روحانیت مرتجع و ضدکمونیست، در اکثریت خود همدست کودتاگران بودند

روحانیت ایران تنها در اقلیتی از دولت دکتر محمد مصدق دفاع می‌کرد. اکثریت روحانیت و مقامات دارای نفوذ همگی در کنار محمدرضا شاه و امپریالیسم انگلستان قرار داشتند. در حالی که آیت‌ﷲ خمینی، آیت‌ﷲ بروجردی در خفا از شاه دفاع کرده و به ظاهر بی‌طرفی خویش را نمایش می‌دادند، نمایندگان واقعی آنها از جمله واعظی به نام محمدتقی فلسفی، آیت‌ﷲ کاشانی، آیت‌ﷲ بهبهانی و نظایر آنها آشکارا در کنار استعمار انگلستان قرار داشتند و بر ضد کمونیست‌ها و  شخص مصدق علیه نهضت ملی شدن صنعت نفت لشگرکشی می‌کردند. اقدامات آیت‌ﷲ کاشانی به قدری ننگین است که حتی جمهوری سرمایه داری اسلامی نیز ناچار شده به جعل اعلامیه و سند در توجیه مواضع خیانت‌کارانه وی بپردازد.

امروز شاید به فراموشی رفته باشد که شعبان بی‌مخ، طیب حاج رضائی، امیر موبور، عشقی، رمضان یخی و... این قداره‌بندان معروف کودتای 28 مرداد، همه حزب‌اللهی و از مریدان لات و چاقوکش آیت‌ﷲ کاشانی بودند که به مناسبت‌های گوناگون برای کشتار توده‌ای‌ها و مخالفت با اقدامات ملی دکتر مصدق به عنوان لومپن پرولتاریا به میدان می‌آمدند و همین جمعیتِ به قول کارل مارکس «ده دسامبر» با دلارهای آمریکائی در دست، نقش ارعاب و سرکوب را در کودتای ضدملی 28 مرداد به عهده داشتند. طیب حاج رضائی تا 15 خرداد 1340 که اختلافات شاه و خمینی بروز کرد، در کنار شاه قرار داشت و تنها در آن زمان از وی روی تابید و به جناح روحانیت ضدشاه پیوست. ولی شعبان بی‌مخ تا روز آخر به شاه و خیانت به کشورش وفادار ماند و به آن نیز افتخار نموده یک نسل سلطنت‌طلب بزن بهادر، هرزه و چاله میدانی تربیت کرد که میدان‌دار فضای مجازی شده‌اند.

مبارزه با حزب توده ایران از سال 1324 توسط فلسفی واعظ در مسجد جامع تهران شروع شد و تا نیمه حکومت دکتر مصدق ادامه یافت. لیکن از آخر سال 1331 بعد از قیام ملی سی‌ام تیر به مخالفت علنی با دکتر مصدق پرداخت و علنا به حمایت از شاه و آیت‌ﷲ کاشانی موضع‌گیری کرد.

فلسفی خود را وامدار کاشانی می‌دانست. به این جهت در تحریکات ضدمصدقی همراه کاشانی گردید. وی در باره آزاد شدن منبر خود می‌گوید: «در سال 1319 مرحوم آیت‌ﷲ کاشانی گفتند ک زمینه آزاد شدن منبرت را فراهم می‌کنم. آن مرحوم زحمت کشید تا این که رسما از منبرم رفع ممنوعیت شد» (نقل از کتاب خاطرات فلسفی، ناشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ اول 1376 ص 105).

