استالين پرچم است و مجددا بپا می خيزد(بخش چهارم)

توضيحات

مقاله ای را که از نظر خوانندگان گرامی توفان می گذرد به قلم رفیق فریدون منتقمی است که به یاد او منتشر می کنیم.

این مقاله محصول یادداشتهای پراکنده رفیق فریدون است منتقمی است که ازسال 1365 خورشیدی در فرصت هائی که دراختيارش قرار گرفته بود قلم زده است. این یادداشت های خطی در زمينه های گوناگون دوران زندگی استالين برشته تحریر در آمده است .

پيشرفت فنون و تجهيز کامپيوتر با زبان فارسی کار این نگارش را تسهيل کرد زیرا نویسنده موفق شد یادداشت های پراکنده و مجزا از هم را با پيدایش این شرایط جدید در جای مناسب خویش بگنجاند و بتدریج کار تدوین و تنظيم یک سند تاریخی را که به صورت روزانه تکميل می شود آغاز کند.اینک به بخش چهارم مقاله توجه فرمائید!

 

 

خروشچف جاعل اگر فراموش کاری را پيشه نمی ساخت، می‌دانست که شخص وی بود که در ژانویه ١٩٣٧ در تظاهرات توده اى که در مسکو برگزار شد، دقيقاً همان اشخاصی را که به استالين حمله می کردند به حق مورد سرزنش قرار داد و گفت: «حمله آنها به رفيق استالين به معنای حمله به آموزش مارکس، انگلس و لنين است».

همين خروشچف که امروزه جانش از دست «کيش شخصيت استالين» به لب رسيده بارها و بارها استالين را ستوده و گفت: «استالين دوست و همرزم نزدیک لنين کبير»، «بزرگ ترین نابغه، آموزگار و پيشوای بشر»، «مارشال کبير پيروزمند»، «دوست صادق مردم» و «پدر معنوی ما» بود.

همين خروشچف که عليه «جعل» تاریخ به پا خاسته و گویا امروز حقایق را برملا می کند و اتهاماتش به استالين به هيچوجه قابل رسيدگی و کنترل نيست، در ۶ ژوئن ١٩٣٧ در پنجمين کنفرانس حزبی ایالت مسکو گفت: «حزب ما مسلماً بی رحمانه گروه بندی راهزنان خائن را در هم شکسته و تمام دارودسته تروتسکی راست را از روی زمين برخواهد انداخت ... ضامن این رهبری استوار کميته مرکزی حزب ما، رهبری پایدار پيشوای ما رفيق استالين می باشد. ... ما کليه دشمنان را بدون استثناء از بين خواهيم برد، اجساد آنان را سوزانده و خاکسترشان را به باد خواهيم داد.»

همين خروشچف که آن روز مدارک دیگری له استالين و در تقبيح دشمنان سوسياليسم ارائه می داد و می خواست بی رحمانه گروه بندی راهزنان خائن را درهم شکند و اجسادشان را خاکستر کند، امروز اشک تمساح می‌ریزد و اسنادی ارائه می دهد که گویا له متهمين است. خروشچف در ٨ ژوئن سال ١٩٣٨ در چهارمين کنفرانس حزبی ایالت کيف گفت: « یاکيریها، باليتسکیها، ليوبچنگها و زاتونسکیها و سایر عناصر پليد می خواهند ملاکين لهستانی را به اوکرائين وارد کنند و می خواهند فاشيستها، ملاکين و سرمایه داران آلمانی را بدین جا داخل سازند ... ما دشمنان بسيار زیادی را از بين بردیم ولی هنوز تمام دشمنان را نابود نساخته ایم و بدین جهت باید هوشياری خود را بالا بریم. ما باید به طور محکم این سخن رفيق استالين را به خاطر داشته باشيم: دشمن، جاسوسان و خرابکاران را بدین جا خواهد فرستاد.»

