بازی­های جهانی المپیک نماد دوستی خلق­ها نیست، به ابزار دسیسه و تحریکات امپریالیسم و صهیونیسم تبدیل می­شود

 

 ورزش پدیده­ای سیاسی است و نمی­شود در ارزیابی از مسایل ورزشی چنین وانمود کرد که گویا فقط عده خاصی هستند که مبارزات ورزشی را سیاسی کرده­اند. مسابقات ورزشی نیز در دنیای طبقاتی همیشه سیاسی خواهد ماند. خلق­ها قهرمانان خویش را تعیین کرده و آنها را مورد ستایش قرار می­دهند و مرتجعان و تبهکاران نیز در پی حمایت از چهره­های ورزشی مورد حمایت خود هستند. تمام تبلیغات رسانه­های گروهی امپریالیستی در  فضای مجازی در مورد رقبای خویش نیز از این جانب­گیری­های گاه تهوع­آور خالی نیست. اگر تیم آنها شکست بخورد از شکست خود سخن نمی­رانند بلکه از صعود تیم مقابل به مرحله بعد حرف می­زنند و اگر رقیبشان در مصاف ورزشی شکست بخورد از پیروزی خود و شکست و حذف تیم «دشمن» خود یاد می­کنند. اگر در روز اول یک مدال طلا آورده باشند و بعد از مثلا 5 روز که در صدر جدول هستند به قعر جدول به مرحله هفتادم سقوط کنند هرگز از سقوط خود یاد نکرده و در تبلیغات رسانه اظهار می­دارند ورزشکاران ما در 5 روز نخست المپیک در صدر جدول المپیک قرار داشتند. المپیک و مصاف­های ورزشی یک جنگ سیاسی و روانی است که هم برای مصرف داخلی و هم برای نزاع خارجی خوب است و تمام دست اندر کاران آن تلاش دارند با تمام امکانات تبلیغاتی، اداری، جاسوسی که در اختیار دارند به مقاصد سیاسی خویش نایل آیند. تخریب روحیه ورزشکاران رقیب، جاسوسی در میان آنها، خرابکاری در کارشان، تقلب در قرعه کشی، در داوری، در دادن غذاهای آلوده به آنها، در خریدن ورزشکاران با وعده و وعید و... از روش­های مرسوم در امور مبارزات ورزشی است. آمریکا مانع از آن بود که در مسابقات دوچرخه سواری از آقای آرمسترانگ که چندین بار قهرمان دوچرخه سواری دور فرانسه شد آزمایشات دوپینگ به عمل آورند و حتی زمانی که دسیسه آنها رو شد باز ایشان مدال افتخار پیروزی را همراه با تمامی مزایایش به گردن داشت و حفظ کرد. این در حالی است که دولت آلمان گروه­های تحقیقی و جاسوسی به ابتکار مراجع جاسوسی تحت عنوان مراجع فرهنگی درست می­کند تا بر ضد روسیه سند جعلی بسازند و چند عدد ورزشکار حریص و خودفروخته را نیز می­یابند تا از سر معجزه یورو، دروغ­های آنها را مورد تائید قرار دهند.

این سیاست فریب ورزشکاران از زمان پیدایش اردوگاه سوسیالیسم به یک روش مبارزه خرابکارانه بدل شده است. امپریالیسم و ایادی آنها با قدرت عظیم تبلیغاتی و مالی که داشتند می­کوشیدند قهرمانان تراز اول ممالک سوسیالیستی را به فرار و پناهندگی به کشورها پیشرفته سرمایه­داری غرب تشویق کنند تا هم از تاثیر پیروزی ممالک سوسیالیستی بکاهند و هم از نظر تبلیغاتی و تخریب در روحیه دشمنان طبقاتی به پیروزی دست یابند. اگر این پیروزی نصیب آنها می­شد تمام رسانه­های گروهی آنها در طی سال­ها و یا در آغاز هر مبارزه جهانی و یا المپیک با این موج تبلیغاتی به میدان می­آمدند و در این عرصه نیز هر چند ناچیز موفق می­شدند. فرار سه فوتبالست بزرگ از مجارستان به اسپانیای فاشیست فرانکو و همدست هیتلر را که مورد تمجید آمریکا و اروپا بود کسی فراموش نکرده است. هر وقت تیم رئال مادرید به یاری این سه فوتبالیست به پیروزی می­رسید رسانه­ها تمام دفتر گریختن آنها را از مجارستان و سرکوب از جانب «کمونیست­ها» را مجددا ورق می­زدند به طوریکه دیگر کسی نبود که با نام­های  پوشکاش، سیبور، کوچیس آشنا نباشد.

ورزش در دست امپریالیسم عامل نفرت و دشمنی میان خلق­هاست و به دشمنی میان انسان­ها دامن می­زند. ورزش برای سرمایه­داری و امپریالیسم کالائی است تا از طریق آن بتوانند سودهای کلان به جیب زده و عرصه جدیدی از مبارزه برضد رقبا بگشایند. کشور قطر رای می­دهد که مسابقات جهانی فوتبال به آلمان واگذار شود و در جبران آن امتیاز برگزاری مسابقات فوتبال را در قطر به دست می­آورد. پاره­ای از کشور­ها چون خودشان قادر به تربیت قهرمانان نیستند به پاس خرپولی، قهرمانان سایر کشورها را چون برده­ها می­خرند تا با قبول تابعیت این ممالک در تیم آنها بازی کرده و برایشان «نام و نام­آوری» خلق کنند.