این رابطه کاشانی با فلسفی در کشاکش مبارزه با مصدق به کار وی آمد. کار مبارزه با حزب توده ایران زیر عنوان حمایت از خدا و پیغمبر و اسلام و  مبارزه با کمونیسم تبدیل به مبارزه با دکتر مصدق شد و فلسفی با حمایت آیت‌ﷲ بهبهانی  از ایام ماه رمضان که طبق معمول سنواتی سخنرانی رادیویی می‌کرد، مقدمه‌چینی برای حمله به دولت مصدق را شروع کرد. آقای رسول مهربان به عنوان مبارز و شاهد تحولات دو دهه 20 و 30 در اثر شخصی‌اش که اجازه انتشار علنی ندارد به نام «گوشه‌هایی از تاریخ معاصر ایران جلد دوم 1385» آورده: «اول ماه رمضان 1371 قمری برابر با 4 خرداد 1331 شمسی بود فلسفی واعظ در مسجد ارک و مسجد شاه سخنرانی‌هایی علیه دولت مصدق شروع کرد. در آن روزها فلسفی را به لشگرهای مختلف تهران و نیروی هوائی برای سخنرانی دعوت می‌کردند و آن واعظ درباری برای سربازان و افسران سخنرانی می‌کرد و روحیه شاه‌پرستی را در قالب اسلام و تشییع به آن سربازان و افسران القاء می‌کرد که شاه حافظ استقلال کشور و مظهر تمامیت ارضی است و ایران یگانه کشور شیعه، قایم به وجود شاه است. از اخبار و روایات و احادیث برای عظمت سلطان ایران حرف‌ها می‌زد و به قول خود در هر منبری علیه بیگانه‌پرستان توده‌ای! تحریک احساسات می‌کرد.

... این زمان گروه آیت‌ﷲ بهبهانی مستقیما با حوزه علمیه قم و آیت‌ﷲ بروجردی در ارتباط کامل بودند، از فلسفی واعظ و دهانِ ‌گرم او علیه مصدق سم‌پاشی می‌کردند و خمیرمایه اصلی آن سخنرانی‌ها موضوع حزب توده ایران بود و مصرانه از دولت می‌خواست که حزب توده ایران را که به نام‌های مختلف فعالیت می‌کند، سرکوب کند.»

مخالفت هواداران دکتر مصدق با وعظ‌های فلسفی، آیت‌ﷲ خمینی را به حمایت از وی واداشت که تلگراف ایشان در کتاب نامبرده فلسفی به چاپ رسیده است. آنگاه لشگرکشی فدائیان اسلام، حجتیه، گروه مهدیه، آیات عظام در حمایت از فلسفی بر ضد دولت ملی دکتر مصدق در همدستی با شرکت نفت انگلیسی اَشکال جدیدی به خود گرفت. وقتی از منبر رفتن و تحریکات فلسفی جلوگیری شد وی همانطور که در کتاب خودش شرح داده است، روحانیت ارتجاعی را به حمایت از خودش بسیج نمود و آقای رسول مهربان در این زمینه می‌نویسد که چگونه روحانیت ضدملی، بر ضد ملی کردن صنعت نفت در حمایت از شاه از جلسات منبر فلسفی به دفاع برخاستند: «در برقراری جلسات وعظ فلسفیِ واعظ، بسیاری از علماء به شخص فلسفی نامه نوشتند که در کتاب مذکور آمده است. بدین شرح: اول نامه امام خمینی قدس سره‌الشریف، دوم مرحوم آیت‌ﷲ العظمی بروجردی، سوم تلگراف آیت‌ﷲ خوئی از نجف، چهارم تلگراف آیت‌ﷲ محمد حسین کاشف الغطاء از نجف، پنجم نامه مرحوم آیت‌ﷲ سید محمدتقی خوانساری، ششم تلگراف آیت‌ﷲ روح‌ﷲ کمالوند از خرم آباد. علاوه بر آن بیانیه، علماء تهران مندرج در شماره 7828 مورخ شنبه 17 خرداد ماه 1331 روزنامه اطلاعات، نامه دستجمعی وعاظ تهران به ریاست مجلس سنا و مجلس شورا نوشته شده است....». این جناح پرنفوذ روحانیت در کنار شرکت نفت انگلیسی و دربار پهلوی قرار داشتند و حمایت روشن خود را از سخنرانی‌های ضدملی و تفرقه‌افکن فلسفی ابراز داشتند.

