آموزشهائی از جنبش مردم در ۱۵خرداد42 و در۲۲خرداد ۸۸

 

خردادماه فرا می رسد. در این ماه دو واقعه بزرگ در تاریخ معاصر ایران در زمان سلطنت و در زمان جمهوری اسلامی اتفاق افتاده است که از بسیاری جهات بیکدیگر شبیه بوده و تاثیرات مهمی در روند تحولات ایران گذارده است و خواهد گذارد. یکی جنبش توده ای و خودجوش 15 خرداد سال 1342، در اعتراض به سیاستهای سرکوب و ضد ملی شاه و دیگری جنبش دموکراتیک و خود جوش سال 1388 در اعتراض به تقلب انتخاباتی است.

جنبش توده ای 15 خرداد سال 1342 جنبشی بود، که برای نخستین بار پس از کودتای خائنانه و ضد ملی 28مرداد 1332 و 10 سال بعد از آن آغاز شد. رژیم ضد ملی و ارتجاعی محمد رضا شاه در این دوران منابع ثروت میهن ما را در اختیار امپریالیستها قرار داده و در پیمانهای نظامی امپریالیستی شرکت فعال کرده و بر دستآوردهای مبارزه خلق ما از دوران شهریور 20 تا مرداد 32 قلم بطلان کشیده بود. مصدق در احمد آباد در حصر خانگی بسر می برد و دکتر حسین فاطمی وزیر امور خارجه قانونی و ملی ایران تیرباران شده بود. اوباش شعبان بی مخی و حزب اللهی های شاه پرست بر کشور حاکم بودند. نفت ملی شده ایران را با پرداخت غرامت به حلقوم امپریالیستها ریختند و در خدمت منافع ضد انقلاب جهانی، برای جلوگیری از یک انقلاب دهقانی که امپریالیستها با توجه به تجربه هندوچین بشدت از از می ترسیدند، به اصلاحات ارضی نواستعماری از بالا دست زدند، تا با ایجاد زیرساختهای اقتصادی، زمینه غارت سرمایه گذاریهای امپریالیستی را در ایران فراهم کنند و درجه بهره کشی انسانها و غارت ایران را افزایش دهند. ارتش ایران به زرادخانه مدرن تسلیحات آمریکا بدل شد، که مستشاران آمریکائی که تعدادشان در ایران به 50 هزار نفر رسید، باید با نقض استقلال و حق حاکمیت ملی ایران، کنترل کامل بر آن و طرز استفاده خودسرانه از آن را در دست می گرفتند. شاه که نوکر سرسپرده آنها بود و حتی تا روز آخر گوشی تلفن برای فهمیدن حرف و تصمیم آخر امپریالیستها از  دستش به زمین نیافتاد، در خدمت اربابش، پافشاری کرد، تا لایحه مصونیت قضائی اتباع آمریکائی در ایران را به تصویب برسانند، و مانع شود که قوانین ایران آنها را به مناسبت تخلفات و جرایمشان در ایران تحت تعقیب قانونی قرار دهند. قوه مقننه با تصویب این قانون به فقدان صلاحیت خویش رای داد و قوه قضائیه ایران عملا و رسما از اعمال قدرت بیرون گذاشته شد. ایران عملا بیک نیمه مستعمره کامل آمریکا بدل شد، که مستشارانش می توانستند در آن به هر کاری بدون واهمه از پیگرد دست زنند. این خیانت ملی، این توهین به مردم ایران بقدری گران تمام شد، که وقتی صدای اعتراض خمینی و بخشی از روحانی ها بلند شد، مردم آنرا وسیله و پرچمی برای مبارزه بر ضد استبداد رژیم کودتا کردند و در نمایشات چند هزار نفره در سراسر ایران به خیابانها ریختند و صدها نفر کشته دادند، تا نارضائی عمیق خویش را نسبت به این رژیم سفاک و نوکر امپریالیسم ابراز دارند. دانشجویان، دانش آموزان، کسبه، آموزگاران و... همه به این جنبش پیوستند، بطوریکه امتحانات نهائی دبیرستانها برای اخذ دیپلم در آن سال، 15 روز به تاخیر افتاد. جنبش خودجوش و توده ای 15خرداد، محصول تمام جریانهای اعتراضی پیش از خودش، که جنبه مسالمت آمیز داشتند، ولی بدست عمال رژیم پهلوی سرکوب شدند، به حساب می آمد. شرکت کنندگان در این جنبش، در مبارزات دانش آموزان بر ضد وزیر فرهنگ وقت مهران، مبارزه کردند و کسانی بودند که در مبارزه تاریخی آموزگاران شرکت کرده، شاهد شهادت دکتر خانعلی شدند و در فعالیتهای جبهه ملی ایران در سالهای 40 سهیم بودند. شعارهای مردم در روز 15 خرداد، تنها حمایت از خمینی نبود، شعارهائی بود که در عین حال دربار مرکز تمام دسیسه های ضد ملی را آماج حملات خویش قرار می داد. شعار مرگ بر شاه، ای جلاد ننگت باد، که فریاد خشم غصب انباشته مردم در این ده سال بود، در بسیاری مناطق به چشم می خورد و ربطی هم به خمینی نداشت. قیام 15 خرداد با دست ارتش شاه با آهن و آتش سرکوب شد. این قیام شکست خورد، زیرا رهبری نداشت، سازمان نداشت، با دست خالی در برابر ارتش تا بدندان مسلح شاه و آمریکا قرار گرفت و به خون غلطید.