در دو ماراتن عبدی ناگیه سیاه پوست سومالی­تبار برای کشور استعمارگر هلند که در آنجا کارزار خانم «آیان حرصی علی» سومالی­تبار برضد مسلمانان و به ویژه سومالی­یائی­ها در اوج خود بود و نظریاتش مورد حمایت نازی­های هلندی قرار داشت به میدان رفت و نقره گرفت و آن را به کشور هلند تقدیم کرد. این کار وی تحقیر مردم سومالی و اعتبارافزائی برای استعمارگران هلندی و تمام کارزار نژادپرستانه و اسلام­ستیزانه آنها و اروپائی­ها بود. آقای بشیر عبدی سومالی­تبار نیز با مدال برنز بر سکو رفت و مدالش را مانند هموطنش عبدی ناگیه به استعمارگران بلژیکی هدیه کرد که آفریقا را به خون کشیده بودند. جالب آن است که در همین دو کشور نفرت ضدسیاهپوستان و مسلمانان غوغا می­کند و اقدام این قهرمانان برایشان ذره­ای احترام ایجاد نکرده بلکه بیشتر موجب تحقیر و تمسخر استعمارگران خواهند بود.

امپریالیست­ها هر رشته­ای را که برایشان مدال آورد و یا انحصاراتشان را به کار اندازد فورا وارد رشته­های ورزشی المپیک می­کنند علیرغم اینکه اکثریت قریب باتفاق کشورها نمی­توانند مثلا در رشته تنیس و یا گلف، بیسبال و نظایر آنها شرکت کنند. آنها پیشنهاد ایران را برای ورود بازی چوگان به بازی­های المپیک رد می­کنند ولی دوِ ماراتن را که تحقیر ایران است و در مقوله نظریه «دموکراسی یونان و استبداد پارسی­ها» می­گنجد در رده بازی­های المپیک قرار می­دهند. آنها برای دو ماراتن مدال جداگانه ترتیب داده و به عنوان نماد بازی المپیک از قهرمانانش در پایان بازی­های المپیک ستایش می­نمایند. برای آنها دیوار بین غرب و شرق، دموکراسی و بربریت، اروپائی و یا ایرانی از شکست ایرانی­ها در مقابل یونانی­ها و تنگه «ترموپیل» تعیین می­گردد. این سیاست، سیاسی­ترین اقدام المپیک است و گرچه که موفق نشد ورزش کشتی را به ضرر ایران در چند سال پیش حذف کند، ولی به یاری ایرانیان خودفرخته مجاهد، سلطنت­طلب و منصورحکمتی اسرائیلی از این تلاش­ها دست برنمی­دارد. باید در المپیک با ایران­ستیزی و تبلیغات حقیرنمائی ایران به شدت مبارزه کرد. اکنون در راس این ایران ستیزی صهیونیسم جهانی قرار گرفته است که دشمن سوگند خورده ایرانیان است.

در دروان استقرار سوسیالیسم در شوروی که ماهیت ورزش از ریشه تغییر کرد و به ورزش خلق بدل شد، یک قهرمان شوروی به عنوان سرمشق نسل جوان باید دارای ارزش­های اخلاقی انسانی نیز می­بود. برای رفتن به میدان­های جهانی فقط رکوردها کافی نبودند این ورزشکاران باید رکوردهای اخلاقی نیز می­داشتند تا ورزش در جایگاه شایسته و انسانی خود قرار گیرد زیرا که توسعه آن برای سلامت جامعه نیز اهمیت داشت.

امپریالیسم و صهیونیسم ارزش­های دیگری دارند. اسرائیل صهیونیست مورد نفرت ملت­های جهان است. دشمنان بشریت کاری کرده­اند که اسرائیل در مسابقات جهانی از طریق کاتالیزاتور اروپا شرکت ­کند و تیم­های ورزشی­اش در تیم­های ورزشی اروپا فعالند. تیم فوتبال اسرائیل که در آسیا مورد نفرت عمومی است فقط در لیگ باشگاه­های اروپا بازی می­کند و کسی به رویش نمی­آورد که برای رضایت صهیونیسم جهانی، جغرافیای جهان را نیز تغییر داده­اند. تمام ورزشکاران اسرائیلی سربازان آماده به خدمت در اشغال سرزمین فلسطین هستند که در قتل عام مردم فلسطین و اشغال سرزمین­های آنها دست داشته­اند. این ورزشکاران آلوده به خون به میدان­های ورزشی می­آیند تا برای اسرائیل حیثیت بیافرینند. ایران دولت اشغال­گر و نژادپرست اسرائیل را به رسمیت نمی­شناسد زیرا آنها حتی در عرصه ورزشی از تمرینات ورزشی مردم فلسطین جلو گرفته و با روش­های فاشیستی و نژادپرستانه مانع آن هستند که فلسطین­ها که ساکنین واقعی فلسطین هستند به میدان­های ورزشی حتی به عنوان پناهنده در آمریکا، آلمان و یا هلند پا بگذارند. ایران به درستی حاضر نیست که ورزشکارانش را به مصاف صهیونیست­ها بفرستد. این امر مورد تائید اکثریت ملت­های جهان است. تبلیغات صهیونیستی و امپریالیستی تلاش دارند بر تمام این واقعیات پرده بکشند ولی واقعیت این است که ورزشکاران سرشناس جهانی نظیر کریستیانو رونالدو، فردیناند، سفیان فغولی، اسلام سلیمانی، لیونل مسی، کانتونا، مارادونا، بوفون، هازارد، کاکا، مسعود اوزیل از مبارزه با اسرائیلی­ها سرباز زدند و یا آنها را به شدت افشاء و بی آبرو کردند. بعد از لغو دیدار تیم بزرگ فوتبال آرژانتین با اسرائیل، گونزالو هیگواین ستاره آرژانتینی یوونتوس عنوان کرد: «سفر نکردن به سرزمین­های اشغالی و لغو بازی برابر رژیم صهیونیستی، تصمیم درستی بود که اتخاذ شد. امنیت و قضاوت منطقی، مهم تر از همه چیز هستند.»

