مقالات توفان الکترونیکی شماره 126 دی
ماه 1395
نشریه الکترونیکی حزب کارایران
www.toufan.org
****
پیام تبریک به مناسبت كريسمس وسال نو
میلادی
كريسمس وفرا رسیدن سال نو میلادی را
به دوستان ،رفقا و همه هموطنان مسيحي تبریک می گوئیم. به
امید اینکه سال ٢٠١٧ سال تشدید
پیکار طبقاتی علیه ارتجاع، سرمایه داری
وامپریالیسم جهانی و پیشروی کارگران و زحمتکشان
وهمه خلقهای جهان باشد، برای همه عزیزان موفقیت و
شادی وبهروزي آرزومندیم.
پیروز باد سوسیالیسم این پرچم
رهایی بشریت!
حزب کارایران(توفان)
٢٤ دسامبر ٢٠١٦
****
زندگی درگور
آبروی
مؤمن و بی آبرویی مردم!
"گورخواب
" اصطلاحي است که همین چند روز قبل، سه شنبه هفتم دی ماه با خبری در روزنامه شهروند درمورد عده
ای بی خانمان که شبها را در قبر های گورستان نصر آباد به صبح می رسانند ، درادبيات مردم ايران
متولد شد؛ و همانند بمبي فضاي خبري كشور را منفجر كرد.
حسن روحانی رئيس جمهوراسلامی ، این عاشق
سینه چاک سیاستهای نئولیبرالیستی به سر
وصداهای اخیر بویژه نامه اصغر فرهادی کارگردان متعهد ایرانی واكنش نشان
داد وریاکارانه در نشست تخصصی
"جامعه نظارت و بازرسی دولت " صبح چهارشنبه هشتم دی ماه اظهار داشت: "من
دیروز از یکی از هنرمندان نامه ای را خواندم که
بسیار دردناک بود. شنیده بودیم بعضی ها از فقر کارتن خواب
می شوند یا زیر پل ها می خوابند اما قبر خواب را
کمترشنیده بودیم. این هنرمند در نامه نوشته بود وقتی
این موضوع را دیدم بغض در گلویم و شرمساری در
سیمایم ایجاد شد. چه کسی می تواند در جامعه
بزرگی مثل ایران با این عظمتِ دین وفرهنگ و عشق به خاندان
رسالت ببیند عده ای از هم نوعانش آسیب اجتماعی دیده
اند و به خاطر بی پناهی به
قبر پناه برده اند. قبلا زنده به گور می گفتند، اما الان طرف برای
اینکه سرما را تحمل کند خودش را در گور می کند.این مساله
برای دولت و مردم قابل تحمل نیست.برای حل چنین
موضوعاتی همه باید یکپارچه شویم و از مسائل جناحی و
اختلافات دست برداریم و مشکلات اساسی کشور را مدنظر قرار دهیم.
برای حل مشکلات همه باید دست به دست هم بدهیم. دولت و ملت و همه
مسئول هستیم و در برابر فساد همه ما مسئولیم. بزرگترین قدرت
برای مقابله با فساد ، نظارت عمومی است.برای رسیدن به
رستگاری همه باید به صحنه بیاییم باید مردم را به خیر و
نیکی دعوت کنیم و جلوی منکر و فساد
بایستیم"
این درحالیست که همه این زالوصفتان ابتدا
گورخوابی را انکار وتکذیب کرده و برای حفظ آبروی
"سیمای روحانی والهی نظام مقدس اسلامی"
منتقدین را به باد انتقاد گرفته ودشمن شاد کن معرفی نموده اند.
درهمین رابطه بنا به گزارش روزنامه
"قانون" سعيد ناجي فرماندار شهريار در نشست مطبوعاتی "
مسئله گورخوابي در گورستان نصيرآباد را تكذيب كرد و گفت: «تعدادي كارتنخواب
كه از دسته معتادان پرخطر هستند و خانوادهاي ندارند در گوشه كنار گورستان ميماندند
اما بههيچ وجه در گور نميخوابيدن؛ مشكل كارتنخوابها در شهريار وجود داشته اما
در حدي نبوده كه بخواهد به تيتر روزنامهها و خبرگزاريهاي كشور تبديل شود و اين
حاشيهها را بهدنبال داشته باشد. » سعید ناجی ضرب و شتم كارتنخوابها را نيز تكذيب كرده و
ادامه داد: «پس از شنيدن خبر، حوالي ظهر به گورستان رفتم تا خود از نزديك آنجا را
بازديد كنم كه هيچ كارتنخوابي را در آنجا مشاهده نكرديم.»
پس از
تكذيبهاي پي درپي فرماندار شهريار وسران ریز ودرشت نظام ، سرانجام شهردار
باغستان محمد میرزمانی درنشستی
وقیحانه می گوید:«كسانيكه اين گزارش را منتشر كردهاند
اصل نظام را نشانه گرفتهاند. ميخواهند با احساسات مردم بازي كرده و با ايجاد آتش
دركنار گور و تجسم جهنم در ديد مردم، خواستهاند افكار عمومي را متشنج كنند. »
هر انسان
عاقل ودانایی دانسته است که فجایع کنونی نظیر"گورخوابی"
نه یک شبه از آسمان نازل شده ونه آفریده هیاهوی دشمنان
نظام سرمایه داری اسلامی است. این شرایط ناهنجار
ومصیبتبار اجتماعی سالهاست دراثرسیاستهای
نئولیبرالی و اجرای دستورات بانک جهانی و صندوق بین
المللی پول زاده شده وامروزجامعه ایران را به قعرفقر، فحشاء و
اعتیاد ....پرتاب کرده است. آقازاده ها از این سیاستهای
خانمان برانداز وغارتگرانه سودهای نجومی برده ومی برند و مردم
بی خانمان درگورمی خوابند.در اثر همین سیاستهای
نئولیبرالی هر روز دسته ای از سرمایه داران برای بستن
قراردادهای اقتصادی به ایران سرازیر می
شوند. آقای حسن روحانی درادامه سیاستهای
نئولیبرالی دولتهای پیشین ورود سرمایه
های خارجی به ایران را راه حل "رونق اقتصادی ونجات
ملت ایران" تحلیل کرده است .وی اجرای
قراردادهای اسارت آور نئولیبرالی و گشودن بازارهای
ایران بسوی سرمایه های امپریالیستی ،
حذف یارانه ها،حذف خدمات عمومی دولتی و ممانعت از شرکت دولت در
تولید و اداره کشور و توجه به حداقل رفاه عمومی را در دستور کارخود
قرارداده است. این سیاستی است که اجرای آنرا اتحاد حسن روحانی و
رفسنجانی با احمدی نژاد مقدور کرده وامروز بشدت ادامه دارد. موج
خصوصی سازی ها وغارت اموال عمومی مردم به حلقوم
ایرانی های همدست امپریالیسم و شرکتهای
امپریالیستی ریخته می شود.دولتهای قبلی
از رفسنجانی گرفته تا احمدی نژاد و اکنون حسن روحانی سیاست
تعدیل اقتصادی و ریاضت عمومی را اجراء کرده و همه
شرایط را برای بهره کشی بهتر فراهم نموده اند. درچنین
شرایطی عجیب نیست که شاهد "گورخوابی
"مردم محروم وبی خانمان ایران در گورستان نصیر
آباد باشیم. ما درآینده با موج
بیشتری ازاین دست از مردم آسیب دیده
و بی خانمان درگور روبروخواهیم بود. رژیم
سرمایه داری جمهوری اسلامی درخلال 38 سال حاکمیت
سیاه ومنفور خود نشان داده است هیچ راه حلی برای پاسخ به
این معضلات اقتصادی ندارد،جز
ادامه سخنان توخالی وغارت زحمتکشان ووخیمترکردن اوضاع نابسامان
اجتماعی ، هنر دیگری از اونمی تراود.
براستی از کسانی که
درکاخهای رویایی زندگی می کنند و مردم
ایران را فاقد آبرو ودشمن خود
دانسته وآنها را مستحق زندگی در گورستان می ببینند ، انتظار
دیگری جز این نمیرود. نطق تاریخی خمینی
ریاکارهنگام ورود به ایران که گفت :
" لاکن محمد رضا" قبرستانها را آباد
کرده است"! هنوز از حافظه تاریخی مردم ایران
محونگردیده است. ولی خمینی جلاد نگفت خود اووفرزندان خلفش روزی قبرستانها
را به محل خواب مردم تبدیل خواهند کرد.وی برای فریب مردم
گفت :" دربار درزمان شاه ملت ایران را دارای ارزش انسانی
نمی دانسته است". اما اونگفت نظام نکبتبارش فقط برای مؤمنین
هفت رنگ ارزش زیست قائل است و نه برای اکثریت مردم زحمتکش
ایران.این فرزندان راستین راه اوتملک غیر قانونی
وغاصبانه ثروت ایران را حق طبیعی خود دا نسته همانند
صهیونیستها از نیل تا فرات را وعده الهی به خود میدانند
و به کسی پاسخگو نیستند. جمهوری اسلامی خودیها را
آن دسته ازمؤمنین اسلامی می بیند که در سرکوب مردم وحفظ
نظام غارتگرمافیایی شریک است ودرکاخهای
آریامهری ودوراز"هیاهوی گورخوابی"به
عبادت الهی مشغول است!
گورخوابی تنها با به گور سپردن بربريت سرمايه داري نظام
اسلامی واستقرار سوسياليسم پایان میگیرد.جز این
راهی دیگری متصور نیست.
*****
اعتراضات موفق دانشجویان درشانزده آذروآموزش های
آن
شانزده آذر امسال همانند سالهای پیش در فضای پادگانی و امنیتی اما با موفقیت چشمگیری
برگزار شد. بزرگداشت این روز تاریخی ، سنتی است
دیرپا، یادآور مبارزه دانشجویان و کارگران ایران
علیه استبداد و امپریالیسم است. آنچه ۱۶ آذر را از
مناسبتهای تاریخی دیگر برجسته میکند، همین
پیوند و همبستگی جنبش دانشجوئی با طبقات و اقشار زحمتکش است.
این اتحاد و همرزمی را میتوان در بیانیهها و طرح
مطالبات صنفی کارگران، دانشجویان، معلمین و بازنشستگان و
غیره ... به روشنی دید. جنبش دانشجوئی ۱۶ آذر
از بطن مبارزات ضداستعماری و استبدادستیزی برخاست و این
دو جنبه منحصر به فرد، دو سوی یک وحدتاند. با برپایی
این بزرگداشت در ۱۶ آذر و نه ۱۸ تیر، جنبش
دانشجوئی بار دیگر در حفظ و تداوم این سنت پای فشرد و در
عین نقد دستگاه قدرت، همبستگی و پیوند خود را با ۱۶
آذر، سرآغاز همبستگی دانشجویان با طبقه کارگر، نماد مبارزه علیه
استبداد و خودکامگی و علیه استعمار و امپریالیسم اعلام
داشت و بدین ترتیب تلاش مذبوحانه سلطنت طلبان را به منظور جا انداختن
۱۸ تیر ۱۳۷۸ به عنوان روز دانشجو،نقش
بر آب کرد. علت ماندگاری ۱۶ آذر ۳۲ در تاریخ
جنبش های اجتماعی ایران، سمت گیری جنبش دانشجوئی
علیه امپریالیسم و استبداد است و در عین حال مبارزه
علیه استثمار، فقر و محرومیت تودههای زحمتکش و بدین
ترتیب همبستگی آنها با جنبش کارگری است. «کانون صنفی
معلمان تهران» طی بیانیهای در حمایت از
بیانیه سراسری دانشجویان، در عین حال تأکید
میکند که « ۱۶ آذر ماه در حافظه تاریخی
ایرانیان به عنوان روز دانشجو و نمادی از آزادی
خواهی و عدالت طلبی دانشجویان ایران زمین ثبت شده
است.»
این همبستگی با طبقات زحمتکش جامعه
آنجا نمود پیدا میکند که دانشجویان در بیانیه
سراسری خود که نزدیک به ۱۳ هزار دانشجو پای آن امضا
گذاشتند، ابتدا نه به طرح مطالبات صنفی خود بلکه اوضاع نابسامان مردم زحمتکش
و سیاست های نئولیبرالی رژیم را مورد انتقاد قرار
دادند. در این بیانیه چنین آمده است «....ثمرۀ زندگی
مادران و پدران ما، در نتیجۀ برآیند چند دهه عمل مشترک
قانونگذاران و مجریان، در تکاپوی تأمین هزینههای
سنگین حداقلی برای معاش، به یغما رفته است.
بیکاری، استثمار و عدم امنیت شغلی بیداد میکند.
بهداشت، درمان و مسکن بدل به کالاهایی گرانبها شدهاند که وسع
خریدشان از عهدۀ بسیاری از مردم بیرون است. ... حق
فریاد و اعتراض را نیز سلب کردهاند و هرجا زمزمهای نیز
هست، گوشی شنوای دردهای فراوان رنجبران جامعه نیست.
چنین است که عدالت و آزادی، حالا دیگر، توأمانِ هم به محاق رفتهاند.
.... اعتراضات صنفی دانشجویی بایستی به مبارزات
برحق کارگران، معلمان، زنان و تمام محذوفان و مطرودان اجتماع بپیوندد و
کلیت ساختار و برنامههای کلان اقتصادی سیاسی
را که تجاریسازی آموزش نیز بخشی از تبعات آن است به نقد
بکشد. بدون این همراهی و پیوند، مقاومت در برابر این
سیل بنیانبرانداز که هستی دانشجو، کارگر، معلم، زن و تمام
فرودستان را تهدید میکند، غیرممکن مینماید. (تأکید
از – توفان).