شکست قیام 15 خرداد، درسهای آموزنده ای برای مردم میهن ما در آن دوران داشت. این قیام نقطه عطفی در تاریخ مبارزات مسالمت آمیز سالهای بعد از کودتا بود. ملتی که تحقیر شده بود، می دید که با زبان خوش نمی تواند با دربار پهلوی سخن گوید و تمام ابزارهای مسالمت آمیز برای پیشبردن اهدافشان بی نتیجه است، مصمم شد راه دیگری بیابد. فکر توسل به قهر انقلابی در میان راهروان راه آزادی و استقلال ایران، پس از شکست و سرکوب قیام 15 خرداد، شکل گرفت و به بعدها به صورت قهر مسلحانه بروز کرد. "توفان" نوشت: "قیام خرداد، گرچه قهرآمیز بود، ولی سلاح در دست نداشت و بار دیگر نشان داد که پیروزی از دهانه لوله تفنگ بیرون می آید. بدون قرار دادن ارتش مسلح خلق در برابر ارتش مسلح ضد خلق، هیچ قیامی به پیروزی نمی انجامد. شکست 15 خرداد، شکست "تئوری" راه مسالمت آمیز انقلاب از طریق تظاهرات خیابانی بود که رویزیونیستهای ایرانی تبلیغ می کردند. شکست قیام خرداد، تائید این شعار بود که مبارزه مسلح راه رهائی خلقهای ایران است.

قیام 15خرداد و سپس بحثی که در جنبش جهانی کمونیستی درگرفت، اندیشه مبارزه مسلحانه را در اذهان انقلابیون بیدار کرد و پیوسته بدان نیروی تازه ای بخشید. متاسفانه اندیشه مبارزه مسلح، بعدا از راه صحیح خود منحرف شد، در "تئوری"، راه کوبا را در پیش گرفت و در عمل به صورت مشی چریکی بروز کرد که جز اتلاف وقت و از دست رفتن نیروهائی ارزنده ثمری و نتیجه ای ببار نیاورد، تجارب چند ساله مبارزه چریکی لازم بود، برای آنکه پیروان آن به نادرست بودن آن پی ببرند.". "قیام خرداد تجسم این حقیقت است، که بدون وجود حزب انقلابی، هیچ قیامی یا انقلابی به پیروزی نمی رسد. این حقیقت ساده و پیش پا افتاده را که از زمان مارکس بارها و بارها بر روی آن تائید شده، انقلاب کوبا برای مدتی از اذهان مبارزان انقلابی ایران بیرون راند و بازهم چندین سال مبارزه لازم بود، برای آنکه این حقیقت به کرسی بنشیند و حقانیت خود را تحمیل کند."