گابریل سولانو، بازیکن اسبق تیم ملی فوتبال آرژانتین نیز پس از لغو دیدار تیم ملی کشورش با رژیم اشغالگر قدس در صفحه شخصی خود این طور نوشت: «فوتبال هرگز به خون فلسطینی­ها آلوده نمی‌شود. هیاهوی دیدار تدارکاتی آرژانتین با اسرائیل متوقف شد».

به این سند توجه کنید:

در تاریخ 28/05/ 2014 خبرگزاری دویچه وله گزارش داد که سربازان اسرائیلی با تیراندازی به سوی دو فوتبالیست فلسطینی و نشانه گرفتن پای آنها تا دیگر نتوانند فوتبال بازی کنند موجبات اعتراض ورزشکارن را فراهم آورده­اند.

«در پی زخمی‌شدن دو فوتبالیست فلسطینی توسط ماموران مرزی اسرائیل، فدراسیون فوتبال فلسطین خواستار مجازات اسرائیل شده بود. سپ بلاتر، رئیس فدراسیون جهانی فوتبال برای حل و فصل این ماجرا با مقامات فلسطینی و اسرائیلی دیدار کرد.

رئیس فدراسیون جهانی فوتبال روز سه‌شنبه (۸ خرداد / ۲۷ ژوئن) با تاکید بر اینکه «من فوتبال و سیاست را از هم جدا می‌دانم» تاکید کرد که فدراسیون فوتبال اسرائیل در چارچوب مقررات فیفا عمل می‌کند و دلیلی برای مجازات آن وجود ندارد.

بلاتر روز دوشنبه (۷ خرداد) در رام‌الله با مقامات ورزشی و سیاسی فلسطین، از جمله با محمود عباس دیدار و گفت‌وگو کرده بود. او یک روز بعد با مقامات اسرائیلی، از جمله بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر این کشور ملاقات نمود. بلاتر در پایان دیدار خود با آوی لوزون، رئیس فدراسیون فوتبال اسرائیل و خطاب به او تاکید کرد: «فدراسیون شما از اعضای خوب فیفا است» .(تکیه از توفان).

«دستگیری و اذیت و آزار مکرر برخی از ورزشکاران و مربیان فلسطینی توسط ماموران مرزی اسرائیل باعث شده که مقامات فلسطینی خواستار مجازات فدراسیون فوتبال اسرائیل شوند»».

متعاقب این جنایت کشورهای ایران، قطر، اردن، عمان، تونس و الجزیره از پیشنهاد اخراج اسرائیل از فیفا پشتیبانی کردند که با قلدری و زور صهیونیست­ها، آمریکا و اتحادیه اروپا به جائی نرسید.

به این وقاحت نظر افکنید. اگر ورزش با سیاست ربط ندارد پس چرا ورزشکاران ایرانی را که عدم مصافشان با ورزشکاران اسرائیلی که همه آنها عضو ارتش اشغال­گر و تبه­کار اسرائیل بوده ونژادپرست هستند جرم بوده و اقدامی سیاسی است؟ چرا باید فدراسیون جودی ایران فعالیتش تعلیق شود؟

به نوشته نشریه گاردین و رویترز، ... «طبق گزارش دیدبان حقوق بشر با توجه به مفاد اساسنامه رم، اسرائیل از نظر قانونی و حقوقی از شرایط اطلاق جنایت آپارتاید برخوردار است...

در گزارش دیدبان حقوق بشر اعلام شده است که مقام‌های اسرائیلی به جنایات آپارتاید و آزار و ستمگری علیه فلسطینیان مرتکب شده‌اند.

طبق گزارش گاردین، این اولین نهاد حقوق بشری بین‌المللی بزرگ است که چنین اتهام‌هایی را وارد کرده است.»