جنبش دانشجوئی به مثابه وجدان بیدار
جامعه موفقیت خود را به درستی در گروی پیوند با طبقه
کارگر میبیند و تأکید میکنیم که از
۱۶ آذر ۳۲ تا به امروز علیرغم فراز و
فرودهائی که این جنبش دانشجوئی داشته است، هیچگاه حلقه
ارتباط بین جنبش دانشجوئی و طبقه کارگر ایران پاره نشده است. و
همین خود نشانه کیفی تداوم این همبستگی است. روح
این نزدیکی و پیوند طبقاتی در بیانیه
سراسری دانشجویان آنچنان آشکار است که با استقبال تشکلات مستقل
کارگری روبرو شد و بازتاب گسترده ای یافت. سندیکای
کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه در اعلام همبستگی و
پشتیبانی از جنبش دانشجوئی به اصل «اتحاد» چنین اشاره
میکند: «...دانشجو، کارگر، معلم و پرستار تنها با اتحاد و اعتراض می
توانند خواستههای خود را فریاد زنند و به اصل تنظیم
قوانین و مقررات برابر خواست عموم مردم تحقق بخشند..» سندیکای
نقاشان استان البرز طی بیانیهای با اشاره به «همبستگی طبقاتی» میآورد:
«... روند و پروسه بر قراری پیوند میان کارگران، معلمان و
دانشجویان و ... در جهت همبستگی طبقاتی به پیش می
رود و وظیفه همه تشکلهای مستقل کارگری است، که از این
روند استقبال کرده و برای آگاهانه کردن این روند برنامهریزی
لازم را انجام دهند...»
همبستگی جنبش دانشجوئی با زحمتکشان
و طبقه کارگر ایران همانند خاریست که در چشم حاکمیت و جناح
های وابسته به بورژوازی و امپریالیسم فرو میرود. و
تا کنون شاهد ضربه زدن به بدنه این جنبش بودهایم. جنبش دانشجوئی
باید برای آلوده نگشتن و پاکیزه نگاه داشتن خود پیونداش
را با جنبش کارگری حفظ کند و آن را تعمیق بخشد. دستیابی
به مطالبات دموکراتیک تنها و تنها از مسیر یک مبارزه مشترک و
هماهنگ، میگذرد. آنجا که خواستهای صنفی با مبارزه و
رهبری سیاسی طبقه کارگر توام گردد، به موفقیت خواهد
انجامید. دشمن مشترک مبارزه مشترک میطلبد.
*******
بیانیه حزب
کارایران(توفان) پیرامون پیروزی درحلب
پیروزی مردم
سوریه درحلب، پیروزی مردم جهان در نبرد بر ضد
امپریالیسم، صهیونیسم و تروریسم جهانی است
مردم سوریه در شهر حلب بر تروریستها
غالب شدند و همه بشریت متمدن از این خبر احساس غرور و شادمانی
کرد. پیروزی مردم سوریه در حلب پیروزی همه انسانها،
به ویژه مردمان خاورمیانه است. پیروزی مردم سوریه
در حلب البته پایان جنگ نیست، ولی نقطه عطفی در
جنگی است که امپریالیسم و تروریسم آنرا به مردم
سوریه تحمیل کردند و میخواستند به تمام خاورمیانه
تسری دهند. هنوز سوریه به طور کامل آزاد نشده است و
تروریستهای وارداتی به کمک "جبهه وسیع دوستان
سوریه" که اتحادی از امپریالیسم،
صهیونیسم و ارتجاع منطقه است، فعال بوده و به تروریستهای
وارداتی یاری میرساند. این تروریستها اساسا
اهل سوریه نیستند و از اقصی نقاط جهان به سوریه
گسیل شدهاند. حتی معلوم نیست که این عده
"مسلمان" هم باشند. ریش داشتن القاء مسلمانی آنها به افکار
عمومی جهان است. این عده به راحتی میتوانند لامذهب،
یهودی، مسیحی و یا دارای مذهب
دیگری باشند، ولی آنچه در همه آنها یکسان است
مزدوری آنهاست. این داعشیان اسلامی، شبیه
لژیونرهای فرانسه هستند که از نیروهای فرانسوی و
خارجی برای قتل عام مردم آفریقا و آسیا ساخته شده بودند و
به توسعه نفوذ فرانسه در مستعمراتش کمک میکردند. این
لژیونرهای استعماری فرانسوی هنوز هم فعالند و به صورت
ارتش حرفهای و مزدور که اجیر امپریالیسماند،
فعالیت دارند. داعشیون در واقع لژیونرهائیاند که به
دین اسلام موقتا و یا دائما مشرف شدهاند.
امپریالیستها دخالت در امور
داخلی سوریه را توسط شرکت علنی سفرای فرانسه و
آمریکا در نمایشات اعتراضی اخوانالمسلمین که در آغاز
فضای "بهار عربی" آزادانه حق نمایشات اعتراضی
داشتند، به دست فراموشی سپردهاند و در مورد این دخالت آشکار سکوت مرگ
اختیار میکنند. آنها کتمان میکنند که عمال خویش،
جاسوسان و خبرنگاران خویش را بدون مجوز قانونی و درخواست
روادید، به طور غیرقانونی از مرزهای سوریه
قاچاقی به داخل سوریه اعزام میکردند تا گزارشهای باب
میل آنها را تهیه کرده و برای فریب و صحنهسازی به
افکار عمومی جهان تلقین کنند. واقعیت این است که
سفرای خارجی در امور داخلی سوریه رسما دخالت میکردند
و سفرای بیگانه مردم سوریه را به تحریک و توسل به قهر
ترغیب و تشویق مینمودند و زمانیکه در برنامه خویش
شکست خوردند تک تیراندازهای داعش را به شهرهای سوریه
گسیل داشتند تا با تیراندازی به ارتش و پلیس و
توزیع اسلحه به جنگ داخلی دامن زنند. آنها جاسوسان خویش در ارتش
را، به فرار ترغیب کردند، در محلهای استقرار دولت اسد بمب گذاری
نمودند، در شهرها عملیات انتحاری برای ایجاد تزلزل و
آشفتگی انجام دادند، به جان بشار اسد سوء قصد کردند، سوریه را با جار
و جنجال از سازمانهای جهانی اخراج کردند، درِ سفارتخانههای
سوریه را در کشورهای تحت نفوذشان بستند، اپوزیسیونِ دستپرورده
برای سوریه، در لندن و پاریس و برلین ساختند که
مسئولیت اخبار جعلی را برعهده گیرند، آنها تلاش کردند با
"آزاد سازی" بخشی از سوریه در مرز ترکیه به
عنوان "سوریه آزاد" دولتی دست نشانده در این منطقه
"سوریه آزاد" ایجاد کنند و راه تجاوز مستقیم
امپریالیسم را به دعوت "دولت آزاد" سوریه به عنوان
"ارتش آزاد سوریه" به سوریه مستقل بگشایند. همه
این دسیسههای امپریالیسم و تروریسم و
فریبکاریهای بیشرمانه به علت مقاومت مردم سوریه
درهم شکست.
آنها کتمان میکنند که به مدت 6 سال
بیش از60 هزار نفر لژیونرهای مسلمان و تروریستهای
بینالمللی را از اقصی نقاط جهان از طریق ترکیه و
اردن به سوریه گسیل داشتند و در این عرصه همه دوستان
سوریه یعنی همهی ناتوی اروپا از جمله فرانسه،
انگلستان، ایتالیا، آلمان و.. به رهبری آمریکا و همدستانش
ترکیه و عربستان سعودی و قطر و کویت و مصر مُرسی، اردن و
سایر مرتجعان عرب و حتی در این اواخر کردهای عراق و
سوریه فعال بودند. آنها کتمان میکنند جنگ با تروریسم
جهانی را به عنوان "جنگ داخلی" در سوریه جا زدند و
میزنند. آنها کتمان میکنند که به مدت 6 سال تمام سلاحهای
زمینی و هوائی و مینهای ضد نفر و ضد بشر به
تروریستها داده گلولههای آنها و تمام سلاحهای سبک و
سنگین و تجهیزات و وسایل حمل و نقل آنها را تامین کرده و
وسایل مخابراتی و اطلاعات ماهوارهای و اطلاعات از طریق
آواکس هواپیماهای مجهز به رادار و متعلق به آلمان در اختیارشان
قرار دادهاند. امپریالیستها کتمان میکنند که شبکه مجازی
را کاملا صحنه جولان تبلیغاتی آنها کردند و جاسوسان
امپریالیستها ویدئوهای این جانیان را توسط
بهترین کارشناسان خویش تنظیم و پخش میکردند. آنها کتمان
میکنند که تمام این مجروحان تروریست را درمان کرده، به آنها
دارو رسانده و تحت پوشش خدمات پزشکی گرفتهاند، به آنها غذا و پوشاک داده
وحتی برایشان نکاح دستجمعی اسلامی جور کردهاند. آنها
کتمان میکنند که این تروریستهای بینالمللی
همه دارای شناسنامه بوده و از طریق مرزهای قابل نظارت و کنترل
به داخل سوریه رفته و نام و نشان و مشخصات همه آنها برای مراجع
امنیتی امپریالیستی روشن میباشد. آنها کتمان
میکنند که این تروریستها همه دستمزد ماهیانه میگیرند
و حتی 6 هزار نفر آنها از بیکاران تونسی هستند که از طریق
سازماندهی فرانسویها و تروریستهای لیبی که
آنها نیز با ناتو همکاری میکنند به سوریه اعزام شدهاند،
آنها کتمان میکنند که این تروریستهای بینالمللی
در اردوگاههای آمریکا و ترکیه در اردن و ترکیه دورههای
کوتاه نظامی می بینند و به سوریه با نقشه و حسابگری
اعزام میشوند. آنها همه کتمان میکنند که این تروریستها
را تحت نام "سلفیستها" در ممالک امپریالیستی
فربه کرده و آموزش داده و به سوریه اعزام کردهاند و حالا خود را به کوچه
علی چپ میزنند که گویا از وجود این همه تروریست در
ممالک خود در حیرت شدهاند. آنها کتمان میکنند که برای
پیشبرد کارشان در سازمان امنیت آلمان، در پلیس و در ارتش آلمان
بخشهای همکاری با سلفیستها را تاسیس کرده بودند و حالا که
اسرار آنها در اثر دستگیری تروریستها در سوریه و شکستشان
رو شده و اسنادش در اختیار روسها، ایرانیها و دولت سوریه
قرار گرفته است، بیکباره دولت آلمان خوابنما شده و پشت سرهم عمال
نفوذی اسلامیستها را در مراجع نظامی، انتظامی و
امنیتی خویش!!!؟؟؟ دستگیر نموده از کار بیکار
میکند تا چنین جلوه دهد که این همکاریها و جنایات
بدون اطلاع دولت آلمان صورت گرفته است. آنها کتمان میکنند که از محل نقل و
انتقال ارز و پولهای تروریستها با خبرند و میدانند که
این ارتباطات از طریق ترکیه و عربستان سعودی و قطر صورت
میگیرد و ماشین کنترل "سویفت" بانکی
آمریکا تمایلی به بستن و تحریم این حسابهای
بانکی و جلوگیری از نقل و انتقالات پولی به
تروریستها ندارد. این غارتگران پنهان میکنند که نفتهای
دزدیده شده عراق و سوریه از طریق کردها و ترکها را به
بهای نازل میخریدند و از بنادر فرانسه وارد اروپا میکردند.
این راهزنان پنهان میکنند که در نابودی میراث
فرهنگی سوریه برای اینکه هویت ملی آنها را
ازبین ببرند دست داشته و اشیاء دزدی ،آثار باستانی و
عتیقهجات سوریه ای را با بهای مناسب میخریدند
تا داعش را نیز از این طرق تقویت نمایند. این
راهزنان کتمان میکنند که...
ولی پیروزی مردم سوریه
در حلب شکست دروغگوها و جاعلان اخبار جنگی نیز بود. شکست در حلب چشم
بسیاری از مردم جهان را گشود که مطبوعات غرب همه دروغگو هستند که با
بیوجدانی خون ریزی امپریالیستها و دست
تروریستهای آنها در استفاده از گاز شیمیائی و
یا عملیات بمب گذاری برای کشتن مردم عادی را باز
میگذاشتند و میگذارند. آنها حتی شورای امنیت
سازمان ملل و شخص بان کی مون گماشته کرهایتبار آمریکائی
را به خدمت گرفتند. ولی بازهم باختند و بازهم خواهند باخت. خاورمیانه
برای اینکه روی آسایش ببیند باید دست
امپریالیسم و صهیونیسم را از منطقه کوتاه کند. آنوقت
باید با رژیمهای ارتجاعی حاکم در منطقه تعیین
تکلیف کرد که آنهم به عهده خلقهای خود این کشورها بدون دخالت
مزورانه خارجی است. تجربه حلب باید تجربه آموزنده ای برای
مبارزه مردم ایران باشد تا مرز روشنی با دوستان و دشمنان ایران
داشته باشند.
دست
امپریالیستهای غرب به سر کردگی آمریکا از
سوریه کوتاه باد!