حال به کدام اظهارات خروشچف می توان باور داشت؟ خروشچفی که از پرونده سازی زمان استالين می نالد و حال آن که خود از مجریان قطعی آن بوده است و یا خروشچفی که غسل تعميد کرده است و از ترس مردم شوروی گزارش سری اش را برای سازمان جاسوسی آمریکا می فرستد؟ در گزارش مخفی خود به کنگره بيستم می آورد: «بریا، آن دشمن غدار حزب و عامل دستگاههاى جاسوسی بيگانه که در سازمان دادن انواع اعمال پليد و شرم آور نقشی بسيار زشت و کثيف بر عهده داشت ... توانست در حزب و دستگاه دولت به مقامهاى بسيار عالی چون عضویت دفتر سياسی (پوليت بورو) کميته مرکزی و معاونت اول شورای وزیران اتحاد شوروی دست یابد.»

شگفتا! اگر اتهامات این دلقک را بپذیریم باید اعتراف کنيم که خروشچف نيز امکان نفوذ عمال دشمن را در مقامات بالای حزبی نفی نمی کند! برای وی مالنکف، گاگانویچ، مولوتف و ... همه عمال نفوذی دشمن در دستگاه رهبری حزب بودند. اگر در دوران استالين برای متهمين دادگاه علنی تشکيل می دادند، در دوران خروشچف حداقل به این «ظاهر سازی» نيز دست نزدند که خوانندگان به صداقت گفتار خروشچف باور کنند. اگر همه پرونده هاى سابق جعل و تحریف است، از کجا که اسناد منتشره از طرف خروشچف جعل و تحریف نباشد؟ خروشچفی که ١٨٠ درجه حرفهاى خود را عوض کرده، تا چه حد واقعاً قابل استناد است؟ کدام خروشچف صادق و حقيقت گو می باشد؟ خروشچف ١٩٣٧ و یا خروشچف ١٩۵۶؟.

خروشچف کار کينه توزی به استالين را به آنجا رساند که در نطق رادیوئی خود در مسکو مورخ نوزدهم ژوئيه ١٩۶۴ چنين اظهار داشت: « استالين به شيوه خود انقلابيون قدیمی را محو و نابود می کرد. ما به خاطر این خود سری، او را محکوم می کنيم. ... گروهی بی جهت تلاش می کنند، دستگاه رهبری کشور ما را تغيير دهند. آنان از همه جنایتهاى استالين حمایت و پشتيبانی می کنند. ... هيچکس را یارای آن نيست که گناهکار را بی گناه جلوه دهد. ... هرگز به شستن، زنگی را نمی توان سپيد کرد. (کف زدنها) ... در تاریخ بشر، جباران ستمگر بسيار بوده اند، اما همه آنان با ضربت تبر از ميان رفتند و نابود شدند. چون حاکميت خویش را به زور تبر بر جامعه تحميل کردند

تمام ارزیابی خروشچف درباره استالين در همين دو جمله اخير خلاصه میشود. وی تئوری «تبر» و «زنگی به شستن نگردد سپيد» را به جای تئوری مبارزه طبقاتی جا می زند و کار یک ارزیابی علمی را به دلخوری هاى شخصی و تسکين کينه انتقام جویانه خود از استالين می کشاند و نام مبارزه با کيش شخصيت استالين بر آن می گذارد. خروشچف «کيش شخصيت استالين را عـَلـَم کرد تا رویزیونيسم را وارد کند، استالين را کوبيد تا دیکتاتوری پرولتاریا را بکوبد، تا لنينيسم را بکوبد، تا آب به آسياب امپریاليسم بریزد، ضد انقلاب را در یوگسلاوی و مجارستان تقویت کند، انترناسيوناليسم پرولتری را به نوکرمنشی بدل گرداند و بی جهت نيست که سالهاست احزاب رویزیونيستی اسپانيا، ایتاليا، فرانسه و ... به صراحت دیکتاتوری پرولتاریا و لنينيسم را منسوخ شده، اعلام کرده و به دور افکنده اند.