در مسابقات المپیک توکیو یک قهرمان الجزایری به نام فتحی نورین حاضر نشد با ورزشکار اسرائیلی مصاف دهد و در الجزایر با استقبال بی­نظیر مردم کشورش روبرو شد که نفرت خود را از اشغالگران اسرائیلی ابراز می­داشتند. یک ورزشکار سودانی به نام محمد عبدالرسول نیز حاضر نشد با رقیب اسرائیلی خویش مصاف دهد و ماموران المپیک وی را نیز حذف کردند. امپریالیسم و صهیونیسم که بر جهان ورزش سلطه نفرت­انگیز خویش را گسترش داده­اند حاضرند برای حفظ صهیونیسم همه ورزشکاران جهان را حذف کنند. رسانه­های گروهی امپریالیستی نیز در این موارد سکوت می­کنند. و در عوض ایرانیان جاسوس خودفروخته که از ایران و ایرانی نفرت دارند، به جای حمایت از ورزش ایران و استعدادهای جوانان کشورشان تنها به تبلیغات دروغ و ضد ایرانی مشغولند. مشتی خودفروخته حتی با مونتاژ تصاویر کاذب و فتوشاپ در همدستی با سازمان­های جاسوسی نظیر موساد خواهان پس گرفتن مدال­های قهرمانان ایران هستند. این بی­ریشگی که دستآورد سازمان­های جاسوسی است در تاریخ مبارزات سیاسی اپوزیسیون ایران بی­نظیر است. حتی در زمان محمد رضا شاه آمریکائی نیز مردم ایران از کسب مدال طلا توسط امامعلی حبیبی «ببر مازندران» که نماینده مجلس شاه بود ابراز شادمانی می­کردند زیرا سخن بر سر ایران و هویت ایرانی بود ونه شخص شاه. در مسابقات امسال المپیک در توکیو نقش مهمی به خانم کیمیا علیزداه که وی را خریده­اند واگذار شده است. این خانم که در ایران هرگز تحت پیگرد نبوده و مبارزه سیاسی نکرده است به یکباره به عنوان پناهنده سیاسی در اروپا به رسمیت شناخته شده است، آنهم در حالی که پناهندگان مستحق را با هواپیما به ممالکشان پس می­فرستند و بر کشتار هزاران نفر پناهندگان خارجی در دریای مرگ مدیترانه چشم می­بندند. خانم علیزاده مدال طلای پناهندگی گرفته­اند زیرا در عرصه خیانت به ایران خوشخدمتی می­نمایند.

خود ایشان در  مصاحبه­ای با نشریه «بیلد آم زونتاگ» آلمانی چنین گفته است: «الان دیگر همه چیز خوب است و با ابراز خوشحالی از رقابت برای آلمان، اظهار امیدواری کرده که زندگی آرام و بدون مشکلی در این کشور داشته باشد. کیمیا علیزاده اکنون یک آلمانی هست و خوشحال است و دوست دارد زیر پرچم آلمان بازی کند».

دول اروپا نتوانستند ایشان را به عنوان ورزشکار تحت تابعیت خویش به المپیک بفرستند زیرا  چنین مانور دیرهنگامی می­توانست مورد اعتراض قهرمانان شایسته بومی همان کشورها قرار گرفته و نتایج عکس به بار آورد و از این گذشته باید بسیاری قوانین بومی کشور به زیرپا گذارده می­شد. ولی آمریکا و متحدانش تیم مضحک پناهندگان را به عنوان ابزار تبلیغاتی از سال 2016 خلق کرده بودند و خانم علیزاده را به عنوان ابزار تبلیغاتی و دست دراز شده اسرائیل و آمریکا در این تیم برای مقاصد شوم خود جای دادند تا ماموریت خویش را انجام دهد. این تیم مرکب از فراریان اپوزیسیون سوریه و همدستان سابق داعش، افغانستان، که همدستان قوای اشغالگر در افغانستان بوده­اند و «پناهندگان» ایران بطور عمده تشکیل شده است. این تیم اختراعی و سیاسی در المپیک 2016 در انتهای صف تیم­های شرکت کننده در المپیک قرار داشت ولی این بار بعد از شکست غربی­ها در سوریه و عدم موفقیت در تجاوز به ایران و خروج از افغانستان، این تیم ارتقاء مقام پیدا کرد و با مقام تیم دوم در المپیک برای ورود به مراسم افتتاحیه صعود کرد و بعد از یونان که بانی المپیک بوده بطور و بطور سنتی به عنوان تیم نخست وارد میدان می­شود، این تیم سیاسی وارد میدان شد. مطبوعات نوشته­اند که المپیک توکیو به بهانه بیماری همه­گیر کرونا محدودیت­ها، سانسور و کنترل فراوان ایجاد کرده، از دعوت پاره­ای از ورزشکاران خودداری نموده و از تعداد شرکت­کنندگان تا توانسته بنا بر میل خود کاسته است. دولت ژاپن تا توانسته محدودیت ایجاد کرده، خبرنگاران منتقد را اجازه ورود نداده است و در تحت این شرایطِ کنترل شده در یک قرعه­کشی ساختگی خانم کیمیا علیزاده بر اساس «خواست خدا» با رقیب ایرانی خود روبرو شده است تا مدال طلای وقاحت را ببرد.

مربی تیم ملی تکواندوی زنان ایران خانم مهرو کمرانی پیشتر به خبرگزاری ایسنا با احتیاط گفته بود: «که به نظر او کمیته المپیک تاکید داشته که این دو هم‌تیمی سابق مقابل هم قرار بگیرند.