حزب کارایران(توفان)
سهشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۵
www.toufan.org
****
گزارشی از ایران (بخش نخست)
"سرکوب اعتراضات
مردم، تجارت ودلالی، اختلاس ودزدی وگسترش فقر وخرافات".....
گزارشی را که ملاحظه می فرمائید مربوط
به رفیقی است که ازایران به دفتر حزب ارسال کرده است.گزارش همه
جانبه ای که از دل واقعیتهای ایران برخاسته و معضلات
سیاسی، اقتصادی وفرهنگی واجتماعی
میلیونها زحمکتش را با زبانی ساده وملموس به رشته تحریر
درآورده و به افشای کاربدستان مافیای حاکم پرداخته است.ما این
گزارش جالب وخواندنی را در دونوبت به چاپ میرسانیم به این
امید که برای خوانندگان عزیز توفان الکترونیکی
مفید واقع گردد.
هئیت تحریریه
آذر 1395
تبلیغات
در بدو ورود به ایران و گذر
ازخیابان ها،معابر و اماکن مختلف اولین چیزی که بی
اندازه به چشم میخورد و قابل توجه است، تبلیغات وسیعی
است که در تمام زوایای شهر و یا بهتر بگویم در تمام کشور
قابل رؤیت است و سمعی و بصری چشم و گوش را پر می کند.
بر در و دیوار خیابان ها،مترو،
اتوبوس، قطار، معابر عمومی، سردر مساجد و ساختمانهای دولتی و
خلاصه همه جا پر از شعار، نقل قولها و عکس شهدا و یا صدای قرائت
قرآن، مصیبت و روضه خوانی است و شاید بدون آنکه بخواهی
باید آنها را بخوانی، ببینی و بشنوی و در خانه
نیز اگر امکان ماهواره نداشته باشی از طریق رادیو و
تلویزیون تغذیه شوی. و بعد با کمی کنجکاوی
متوجه میشوی که چه سازمان ها و دستگاههای عریض و
طویلی پشت این جریان قرار دارد و چه بودجه های
سنگینی در این راه خرج می شود. برنامهها و کتابهای
آموزشی در مدرسهها بیش از اندازه جنبههای مذهبی و
تبلیغاتی به خود گرفته است در دوران دبستان ساعتهای درسی
قرائت قرآن و تعلیمات دینی بیشترین وقتها را (ساعت
های درسی) به خود اختصاص داده است. امامزاده سازی، مسجد
سازی و ساختن نمازخانه در تمام مکانهای عمومی ، مدارس، اداره
جات و کارخانه ها و غیره به چشم می خورد. مسلم است که در مراسم ماه
محرم، ماه صفر و ماه رمضان حجم این تبلیغات دهها برابر بیشتر
میشود و شهرداری ها موظف اند با بودجه های زیاد به
این تبلیغات رنگ و رویی تازه بدهند. به طور مثال در مراسم
محرم در تهران، میگفتند هر کسی که در خیابان چادری
برای خیرات چای بزند میتواند پانصد هزار تومان از
شهرداری محل کمک بگیرد. امسال در مراسم اربعین بیش از دو
میلیون و پانصد هزار نفر از مرزهای ایران پیاده
راهی کربلا شدند.ارازل و اوباش بسیجی مأموریت داشتند که
با تبلیغات و کمکهای گرفته شده، محله های خود را برای
این مراسم بسیج کنند. در مسیر راه تا مرز و تا کربلا چادرها و
کاروانسراهای زیادی با مخارج دولت برپا بود و تمام زایران
از نظر خواب، غذا و بهداشت به وسیله بنیادها و سازمان های
دولتی تأمین میشدند و مسلماً برای بسیج شیعههای
عراقی،لبنانی، پاکستانی، افغانی و دیگر کشورها
نیز سرمایهگذاری های سنگینی صورت گرفته بود.
علاوه بر این هزینه ها، بودجه تعمیرات و نوسازی و گسترش
حرم های "متبرکه" را باید افزود که مخارج بسیار
عظیمی است که مرتب و به شکل سازمان یافتهای انجام می شود.
دستهای باز هواداران رژیم
عوامل و هواداران رژیم و
بسیجی ها به گونه ای
حساب شده و گسترده در تمام زمینهها ، دست هایشان باز است و از
امکانات و پشتیبانی وسیعی برخوردارند. در اداره های
دولتی، بانک ها و استخدام های سازمان ها و مؤسسات دولتی و
نیمه دولتی فقط از راه توصیه و یا وابستگی به
یک نهاد اسلامی میتوان برگزیده و مشغول به کار شد.
این عده پیوسته با کمکهای مالی و یا گرفتن وام و
خرید ملک و خانه از طرف ارگان ها پشتیبانی میشوند و در
خلاف کاری ها و اختلاس ها دستشان باز است
واگر کسی با آنها در بیفتد با درست کردن پاپوش و پرونده سازی
مشکلات عدیده ای برایش فراهم می کنند.
سرکوب
در زمینه سرکوب اعتراض های
مردمی و یا نیروهای غیرخودی هیچ رحم و
مروتی در کار نیست .علاوه بر سازمانهای اطلاعاتی
رسمی و غیر رسمی و نیروهای انتظامی و نظامی ، کمافی السابق اراذل و
اوباش بسیجی همچنان یکی از مهمترین ابزار سرکوب
می باشند. در تمام گوشه و کنار شهرها و دهات، در ادارت، کارخانه ها ، مدرسهها و محله های مختلف
پایگاه های بسیج وجود دارد که اکثر آنها با اسلحه و مهمات
نیز تغذیه شدهاند و زنجیره ای به یکدیگر
ارتباط دارند. بطور مثال اگر در محله ای از تهران اعتراضی رخ دهد
نیروهای بسیجی اطراف فوری خبردار شده و در
کمترین فاصله زمانی حتی قبل از نیروهای ضد شورش و پلیس
در آنجا حاضر خواهند بود و سعی میکنند فوری آنرا سرکوب کنند.
بر اثر نارضایتی عمومی و شرائط سخت زندگی امروز
دیگر فحش، اعتراض های فردی و یا متلک و جک برای
سیاستها ی مسئولین امری عادی است و رژیم با
این مسائل خود را در گیر نمیکند اما اگر بدانند انجمن و
یا فرد و اشخاصی توان سازماندهی دارند بلافاصله آن را از
جلوی پای خود برمی دارند و حتی نابود میکنند و
بدین ترتیب نشان میدهند که چقدر از تشکیلات منسجم
می ترسند.
اقتصاد
تجارت و دلالی کما فی السابق شکل
غالب سیستم اقتصادی در ایران است، با وجود اینکه مرتب از
اقتصاد مقاومتی صحبت میشود و تمام روزنامه ها، و رسانهها مرتب در
این مورد سخن پراکنی می کنند، ولی بازار ایران مملو
از اشیاء و جنس های خارجی، بخصوص اجناس چینی،
هندی، تایلندی، ویتنامی و غیره است. از
اتومبیل، پارچه و پوشاک، لوازم خانگی و قطعات صنعتی و حتی
بعضاً نیز با مارک های تقلبی به حد وفور یافت میشود
که عمدتاً سر نخ آن در دست سپاه و عوامل بالای رژیم است. با وجود
پتانسیل قوی علمی و صنعتی هیچگونه
پشتیبانی از صنایع داخلی صورت نمیگیرد و اگر
یک شرکت ایرانی نوآوری کند و کالایی را به
بازار عرضه کند، بلافاصله چنانچه سود دهی بالایی داشته باشد،
دستهای غیبی بعد از مدتی نمونه چینی و
یا هندی آن را با قیمتی مناسبتر و بعضی مواقع
حتی با همان مارک وارد بازار میکنند و شرکت و یا کارخانه
مربوطه را به ورطه ورشکستگی سوق می دهند. کارخانه های
صنعتی ای هستند که ابزار و
ماشین آلات و مواد خام خود و ملک خودرا می فروشند و پول آن را در بانک
سپرده گذاری می کنند. یکی از این صاحبان کارخانه به دوستی گفته بود: با فروش کارخانه و
سالن ها و ملک کارخانه ام بیش از 30 میلیارد تومان پول
دارم و اگر آنرا به شکل سپرده به بانک بدهم با بهره 20% ماهی پانصد
میلیون تومان سود خواهم گرفت، بدون دردسر و مشکلات تولید .
به همین جهت بسیاری از
سرمایه دارهای خرد و کلان به جای سرمایهگذاری در
تولید ، پولها را در بانک ها گذاشتهاند که این بانک ها خودشان
عمدتاً در کار تجارت و دلالی هستند. در کنار این دلال های
قانونی، باندها و رقبای قاچاقچی نیز وارد بازار شدهاند و
به طرق مختلف از مرزهای کشور اجناس خارجی قاچاق را وارد کشور میکنند
و مشکل بزرگی برای دولت و رقبای قانونی خود نیز ایجاد
کرده اند.
کشاورزی نیز وضعی بهتراز صنعت
ندارد. واردات مواد غذایی نیز امروز یکی دیگر
از راههای پردرآمد سردمداران رژیم شده است. دهات رفتهرفته از سکنه
خالی میشوند و بسیاری از دهات که در نزدیکی
شهرها قرار دارند به حومه این شهرها تبدیل شدهاند و نیمی
از ساکنینشان از نظر شغلی در رابطه با شهرها هستند. طبق آمار خود دولت
در حال حاضر فقط 22% جمعیت در دهات ساکن هستند. هجوم مردم ده بخصوص جوانان
ده به شهرها همه جا قابل رؤیت است. در تهران و شهرهای بزرگ گروه گروه
این جوانان را میبینی که بر سر چهارراهی و
یا میدانی نشستهاند و با زبان محلی خود با هم گفتگو
می کنند و منتظر هستند که کسی آنها را برای کاری
مثلاً اسباب کشی و غیره ببرد و به آنها مزدی بدهد و
خیلی از جوانها را میبینی که ملک و زمین
خود را در ده فروخته اند و با خرید یک وانت بار و یا
سواری کوچکی در شهر مشغول بار کشی و یا مسافرکشی
هستند. دولت هیچگونه برنامهای برای کشاورزان ندارد و مسأله
کمبود آب که خود مسأله ای بسیار جدی است بسیاری از
مناطق کشاورزی را به نابودی کشانده است. حفر چاه های عمیق
در این زمینهای کشاورزی برای تأمین آب شهرک
های ساخته شده در اطراف شهرها، خود نیز دلیل دیگری
برای از بین رفتن آبهای زیر زمینی و خشک شدن
قنات ها، رودخانه ها و چاه های کشاورزان شده است.
در اطراف شهرهای بزرگ بخصوص تهران، دهات
بی تولید، تبدیل به تفریح گاه جوانان و مردم شهر شده که
از دود وکثافت وسروصدا برای چند ساعتی فرار کرده و به آنجا پناه
میبرند و در هزاران هزار قهوه خانه و غلیان خانههایی که
در این دهات بوجود آمده و در بعضی از آنها نیز مواد مخدر
رایج گردیده خود را مشغول میکنند و بدین ترتیب
گسترش اعتیاد جوانان و فروش مواد
مخدر نیز سیر صعودی به خود گرفته است.
تاجری برایم تعریف میکرد
که امروز همه چیز در دست سپاه است و آنها به تمام تجارت و صنعت کشور نظارت
دارند. در وزارت اقتصاد که برای واردات و صادرات باید مجوز صادر
کند، سپاه نظارت کامل دارد و اگر بطور مثال من تقاضای ورود جنسی را
بکنم، آنها بررسی میکنند و اگر سود دهی خوبی داشته باشد
به من اجازه ورود آنرا نمیدهند و ورود آنرا خودشان و یا عوامل خودشان
به عهده میگیرند و از رقابت آزاد در این زمینه
هیچگونه اثری نیست. ادامه در شماره بعد
****
ریاکاری حاکمان
درمورد تروردرآنکار وبرلین
برگرفته ازنشریه اینترنتی کارآینده برای وحدت واحیای حزب
مارکسیست لنینیست المان
http://www.arbeit-zukunft.de/index.php?blogid=1
کونتراکرمن 21 دسامبر 2016
یکم : ترور درآنکارا
روز ۱۹ دسامبر،۲۰۱۶، یک
روز پیش از نشست وزاری خارجۀ ترکیه، روسیه و
ایران، ضاربی با شعارهای اسلامی، آندره کارلوف،
سفیر روسیه در ترکیه را به قتل رساند. طبق اظهارات رسمی
شهردار آنکارا ،ملیح گوکچک، ضارب،عضو گروه ضد ترور در پایتخت
ترکیه بود. بررسی مدرک شناسایی ضارب حاکی از آن است
که وی مرت آلتینتاس نام داشته وعضو گروه ضد شورش آنکار بوده است .
ترور یک روز پیش از پرواز وزرای
امورخارجه ( ملوت کاووساقلو) و دفاع
ترکیه (فیکری ایزیک) به مسکو، به
منظورمذاکرات صلح در سوریه با مقامات ایرانی و روسیه صورت
گرفت. [۱]
پرزیدنت پوتین این قتل را
یک عمل تحریک آمیز نامید . من هم در این مورد با او
هم نظر هستم.
