با حماس یکی نمی کرد و در سطح باقی نمی ماند. همدستان امپریالیستها و نژادپرستان وی را ارتجاعی جا می زنند، زیرا وی مسلمان شده و مانده است و هوادار "اسلام سیاسی" بوده است.  این عده در همه جهان سخنگویان صهیونیسم هستند.

 

 

بر گرفته از توفان شـماره 196تیر ماه  1395ـ ژوئیه سال 2016

ارگان مرکزی حزب کار ایران(توفان)

صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت

www.toufan.org

نشانی پست الکترونیکی(ایمیل)

toufan@toufan.org

لینک چند وبلاگ حزبی

..........................

 وبلاگ توفان قاسمی

http://rahetoufan67.blogspot.se/

وبلاگ ظفرسرخ

 http://kanonezi.blogspot.se/

 وبلاگ کارگر آگاه

 http://www.kargareagah.blogspot.se/

  سایت کتابخانه اینترنتی توفان

http://toufan.org/ketabkane.htm

 سایت آرشیو نشریات توفان

 http://toufan.org/nashrie_tofan%20archive.htm

 توفان در توییتر

https://twitter.com/toufanhezbkar

توفان در فیسبوک

https://www.facebook.com/toufan.hezbekar

 توفان درفیسبوک به زبان انگلیسی

https://www.facebook.com/pli.toufan?fref=ts