خانم کمرانی افزود: «جدول با کرونای نماینده شیلی باید تغییر می‌کرد. نمی‌توانم به طور صد در صد بگویم اما فکر می‌کنم کمیته بین­المللی المپیک می‌خواست که حتما این دیدار برگزار شود».

این واقعیت برای خانم علیزاده نیز روشن بود و وی می­توانست از مقابله با دوست و هموطنش که به عنوان نماینده تیم ایران در المپیک شرکت داشت سر باز زند. ولی وی این کار را نکرد و منافع شخصی خویش را بر منافع مردم کشورش ترجیح داد. این خانم علیزاده به جز رقابت با نماینده تیم ایران به هیچ کجا نرسیده است. خانم علیزاده با حمایت سازمان­های جهانی به بلغارستان رفته بود تا در بازی­های انتخابی بتواند به تیم پناهندگان راه پیدا کند و بتواند برای ایفای نقش به توکیو بیاید. این خانم اگر از خودمانی­ها نبود هرگز نمی­توانست بر مشکلاتی که بر سر راه هر پناهنده واقعی ایرانی است به این سهولت غلبه کند.

این خانم علیرغم این همه حمایت بین­المللی به جائی نرسید. این عده­ی منحرف در تاریخ ایران فراموش می­شوند و نامشان در لوح خودفروختگان و ضد ایرانی­ها ثبت می­شود ولی ایران باقی می­ماند. آن دیگری به نام آقای سعید مولایی که از ایران فرار کرده در حالی که هرگز در ایران تحت تعقیب نبوده و از همه مزایائی که مردم ایران در اختیارش گذارده بودند تا به این مقام برسد، کاسبکارانه و همه­جانبه سوء استفاده کرده است، سرانجام دست به دامن آلمان شده تا پناهندگی وی را بپذیرد و وی را همراه تیم خود به المپیک بفرستند. آلمان ولی حاضر نبود وی را به جای قهرمانان خودش به توکیو بفرستد و وی سراسیمه نه به بهشت آمالش اسرائیل، بلکه به مغولستان رفت تا دارای مدال المپیک گردد و همه دانسته است که وی جایزه­اش را به اسرائیل بخشید. آیا واقعا این جایزه ارزش دارد؟ کشور مغولستان تا کنون یک جایزه دریافت کرده است آنهم توسط آقای سعید مولائی که جایزه­اش را به اسرائیل بخشیده است. واقعیت این است که در حقانیت دریافت این مدال­ها توسط دشمنان ایران باید تردید کرد. آنها به هرکس بخواهند با تطمیع، تهدید و فشارهای بین­الملل می­توانند مدال دهند و در جای دیگری آنرا با امتیازات دیگر جبران نمایند. این مدال­ها برای مردم ایران نیست در خدمت دشمنان مردم ایران بوده و ننگین است. تلاش امپریالیسم و صهیونیسم برای تخریب ورزش ایران، خریدن ورزشکارانِ ضعیف­النفس تمامی نخواهد داشت و ما در آینده نیز با آن روبرو هستیم. ولی اگر در ایران در آینده کم و بیش نزدیک نیز یک حکومت مردمی انقلابی بر سر کار آید باید این سنت ضد صهیونیستی و انسانی را در خدمت دفاع از خلق فلسطین ادامه داد و از هرگونه رویاروئی با ورزشکاران ارتش سرّی اسرائیل خودداری کند. اسرائیل یک کشور متجاوز و اشغالگر است و حق ندارد به عنوان کشوری معمولی در المپیک شرکت نماید. اسرائیل نماد دوستی میان خلق­ها نیست، وجودش ناقض احترام به حقوق بشر و دوستی میان ملت­هاست و لذا نمی­تواند و نباید در بازی­های دوستی ملت­ها در المپیک شرکت کند.

البته به صلابه کشیدن ورزشکارانی که منافع کشورشان را در پای منافع دشمنان ایران می­فروشند نباید ما را از این حقیقت دور نماید که سراپای ورزش ایران پارتی­بازی، اعمال نفوذ، فساد و دزدی و مملو از تبعیض است. رسانه­های گروهی ایران از خویشاوند­سالاری سخن می­رانند و افتضاحات ورزشی ایران به ویژه در عرصه فوتبال و کشتی بسیار نمایان است. به گزارش خبرنگار گروه ورزشی خبرگزاری آنا: «اما نکته قابل تأمل، صحبت‌های اخیر حسن نیکخو، مدیرکل سابق حراست وزارت ورزش و جوانان است که متذکر شده اراده‌ای برای مبارزه با فساد در ورزش وجود ندارد و تا زمانی که زیرساخت‌ها را اصلاح نکنیم، مبارزه با فساد عملی نیست». تا زمانی که این هیولای سیاه بر ورزش ایران حاکم است همیشه توجیهی برای خیانت به عناصر خودپرست و حقیرپندار می­دهد تا خود را به درآغوش دشمنان بیفکنند. 