من فکر می کنم این یک موضوع
بسیار خطرناک است و به این نکته اشاره می کنم که از زمان آغاز
حملات تروریستی در سوریه، مقامات امریکایی
تنها زمانی در صحنه ظاهر گشتند که اوضاع سوریه کمی آرامش
یافته بود. [۲]
حال زمانی که نشانه ها حاکی از
نزدیکی در موردمسئلۀ سوریه، بین ایران،
ترکیه و روسیه ، دارند، به یک باره ماجرای قتل سفیر
روسیه، چون سفارشی از
پیش، نازل گشت.
چه کسی
علاقمند به شکست مذاکرات ترکیه، روسیه و ایران است؟ ترک
ها؟ احتمالا خیر! کردها، بی تردید نه، چرا که آنها از ضربۀ روس ها به باندهای
اسلامی نیز سود می برند.
تنها امریکا می تواند علاقمند به
ناکام ماندن مذاکرات باشد. اضافه براین، تاکنون این
امریکایی ها بودند که هربار که ابتکارعملی به منظور
پایان بخشیدن به جنگ در سوریه در شرف انجام بود، آنها مانع
ایجاد کردند.
و در نهایت هم می بینیم
که قاتل یک پلیس یگان ویژۀ ضد ترور بوده است.
آیا من اشتباه می کنم؟ مگر این امریکا و دیگر
کشورهای غربی نبوده اند که یگان های ویژه را آموزش داده
اند؟
من تردیدی در این ندارم که نه
تنها پلیس ضد شورش، مرت آلتینتاس، گلوله را شلیک کرد، بلکه
اوباما و سیا هم ماشه را کشیدند. حقیقت را تنها قاتل می
توانست بازگو کند، که او نیز اکنون مرده است. ضارب او یکی از
همکارانش بود. چه خوب و مناسب ! مرده ها حرف نمی زنند!
دوم : ترور در برلین
آیا این یک ترورجهادیست
های اسلامی بوده است یا نه ، هنوز مشخص نیست. اما نشانه
های بسیاری حاکی از اقدام تروریستی
اسلامی است.
نه تنها مقامات برلین که در آن بازار
کریسمس بود،در بهت و حیرت بسر می برند، بلکه مسئول هر ده کوره
ای هم ، سعی می کند از مسئلۀ برلین سود ببرد.
کانال تلویزیون وِ-دِ-اِر
گزارشی از " بازار کریسمس دویسبورگ" پخش کرد، که در
آن پلیس ها ی مجهزبا مسلسل قصد ایجاد ترس و وحشت برای
رانندۀ تروریست کامیون، دیده می شدند. آیا
براستی این پلیس ها قصد دارند، اگر این تروریست
آنجا حضور پیدا کرد، در میان جمعیت با مسلسل های خود
بروند و شروع به شلیک کردن کنند؟ از
قرار اینطور است. وگرنه برای چه آن را با خود حمل می کنند؟
یا می بینیم که شهردار
"دویسبورگ" ، سورن لینک، عمدا با این قصد در بازار
کریسمس آنجا ظاهر می شود تا نشان بدهد چقدر از حادثۀ
برلین متاثر است.
گمان می کنم که ما را دست انداخته
اند!
در تلویزیون دولتی همه حضور
بهم رساندند و ظاهر شدند ، از مقامات بالا تا پایین! وهمه اظهار تاسف
و اندوه و شوک و همدردی با خانوادۀ قربانیان ترور و کشور آلمان
داشتند.
مرکل گفت:" ما در سوگ کشته شدگان ....
فدریکا موگرینی مسئول
سیاست خارجی اتحادیه اروپا در توتیر خود نوشت :"
اخبارتکان دهندۀ برلین. ضربۀ دیگری بر پیکر
اروپا..."
سخن کوتاه کنم. یک سری
ریاکاری!!!
اما از
همه خارج از محدوده تر وزیر داخله زارلند و رئیس وزرای داخله ،
کلاوس بولیون، حرف زد، در واقع هذیان گفت. وی موقعیت
فعلی را "وضعیت جنگی" نامید! آیا
این بدین معناست که اکنون ارتش آلمان براه افتاده و رژه می رود؟
خوب : کجا؟
نخست وزیرزارلند،آننه گرت کارمپ- کارن
باور، هم باید همنظر باشد، چرا که او را وادار به سکوت نکرد!
همۀ کسانی که اظهار اندوه وغم و
نگرانی می کنند، می دانند، که دروغ می گویند، آنها
ترورهایی چون ترور برلین را به جان می خرند. در
سوریه به جهادیست های اسلامی پول و اسلحه می دهند و
به ما می گویند که آنها مبارزان راه آزادی هستند.، که به دست
روس ها و سربازان اسد به قتل می رسند.
اما نمی گویند که همین
مبارزان آزادی در سوریه کسانی را که اعتقادات
دینی دیگر چون مسیحیان،دروزیان، علویان،
شیعیان و حتی مسلمانان سنی که بنیادگرا نیستند را به طرز فجیعی و با
اجازۀ دولتهای کشورهای عضو ناتو ، ازجمله دولت آلمان، به قتل
می رسانند. همانهایی که در رسانه ها، رادیو ها و
تلویزیونها ، مبارزان راه آزادی نامیده می شوند!
یک مسئلۀ دیگر : بعد از ترورِ
برلین ، قتل و ترور در آنکار دیگر جزو سر تیتر اخبار مهم قرار
ندارد.چه جالب!
این در حالی است که می
بایستی کشتار و قتل عام در سوریه هرچه زودتر پایان
گیرد.
نه تنها بخاطر خلق سوریه! بلکه خطرِ آتش
این جنگ، می تواند صلح جهانی را تهدید کند.اما از قرار
امریکا و کشورهای غربی در کورس جنگ بسر می برند. ما
باید صدای فریاد اعتراضمان را بلند کنیم . ما باید
به جنگ طلبان بگوییم " پوزه های جنگ طلبانه تان را
ببندید"! ما مردم عادی جنگ نمی خواهیم، نه
علیه روسیه و نه علیه هیچ کجای دیگر!
حتی اگر آقای وزیر، بولیون،" شرایط
جنگی" اعلام کند. ما می خواهیم زنده بمانیم. ما و
فرزندانمان و نوه هایمان!
دیگر حوصلۀ دروغ ها و حرف های
بی سر و ته این حضرات را ندارم. این ها خود بنیانگذاران
تروریسم هستند.
حالم از این همه ریاکاری و ضد
بشر بودن بهم می خورد.
برگرفته از نشریه اینترنتی کارآینده برای وحدت واحیای حزب مارکسیست
لنینیست المان
http://www.arbeit-zukunft.de/index.php?blogid=1
کونتراکرمن 21 دسامبر 2016
[2] Siehe auch: Das Letzte, was die USA wollen: Frieden in Syrien“ von Neil Clark
****
آسیای وحشی وغرب متمدن(2)
امیر
مهدی بدیع، ثابت می کند که مابین حقایق
تاریخی و اظهارات مورخین در سه قرن اخیر دیوار
ضخیمی کشیده شده است بطوریکه تصویر مضحکی از
ایرانیان باستان در نظر اروپائیان جلوه گر می شود. من باب
مثال یادآوری می کند که هفتسال پس از شکست میکال،
آیشیلوس، سربازان خشایارشا را چنین معرفی می
کند: “کمانداران مست پیروزی و سوارانی که دیدن آنها
هراسناک است و در مبارزه برای اجرای تصمیمی که از
صمیم قلب اتخاذ کرده اند، وحشتناک هستند“ همین سربازان را یک
نویسنده فرانسوی پس از 25 قرن “یک مشت آسیائی
هائی که زیر تازیانه کمر خم کرده اند“ می نامد (ص13و 14).
وظیفه دشواری که امیر مهدی بدیع بعهده گرفته است،
شناسائی ایرانیان طبق اسناد تاریخی و در وهله اول
اسناد خود یونانیان است. مولف می پرسد که اگر کاخهای
اکباتانه و شوش پرورشگاه جنایت و فساد بوده است و اگر دربار اخلاف
خشایارشا مرکز “دسیسه، قتل و بند و بستهای نابکارانه
وزیران و خواجه ها“ بوده است پس چگونه عده زیادی از نامداران
یونانی که نمایندگان برجسته فرهنگ یونان به شمار می
روند، باین کاخ ها پناه می بردند و ایرانیان از آنها
پذیرائی می کردند. صورت مفصلی از این رجال
یونانی را مولف اسم می برد. از آنجمله: “تمیستوکلس فاتح
سالامیس و گزنفون شاگرد سقراط و الیبیاد را، اگر در آن دوران
تمدن ایران برتر از تمدن یونان نبوده است اقلا همطراز که بوده است
والا چگونه می توان تحلیل کرد که شکوه و رونق یونان نه در
دورانی بود که یونانیان در جنگ با ایران فاتح شدند یعنی
در آغاز قرن پنجم قبل از میلاد، بلکه پس از سال 49 ق م یعنی
ایامی که روابط مابین شوش و آتن عادی شد و صلح سی
ساله مابین آتن و اسپارت برقرار گردید و دور پریکلس شروع شد.“
اصولا
مولف معتقد است که نبردهای ماراتن و سالامیس در تاریخ
یونان دارای آن اهمیتی که مورخین ازمنه بعد به آن
نسبت می دهند نبوده است. اینگونه مورخین که برجسته ترین
آنها Bossuet است Discours sur L histoire
universelle می کوشد حتی
ایلیاد هُمِر را به نفع نظریه خود تفسیر کند. بنظر او
هُمِر مدح نامه پیروزی یونانیان را بر آسیا سروده
است و اگر فرزندان هلن این شاهکار را دوست داشته اند باین علت بوده
است که از آسیائیها تنفر داشته اند.
امیر
مهدی بدیع(ص28 تا 35) به
تحلیل این اثر می پردازد و بطلان این ادعا را ثابت
می کند. بمنظور نشان دان قیافه حقیقی
ایرانیان، مولف از آثار تاریخ نویسانی که مسلما
فریفته فرهنگ کشور خود بوده اند و نماینده فرهنگ هلنی به شمار
می روند کمک می طلبد. آثار گزنفون و افلاطون و تاریخ اسکندر را
زیر ذره بین پژوهش می گیرد. نخستین آنها،
ایراد می گیرد که ایرانیان راحت طلب هستند و
این خصیصه را چنین بیان می کند: “خوابیدن
روی بالش های نرم را کافی نمی دانند، پایه
های تخت خود را روی قالی می گذارند که فشار زمین را
احساس نکنند... در زمستان نه فقط سر و تن و پاهای خود را می پوشانند،
بلکه دستهای خود را نیز با دستکش و پوست گرم می کنند. در
تابستان سایه درختان رضایت خاطر آنها را فراهم نمی کند،
سایه بان های مصنوعی برای خود می سازند. معهذا
اقرار دارد که تا چه حد ایرانیان سر سفره آداب را مراعات می
کنند و بر نفس خود مسلطند“. امیر مهدی بدیع این
توصیف را با هرج و مرجی که در “ضیافت“ افلاطون توصیف
می شود مقایسه می کند و از آن نتیجه می گیرد.
اگر در واقع ایرانیان در قرنی که جنگهای ایران و
یونان رخ می داد در نظر یونان “باربار“ یعنی
وحشی و بی تمدن بودند، شگفت آور است که آدمی مانند گزنفون که
سالها در ایران زندگی کرده و ناظر آداب و رسوم ایرانیان
بوده است، قهرمان کتاب خود را در باره تعلیم و تربیت- بفرض
اینکه کوروپدی جنبه تاریخی نداشته و فقط به قصد
تهذیب اخلاق یونانیان تحریر شده باشد- در کسوت یک
شاهزاده ایرانی مجسم می کند. مولف در صفحات 43-48 از روی
اثر گزنفون به تشریح مفصل قوانین تربیتی ایران
باستان می پردازد.
در آثار
افلاطون وقتی در محفل سقراط از آمال و آرزوهای الکیبیاد
سخن به میان می آید- الکیبیادی که خیال
ریاست بر آتنی ها را در سر می پروراند- بانی فلسفه
یونان مزایا و محاسن ایرانیان و طرز تربیت آنها را
به رخ نوچه خود می کشد(ص52) بقول امیر مهدی بدیع همه جا
این نکته تکرار می شود: “ما نمی توانیم از لحاظ تجمل با
ایرانیان رقابت کنیم، بکوشیم که از لحاظ فضل و دانش بر
آنها برتری جوئیم.“ آیا می توان باور کرد که حکمائی
مانند سقراط و افلاطون که این مکالمه را نقل می کنند سران یک
ملت وحشی را نمونه و سرمشق شاگرد محبوب خود قرار می دهند.
ببنیم
سه سردار بزرگ یونان، تمیستوکلس آتنی فاتح سالامیس و
پوزانیاس اسپارتی فاتح پلاته و اسکندر مقدونی جهانگشا چگونه به
تمدن دوره هخامنشی نگریسته اند. دو نفر اولی بروایت
توکیدیدس یکی ازبانیان فن تاریخ
نویسی “برجسته ترین مردان دوره خود“ بشمار می رفته اند.