حافظه مردم ایران به علت سیاست گسل میان نسل‌ها که توسط خفقان شاه بعد از کودتا بر کشور مستولی شد، متاسفانه به علت استمرار استبداد مذهبی این حقیقت را به یاد نمی‌آورد که فلسفی واعظ از مشاوران درجه یک امام خمینی بود. بعد از این که فلسفی نقش خود را در زمان کودتای 28 مرداد بسیار آگاهانه بازی کرد، بعد از انقلاب بهمن 1357 دیگر مقدور نبود از شاه به حمایت برخاست و این بود که وی در همان کتاب خود در صفحه 143 به نحوی به «انتقاد از خود» دست زد تا زمینه خیانت‌های بعدی خویش را فراهم آورد. وی نوشت: «لازم است در اینجا به این نکته اشاره کنم، اگر امروز واقعه 28 مرداد را یک کودتای طرح‌ریزی شده توسط آمریکا می‌دانیم، در زمان وقوع آن عامه مردم- از جمله خود من- از این ماجرا بی‌اطلاع بودند و مدت‌ها طول کشید تا این موضوع علنی شد. شاید اگر مردم متدین در آن زمان می‌دانستند که قرار است مملکت با کودتای 28 مرداد به دامان آمریکا برود، علیرغم کج‌روی‌های مصدق نسبت به شأن دین، اجازه این کار را نمی‌دادند و حاضر نبودند که از چاله سلطه انگلستان بیرون بیایند و در چاه عمیق آمریکا فروافتند». روشن است که این نوع بیانات اوج ریاکاری است زیرا مردم ایران همه می‌دانستند که آمریکا و انگلیس تواما به این کودتای ضدملی با همکاری روحانیت ایران دست زده و حکومت مصدق را ساقط نمودند. ریچارد نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا فورا برای ارزیابی از نتایج کودتای 28 مرداد در فردای کودتا به ایران آمد و کشتار دانشگاه و روز تاریخی 16ام آذر رقم خورد. فوراً از جانب آمریکا به شاه وام داده شد و قرارداد استعماری نفت با شراکت آمریکا به عنوان قرارداد کنسرسیوم مجددا منعقد گردید. پس این که مدت‌ها طول کشید تا مردم به نقش آمریکا پی‌بردند از دروغ‌های روحانیت ارتجاعی است تا همدستی خود را بر ضد منافع ملی ایران با دربار پهلوی، با امپریالیسم آمریکا و انگلیس در کودتای ضدملی 28 مرداد کتمان کند. از این گذشته نه فلسفی، نه آیتﷲ کاشانی، نه خمینی و نه بروجردی و امثال آنها «عامه مردم» نبودند که نفهمند در ایران چه می‌گذرد. دقیقا در همان زمان بخشی از روحانیت که اقلیتی را تشکیل می‌دادند نظیر آیتﷲ العظمی سید محمدتقی خوانساری، آیتﷲ العظمی محمد کلباسی، آیتﷲ العظمی شیخ بهاءالدین محلاتی که از مراجع تقلید بودند از ملی کردن صنعت نفت حمایت کردند. چطور است که روحانیت مرتجع همدست دربار اعلامیه منتشر شده آیتﷲ عباسعلی شاهرودی و آیات عظام حاج میرزاخلیل کمره‌ای و محمدباقر کوه کمره‌ای که ریاست حوزه علمیه شهر ری را داشت و آیتﷲ سیدعلی‌اکبر برقعی مجتهد و شیخ حسین لنکرانی را در حمایت از دکتر مصدق در روزنامه اطلاعات  مورخ 24 بهمن، 17، 23، 26 و 27 اسفند سال 1329 ندیده باشند؟ آیا مطالعه اعلامیه آنها برای آنها کافی نبود که از «سطح عامه» ارتقاء یابند و بفهمند که در کشور ایران چه می‌گذرد؟ خود را در پیشگاه تاریخ به نفهمی زدن کمکی به روحانیت مرتجع نمی‌کند و تلاش آنها در امروز نیز تا از کودتای ضدملی 28 مرداد به یاری سلطنت‌طلبان حمایت کنند و به دشمنان مردم ایران برای جعل واقعیت تاریخ ایران میدان دهند، ناشی از همان ریاکاری، سیاست ضدکمونیستی و همدستی با امپریالیسم برای تحریف تاریخ ایران است. این نقش ارتجاعی و سیاه روحانیت در تاریخ ایران حک شده است و این ننگ را با هیچ رنگی نمی‌توان زدود.

