مقالات توفان الکترونیکی شماره 120 نشریه
الکترونیکی حزب کارایران تیرماه 1395
www.toufan.org
***
زمین لرزه ای دراتحادیه اروپا
نتیجه همهپرسی بریتانیا برای ماندن در اتحادیه اروپا یا خروج از آن، با
برتری کارزار «خروج» و کسب 52
درصد آرا پایان یافت .این پیروزی زلزله
ای بود که بنای پوسیده و ضد دمکراتیک
وامپریالیستی اتحادیه را بشدت تکان داد. این رای
خروج اما به مذاق صندوق بین المللی پول(صندوق بین المللی پول چند روز قبل
از همه پرسی با زبان تهدید وارعاب اعلام کرد ، در صورتی که مردم
انگلیس در رفراندوم رای به جدایی کشورشان از
اتحادیه اروپا بدهند، اقتصاد انگلیس تا سال 2019 بیش از 5 درصد
نسبت به وضعیت باقی ماندن در اتحادیه کوچکتر خواهد شد!) بانکداران وسهامداران واتحادیه های بزرگ سرمایه
داری و به مذاق رهبران سیاسی این اتحادیه ازآنجلا
مرکل گرفته تا اولاند و ماتئو رنتسی ،شارل میشلو استفان لون و باراک اوباما
رئیس جمهور آمریکا
واحزاب ودسته جات راست وسوسیال دمکراتیک و ترتسکیست وشبه
ترتسکیست وسینه چاکان دمکراسی نئولیبرالی خوش
نیامد،به سرزنش مردم « فریبخورده و نا آگاه»دست زده
ونتیجه این همه پرسی رابه نفع احزاب فاشیستی وراسیستی
ونومحافظه کاران وخطری برای "دمکراسی وتمدن"
تحلیل بیان داشتند.توگویی شالوده سیاستهای اتحادیه
اروپا وماهیت آن برانسان دوستی وپناهنده محوری،فاشیسم
وراسیسم ستیزی ،مخالفت علیه ریاضت اقتصادی
وبرای رفاه وصلح وامنیت محوری ونه جنگ وخونریزی بنا
شده است!!! زهی بیشرمی!
رای به خروج مردم
بریتانیا از اتحادیه اروپا راه را برای خروج سایر اعضاء این اتحادیه که
مردمانشان از سیاستهای ارتجاعی ونئولیبرالی به تنگ
آمده اند هموار خواهد کرد. بی
تردید تضعیف و فروپاشی این دستگاه کهنه کار
امپریالیستی واستعماری
یک گام به جلوست واین مبارزه باید تا خلع ید کامل از سرمایه
داری والغای مالکیت خصوصی واستقرار سوسیالیسم ادامه
یابد.
"بریکسیت"
وعلل نارضایتی مردم بریتانیا
علل نارضایتی و برآمد مردم
بریتانیا را دراین کارزار باید در سیاست
نئولیبرالی وریاضت
اقتصادی ، خصوصی سازیها، کاهش دستمزدها، لغوپیمانهای
جمعی ، کاهش حقوق بازنشستگی ،تضعیف فعالیتهای
سندیکایی، تصویب قوانین ضد کارگری ،
افزایش بودجه نظامی وتشدید اختلافات طبقاتی وگسترش
بیکاری وفقر و بی دورنمایی وناامنی
شغلی دید. گسترش نارضایتی در بین مردم
بریتانیا و سایر ممالک عضواتحادیه حاصل
سیاستهای نئولیبرالی است که درقانون اساسی
اتحادیه اروپا که در لیسبون
وماستریشت وسایر نشستها به تصویب رسیده وبه زور وفریبکارانه بر کارگران وزحمتکشان اعمال گشته است.