اگر به
قول پلوتارک اعتماد کنیم تمیستوکلس در کجاوه زنانه بایران فرار
کرده است. ارتخشتر او را پذیرفت و پس از آنکه سردار زبان
ایرانیان را آموخت فرصت یافت با شخص شاه مطالب خود را به
میان بگذارد. ارتخشتر به پناهنده یونانی محبت کرد و سه شهر را
برای تامین مخارج زندگیش در اختیار وی گذاشت(ص58)
ممکن است که این تفصیلات افسانه ای بیش نباشد اما در
اینها جنبه انسانی جلب توجه می کند. ارتخشتر ذوق می کرد
از اینکه تمیستوکلیس را در اختیار دارد. اما مبانی
اخلاقی باو اجازه نمی دهد که انتقام فاتح سالامیس را از
تمیستوکلیس دربدر و فراری بگیرد. این اقلا
استنباطی است که از مندرجات نوشته های مورخین
یونانی و رومی می شود کرد. این همت و بلندی
نظر را مولف با رفتار رومیها نسبت به شاه مقدونی در سال 168 ق م
مقایسه می کند(ص61).
در باره
پوزانیاس اسپارتی کافی است گفته شود که وی لباس
ایرانی بر تن می کرد، ملتزمین رکاب او(مادی)
مدی و مصری بودند و سفره ایرانی می چید و
آرزو داشت دختر خشاریارشا را به زنی بگیرد و داماد شاه شود و
اسپارت و تمام یونان را ملحق به شاهنشاهی ایران سازد(67) نامه
ای که به روایت توکیدیدس سردار اسپارتی توسط
اسرای ایرانی برای شاه فرستاده است تاریخ سال 478
را دارد یعنی دو سال پس از شکست ایران، در زمانی که قدرت
ایران اقلا در یونان با قدرت و نفوذش قبل از جنگ دو کشور قابل
مقایسه نبوده است. در باره فاتح مقدونی، امیر مهدی بدیع
به تفصیل جلال و جبروتی را که اروپائیان برای او قائل
هستند شرح می دهد و در عین حال از ارتاویرافنامه شاهد می
آورد که در آن گفته می شود: “گجستک اسکندر قوانین را زیر پا
گذاشت و ظلم و جور و غارتگری را در
ایران باب کرد، همان اسکندری که در نتیجه بدمستی و
عیاشی در 32 سالگی جام شراب در دست درهم شکست و جان سپرد“. اگر
خواهی نخواهی مورخین اروپائی از جنایات و مفاسد
اسکندر سخن به میان آورند معایب او را به جوانی و میل
مفرطش به می گساری می بخشند و اگر این عذرها هم بی
نتیجه می ماند آنوقت باید “فرمانفرمائی آسیا“ و
“اخلاق آسیائی“ جور بکشد. داستان آتش زدن شهر پارسه برای
ایرانیان حدیث کهنه ایست. نکته جالب اینست که
جهانگشائی اسکندر نه فقط بدولت هخامنشی خاتمه داد، بلکه شهرهای
یونان را هم بجان یکدیگر انداخت، مولف بر اساس تحلیل
تاریخ زندگی اسکندر و سر کار آمدن او تمام فسادی را که در
یونان رواج داشته است برملا می سازد. داستان قتل فیلیپ
مقدونی هنوز مورد بحث مورخین است. عجیب است که
ایرانشناسی مانند گیرشمان، هم معتقد است که
ایرانیان در این قتل دست داشته اند، در صورتیکه در
هیچ یک از آثار تاریخی یونان اشاره نشده است که مامورین
هخامنشی موجبات قتل یک رجل سیاسی یونانی را
فراهم کرده باشند(ص96-97) معهذا همین اسکندر مردم ایران را باربار نمی دانست والا دستور نمی داد که
ده هزار سرباز یونانی با ده هزار دختر ایرانی ازدواج کنند
تا شالوده یک دولت واحد در جهان ریخته شود.
مولف در
فصل آخر کتاب(ص99-115) بیک نکته اساسی اشاره می کند: “در نظر
مورخین و نویسندگان یونانی و روسی مانند گزنفون،
افلاطون، آیشیلوس، هرودوت، توکیدیدوس و استرایون
ایرانیان در وهله اول رقیب یونانیان و دشمنشان
بودند. یونانیان ایرانی را خارجی می دانستند،
بدون اینکه مخالفت دو ملت تفوق فکری و اخلاقی و فرهنگی
گروهی بر گروه دیگر را در برداشته باشد“. اما از قرن هفدهم ببعد
فلاسفه و علمای اروپا با تحقیقات هدف دار خود راه را برای
مبلغین مسیحی، ماجراجویان، بازرگانان، مسافرین،
سیاستمداران و جاسوسان هموار کرده اند.
از
همین زمان است که کینه توزی نسبت به شرق آغاز می شود. در
همین دوران مونتسکیو در “روح القوانین“ می نویسد:
“در تمام تاریخ کشورهای(شرق) یک نشانه هم که نمودار فکر آزاد
باشد نیست“. حتی دارمستتر مترجم اوستا که در افکار زرتشت به
بعضی نکات فلسفه افلاطون برمی خورد، ابدا به فکرش نمی رسد که
شاید شاگرد سقراط از حکمت شرق متاثر شده باشد. کار بجائی رسیده
است که حتی در سال 1943 هم وقتی کتابی در باره ایران
باستان در فرانسه انتشار می یابد، مولف آن کوشاست از ارزش هنری
تخت جمشید بکاهد و سازندگان آنرا هوسبازان بلند پرواز بنامد.
از
مندرجات فصل آخر کتاب امیر مهدی بدیع استنباط می شود که
خصومت و کینه توزی نسبت به ایران و شرق در آثار علمای
اروپا همزمان است با توسعه صنعت و اقتصاد در اروپا و آمریکا و گشودن
بازارهای کشورهای ماورای بحار و صدور سرمایه که بالاخره
در قرن نوزدهم و بیستم به استعمار کشورهای آسیا و آفریقا
منتهی می شود.
اکنون
که ملت های شرق یکی پس از دیگری از یوغ
بندگی غرب شانه خالی می کنند، انتشار
کتابی توسط یک دانشمند ایرانی که پایه های
این طرز تفکر را متزلزل می سازد امری است طبیعی و
جبری و به نظرم شایسته است علاقمندان به فرهنگ ایران موجبات
ترجمه و انتشار این کتاب را نه فقط به زبان فارسی بلکه به
زبانهای انگلیسی، روسی، آلمانی، اسپانیولی
و ایتالیائی فراهم آورند.بزرگ علوی برلین – 15 شهریورماه 1342“.ادامه
دارد
*****
ماهیت انجمن حجتیه. اثر زنده یاد
پیروز دوانی به مناسبت هیجدهمین سالگرد ترور او(2)
علی اکبر پرورش نیز از اعضای با نفوذ
انجمن حجتیه است و مجری بسیار خوب سیاستهای
این انجمن در همه ارگان ها و نهادهایی بوده که نقش داشته است.
هیئت مؤتلفه اسلامی در شرایط کنونی به دنبال صحنه
آرایی هستند که در آینده حتی علیه ولی
فقیه کنونی و به منظور جانشین ساختن وی با رهبری از
میان روحانیون وابسته تر و مطیع تر به خود سازمان داده شود.
پیشنهادهای هیئت مؤتلفه برای اعلام حکومت عدل
اسلامی به جای جمهوری اسلامی، لغو جمهوریت، لغو
قانون اساسی، ایجاد سیستم خلافتی در کشور در این
راستا قرار دارد تا به جامعه آرمانی «بازار انگل پرور» نزدیکتر شوند.
از جمله عناصر اصلی گروه بندی های انجمن حجتیه، برادران
لاریجانی هستند که خواهرزاده های جوادی آملی
میباشند و در دستگاههای جاسوسی غرب چهرههایی
قابل اعتماد و عواملی مؤثر و شناخته شده اند. محمد جواد اردشیر
لاریجانی با حمایت مؤتلفه اسلامی و روحانیت مبارز
به مجلس راه یافته است و وظیفه دارد تا از این سو برای
دولت انگلستان پیغام و اطلاعات ببرد و پیغام آورد و علی
لاریجانی نیز با حمایت و یاری حجتیه به
شورای تشخیص مصلحت و ریاست صدا و سیما رسیده است تا
در خدمت منافع «بازار- مرتجعین مذهبی» هر آن چه از دستش بر میآید
انجام دهد. همچنین بسیاری از فرماندهان بالای سپاه و
بسیج و نیروهای انتظامی و قوای ارتش به ویژه
محسن رضایی، سرتیپ افشار، سرلشگر شمخانی، … بازوی
نظامی حجتیه هستند و برای انجام هر عمل نظامی و کودتای
خونین در شرایطی که حاکمیت مطلق خود را در خطر
ببینند آماده می باشند. فرمانده هان بسیج و سپاه، که از کنار
کمیته امداد و بنیاد مستضعفان و تجارت و دلالی و سهیم شدن
در سهام بسیاری از شرکت های تجاری و کارخانجات بزرگ و
واحدهای صنعتی، به ثروتهای افسانهای دست یافته
اند، اینک به بخش مهمی از مافیای
اقتصادی-سیاسی جمهوری اسلامی تبدیل شدهاند و
شریک غارتگری های اجتماعی و در خدمت آخوندهای مافوق
ارتجاعی و بازار، (ناخوانا، احتمالاً «درخدمت» - توفان) این انگل
های اجتماع، جنبش های اعتراضی و حق طلبانه مردم را سرکوب
می کنند. در این میان عقدههای اجتماعی،
بیماریهای روحی و مالیخولیایی
که سراسر ذهن و روح و قلب آنها را فرا گرفته است، باعث تشدید روحیه
ددمنشی و حقارت آنها شده است. نمونه برجسته این روحیات را
میتوان در محسن رضایی فرمانده سپاه مشاهده کرد.نام اصلی
او «سبزوار رضایی» است که تا سوم متوسطه در مسجد سلیمان
تحصیل میکرده و سپس به اهواز و تهران می آید. او آدم
فناتیک و عقبماندهای بود و حرکات او موجب مضحکه دوستان و
اطرافیانش قرار می گرفت. برای مثال از فرط تعجب اینکه
«آپولو۱۷» به سوی ماه پرواز کرده بود، در مقابل همکلاسی
هایش پشت دستش را گاز می گرفت. او از عقدههای اجتماعی
اشباع بود. با دختر یکی از آخوندهای قم ازدواج میکند و
در این فاصله با افرادی نظیر رفیق دوست، کلاهدوز، علم
الهدا آشنا می شود. در تهران و از طریق آشنایی با آخوندها
و فالانژهای همفکرش، جمعی را تشکیل میدهند که
یکی از هسته های مذهبی در سالهای ۵۶ و
۵۷ میشود که همان افراد در تشکیل سپاه شرکت می
جویند. پس از انقلاب همراه با رفیق دوست و عدهای دیگر در
منزل خمینی محافظ میشوند و بعداً به همین افتخار، به
شورای فرماندهی سپاه می رسد. وی در سال ۵۷
نام خود را از «سبزوار» به «محسن» تغییر می دهد. در جریان
قتل رهبران خلق ترکمن، نقش اصلی را داشت. او از درک و فهم پیش پا افتاده
ترین مسائل اجتماعی عاجز بود. او آنقدر گیج و منگ بود که در
دوران اولیه جنگ به برخی از دوستان رده بالای سپاه
پیشنهاد کرده بود که «بهتر است روزها تهران باشیم و شبها برویم
جبهه سوسنگرد و نزد برادران بسیجی بخوابیم». «محسن» (سبزوار)
رضایی که به واسطه فقر فکری،
فرهنگی و اجتماعی، انباشته از عقدههای عدیده
ای در قلب و ضمیر خود بود، به محض رسیدن به قدرت، به هیچ
کس از پیر و جوان، زن و مرد، بچه و حتی زن باردار رحم نکرد و فقط
میکوشید از جامعه انتقام بگیرد. اما خوش خدمتی او به
بازار بی ارج نماند و بازاریان گردن کلفت با شریک ساختن او و
برخی از فرماندهان سپاه و بسیج در مالکیت شرکت ها و کارخانجات
مانند کارخانه ایران وانت، بخشی از دستمزدهای اورا البته از
جیب ملت پرداختند تا در آینده همچون گذشته در خدمت اربابان حجتیه
ای خود از هیچ کشتار و جنایتی فروگذاری نکند. در
عین حال انجمن حجتیه و تشکل ها و ارگان های تحت هدایت آن
در سازمان دادن گروههای اوباش از جمله انصار حزب الله و یا به راه
انداختن شبکههای تروریستی در داخل و خارج از کشور در تدارک
بسیاری از قتل ها و کشتارها و ترورها نه فقط علیه
نیروهای اپوزیسیون بلکه علیه نیروهای رقیب
یا مزاحم درون حکومت نقش اصلی را دارند. شبکه های
تروریستی انجمن حجتیه با همکاری عوامل عالی رتبه
خود در ارتش، نیروهای انتظامی، سپاه و بسیج، در برنامهریزی
های حساب شده با به راه انداختن تصادف های با ماشین در
خیابانها یا جاده ها و با خرابکاری در هواپیماها به قصد
سقوط یا انفجار آن ها، برای قتل برخی از ائمه جمعه و
روحانیون و کادرهای نظامی و رقبای جدی درون حکومت
عمل کرده و می کنند. قتل احمد خمینی نمونه بارز آن است و حاج
احمد خمینی یک شبه با انبوهی از اطلاعات پنهان
جمهوری اسلامی سرش زیر آب رفت و همه این اطلاعات به خاک
سپرده شد. انجمن حجتیه همچنین توانسته است مافیای
مالی قدرتمندی را در ایران به وجود آورد ؛ این
مافیا ، اقتصاد ایران را تحت کنترل خود دارد و با فروش مواد مخدر،
استفاده از فحشاء، رشوه های کلان به مأموران دولتی و
قضایی، فروش املاک و مستغلات و کارخانه ها، … سعی دارد تا همه
را زیر سلطه خود درآورد. مافیای مالی، گروههای
تبهکار و تروریستی در داخل و خارج از کشور را از نظر امکانات
دیپلماسی و مکان و وسایل و پول تغذیه میکند و
نیز به قصد دخالت در امور داخلی دیگر کشورها و انجام
تبلیغات گسترده مذهبی هماهنگ با محافل امپریالیستی
به ویژه همکاران فراماسونری آنها در دیگر نقاط جهان عمل
می کند. این مافیا حتی در انتقال صدها هزار دلار
تقلبی از سوی آمریکا به روسیه به قصد تخریب کامل
اقتصاد این کشور نقش اصلی را داشته است. محسن رفیق دوست، مرد
ثروتمند میدان تره بار در گذشته و رئیس کنونی بنیاد
مستضعفان و جانبازان عنصر کلیدی و از عوامل و سازمان دهندگان
اصلی مافیای مالی است که حتی با افشای سرقت
۱۲۳ میلیارد تومانی وی و همکارانش از
بانک صادرات، همچنان در ریاست این بنیاد ابقاء شد. بیش از
۶۰۰ هزار خانواده مجروحان و معلولان جنگ عملاً تحت هدایت
رفیق دوست و عواملش به اسیران جنگی بنیاد جانبازان
تبدیل شده اند. از دیگر عناصر پر قدرت مافیای مالی،
کمیته امداد امام خمینی به ریاست عسگر اولادی و
آستان قدس رضوی به ریاست واعظ طبسی هستند. همچنین صندوق
های قرض الحسنه بازار به یاری اتاق بازرگانی و کلان
سرمایه دارانی همانند فرامند هاشمی زاده سلطان پسته ایران
و فرزند ارشد امام جمعه رفسنجان با برنامهریزی های مزدوران
سرمایه پرستی مانند سعید امانی، علی اکبر پوراستاد
و خاموشی، شیرازه اقتصاد مملکت را به دست گرفته و بر آن مسلط شده اند.