ارتجاع روحانیت هنوز هم از کینه‌توزی نسبت به مبارزات مردم ایران دست بردار نیست و برای تخطئه تاریخ ایران در کنار امپریالیسم آمریکا و بریتانیا قرار می‌گیرد و حاضر است برای کتمان خیانت روحانیت به منافع ملی ایران به رهبری آیتﷲ کاشانی، بروجردی، خمینی، بهبهانی و... به جعل تاریخ مبارزات ضداستعماری ملت ایران بپردازد که می‌خواست سرنوشت خود را به دست خویش بگیرد و یکی از منابع تغذیه روحانیت مرتجع را قطع کند. به این نقل قول منابع جمهوری اسلامی در تخریب مبارزات ملی مردم ایران آنهم هفتاد سال بعد از کودتای خائنانه 28 مرداد توجه کنید:

«پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر»؛ که یک موسسه اسلامی وابسته به رژیم حاکم است در تخریب مبارزه ضداستعماری و آزادیبخش مردم کشور ما چنین اظهار فضل می‌کند که گویا بر سر برخورد به کودتای 28 مرداد اتفاق نظر نبوده، ابهاماتی وجود دارد، زیرا که این نتیجه‌گیری: «مجموعه‌ای از تحلیل‌ها و دیدگاه‌های متفاوت بود، به ‌ویژه آنکه آن رویداد از نظر تاریخی با ابهاماتی مواجه و یا آنکه دیدگاه‌های ارائه‌شده، متأثر از رویکردهای جناحی بوده باشد. کودتای 28 مرداد 1332، یکی از اسرار‌آمیزترین فرازهای تاریخ معاصر ایران است که هنوز بعد از گذشت سال‌ها، محل مناقشه است و ابهامات زیادی درباره آن وجود دارد. پرواضح است که آنچه این واقعه را به معما تبدیل نموده، سیاست‌های مکارانه آمریکا و انگلیس است، اما مهم‌ترین مصداق این معما را باید در درون کشور و رفتارهای عجیب جبهه ملی و رهبری آن، یعنی دکتر مصدق، جست. متأسفانه به علت اینکه در سال‌های پس از 1332، تاریخ معاصر ایران عمدتا به قلم به ‌اصطلاح روشنفکران نگاشته شده است، آنان از دکتر مصدق به عنوان اسطوره تاریخ ایران یاد کردند و به گونه‌ای جلوه دادند که وی کمترین نقش در شکست دولت خود نداشته است! روایتی که اسناد و روند تاریخی، خلاف آن را ثابت می‌کند و گویای آن است که آنچه باعث شد اتفاقات ۲۸ مرداد رقم بخورد، اشتباهات و زمینه‌هایی بود که جبهه ملی و دکتر مصدق در حد فاصل 30 تیر سال 13۳۱ تا ۲۸ مرداد 13۳۲ مرتکب شده بودند. در واقع می‌توان گفت: 28 مرداد محصول مشترک اراده آمریکا و انگلیس و آلت فعل بودن پهلوی برای زمین زدن نهضت ملی ایران و اشتباهات تسهیل‌گر و غیرقابل جبران دکتر مصدق بود.» (تکیه از توفان)

به سختی بتوان پذیرفت که این نگارشِ عمال شکست خورده ساواک نبوده که هدفش تخطئه مبارزات ملی مردم ایران و حمایت ننگین از دربار و روحانیت مرتجع سیاه دوران سلطنت پهلوی نباشد.

به این ترتیب گویا دکتر مصدق با این تحلیل معیوب و شبه علمی در کنار آمریکا و انگلیس یکی از «معماهای» شکست کودتای 28 مرداد بود. این پایگاه ارتجاع سیاه، شرم دارد به روشنی بیان نماید که خود مصدق عامل کودتا بود و شاه و آیتﷲ کاشانی در طرف صحیح تاریخ قرار داشتند.