خروشچف دلقک و جاعل، استالين را متهم می کرد که در مقام دبيرکل «به سوء استفاده از قدرت» مبادرت می ورزد. کدام قدرت؟ مگر قدرت مافوق طبقاتی نيز وجود دارد؟ قدرت پرولتری یا قدرت بورژوائی؟ مگر می شود مقوله قدرت را از مبارزه طبقاتی تفکيک کرد؟ آیا استالين برای انجام دزدی و فساد، برای زندگی تجملی؟ برای کلاهبرداری و مال اندوزی از قدرت خویش استفاده می کرد؟ آیا استالين که اندیشمند بزرگ با منطقی شکننده بود و کسی را یارای مقابله فکری با وی نبود از کسی هراس داشت که کرسی «قدرت» وی را متزلزل بکند که منجر به سوء استفاده وی از قدرت شود؟ انگيزه استالين در «سوءاستفاده از قدرت» چه بود؟ خروشچف پاسخی برای این امر مهم که به ماهيت دیکتاتوری پرولتاریا باز می گردد ندارد. یا باید به «تئوری احمق و ابله و دیوانه» متوسل شود و یا باید بر دانش طبقاتی مارکسيستی لنينيستی اتکا کند. وی ترجيح می‌دهد گرد و خاک کند و خاک بپاشد و آشفته فکری ایجاد کند و فضائی مسموم از اتهام و تهدید فراهم آورد. سوء استفاده از قدرت در زمان خروشچف و برژنف شروع شد. سوءاستفاده از قدرت، داماد خروشچف را مدیر روزنامه «ایزوستيا» کرد، فرول کوتسلف (…...) رشوه خوار و دزد را، دست راست خروشچف، معاون نخست وزیر و دبير کميته مرکزی حزب «کمونيست» نمود و دختر برژنف و داماد وی را عضو باند مافيائی «زندگی شيرین» نمود و به دستگاه دولتی رخنه داد. اگر در زمان استالين هر کس می توانست با وی عليرغم نظر مخالف به بحث و تبادل نظر بشيند و تمام تاریخ پرافتخار حزب کمونيست اتحاد جماهير شوروی گواه آن است، در زمان بعد از استالين، سر همه مخالفين را بزیر آب می کردند و به عنوان «استالينيست» از کار برکنار کرده و یا تبعيد می نمودند. خروشچف جنایات خویش را به رفيق استالين نسبت می دهد.

استالين تئوریسين بزرگی بود. وی آن چنان مستدل، منطقی به بيان نظریات می پرداخت که مخالفين را از هر نظر خلع سلاح می کرد. وی بوخارین و ترتسکی را در عرصه مبارزه نظری از ميدان مبارزه بدر کرد و پوزه آنها را به خاک ماليد، نظریات انحرافی زینویف و کامنف را در عرصه مبارزه ایدئولوژیک به انزوا کشانيد و بی اعتبار کرد. حزب یک صدا پس از یک بحث عميق و گسترده دموکراتيک در پشت استالين قرار گرفت. اپوزیسيون بی پلاتفرم و بی برنامه شد. حرفی برای گفتن نداشت. کارش به خرابکاری و تروریسم کشيد.ادامه دارد.


نقل از توفان شماره ۲۹۵مهر ماه۱۴۰۳ ارگان مرکزی حزب کارایران

 

www.toufan.org

وبلاگ توفان قاسمی

http://rahetoufan67.blogspot.se/

وبلاگ ظفرسرخ

http://kanonezi.blogspot.se/

http://toufan.org/ketabkane.htm

 سایت آرشیو نشریات توفان

 http://toufan.org/nashrie_tofan%20archive.htm

 توفان در توییتر

https://twitter.com/toufanhezbkar

توفان در فیسبوک

https://www.facebook.com/hezbekar.toufan.3/

 توفان درفیسبوک به زبان انگلیسی

https://www.facebook.com/pli.toufan?fref=ts

 توفان درشبکه تلگرام

https://telegram.me/totoufan