این مافیای مالی صدها هزار خانواده فقیر را به
اسارت کشیده و در صورت لزوم به
خیابانها میکشند و از آنها به عنوان نیرویی در
جهت مقاصد شوم ضد مردمی خود بهره می گیرند. تشکیلات انجمن
حجتیه به آخوندها اختصاص ندارد، بلکه از میان وزرا، نظامیان،
دیپلمات ها، مقامات ارشد دولتی، سردمداران سازمان های
اطلاعاتی و امنیتی، کارچاق کن ها و دلال ها و کلان
بازاریان و سیاسیون، نیروهای مؤثر و قدرتمندی
برای خود جذب کرده است. یعنی همان شیوه ای که در
لژهای فراماسیونری رعایت می شود. مثلاً در تمام سالهای
پیش از جنبش ۲۲ بهمن، نه تنها ژنرال ها و کارگزاران سازمان
امنیت شاه، بلکه حتی سیاسیونی نظیر مظفر
بقایی که خود فراماسونر بود، با این انجمن همکاری داشت.
وی در کرمان و به مناسبت تولد امام زمان، هر سال مراسمی را در
باغی در خارج از شهر بر پا می کرد، که معروف به سفره کشک بادمجان
بقایی بود. در این مراسم بسیاری از وابستگان بلند
پایه حجتیه و فراماسونری ایران شرکت می کردند. در
تمام سالهای پیش از جنبش ۲۲ بهمن، حجتیه
یکی از قویترین تشکیلات سیاسی و
مذهبی را در استان کرمان و یزد در اختیار داشت. در همین
دو استان زیر پوشش اشاعه اسلام بدترین رفتار انسانی با
زرتشتیان ایران صورت پذیرفت. در کرمان بسیاری از
خانههای زرتشتیان به آتش کشیده شد و محلات زرتشتی
نشین یزد و کرمان از سکنه خالی شد. براساس همین سابقه بود
که مظفر بقایی علیرغم همه اتهاماتی که در همکاری با
کودتاچیان ۲۸ مرداد داشت، نه تنها توانست از تعقیب
انقلابی در امان بماند، بلکه در کار سازماندهی حزب جمهوری
اسلامی و هسته های چماقداران و حمله کنندگان به اجتماعات مقابل
دانشگاه تهران نقش بسیار مهمی ایفا کرد. دکتر حسن آیت که
عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی شد، در واقع
نماینده مظفر بقایی در این حزب بود. او بعدها به طرز
بسیار مشکوکی ترور شد. مظفر بقایی بعد از انتشار
وصیتنامه سیاسی و چند مقاله تحلیلی مستقل
علیه اسلامی که خمینی آن را پرچمداری می کرد،
اجباراً در انزوا قرار گرفت و از سفرهای نوبتی و پنهانیش به
لندن و بازگشت به تهران و ارائه گزارش سفر محروم شد. پس از آنکه تاریخ مصرف
او همچون سرلشگر فردوست تمام شد، حکومت جمهوری اسلامی اورا
دستگیر کرد و اعلام شد که در زندان بر اثر سیفلیس مرده است.
برخی انجمنها و تشکل های به ظاهر غیر سیاسی در
تهران نیز نقشی مشابه بقایی را در زمان شاه ایفا
می کردند. مانند انجمن محلی «باغ صبا» در تهران، که پل پیوند
لژهای ماسونی با انجمن حجتیه بود و یک سرتیپ
بازنشسته ارتش رهبری آن را به عهده داشت. عواملی که در گذشته روابط
نزدیک سیاسی و سازمانی با بقایی داشتند،
اینک در جای جای دستگاه حکومتی جمهوری اسلامی
به انجام دستور اربابان خود مشغولند. از جمله این افراد میتوان به
مهدی گلدنی (ناخوانا احتمالاً گلشنی – توفان)، آقا نجاتی،
اصلانی، محی الدین شیرازی اشاره کرد که اینک
در صدا و سیمای جمهوری اسلامی فعالیت میکنند
و در تهیه برنامههای سیاسی و فرهنگی ضد
روشنفکری سرکوبگرانه از جمله «برنامه هویت» نقش نویسنده و
تهیه کنندگان مطالب را به عهده داشتند.» پایان ،نقل از
توفان دوره پنجم شماره 57 مرداد ماه 1378
****
حاشیه نشینی درایران وگسترش
فقر(2)
با توجه به این آمار و دادههای
رسمی مدیران و کارشناسان کشور، «دولت تدبیر و امید»
روحانی به جای طرح سرمایهگذاریهای کلان در سطح
کشور در بخش زراعی و دامداری، به کارگیری سیستمهای
مدرن آبرسانی (قابل توجه است که سالانه در كشور ۹۵ ميليارد متر
مكعب آب مصرف ميشود كه ۹۲ درصد آن در بخش كشاورزي، مصرف ميشود)،
ایجاد تعاونیهایی که آنان را زیر چتر حمایت
مالی و آموزشی خود جمع آورند تا با ارائه تسهیلات مالی و
سرمایهگذاری بهتوانند به رشد کشاورزی و توزیع عادلانه
جمعیت کمک رسانند، بر آن است که دولت در رابطه با حل مشکل اشتغال روستاها
«در این زمینه توجه زیادی به رفع مشکلات رفاهی
روستائیان کرده است. .... ارائه خدمات به روستائیان موجب دلگرم شدن
آنان، مهاجرت معکوس و ماندگاری روستائیان میشود.» تو
گوئی با دادن امکانات خدماتی مانند گاز، برق و تلفن میتوان از
سیل مهاجرت به شهرها جلوگیری کرد. البته این طرح در دولت
های قبلی تا حدودی به مرحله اجرا درآمده بود، اما تاکنون موثر
واقع نشده است و در طی سالهای گذشته قریب به ۴۰
هزار روستا تخلیه شدهاند. (تابناک). دکتر حسن افراخته، عضو هیئت
علمی دانشگاه خوارزمی تهران به درستی بیان میکندکه
«اسکان از اشتغال پیروی می کند». مردم معمولا
آنجایی را برای زندگی برمیگزینند که کار
موجود باشد و این اصل، هم برای شهرنشینان و هم برای روستانشینان صدق میکند.
هنگامی که بازار سرمایه قادر نیست در بخشهای
صنایع و کشاورزی اشتغال بوجود بیاورد، خیل بیکاران
به آن سمتی میرود که امکان زیست موجود باشد. مهاجرت هزاران نفر
از آفریقا به اروپا که با خطرات زیادی همراه است، موید
این واقعیت است! در ایران این «امکانات رفاهی»
برای روستائیان بیکار و کم درآمد نه تنها «موجب دلگرم»ی
آنها نیست، بل موجب افزایش هزینه زندگی آنها نیز
شده است. باید توجه داشت که در طی ۱۰ سال گذشته حدود
۸ میلیون نفر به جمعیت در سن کار اضافه شده است،
ولی تنها کمتر از یک میلیون و ۳۰۰ هزار
نفر یعنی ۱۶ درصد جذب بازار کار شده است. این مشکل
با ارائه «خدمات رفاهی» حل نمیشود.
در دو دوره دولت احمدی نژاد سیاست اقتصادی
مبتنی بر واردات به صنایع تولید داخلی آنچنان ضربهای
واردآورد که اقتصاد کشور را به ورطه نابودی رسانید؛ افزایش
واردات محصولات کشاورزی بسیاری از کارخانجات ماشینهای
کشاورزی را به رکود کشید. کشاورزی ایران چه در سطح
صنعتی و چه در سطح تولیدات کوچک از نفس افتادند. علیرغم
ادعاهای پوچ احمدی نژاد مبنی بر خودکفایی در عرصه
تولید گندم، واردات گندم بیش از گذشته افزایش یافت. و
هنوز آثار این سیاست را میتوان دید. حتی در دولت
روحانی نیز طرح ورود گندم به کشور منتفی نیست.
اوایل سال ۱۳۹۵ وزیر جهاد کشاورزی در
حالی خبر منتفی شدن ممنوعیت واردات گندم در سال
۱۳۹۵ را تأیید کرده بود که پیش از
این در نامهای به وزیر صنعت خواستار ممنوعیت واردات گندم
در سال آینده شده بود. دولت روحانی در حوزه مکانیزاسیون
کشاورزی در کنار برنامهریزی با بانک کشاورزی برای
راه اندازی خطوط اعتباری به یک توافق رسیده است که
یک خط اعتباری بالغ بر ۷۵۰ میلیارد
تومان راهاندازی کند که بنابر گفته عباسی، رئیس مرکز توسعه
مکانیزاسیون کشاورزی «در کمتر از یکسال با استقبال خوب
کشاورزان (بخوانید شرکتهای کشاورزی صنعتی خصوصی -
توفان) حدود ۹۵ درصد این خط اعتباری جذب کامل شد. در
حالی که در سنوات پیش، تسهیلات پرداختی به حوزه
مکانیزاسیون کشاورزی فراتر از ۲۰۰
میلیارد تومان نرفته بود». میبینیم که حتی
از چنین طرحهایی تنها تولیدکنندگان بزرگ صنایع
کشاورزی سود میبرند و نه کشاورزان و دامداران خرده پا که ستون اقتصاد
روستائی را تشکیل میدهند. برخی از این
شرکتهای بزرگ در دست واحدهای اقتصادی سپاه هستند، مانند شرکت
مادر تخصصی تولید محصولات کشاورزی، دامی و منابع. شرکت
مادر تخصصی خدمات کشاورزی، شرکت سهامی کشت و صنعت و دامپروری
مغان، شرکت سهامی کشت و صنعت شهید بهشتی، شرکت سهامی کشت
و صنعت شهید رجایی، شرکت سهام کشت و صنعت جیرفت، شرکت
سهامی کشت و صنعت هفت تپه. در ضمن چنین تسهیلات مالی
صرفنظر از این که نصیب چه کسی میشود، در آن مناطقی
بکار می افتند که جزء مناطق محروم کشور به حساب نمی آیند و
این خود توزیع ناعادلانه جمعیت و مهاجرت را تشدید
میکند.
اوضاع ناآرام کنونی ایران آبستن حوادث بزرگیست و رژیم
ایران خود به آن آگاه است. در میان نارضایتی تودههای
مردم؛ افزایش بیرویه جمعیت و توزیع ناعادلانه آن؛
هجوم خیل بیکاران به کلان شهرهای ایران و رشد جمعیت
حاشیه نشین و بروز آسیب های اجتماعی که رو به
افزایش است؛ تشدید روزافزون تضاد طبقاتی؛ گسترش فاصله فقر و
ثروت ؛ آنچه بیشتر از همه خود را برجسته مینماید،
ناتوانی رژیم ایران در حل این معضلات اجتماعی است. رژیم ایران با یک بحران
عظیم اجتماعی روبرو است که قادر به مهار آن نیست و کارگران و
زحمتکشان ایران که بار سنگین این وضعیت را بر دوش
میکشند، راه دیگری ندارند جز سرنگونی نظام سرمایهداری
جمهوری اسلامی ایران، تا با استقرار سوسیالیسم به
این رنج و مشقت روزافزون پایان دهند و راه سعادت و خوشبختی خود
و نسل های آینده را بگشایند.