ورشکستگی دولت یونان ، فقر وفلاکت و افزایش بیکاری
وتهدید به مرگ وگرسنگی کارگران و زحمتکشان وتمام لایه های
پائینی مردم محصول سیاستهای حاکم بر اتحادیه
اروپا به رهبری امپریالیسم آلمان است. به همین دلیل
نیزمردم یونان خواهان خروج ازاین اتحادیه
هستند.زیرا عضویت درآن را در
تناقض با منافع طبقاتی وملی کشورشان می بینند.
ریشه های رشد خارجی
ستیزی دراروپا وازجمله در انگلیس را باید ناشی از
سیاست های ریاضت اقتصادی اتحادیه اروپا و هجوم به
دستآوردهای طبقه کارگر دانست. ازاین روی خروج مردم
بریتانیا از تحادیه اروپا
نه تنها به سود آنها بلکه بنفع
تمام مردم اروپا و نیروهای ضد امپریالیستی ، ضد
سرمایه داری وسوسیالیستی خواهد بود.
مبارزه
انترناسیونالیستی یا کرنش درمقابل اتحادیه
امپریالیستی
برخی از "چپ ها" ماندن مردم
بریتانیا در اتحادیه اروپا را بنفع طبقه کارگر
وسوسیالیسم تحلیل کرده
و مدافعین خروج را با چماق ناسیونالیسم وتنگ نظری
وخارجی ستیزی تقبیح نموده اند .این عده از چپها که
بیشترشان آلوده به ترتسکیسم و"انقلاب جهانی" هستند نه
مبارزه دمکراتیک را میفهمند ونه درک صحیحی از مبارزه ضد
امپریالیستی دارند و نه دورنمایی برای امکان
انقلاب سوسیالیستی دریک کشور:
یکم اینکه
مبارزه طبقاتی ازمنظر کمونیستها همواره دارای یک
خصلت بین المللی است ، اما
این مبارزه همواره در کادر مشخص ملی هر کشور جداگانه صورت
میگیرد. به عبارت دیگر استقلال ملی ودمکراسی
ملی مناسبترین بستر برای مبارزه طبقه کارگر است.
کمونیستها ابتدا باید تکلیف خود را با بورژوازی
خودی یکسره کنند و این مبارزه درمضمون بین المللی
است ودر شکل ملی. آنها که به امکان انقلاب سوسیالیستی در
یک کشور باورندارند ، اتحادیه امپریالیستی اروپا را
بستر مناسبی برای" وحدت پرولتاریای" همه ممالک امپریالیستی
تحلیل میکنند و ارهمین روی مخالف خروج کشورها ازاین
اتحادیه هستند. این نیروها به استقلال ملی کشورها
باورندارند ودرانتظار انقلاب جهانی اند!!!!!
دوم اینکه تشکیل
کشورهای متحده اروپا دررژیمهای سرمایه داری
امپریالیستی مساویست با سازش موقت درباره تقسیم
بازارهای ممالک توسعه نیافته وعقب نگاه داشته شده واین جز زور
نمی تواند اساس واصل دیگری برای تقسیم وجوداشته
باشد. این اتحاد موقت از طرفی برای غارت مشترک ثروت و
دستآوردهای صد ساله اخیر طبقه کارگر کشورهای عضواین
اتحادیه است. ریاضت اقتصادی نئولیبرالی در سر لوحه
این این سیاست غارتگرانه امپریالیستی
قراردارد.درنتیجه امپریالیستها با متحد شدن و نیرومند تر
شدن به تعرض دست میزنند و ضرباتشان بر پیکر پرولتاریا
وزحمتکشان وحتا لایه های
متوسط جامعه سهمگین تر است. درنتیجه همه پرسی عمومی در
بریتانیا از نگاه مارکسیست لنینیستها برای
پیشروی جنبش دمکراتیک و ضد امپریالیستی
امرمثبتی ست وازهم پاشیدگی این اتحادیه، منفرد شدن
دولتهای امپریالیستی و تشدید تضادهای آنها
بنفع مبارزات طبقه کارگر وخلقهای اروپا وجهان است.