قیام 15 خرداد به مردم آموخت که پاسخ قهر طبقات حاکمه را باید با قهر انقلابی داد که مبارزه مسلحانه عالی ترین شکل توسل به قهر است. ولی 15 خرداد جنبش توده ای بود و نه جنبش پیشروان و قهرمانان و به این جهت باید از هر دو مضمون توده ای و قهرآمیز آن بیکسان آموزش لازم کسب می شد و راه مبارزه قهرآمیز توده ای تبلیغ می گردید.

قیام 15 خرداد در عین حال روحانیت ایران و مریدان آنها را نیز دو پاره کرد. در حالی که شعبان بی مخ در جانب شاه قرار گرفت، طیب رضائی که خودش یکی از چاقوکشان دوران کودتای 28 مرداد و دست راست آیت ﷲ کاشانی بود، در حمایت از خمینی به چوبه دار بسته شد. احترام مردم به خمینی احترام به دین نبود، سایر آیات عظام مقامشان به مراتب از خمینی بالاتر بود. احترام مردم به خمینی و تاثیری که وی بعدها به همین اعتبار به کف آورد و نقشی که در ایران بازی کرد، از استقامت و مخالفت وی با دربار ضد ملی پهلوی سرچشمه می گرفت. مضمون ضد رژیمی جنبش 15 خرداد از همین جا ناشی می شد. طبیعی است که مردم ایران با عشق و علاقه برای یک ایران دموکراتیک مبارزه می کردند، آنها در زمان دکتر مصدق طعم یک حداقل دموکراسی کوتاه مدت را چشیده بودند، که در محراب کودتای 28 مرداد قربانی شد. به همین جهت درک مردم از دموکراسی با درکی که خمینی داشت ماهیتا متفاوت بود. علیرغم این مردم میان میلانی و شریعتمداری و قمی و مرعشی و آیت الهی بنام خمینی که مقامش از همه آنها نازلتر بود، وی را برگزیدند، زیرا به مظهر مقاومت در مقابل دربار پهلوی با همه مظاهر خودفروشیها و خیانتهایش بدل شد. 15 خرداد در عین حال نطفه انقلاب شکوهمند بهمن 1357 نیز بود که دست امپریالیسم را از ایران کوتاه ساخت و به خواسته ملی مردم ایران تحقق بخشید.

ولی در این ماه ما با جنبش دموکراتیک 22 خرداد 1388 نیز روبرو هستیم. جنبشی خودجوش، فاقد رهبری که با مسالمت به میدان آمد و شعارهای نادرست خویش را طرح کرد. این جنبش اعتراضی از برخی جهات با جنبش 15خرداد سال 1342 قابل قیاس است. نخست اینکه این جنبش نیز طغیان خشم سرکوفت شده و نهفته مردمی بود، که ده ها سال به آنها توهین و تحقیر روا شده بود. بهانه تقلب در انتخابات زمینه خروج آتشین این خشم بود. این جنبش در مضمون خویش بر ضد نظام جمهوری اسلامی بود. این جنبش که در بدو امر شکل مسالمت آمیز بخود داشت و می خواست به زبانی به غیر از زبان گلوله با حاکمیت به سخن بنشیند در حرکت تکاملی خویش با دستگاه سرکوب خشن و وحشیانه درندگانِ نشسته بر مسند حاکمیت روبرو شد و ناچار شد، این توهمات خویش را که در چارچوب نظام جمهوری اسلامی می توان به یک تحول دموکراتیک دل بست و قدرت مافیای حاکم را مهار زد، بدور اندازد. مخالفان تئوری مسخره عدم توسل به خشونت، خودشان در اثر خشونت بربرمنشانه دستگاه دولتی به خون کشیده شدند و آشکارا دیدند، که قهر یک امر طبقاتی است و فریب مردم با تقویت و ایجاد روحیه آرامش طلبی در آنها، باز گذاردن دست پلنگ تیز دندان است، تا آنها را در بی سلاحی خویش پاره کند. واعظان تئوری عدم توسل به زور که می خواستند مردم را در آرامش، بیک عامل فشار برای ساخت و پاخت در بالا بدل کنند، وقتی جنبش خیابانی از آنها پیشی گرفت، خانه نشینی را ترجیح دادند. جنبش 22 خرداد به یک جنبش تغییرات اجتماعی بدل نشد و علیرغم طرح شعارهای سازشکارانه در بدو امر یک جنبش خودجوش دموکراتیک بود که ماهیتا بر ضد رژیم جمهوری اسلامی جبهه گیری داشت. 