برگردیم به خانم کیمیا علیزاده. ایشان به عنوان بخشی از برنامه تبلیغاتی صهیونیسم و مبارزه با ایران به میدان آورده شد و راهی میدان گردید. کسانی که ایشان را هدایت می­کنند برای ایشان نامه­ای نوشته­اند که با واقعیات زندگی ایشان در تناقض کامل است ولی برای عوامفریبی و استفاده تبلیغاتی در سطح جهانی آنهم بیشتر توسط محافل ایرانی اجنبی­پرست و خودحقیر پندار که دست به دست می­گردانند مفید واقهع شده است. این نامه ساختگی باید جدائی ایشان از ایران و خیانت به آمال مردم کشورش را توجیه کند، حال نخست به نوشته­ای که برای ایشان نوشته­اند، نظر افکنید و بعد به واقعیات تاریخی برسیم:

«من کیمیا علیزاده، نه تاریخسازم، نه قهرمانم، نه پرچمدار کاروان ایران»، من یکی از میلیون‌ها زن سرکوب شده در ایرانم که سال‌هاست هر طور خواستند بازی‌ام دادند. هر کجا خواستند بردند. هر چه گفتند پوشیدم. هر جمله‌ای دستور دادند تکرار کردم. هر زمان صلاح دیدند، مصادره‌ام کردند. مدال‌هایم را پای حجاب اجباری گذاشتند و به مدیریت و درایت خودشان نسبت دادند.

من برایشان مهم نبودم. هیچکداممان برایشان مهم نیستیم، ما ابزاریم. فقط آن مدال‌های فلزی اهمیت دارد تا به هر قیمتی که خودشان نرخ گذاشتند از ما بخرند و بهره‌برداری سیاسی کنند، اما همزمان برای تحقیرت، می‌گویند: فضیلت زن این نیست که پاهایش را دراز کند!

من صبح‌ها هم از خواب بیدار می‌شوم پاهایم ناخودآگاه مثل پنکه می‌چرخد و به در و دیوار می‌گیرد. آنوقت چگونه می‌توانستم مترسکی باشم که می‌خواستند از من بسازند؟ در برنامه زنده تلویزیون، سوال‌هایی پرسیدند که دقیقاً بخاطر همان سوال دعوتم کرده بودند.

حالا که نیستم می‌گویند تن به ذلت داده‌ام....

در ذهن‌های مردسالار و زن‌ستیزتان، همیشه فکر می‌کردید کیمیا زن است و زبان ندارد! روح آزرده من در کانال‌های آلوده اقتصادی و لابی‌های تنگ سیاسی شما نمی‌گنجد. من جز تکواندو، امنیت و زندگی شاد و سالم درخواست دیگری از دنیا ندارم.

مردم نازنین و داغدار ایران، من نمی‌خواستم از پله‌های ترقی که بر پایه فساد و دروغ بنا شده بالا بروم.

کسی به اروپا دعوتم نکرده و در باغ سبز به رویم باز نشده. اما رنج و سختی غربت را بجان می‌خرم چون نمی‌خواستم پای سفره ریاکاری، دروغ، بی عدالتی و چاپلوسی بنشینم. این تصمیم از کسب طلای المپیک هم سخت‌تر است، اما هر کجا باشم فرزند ایران زمین باقی می‌مانم. پشت به دلگرمی شما می‌دهم و جز اعتماد شما در راه سختی که قدم گذاشته‌ام، خواسته دیگری ندارم.

کیمیا علیزاده».

از این همه ریاکاری انسان به حیرت می­افتد. ما وارد جزئیات سخنان ایشان نمی­شویم ولی فرهنگ مردسالارانه که در تمام دنیا کم و بیش وجود دارد مربوط به دوره حکومت جمهوری اسلامی نیست. در زمان محمد رضا شاه نیز زن کالا بود و از بسیاری حقوق انسانی محروم گشته بود. بدون اجازه شوهر حق کار، کسب و مسافرت نداشت تا چه برسد به اینکه به خود اجازه دهد ورزشکار شود و به المپیک رود، ما به خاطر نمی­آوریم که در دوران پهلوی زنان ایران در مسابقات جهانی المپیک شرکت کرده باشند و موفق به اخذ مدال المپیک شده باشند. سخنان خانم علیزاده سخنان ایشان نیست که به علت فقدان سواد تاریخ ایران به نکاتی انتقاد می­کنند که از زمان حکومت پهلوی در ایران وجود داشته است و ایشان از وجود آن بی­خبرند. ولی سلطنت طلبان و افراد ماموری که این نامه را برایشان نوشته­اند از این واقعیت تاریخی با خبر بوده­اند. برای این عمال بیگانه که شما را ابزار کرده­اند، «فقط مدال فلزی» اهمیت ندارد جسد زنده شما برای تبلیغات اهمیت دارد. برای آنها «بهره‌برداری سیاسی» از شما اهمیت دارد و می­خواهند شما اتفاقا «مترسکی» باشید که در مصاحبه­های مطبوعاتی آنها برای یک لحظه­ی تبلیغاتی حضور یابید تا آنها کمال سوء استفاده تبلیغاتی را از وجود فیزیکی شما بکنند و مطمئن باشید بر سر مزار شما نیز حاضر نخواهند شد. برای مامورانی که شما را جلو انداخته­اند، شرکت شما در صدا و سیمای ایران مهم نیست در برنامه­های شوی تبلیغاتی آنها مهم است که حتی حرف هم نزنید و فقط سر بجنبانید. پس می­بیند که شما را چگونه ابزار و ذلیل کرده­اند و مورد نفرت مردم کشور خود گردیده­اید؟ شما ابزار دست دشمنان ایران هستید و به همین جهت نیز جسارت ندارید سعید مولائی را به خاطر عطا جایزه­اش به اسرائیل محکوم کنید. سکوت شما نشانه ذلت و حقارت شماست زیرا با تمام دشمنان ایران در یک جبهه قرار دارید. لطف کرده از مردم ایران مایه نگذارید. شما در نامه خود به توجیهاتی برای این اقدام خود متوسل شده­اید که پرسش­برانگیز است: آیا به بهانه ریاکاری، بی­عدالتی، چاپلوسی، دروغ، لابیگری، مردسالاری و... می­شود از ایران فرار کرد و ادعای پناهندگی سیاسی در آلمان نمود؟ آیا می­شود به مصاف قهرمانان اسرائیلی رفت که در ارتش اسرائیل به قتل عام فلسطینی­ها مشغول بوده و سرتا پا صهیونیست و نژاد پرستند؟ آیا ریاکاری، دروغ، چاپلوسی، مردسالاری، لابیگری و... خیانت ملی را توجیه می­کند؟