سوم اینکه
عده ای اتحادیه اروپا را تضمینی برای صلح
وامنیت اروپا و نیرویی درمقابل ترکتازی
امپریالیسم آمریکا می بینند. واقعیت آن است
که اروپای متحد به رغم اختلاف نظرهائی دراینجا وآنجا با
آمریکا اما درحال حاضرخواست و توان مقابله با آمریکا را نداردوتحت
فرماندهی واشنگتن عمل میکند. آتحادیه اروپا متحد نظامی واقتصادی
آمریکاست.اتحادیه اروپا خودش یک پای جنگ وجنگ طلبی
است. دخالت در امورداخلی اوکراین وتقویت نئو فاشیستها ،
دخالت در یوگسلاوی سابق وتکه تکه کردن آن کشور، تجاوز به
لیبی وسوریه و مالی وحضور نظامی در افغانستان و متحد
شدن با آمریکا در تحریم اقتصادی ایران و نابود کردن
برنامه هسته ای صلح آمیز....از جمله سیاستهای جنگ طلبانه
این اتحادیه امپریالیستی است که در تناقض با
سیاستهای جنگ طلبانه آمریکا قرار ندارد. تاراندن
میلیونها نفر درسوریه و لیبی وافغانستان و موج پناهندگی وآواره گی نتیجه سیاستهای جنگ طلبانه
اتحادیه اروپاست وهیچ سنخیتی با صلح و امنیت
برای مردم اروپا ندارد. رفرم اقتصادی واجتماعی وبهبود
شرایط زحمتکشان نیز درچهارچوب اتحادیه اروپا ممکن نمی
نمیباشد. حتا یک دمکراسی نیم بند دمکراتیک هم
دراین چهارچوب نمی گنجد . زیرا تمام ارگانهای این اتحادیه
نظیر شورای اروپا، شورای وزیران اتحادیه اروپا،
کمیسیون اتحادیه اروپا، دادگاه اتحادیه اروپا،
ارگانهای اجرائیه وتصمیم گیرنده ای هستند که
نمایندگانش بدون هر گونه دخالت مردم
و بدون هرگونه انتخاباتی، ازبالا ودرسالنهای دربسته وبصورت غیر
دمکراتیک انتخاب میشوند.
پارلمان
اتحادیه اروپا نیز ارگان قانون گذارنیست وتمام
سیاستهای کلان اتحادیه اروپا توسط کمیسیون اروپا و
شورای وزیران اتخاذ میگردد. پارلمان اتحادیه اروپا،
پارلمان بی یال ودم واشکمی است که برای آرایش ومشروعیت
بخشیدن به اتحادیه اروپا نقش بازی میکند.این
یک پارلمان تقلبی است که با پارلمانهای ملی که حد اقل حفظ
ظاهررا بجای می آورند وبرطبق قانون اساسی ملی هرچهارسال
یک بار برگزار گردد،تفاوت دارد.
بدین روی
اتحادیه اروپا عملا نابود کننده استقلال ملی وتمام حقوق
ودستآوردهای صد ساله طبقه کارگراست. فراموش نکنیم این
اتحادیه مورد تائید خانم مارگارت تاچر نیز بود و درزمان
ایشان بریتانیا به عضویت آن درآمد.دکترین
نئولیبرالیسم میلتون فرد من بر تار وپود مرام ورویه
اقتصادی وسیاسی این اتحادیه عجین است
چهارم اینکه برخی از جریانات سیاسی متاثر
ازتبلیغات رسانه های امپریالیستی، احزاب ومحافل
خارجی ستیز وپوپولیست و ضد کارگری را نیروهای
اصلی خروج از اتحادیه اروپا بررسی میکنند و وازاین منظر موافق ماندن بریتانیا در اتحادیه
اروپا هستند.این عده نیزهنوز درنیافته اند که در سراسر
اتحادیه اروپا عمیقترین نارضایی نسبت به
اتحادیه اروپا دربین جنبش کارگری و سندیکایی
وجود دارد. در بریتانیا نیز سندیکاههای
کارگری و بسیاری از نیروهای چپ و محافل
روشنفکری وزنان در طیف موافقین خروج بودند و مورد حمایت
سایر سندیکاههای اروپایی قرارگرفتند.