****
به مناسبت شهادت چهل وششمین سالگرد
رفیق نصرالله جعفرنژاد اولین توفانی شهید
رفیق شهید نصرالله جعفرنژاد از اولین
رفقای توفان شاخهﯼ بجنورد بود که به اتفاق سایر همرزمانش در
راه رهائی خلقﻫﺎﯼ ایران از قید و بند
امپریالیسم و رژیم دست نشاندهﯼ پهلوی ٬
مبارزه می کردند.
این رفقا در سال
١٣٤٩ مورد شناسائی و پیگرد شدید
رژیم فاشیستی شاه و ساواک قرار می گیرند که
متعاقب آن قریب به ٦۰ نفر از رفقای ما طی چند تهاجم
به تهران٬ خراسان و اصفهان توسط دژخیمان پهلوی دستگیر
می شوند. رفیق جعفرنژاد که از اعضای فعال شاخهﯼ
بجنورد بود و در بین دهقانان زحمتکش بجنورد و در پوشش آموزگاری به
فعالیت انقلابی مشغول بود بالطبع نمی توانست مورد کینه
و نفرت آدمکشان رژیم پهلوی نباشد و از این جهت تحت
وحشیانه ترین شکنجهﻫﺎ قرار نگیرد. و
وقتی که ساواک مشهد در مقابل ارادهﯼ پولادین رفیق که از
آرمان خلق و از اندیشهﯼ انقلابی مارکسیسم ــ
لنینیسم نشأت می گرفت٬ نتوانست کاری از
پیش ببرد٬ او را به تهران انتقال داده و به دژخیمان اوین
می سپارند. رفیق جعفرنژاد مدتﻫﺎﯼ
مدید تحت بدترین شکنجهﻫﺎﯼ جلادان اوین
قرار می گیرد٬ اما اسرار خلق را در سینه محفوظ نگاه
میدارد و لب از لب باز نمی کند. او مرگ پر افتخار و غرور
آفرین٬ در راه خلقﻫﺎﯼ ایران و در راه
طبقهﯼ کارگر را به ذلت تسلیم بر دژخیمان ترجیح
می دهد و عاقبت در اثر شکنجهﻫﺎﯼ طولانی وحشیانه
در ١٣ دی ١٣٤٩ به شهادت می رسد و با خون خویش
نهال احیای حزب طبقهﯼ کارگر ایران٬ حزب کار
ایران را آبیاری می کند.
رژیم شاه از بیم خشم مردم هیچ گاه از
این جنایت رذیلانه نامی نبرد و حتی پیکر تکه
پاره شدهﯼ وی را نیز به خانوادهﺍش تسلیم نکرد. ما
رهروان راه پرافتخار این رفیق ارزنده خاطرهﯼ تابناک او را
هیچ گاه فراموش نکرده و نام و راهش را با فعالیت مستمر در
سازمانی که او بدان عشق می ورزید و در آرزوی
احیاء آن بود جاودانه زنده خواهیم داشت.
یاد رفیق نصرالله
جعفر نژاد
اولین توفانی
شهید گرامی وراهش پررهرو باد
پیروز باد مارکسیسم
ــ لنینیسم
سرنگون باد رژیم
سرمایه داری جمهوری اسلامی بدست مردم ایران!
برگرفته از کتاب مرغان پر کشیده توفان.
یاد
نامه ای از شهدای توفان . چاپ دوم اردیبهشت 1393
http://toufan.org/Lohe_janbasan.htm
*****
گشت وگذاری درفیسبوک.پاسخ به چند پرسش
پرسش: حزب تمام خلق
یعنی چه؟ مگر خلق واژه بدی است؟ ایراد شما به حزب
کمونیست اتحاد جماهیر شوروی دراین زمینه چه
می باشد؟
پاسخ، بخش دوم :
آنچه را که ما گفتیم و امری همه
دانسته است و ما هر روز آنرا در زندگی روزانه خود تجربه می کنیم
در مورد کلیه احزاب صادق است. حزب طبقه کارگر نیز از این
قانونمندی مبرا نیست. حزب طبقه کارگر حزبی است که از منافع
سیاسی مستقل طبقه کارگر و از ایدئولوژی این طبقه
دفاع می کند. این حزب عناصر آگاه طبقه کارگر را در بر می
گیرد همانگونه که احزاب بورژوایی عناصر آگاه طبقه خود را در بر
می گیرند. حزب طبقه کارگر متکی به ایدئولوژی
سوسیالیسم علمی است که در دوران ما چیز دیگری
جز مارکسیسم لنینیسم نخواهد بود، همانطور که احزاب بورژوائی
مسلح به ایدئولوژی لیبرالیسم هستند. حزب طبقه کارگرکه
گردان پیش آهنگ این طبقه است و می خواهد طبقه کارگر را از پوسته
مبارزه خود بخودی که صرفا اقتصادی است بدر آورد و جای منافع
آنی وی را با منافع آتی جایگزین کند. می
خواهد طبقه کارگر را بدرکی برساند که مصالح طبقاتی خود را تشخیص
دهد. حزب طبقه کارگر که فقط بهترین عناصر این طبقه و آگاه ترین
آنها را در بر دارد پیشوای سیاسی این طبقه
نیز هست. پیشوای سیاسی به این مفهوم است که
این حزب نیز مانند سایر احزاب بورژوائی می خواهد
قدرت سیاسی را به کف آورد و جامعه را بر اساس برنامه انقلابی
خود که نفی استثمار انسان از انسان است شکل دهد. سرمایه داران
براحتی تسلیم این تغییرات نخواهند شد و مانع
می گردند تا پرولتاریا براحتی قدرت را بکف آورد. این است
که جنگی پنهان و گاهی آشکار میان این طبقات اجتماعی
در می گیرد. برای آرایش قوا، تخمین
نیروهای خودی و دشمن، برای تعیین
شعارهای صحیح مبارزه و تعیین استراتژی و
تاکتیک درست، برای تعرض و عقب نشینی، برای
تعیین سمت فرود آوردن ضربه ی اصلی، برای انجام
مانور، طبقه کارگر به یک ستاد فرماندهی نیاز دارد که این
وظایف را بعهده می گیرد. حزب طبقه کارگر همان ستاد
فرماندهی و رهبر مبارزاتی طبقه کارگر است که تا به کف آوردن قدرت
سیاسی برای تحقق مرحله ای سیاست خود مبارزه
می کند. حزب طبقه کارگر بخش آگاه طبقه کارگر را در خود متشکل می کند و
توسط این بخش آگاه پیوند بر قرار نموده و می تواند
سیاستهای صحیح حزب را در تشکلهای توده ای
تبلیغ و ترویج کند. حزب از طریق همین سازمانهای
جنبی است که با توده های غیر تشکیلاتی در تماس قرار
گرفته و با شاخکهای حساس خود نیازها و احساسات آنها را درک خواهد کرد.
حزب آن وسیله لازم برای برقراری و استقرار و استمرار این
تماس است. استالین برای روشن کردن اهمیت حزب چه در دوران
اپوزیسیون و چه پس از کسب قدرت سیاسی بدرستی گفت
:" پرولتاریا دارای یک سلسله سازمانهای دیگر
هم هست که بدون آنان نمی تواند با سرمایه مبارزه موفقیت
آمیزی بکند: اتحادیه های کارگری،
فراکسیونهای پارلمانی، اتحادیه های غیر
حزبی زنان، مطبوعات، سازمانهای فرهنگی و مدنی، سازمان
جوانان، سازمانهای انقلابی و نظامی(درموقع عملیات
علنی انقلابی)، شوراهای نمایندگان بعنوان شکل دولتی
تشکیلات(در صورتیکه پرولتاریا در راس حکومت باشد) و غیره.
اکثریت عظیم این سازمانها، غیر حزبی بوده و فقط
یک قسمت از آنها مستقیما به حزب مربوط و یا از شعبات آن هستند.
تمام این سازمانها در شرایط معینی برای طبقه کارگر
مطلقا لازمند، زیرا بدون آنان تحکیم مواضع طبقاتی
پرولتاریا در رشته های مختلفه مبارزه غیر ممکن است. زیرا
بدون آن محال است پرولتاریا را بصورت نیروئی که بتواند
رژیم بورژوایی را به رژیم سوسیالیستی
بدل سازد، آبدیده کرد".
این نظریاتی که استالین
بیان میکند فقط قبل از کسب قدرت سیاسی دارای اعتبار
نیست. این ویژه گیها به دوران بعد از کسب قدرت
سیاسی نیز نظر دارد. حزب دسته متشکل طبقه کارگر است، حزب
عالیترین شکل سازمان طبقاتی پرولتاریاست، حزب بمثابه
اسلحه دیکتاتوری پرولتاریاست زیرا حزب در میان
سازمانهای طبقه کارگر مبداء اصلی رهبری این طبقه است. حزب
برای پرولتاریا برای کسب قدرت سیاسی مقدم بر هر
چیز است. حزب آن سازمانی است که نیروهای پراکنده را در درون
خود وحدت می دهد و مجموعه پرورلتاریا را به عرصه مبارزه انقلابی
می کشد. حزب برای پرولتاریا نه تنها برای به کف آوردن
دولت و دیکتاتوری پرولتری لازم است بلکه برای حفظ و
برای بسط و توسعه آن ضرورت فراوان دارد. بدون حزب امکان ندارد که بشود بر
روحیات ضعف و تسلیم، بر روحیات خرده بورژوائی که بدرون
طبقه کارگر نفوذ می کنند غلبه کرد و زمینه تجدید تربیت و
آموزش اقشار عقب مانده و خرده بورژوازی را سازمان داد و به آنها مساعدت کرد
تا به تقویت صفوف طبقه کارگر بپردازد. بدون حزب امکان نابودی طبقات و
سازمان دادن امر تولید سوسیالیستی ممکن نیست.
چنین ارتشی به انضباط نیاز دارد، بکپارچگی می طلبد.
لنین می گفت:" دیکتاتوری پرولتاریا یک
مبارزه سر سخت، خونین و بدون خونریزی، جبری و مسالمت
آمیز، نظامی و اقتصادی، تعلیم دهنده و اداره کننده بر ضد
قوا و سنن جامعه قدیم می باشد. نیروی عادت
میلیونها و ده ها میلیون انسان- مخوف ترین
نیروهاست. بدون حزب آهنین که در مبارزه آبدیده شده، بدون
حزبیکه بتواند افکار و روحیات توده را در نظر بگیرد و در آن
نفوذ کند، غیر ممکن است چنین مبارزه ای را با موفقیت
پیش برد".
باین مفهوم حزب اسلحه
دیکتاتوری پرولتاریاست. پرولتاریا بدون حزب خود هیچ
است. فاقد ارتش است، فاقد نیروی رزمنده و آماده به مبارزه است.
این صفات برجسته حزب، اراده واحد حزب و تصفیه دائمی آن از عناصر
فرصت طلب، کاریریست، ماجراجو، خودپسند، راحت طلب، بیگانه نسبت
به امر طبقه کارگر، سودجو، شارلاتان و ... را می طلبد که فقط به احزاب قبل
از انقلاب مربوط نمی گردد. حزب طبقه کارگر پس از اینکه قدرت را به کف
گرفت وظایف جدیدی پیدا می کند که باید در
کنار وظایف قدیم از پس آن بر آید. حفظ و تحکیم
دیکتاتوری پرولتاریا، ادامه مبارزه ایدئولوژیک در
شرایط جدید، شرکت در امر سازماندهی تولید
سوسیالیستی و ساختمان سوسیالیسم، مبارزه با
بروکراسی، شرکت در شوراهای زحمتکشان و رهبری آنها برای
اداره امور کشور سوسیالیستی در کلیه عرصه ها و در
یک کلام رهبری کشور در تمامیت خود در عرصه تکالیف و
فعالیتهای حزب تا محو کلیه طبقات می ماند. خطر انحراف حزب
و لم دادن بر پیروزی ها و غره شدن بسیار محتمل تر است تا
زمانیکه طعم قدرت سیاسی را بزیر دندان خود ندارد و هر روز
از جانب دژخیمان ارتجاع مورد سرکوب و تهدید است. چماق ارتجاع وی
را مستمرا از خواب غفلت بدر می آورد لیکن لالائی بورژوازی
در فردای کسب قدرت سیاسی خطر به خواب کردن وی را که مست
باده پیروزی است افزایش می دهد. این سخنان
برای نشان دادن اهمیت حزب طبقه کارگر ضروری بود. حزب یک
امر تشریفاتی نیست اسلحه مبارزه طبقه کارگر و ستاد
فرماندهی وی است. این حزب از منافع طبقه کارگر دفاع می
کند و بس. سازمانی طبقاتی است. وی نمی تواند مدافع منافع
همه طبقات باشد و یا "خیر عموم" را در نظر گیرد.
پرولتاریا فقط خیر اکثریت زحمتکش جامعه را در نظر خواهد داشت و
نمی گذارد که با بوق و کرنای تبلیغاتی و
ایدئولوژیک بورژوازی وی را فریب دهند. احزاب حافظ
منافع طبقات معینی هستند و باین جهت نیز پدید
می آیند.
این قانونمندی در مورد احزاب
بورژوازی نیز صادق است ولی آنها که کلاش و کلاهبردار هستند
می خواهند اهداف استثمارگرانه خود را "نیاز عمومی"
جلوه داده خود را بر بالای طبقات قرار دهند.
حال که اهمیت موجودیت حزب طبقه
کارگر از نظر پرولتاریا روشن شد می توان درک کرد چرا بورژوازی
نسبت به حزب طبقه کارگر این چنین سبعانه برخورد می کند.