این پایگاه خبری که در 70 سالگی کودتا به یاد جعل تاریخ افتاده است روشنفکران را به باد انتقاد می‌گیرد که تاریخ را به نفع ارتجاع سیاه مذهبی به رشته تحریر در نیآورده و از مصدق «اسطوره» ساخته‌اند. به این ارتجاع سیاه باید گفت که دکتر محمد مصدق مسلما به علت ماهیت طبقاتی بورژوائی خود، به خاطر واهمه از قدرت گرفتن کمونیست‌ها و طبقه کارگر، به خاطر تکیه به فئودال‌ها و بی‌توجهی نسبت به حقوق دهقانان، به خاطر عدم شناخت درست از ماهیت امپریالیسم و به ویژه امپریالیسم آمریکا و پشت کردن به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، در مبارزه عظیم سیاسی که در پیش گرفته بود به اشتباهات عدیده نیز دچار شد ولی ماهیت این اشتباهات با ماهیت خیانت شاه و ارتجاع سیاه مذهبی به ایران از زمین تا آسمان متفاوت است. یکی صمیمانه برای رهائی ایران مبارزه کرده و در این مبارزه پیچیده و صعب دچار اشتباهات معرفتی مهم شده و دیگری برای اسارت ایران سر و دست شکسته، خیانت کرده، در کنار دیوها نشسته، بر گونه شاه بوسه زده، برای موفقیتش دعا کرده، شعبان بی‌مخ‌ها را بسیج کرده و به میدان فرستاده است تا مردم ایران را بکشند. آنها هم اشتباه می‌کنند ولی فرق است میان اشتباهات شرکت‌کنندگان در جبهه خلق و مزدوران فعال در جبهه ضدخلق. این دشمنان خلق در هفتادسالگی کودتای ننگین 28 مرداد نوشته‌اند: «یکی دیگر از اشتباهات مهم و تأثیرگذار دکتر مصدق در مسیر خاموشی نهضت ملی، انحلال مجلس هفدهم بود. در پی اختلاف دکتر محمد مصدق، نخست‌وزیر وقت، با نمایندگان مجلس هفدهم، دولت تصمیم به برگزاری همه‌پرسی برای انحلال هفدهمین دوره مجلس شورای ملی گرفت. انحلال مجلس نه تنها مصدق را از چشم آزادی‌خواهان انداخت، که آینده را نیز از یک مجلس نیم‌بند محروم کرد. عباس میلانی درباره انحلال مجلس هفدهم به وسیله مصدق نوشته است: «رفراندوم و انحلال مجلس هفدهم یکی از مهم‌ترین اشتباه‌های مصدق است که در نهایت به جای اینکه به قدرت سیاسی نخست‌وزیر بیفزاید، بیش‌تر زمینه سقوطش را فراهم کرد... رفراندوم هم بر تعداد مخالفین مصدق افزود و هم فکر می‌کرد در دوران فترت، شاه جرئت عزلش را نخواهد داشت...».(تکیه از توفان)

نخست این که این درماندگان سیاسی ناچارند برای قوت بخشیدن به جعلیات تاریخی خود دست به دامن جاعلی به نام عباس میلانی همدست ساواک و یکی از سرپرستان پروژه دموکراسی ایران در مؤسسه هوور آمریکائی متعلق به سازمان «سیا» بشوند تا «ثابت» کنند مصدق به اشتباه دچار آمده است.

دیگر آن که همه‌پرسی یک اصل دموکراتیک به رسمیت شناخته شده جهانی است و از آنجا که بنا بر اصل بیست و ششم قانون اساسی «قوای مملکت ناشی از ملت است، طریقه استعمال آن قوا را قانون اساسی معین می‌نماید»، اصلی که مردم ایران در زمان مشروطیت برای بریدن نفوذ شاهان خلق کردند، دولت‌ها می‌توانند در زمان بروز بحران‌ها و مشکلات لاینحل به آراء مردم رجوع کنند و نظر آنها را پرسش نمایند. ارتجاع با نهادینه شدن این اصل دموکراتیک مخالف است. از این گذشته انحلال مجلس هفدهم خواست ملت ایران بود که با دادن بیش از دومیلیون رای به درخواست انحلال این مجلس ارتجاعی و ضدملی که مرکز دسیسه و توطئه ضدمردمی و همدستی با امپریالیسم شده بود منحل کردند. توجه کنیم که در آن زمان ایران تقریبا حدود 15 تا 16 میلیون نفر جمعیت داشت که نیمی از آن یعنی زنان فاقد حق رای بودند و در نیمه دیگر نیز همه دارای حد نصاب سنی برای شرکت در انتخابات و واجد شرایط انتخاباتی نبودند. به این جهت بیش از دو میلیون آراء مردمی از میان کسانی که واجد شرایط شرکت در انتخابات بودند، رقم بسیار بزرگ و پراهمیتی است با توجه به اینکه این آراء با اراده آزاد داده شده بود و نه با کمک کامیون‌های ارتشی و یا بسیج دهقانان با زور شلاق مباشر ارباب. که رایج همه انتخابات حتی انتخابات مجلس هفدهم بود.