بورژوازی امپریالیستی اتحادیه اروپا به یک
باره خود را "انترناسیونالیست وکمونیستها را
ناسیونالیست" جلوه میدهد تا با توسل به این هربه
اغواگرانه رضایت مردم وافکار
عمومی ر بسوی خود جلب کند
این سیاست فریبکارانه نیز دراراده و تصمیم
گیری مردم بریتانیا کارساز نیافتاد و با رای خود به خروج ازاتحادیه
اروپا موجب زمین لرزه ای شدند
که درنهایت جز فروپاشی برای این کاخ
نئولیبرالی وارتجاعی به ارمغان نخواهد آورد.درمبارزه
سیاسی همسویی با جریانات انحرافی و
ارتجاعی اجتناب ناپذیراست وکمونیستها با اتخاذ
سیاستهای مستقل خود درمبارزه شرکت میکنند وگام با گام
پرولتاریا وسایر زحمتکشان را با آگاهی بخشیدن از
زیر نفوذ نیروهای ارتجاعی بیرون میکشند وآنها
را برای انقلاب وسوسیالیسم آماده میکنند. ترس از آلوده
شدن به همسویی با جریانات انحرافی سیاست
اکونومیستی ودنباله روانه ای است که جز انزوا و بی اثر
بودن در مبارزه سیاسی حاصلی نخواهد داشت و محکوم به شکست
است.
***
عدالت در جمهوری
سرمایه داری اسلامی یعنی
شلاق سهم کارگران و شیرینی سهم مفتخوران
در اردیبهشت ماه 1395 حکم شلاق زدن علنی به
17 نفر از کارگران معدن طلای آق دره به جرم اعتراض به عدم امنیت
شغلی و اخراج اجراء شد و در ضمن 9 نفر
از کارگران معدن سنگ آهن بافق در استان یزد به دلیل اعتصابات و
اعتراضات دو ساله گذشته به شلاق و حبس تعلیقی محکوم شده اند. آقای
جعفر عظیم زاده ، فعال کارگری و رئیس هیئت مدیره
اتحادیه آزاد کارگری ، که به اتهام جعلی" اجتماع و
تبانی به قصد اقدام علیه امنیت ملی " به شش سال حبس
محکوم شده و از مهر ماه سال گذشته در زندان اوین اسیر است ؛ از تاریخ 10 اردیبهشت ماه سال
جاری در اعتصاب غذائی نامحدود
بسر میبرد که سلامتی و جانش در معرض خطر است. موارد اشاره شده فوق نمونه هائی از صدها مورد تجاوز و تعرض و
سرکوب طبقه حاکم برای پیشبرد
سیاست های اقتصادی نئولیبرالیستی در رابطه با
طبقه کارگر و سایر تولید کنندگان و زحمتکشان جامعه است.در شرایطی
که حاکمیت به بهانه بالا رفتن تورم
از افزایش دستمزد کارگران خود داری می کند دریافتی
مدیران و اعضاء هیئت مدیره شرکت ها و موسسات دولتی
در بسیاری موارد از مجموعه دستمزدهای صدها و گاه هزاران
کارگر خط تولید بیشتر است. در ماه گذشته پس از افشاء فیش
های حقوقی برخی مدیران گوشه هائی از حقایق
همه دانسته با مدرک برملا شد.علی صدیقی با حقوق 234
میلیون تومانی مدیر بانک رفاه کارگران است؛بانکی که
متعلق به سازمان تامین
اجتماعی می باشد و با پول و سرمایه کارگران تشکیل
شده و متعلق به کارگران است و باید در جهت دادن خدمات گوناگون بانکی
از جمله وام های گوناگون و با بهره کم به کارگران و بازنشستگان تامین
اجتماعی خدمت کند ولی همچنانکه در عرصه عمل می
بینیم عملا در خدمت منافع
مشتی دزد و کلاهبردار مزور وابسطه به حاکمیت قرار گرفته است. کسانی
که تنها معیار برگماردنشان به سمت مدیریت داشتن ته ریش و
جای مهر داغ شده بر
پیشانی و عضویت
در یکی از باندهای مافیائی حاکمیت است.