آنها تبلیغ می کنند که احزاب
کمونیستی احزاب طبقاتی و آرامش برهمزن، خشونت طلب، خشن و
ستیزه جو هستند، حال آنکه احزاب بورژوازی هوادار صلح و آشتی و
مخالف قهر و اعدام، ضد خشونت و تند خوئی، مهربان و با شفقت و مهمتر از همه
مدافع "منافع عموم ملت" می باشند.
بورژوازی که به اهمیت حزب
برای پرولتاریا واقف است کاری جز دروغپردازی و لجن
مالی درباره حزب طبقه کارگر ندارد. وی تلاش می کند خرده
بورژوازی را علیه حزب طبقه کارگر به بهانه اینکه آنها دیکتاتوراند،
حکومت نظامی اعمال می کنند، با جعل اسناد، تحریف تاریخ و
حتی حملات شخصی به فعالین آن، محیط خفقان آوری
برای ممانعت از ورود طبقه کارگر و پویندگان راه وی به حزب خودش
خلق کند. این روشهای موذیانه دشمنان سوگند خورده حزب طبقه کارگر
که بهر شیوه ای می کوشند از احیاء و یا ایجاد
آن جلوگیرند، خود از اهمیت برپائی و ضرورت وجودی حزب طبقه
کارگر حکایت می کند. ادامه در
شماره بعد
***
پرسش زیر درشبکه تلگرام طرح شد وما چکیده
این پاسخ را درزیرمی آوریم
پرسش: ایران ما در زمان شاه
میخواست به ژاپن تبدیل شود
ولی آمریکا رقیبی مثل شاه را تحمل نکرد، توطئه چید
واو را برانداخت. این توظئه به زیان ملت ایران تبدیل
شد.در ژابن بیکاری وجود ندارد، مردم از رفاه عمومی
برخوردارند،همه چیز سر جایش است.اینهم نوعی از
سرمایه داریست شما چه مخالفتی با ژاپن دارید. اگر
میگذاشتند ایران ما هم تا به
امروز مثل ژاپن میشد؟
پاسخ، بخش اول درمورد سرمایه
داری ژاپن :
دوست عزیز، در لیست تبلیغ از
ژاپن در شبکه فیسبوک وتلگرام جعلیاتی وجود دارد که نباید آنرا باور کرد. این جعلیات
برای فریب افکار عمومی است و دشمنان زحمتکشان تلاش دارند
سیستم سرمایه داری را آنهم نوع امپریالیستی
را به آرزو وآمال مردم تبدیل کنند. طبیعی است کسی
نمی تواند با پیشرفت علم وصنعت مخالفتی داشته باشد ویا هر
دستآورد بشری را چه درژاپن یا آمریکا وچین وآلمان
وانگلیس، فرانسه ودانمارک وسوئد ..... انکار نماید. اما وقتی
حقیقتی قلب میشود وبرای ملتی نسخه سیستم
ژاپنی می پیچند و محمد رضا شاه را مدیر ژاپنی کردن
ایران معرفی میکنند ، دیگرنمی توان ساکت نشست و به
نظاره گر بی طرف سیاسی تبدیل گشت.ما به پرسشتان درمورد
ژاپن وهمینطورعلل بروز انقلاب بهمن 57 پاسخ خواهیم داد به این
امید که با مطالعه این حقایق درراه مبارزه علیه
جمهوری اسلامی وبرای استقرار آزادی و عدالت اجتماعی
وعلیه توطئه های امپریالیستی در ایران
ومنطقه مفید افتد.
ژاپن یکی از 15 کشور صنعتی
وامپریالیستی جهان است. دراین جهان ۷ میلیاردی با 196
کشور فقط 15 کشور به مرحله امپریالیستی رسیده اند و
بقیه ازتکامل طبیعی بازمانده اند. ریشه یابی
و دریافت علل این قضیه نیاز به بحث تاریخی
وطولانی درمورد هر یک از این ممالک
امپریالیستی دارد،که این کشورها چگونه وچه
مسیری را طی کرده و به این جا رسیده اند. چرا
امپراتوری های پرتغال واسپانیا با آن همه مستعمرات سقوط کردند
وخود به مستعمره دیگر کشورها تبدیل شدند. همینطور یونان
امروز و یا عثمانی دیروز ویا ایران قدیم
..... لنین درکتاب امپریالیسم بالاترین مرحله
سرمایه داری جهت تدقیق پدیده امپریالیسم وتضادهای درونی این
پدیده از رشد ناموزون سرمایه داری سخن می گوید و با
دلیل وبرهان به رشد صنعتی یکی وعقب نگاهداشتن
دیگری می پردازد ودراثر همین رشد ناموزون وناهماهنگ است
که ما امروزشاهد عقب ماندگی بخش عظیم ممالک جهان وسلطه مشتی
ممالک معظم صنعتی ویا ممالک
در حال توسعه روبرو هستیم .در آسیا وآفریقا
وآمریکای لاتین .... شاهد ممالک عقب نگاه داشته شده هستیم
وبخش عظیم این کشورها از فقدان غذا ودارو و ابتدایی
ترین امکانات زندگی در رنجند. حتا در اروپا نیز این
ناموزونی را شاهدیم....ما توصیه میکنیم کتاب
ارزشمند لنین را اگر قبلن هم مطالعه کرده اید یک باردیگر آن را با صبر وحوصله
مطالعه کنید،هرگز ضرر نخواهید کرد وبر معلوماتتان نیزافزوده
خواهد شد.
بحران
وبیکاری وفحشا وبیماریهای اجتماعی درذات نظام
سرمایه داری است وژاپن نیزازاین قاعده مستثنا
نیست.بحران دراثر اضافه تولید وکسب ماکسیموم سود ونه نیاز
مردم ناشی میشود. یعنی برهم خوردن رابطه عرضه وتقاضا ،یعنی
تولید ومصرف. دراثر این مکانیسم است که ژاپن هم به
بیماری های اجتماعی گرفتار است ، ازجمله
بیماریهای زیر:
بیکاری
و فشار شدید کاری و بیماری استرس از
واقعیتها ومظاهر سرمایه داری ژاپن است. طبق گزارش دولت ژاپن درماه
مارس 2016 میلادی نرخ
بیکاری دراین کشور به 5.2 درصد افزایش یافته است. بیکاری
در ژاپن همچون سایر کشورهای امپریالیستی روبه
فزونی است و دراین رابطه می توان به منابع معتبر اقتصادی
رجوع کرد . برکسی پنهان نیست که ژاپن بالاترین نرخ استرس را
داراست ، یعنی درجه استثمار
کار دراین کشوربسیار بالا است.در ژاپن مثل همه حکومتهای
سرمایه داری استثمار شدید طبقات فرودست وجود دارد.
استثماری که کارگران و کارمندان ژاپنی را به کارخانجات و ادارات از
صبح زود تا غروب دیروقت با بیش از ۱۲ ساعت کار روزانه می کشاند و شیره
جانشان را بکام ثروتمندان بی انصاف میریزد. ساعتهای
طولانی کار دراثر رقابت شرکت های تجاری که برای رشد صنعت
ژاپن در جهان بوجود آمده،شیوه افکار سنتی و احترام به رئیس،
کارفرما، آمر و غیره و پایین بودن حقوق ها ژاپنیهای
طبقه پایین و متوسط را به کار طاقت فرسای روزانه عادت داده
است.، جامعه ژاپن مثل هر جامعه دیگری از تبهکاری
مافیای اقتصادی و سیاسی و ظهور گروه های
جنایتکار باجگیر (یاکوژا - با ۱۰۰ هزار
عضو) که در خرید و فروش اسلحه، فحشا و مواد مخدر دست دارند نمونه
مشخصی از جوامع سرمایه داری است.
كارگران
تويوتا به خاطر افزايش دائم بارآورى كار، ساعات طولانى كار، و استانداردهاى روتين
حركات كار، تحت فشارهاى جسمى و روحى كشندهاى قرار دارند. نرخ بالاى سوانح كار،
كنار كشيدن كارگران موقت، و تعداد زياد خودكشى، از تاثيرات سيستم «تويوتايسم» بر
كارگران ژاپن است. بنا به يك گزارش، كارگر تويوتا در عرض كمتر از هجده ثانيه،
بیست حركت و در طول يك روز كار، 2600 حركت مداوم و يك نواخت انجام مىدهد.
به نوشتهى اى. اف. ووگل:
"در سال 1976، هيچ يك
از كشورهاى توليد كنندهى ماشين نمىتوانستند به ازاى يك سال كار يك كارگر بيش از
بیست ماشين توليد كنند. در همين سال اما، در ژاپن، به ازاى يك سال كار يك
كارگر در تويوتا چهل و هفت و در نيسان چهل و دو ماشين توليد مىشد."(ژاپن به
عنوان شماره يك)
«تويوتايسم»
بر كاهش مستمر نيروى كار استوار است. بنا به گزارشى در سال 1987، در حالى كه
تويوتاى ژاپن هشتاد و پنج هزار كارگر در استخدام داشت، جنرال موتورز آمريكا داراى
يك نيروى كار 800 هزار نفره بود. «تويوتايسم»، محور مديريت ژاپنى و موقعيت برده
وار و فرودست كارگر اين كشور است. فشار و سختى كار در سيستم «تويوتايسم»، وجود
اتحاديههاى وابسته به بنگاه، و فقدان تشكلهاى مستقل كارگرى، پاى مبارزه و
اعتراض راديكال كارگر ژاپنى را در بند كرده است. بنا به گزارش نشريهى
"ژاپن در سال :1985 يك مقايسهى بينالمللى"، ميزان روزهايى كه بنگاههاى
اقتصادى ژاپن در اثر اعتصاب و اعتراض كارگرى از كار باز مانده و يا به تعطيلى
كشانده شدهاند، برابر با 257 هزار روز كار بوده است. در حالى كه در همين سال، اين
ميزان در آمريكا برابر پنج ميليون و 917 هزار و در انگلستان برابر شش ميليون و
363 هزار روز كار بود.
در ژاپن،
تبعيض در مورد دست مزد بيش از هر كشور بزرگ صنعتى
ديگر به چشم مىخورد. زنان كارگر ژاپنى به طور متوسط در ازاى هر دلار دست مزد
كارگر مرد، فقط پنجاه و یک سنت دست مزد دريافت مىكنند. به عبارت ديگر، اگر
حقوق مردان را صد واحد فرض بگيريم، زنان با كار مشابه فقط پنجاه و یک درصد
آن را دريافت مىكنند. در حالى كه اين نسبت در آمريكا پنجاه و نه درصد، در انگليس
شصت و هفت درصد، و در سوئد هشتاد و نه درصد است.
ساعات كار: ژاپن در بين كشورهاى صنعتى
بزرگ از بيشترين ميزان ساعات كار برخوردار است. بنا به يك گزارش، در سال
1989_1987، در ژاپن متوسط ساعت كار در هفته 2/43 ساعت بود، در حالى كه اين ميزان
در آمريكا به 5/38 ساعت و در آلمان به 9/35 ساعت مىرسيد. در يك قياس بينالمللى،
در سال 1989، متوسط ساعت كار كارگران ژاپن در سال: 2168 ساعت، در انگلستان: 1947
ساعت و در آلمان: 1642 ساعت بوده است.
سالمندان و بازنشستگان ژاپن به طور متوسط فقط 4/43 درصد ميانگين دست مزد دوران
اشتغال خود را دريافت مىكنند و روزگار پيرى را به سختى مىگذرانند. اين ميزان در
مورد كارگران بازنشسته در آلمان معادل شصت درصد ميانگين دوران اشتغال است. از آن
جا كه پرداختىهاى دوران بازنشستگى، كفاف يك زندگى عادى در دوران پيرى را نمىكند،
كار سخت و طاقت فرسا در دوران جوانى و پس انداز بخشى از دست مزد اين دوران، يك
راه رايج براى تامين زندگى در روزگار پيرى است. آمار نشريهى "ژاپن در سال
:1985 يك مقايسه بينالمللى"، نشان مىدهد كه ميزان پس اندازهاى شخصى در سالهاى
1975، 1980، و 1985، به ترتيب برابر 90 هزار، 185 هزار، و 295 هزار بيليون ين بوده
است.
كارگران
ژاپن از امكان مسكن دولتى مناسب و ارزان قيمت نيز بسيار كم برخوردار هستند. سياست
دولت ژاپن اين است، كه ساختن مسكن با اتكا به وامهاى دراز مدت بنگاههاى اقتصادى
به عهدهى خود كارگران گذاشته شود. كمترين زيان اين سيستم، ابقاى وابستگى كارگران
به بنگاههاى اقتصادى و تمكين به شرايط مشقت بار كار در آنهاست. كارگرانى كه از
وامهاى دراز مدت بنگاههاى اقتصادى براى ساختن مسكن استفاده مىكنند، حق استعفا
از آن بنگاه، تا زمان پرداخت كامل قرض خود، را ندارند.ادامه دارد
قطععنامه ها وگزارش سیاسی به کنگره پنجم حزب
کارایران(توفان) را می توانید ازطریق کتابخانه
اینترنتی توفان تهیه کنید!
http://toufan.org/Ketabkhaneh/Gozaresh%20kongereh%20panjom%20%20161122.pdf
*****
توفان شماره 202 دی ماه 1395
ارگان مرکزی حزب کار
ایران منتشر شد.
***