حال به سندی که کاوشگران ایران منتشر کرده و حقایق را در باره ایشان نوشته­اند توجه کنید تا ببینید که این خانم و آقای سعید مولائی و نظایر این پناهندگان مصلحتی در اروپا بخشی از لشگریان تبلیغاتی دشمنان ایران هستند که در ارتش تجاوز امپریالیسم و صهیونیسم به خدمت نظامی اشتغال دارند.

«تراژدی تلخ کیمیا و جمهوری‌اسلامی

همه‌چیز از فروردین ۹۵ شروع شد؛ کیمیا قهرمان تکواندوی آسیا شد و با تقدیم مدالش به شهدای مدافع حرم، راهی المپیک۲۰۱۶ شد.

اگرچه مدال برنز المپیک را گرفت اما چون اولین مدال زنان در المپیک بود به او پاداش مدال طلا دادن:

۳۰۰سکه +۱۰هزاردلار+ یک‌آپارتمان +۵۰میلیون + پژو پارس

کیمیایِ ۱۸ساله قهرمان ملی شده بود.

اردیبهشت ۹۶ او همه را به شرکت در انتخابات‌ ریاست‌جمهوری دعوت کرد. دوماه بعد نقره جهانی را هم گرفت تا در جلسه تحلیف روحانی در کنار دختر رییس‌جمهور در بیت‌رهبری باشد. به خندوانه هم که رفت به رامبد جوان گفت:

«پیام رهبر معظم‌انقلاب را که شنیدم یکی از بهترین لحظات زندگی‌ام بود»

مدال‌آوری دختر ایرانی، تصویری روشن از جامعه ایرانی به دنیا مخابره کرد. این مزیت مدال‌آوری ورزشکاران در همه دنیا است. اما ناگهان تابستان ۹۶ خبری بد به ورزش ایران رسید:

«کیمیا علیزاده باید ۳عمل جراحی کند.»

او به سندرمی نادر در دسته‌‌بیماری‌های تحلیل‌رونده عضلانی «گیلن‌باره» نیز مبتلا شده بود‌؛ سندرم فلج‌کننده و نادر.

وزیر بهداشت شخصا دوبار به عیادت کیمیایِ ایرانی در بیمارستان رفت. فدراسیون تکواندو نیز در بیمارستان برایش جشن تولد گرفت. همه بدنبال بازگشت دوباره او به میادین بودند. حتی در بهمن ماه که سرپا شد، برایش در خیابان‌‌های تهران بیلبوردهایِ آرزوی سلامتی زدند. فدراسیون هم او را بصورت ویژه به اردوی تیم‌ملی دانشجویان برد تا زودتر برای بازی‌های‌ آسیایی جاکارتا آماده شود.

کمیته المپیک او را بعنوان پرچمدار کاروان ایران در جاکارتا هم انتخاب کرد تا دختر ایرانی روحیه بگیرد.

اما یک‌ماه بعد کیمیا در تورنمت کره‌جنوبی شکست خورد. مصدومیت‌ها او را ناآماده کرده بود. با این حال به تیم‌ملی دعوت شد. ولی این‌بار در مردادماه، رباط‌ صلیبی پاره کرد تا پرچمداری کاروان ایران در جاکارتا را از دست بدهد.

آذرماه ۹۷ مسابقات جهانی انگلیس را هم از دست داد. مصدومیت‌ها او را رها نمی‌کرد. دیگر برخی از پایان عمر تکواندوی او می‌گفتند. چندماه بیشتر به المپیک۲۰۲۰ نمانده بود که مصدومیت‌ها او را از انتخابی تیم‌ملی هم محروم کرد تا ناهید کیانی در دی‌ماه ۹۸ جای او را در تیم‌ملی بگیرد.