صدها قربانی و مصدوم و جانباخته گواهی بر آن بود که با زبان مسالمت دیگر نمی توان با این رژیم سخن گفت. در همین تجربه اندوزی بود که خامنه ای به عنوان آخرین مهره رژیم به میدان آمد و رسما اعلام کرد که جانبدارانه از تقلب در انتخابات حمایت می کند. در 22خرداد 1388 ولی فقیه نه تنها اعتبار دینی، بلکه اعتبار سیاسی خویش را نیز از دست داد. مرگ بر خامنه ای و مرگ بر دیکتاتور هرگونه وجاهت وی را پایمال ساخت. خامنه ای سال 1388 همان محمد رضا شاه سال 1342 گردید. جنبش 22 خرداد شکست خورد زیرا این حقیقت بار دیگر ثابت شد که بدون حزب انقلابی هیچ جنبش و یا قیام انقلابی نمی تواند به پیروزی رسد. جنبش 22 خرداد نشان داد که یک جنبش خودبخودی و بدون برنامه بوده است و نتوانسته اعتراض مردم را سازماندهی کند. بدون سازمان نمی توان با سازمان حاکمیت به مبارزه موثر برخاست. 

طبیعتا در داخل این جنبش نیز نظیر جنبش 15 خرداد، شما با شعارهای انحرافی و خواستهای ارتجاعی نیز روبرو بودید، ولی ماهیت کل جنبش را این نکات فرعی بیان نمی کرد، بلکه روح حرکتی بیان می کرد، که در پی کسب آزادی و دموکراسی بود. مردم حاضر بودند برای کسب حقوق خودشان قربانی های سنگین بدهند. ضربه ایکه از آن تاریخ به رژیم جمهوری اسلامی خورده است، دیگر قابل درمان نیست و روز به روز بیشتر این رژیم را در تناقضات داخلی خود سرگردان می کند.

در درون همین جنبش نیز عمال امپریالیسم و صهیونیسم و دشمنان بشریت در پی منحرف کردن جنبش بودند و می خواستند با طرح شعارهای انحرافی نظیر مبارزه علیه چین و روسیه و فلسطین و لبنان جهت ملی و دموکراتیک این مبارزه را منحرف کنند، زمینه تجاوز امپریالیستها را به ایران فراهم آورند و امپریالیست آمریکا و صهیونیستهای اسرائیل را از زیر باران گلوله مردم ایران بدر برند. ولی این تلاشهای بیهوده ارتجاع مخملی، با شکست کامل روبرو شد و مردم ایران به آن تن ندادند.

هم اکنون فعالان جنبش دموکراتیک 22 خرداد، در تحول خویش به دو جناح تقسیم شده اند و یا در حال شدن اند. جناحی که چشم امیدش به خودفروختگی، دریافت کمک مالی از محافل امنیتی خارجی و تکیه بر امپریالیستها برای تجاوز به ایران و تحریم مردم میهن ماست و جناحی که حاضر نیست سرتعظیم در مقابل امپریالیستها خم کند و به جیره مواجب بگیر آنها بدل شود. ولی همین جناح اخیر نیز بر سر لزوم سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و تکیه به قدرت مردم، دیدگاه روشنی ارائه نمی دهد. وضعیت کنونی، همه و همه ناشی از کمبود نفوذ یک حزب قدرتمند انقلابی است، تا بتواند با تکیه بر نیروی خویش به عنوان عامل مهمی در محاسبات سیاسی ایران نقش داشته باشد و از امکان مانور برخوردار باشد. خرداد برای ما ماه آموزنده ای است. در این ماه نطفه های سرنگونی دو رژیم بسته شده اند. فاصله خرداد خونین 42 تا سال57، سال انقلاب شکوهمند بهمن، فقط 15 سال بود.   

*****

بر گرفته ازتوفان شماره  ۱۴۷ خرداد ماه ۱۳۹۱  ماه ژوئن ۲۰۱۲،  ارگان مرکزی حزب کارایران

صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت.      www.toufan.org

نشانی پست الکترونیکی(ایمیل).                                                          toufan@toufan.org