از این گذشته مجلس هفدهم به سرلشگر زاهدی کودتاچی و متهمان قتل افشارطوس رئیس شهربانی دکتر مصدق مصونیت پارلمانی داده بود تا مانع شود دولت قانونی دکتر مصدق و دادگستری وقت این قاتلان را در مقابل دادگاه قرار داده و محاکمه کنند. امری که کودتا را غیرعملی می‌نمود. آیتﷲ کاشانی رئیس وقت مجلس دست حمایت خود را بر بالای سر این قاتلان تا زمان کودتا قرار داده  و مانع می‌شد که پیشنهاد هیات هشت نفره که به تصویب همه اعضاء هیات از جمله شاه‌پرستان، دکتر مصدق و شخص شاه رسیده بود و در آن حدود و اختیارات شاه را با تفسیر درست قانون اساسی روشن نموده و به ابهامات آن پایان داده بود، به تصویب مجلس برسد. این مجلس نه تنها در کار دکتر مصدق مستمرا خرابکاری می‌کرد حتی در پی آن برآمده بود که در پرده اول کودتا، دکتر مصدق را استیضاح کند، هوادارنش را در صحن مجلس کتک بزند، تهدید نماید تا با برکنار کردن مصدق «قانونا» کودتا را به انجام برسانند و زاهدی را به نخست وزیر برگزینند. این دسیسه نیز شکست خورد و ملت ایران با هشیاری این لانه ارتجاع سیاه و دربار را منحل ساخت و این یکی از بزرگترین دستآوردهای مردم ایران در طی مبارزات ملی کردن صنعت نفت بود، زیرا نشانه وحدت ملی و مبارزاتی مردم از توده‌ای و مصدقی بر ضد امپریالیسم، ارتجاع و دربار پهلوی محسوب می‌شد و زنگ خطری برای ارتجاع و هواداران تفرقه افکن جبهه ملی ایران بود. ناله عباس میلانی و نگارندگان تاریخ جعلی جمهوری اسلامی از این واقعیت نشات می‌گیرد. امروز ارتجاع سیاه مذهبی تلاش ناموفقی با حمایت سلطنت‌طلبان و حقوق‌بگیرانش می‌کند تا بر تارک کوهی از اسناد غیرقابل انکار مصدق را به لجن بکشد، شاه را تطهیر کند و موجود کثیف و نوکرصفت دوروئی را به نام آیتﷲ کاشانی که در مجلس هفدهم از قاتلان افشار طوس و شخص سرلشگر زاهدی حمایت می‌کرد و به آنها مصونیت پارلمانی داده بود تا کودتا به سر انجام برسد برحق جلوه دهد. حافظه مردم ایران را نمی‌شود تغییر داد. ارتجاع سیاه مذهبی در اکثریت خود در کنار دربار پهلوی، امپریالیسم بریتانیا و آمریکا قرار داشت و این ارتجاع تا به امروز نیز فعال است و با تبلیغ سیاست غربگرائی، چین‌ستیزی، روس‌هراسی همان سیاست ضدایرانی گذشته را ادامه می‌دهد. باید به نفوذ این ارتجاع سیاه در ایران که بر ضد منافع ملی ایران فعال است پایان داد.

 

نقل ازتوفان شماره ۲۸۳ارگان مرکزی حزب کارایران مهر ماه ۱۴۰۲

www.toufan.org

وبلاگ توفان قاسمی

http://rahetoufan67.blogspot.se/

وبلاگ ظفرسرخ

http://kanonezi.blogspot.se/

http://toufan.org/ketabkane.htm

 سایت آرشیو نشریات توفان

 http://toufan.org/nashrie_tofan%20archive.htm

 توفان در توییتر

https://twitter.com/toufanhezbkar

توفان در فیسبوک

https://www.facebook.com/hezbekar.toufan.3/

 توفان درفیسبوک به زبان انگلیسی

https://www.facebook.com/pli.toufan?fref=ts

 توفان درشبکه تلگرام

https://telegram.me/totoufan