سه‌هفته بعد ناگهان کیمیا از ایران خارج شد و از آلمان درخواست پناهندگی کرد:

«من یکی از میلیون‌ها زن سرکوب شده در ایران هستم که سال­هاست هرطور که خواستند بازی‌ام دادند»...

کیمیا از آلمان، هلند و کانادا درخواست کرد با پرچم آنها در انتخابی‌های المپیک۲۰۲۰ شرکت کند. همه عزم او شرکت در المپیک بود:

«فکر می‌کنم در اینجا (آلمان) بتوانم به مدال المپیک و جهانی برسم»

اما هیچ‌یک از این کشورها نپذیرفتند جای ورزشکار خود را به کیمیا بدهند. تا او بناچار بعنوان عضو تیم «پناهندگان فدراسیون‌جهانی تکواندو» در رقابت‌های انتخابی اروپا شرکت کند.

اما بازهم در فروردین ۹۹ در آخرین انتخابی‌ المپیک در بلغارستان شکست خورد و به المپیک نرسید تا همه تلاش‌های او به باد برود.

کرونا اما المپیک را یکسال عقب انداخت. شاید اگر او در ایران می‌ماند، این یک‌سال تعویق المپیک، مصدومیت او را رفع می‌کرد و به انتخابی تیم‌ملی می‌رسید.

ناگهان اما کمیته‌ بین‌المللی المپیک اعلام‌ کرد برای کیمیای پناهنده سهمیه‌ویژه درنظر گرفته و به او جواز شرکت در المپیک۲۰۲۰ می‌دهد! امری بی‌سابقه در تاریخ المپیک!

بالاخره کیمیا هرطور شده به المپیک رسید یا او را رساندند! عجبا که قرعه اتفاقی! هم او را به ناهید کیانی رساند! سناریو کامل شد:

«دختران ایرانی در برابر هم»

در ایران نیز همه به‌جان هم‌افتادند؛ برخی کیمیا را قربانی عدم‌آزادی و سرکوب زنان در ایران خواندند. برخی دیگر کیمیا را خائن به وطن دانستند.

بنا به آنچه که در این ۵ سال بر کیمیا گذشت، او کانون توجه معنوی و مادی حاکمیت ایران بوده است.

کیمیا نیز نه تنها هیچ‌گاه موضعی منتقدانه به فضای سیاسی اجتماعی حاکمیت نداشته بلکه همراه آن نیز بوده؛ مدال‌هایش را به شهدای مدافع‌حرم تقدیم کرده، پیام‌رهبری را بهترین لحظه عمرش خوانده و مردم را به انتخابات دعوت کرده.

حتی یک خط موضع‌گیری سیاسی از کیمیا تا پیش از پناهندگی‌اش دیده نمی‌شود. همه زندگی او تکواندو بوده و بس.

همه آنچه که او را به پناهندگی واداشت، رفتن به المپیک و رسیدن به مدال بود.

مصدومیت‌های پی‌در‌پی نام او را از تیم‌ملی ایران خط زد. و او برای رسیدن به هدفش راهی جز پناهندگی نداشت. و برای پناهندگی نیز بایستی از سرکوب زنان در ایران می‌گفت.

کسب سهمیه‌ویژه، پاداش همین سخنان بود‌. وگرنه او در انتخابی‌ها باخته بود.»

خبرگزاری دویچه وله آلمان در تاریخ 10/05/2021 اظهار داشت:

«این ورزشکار که زیر پوشش و حمایت کمیته بین‌المللی المپیک و فدراسیون تکواندو آلمان قرار گرفته است، در مسابقات انتخابی المپیک که چندی پیش در بلغارستان برگزار شد، به مقام سوم رسید و از صعود مستقیم به المپیک بازماند.

در رقابت‌های انتخابی تکواندو المپیک در بلغارستان چندین ورزشکار پناهنده ایرانی دیگر نیز حضور داشتند.

دینا پوریونس، کسری مهدی‌پور نژاد، احسان نقیب‌زاده و امیر محمد حسینی در ترکیب تیم پناهندگان و راحله آسمانی به عنوان ملی‌پوش بلژیک، سرانجام موفق به کسب سهمیه المپیک در این مسابقات نشدند.»

حال امپریالیست­ها مترصدند از این همه «قهرمانان» برای مقاصد سیاسی خویش قهرمانان تبلیغاتی بسازند.

 

نقل از توفان ارگان مرکزی حزب کارایران شماره 258 شهریور ماه 1400 خورشیدی

www.toufan.org

لینک چند وبلاگ حزبی

وبلاگ توفان قاسمی

http://rahetoufan67.blogspot.se/

وبلاگ ظفرسرخ

http://kanonezi.blogspot.se/

وبلاگ کارگر آگاه

http://www.kargareagah.blogspot.se/

سایت کتابخانه اینترنتی توفان

http://toufan.org/ketabkane.htm

سایت آرشیو نشریات توفان

http://toufan.org/nashrie_tofan%20archive.htm

توفان در توییتر

https://twitter.com/toufanhezbkar

توفان در فیسبوک

https://www.facebook.com/hezbekar.toufan.3/

توفان درفیسبوک به زبان انگلیسی

https://www.facebook.com/pli.toufan?fref=ts

توفان درشبکه تلگرام

https://telegram.me/totoufan