آقای علی صدیقی به عنوان یکی از
مدیران میانی حکومتی در حالی 30 برابر رئیس
جمهورکشور یک میلیارد و سیصد میلیونی
چین، شی جین پینگ
، حقوق میگیرد که یک هزارم او هم
توانائی و دانش و قدرت مدیریت ندارد
جالب اینجاست که در موارد
زیادی مدیران دولتی که مجموعه تحت مسئولیتشان زیان و ضرر فوق العاده ای را نشان
میدهد ، بیشترین سود را به مدیران و نزدیکانشان در
بدنه قدرت در دولت میرساند که البته در شرایطی که شفافیت
آماری و گردش آزاد اطلاعات وجود
ندارد نمیتوان سوء استفادهها را
ردیابی و افشاء و با آنها مقابله کرد.
****
جعفر عظیمزاده، کارگر زندانی ومبارزی که پس از ۶۴ روز اعتصاب غذا وحمایتهای گسترده
داخلی وخارجی سرانجام درروز پنجشنبه ۱۰تیر ماه آزاد شد. رفع اتهامهای
امنیتی از پرونده فعالان صنفی، دستمزدهای زیر خط
فقر کارگران و جهانی کارگر از خواستههای این کارگر
شریف بود.این
پیروزی بر خانواده او وهمه کسانیکه دستی در مبارزه
برای آزادی او داشته اند وتمامی مردم تحت ستم ایران مبارک
باد.
***
بخش نخست-اوضاع
جهان
نئولیبرالیسم امپریالیسم
و پیآمدهای آن
امپریالیستها
در عرصه سیاست تهاجمی اقتصادی خویش از بازار آزاد، که هرگز
وجود ندارد، سخن می رانند و آنرا تبلیغ می کنند. در دوران انحصارات
امپریالیستی که سرمایه و نوع تولید کالا، تعیین
بهای کالاها، منابع اولیه، بازار فروش و قدرت سیاسی ممالک
زیر سلطه همه و همه در دست انحصارات است، تکیه به بازار "آزاد"
بیشتر برای خاک پاشیدن به چشم مردم است تا حمایت از رقابت
"سالم" و "آزادانه" سرمایه داران. در دوران امپریالیسم
انحصارات بر گورستان "رقابت آزاد" جان می گیرند و برای
نابودی کامل آن با سرمایه های افسانه ای، به بازار پا
می گذارند. آماج هجوم اقتصاد نئولیبرالی دولت است. آنها می
خواهند با سیاست نظم زدائی مسئولیت دولتها را در اداره کشورها به
جز نقش سرکوبگرانه آنها را به صفر برسانند و از دستگاه اداری در ممالک
زیر سلطه یک ماشین سرکوب ایجاد کنند که مانع شوند حقوق کارگران
و زحمتکشان به صورت یک حق قانونی تحقق یافته و تلاشی برای
تحقق آن در عمل به وجود آید. سرمایه داران کلان انحصاری مخالف هر
گونه حقوق برای کارگران هستند. آنها تلاش دارند تا تمام دستآوردهای
طبقه کارگر را بعد از انقلاب کبیر اکتبر و پس از کاهش قدرت جنبش کارگری
از بین ببرند. سیاست نظم زدائی به مفهوم سلب حقوق دموکراتیک
و مطالباتی همه مردم و به ویژه زحمتکشان است. تبلیغات آنها این
است که "دولتها" سرمایه داران خوبی نیستند و تنها سرمایه
داران به علت انگیزه مالکیت و کسب سود بیشتر است که از حیف
و میل دارائی جلوگرفته و استفاده بهینه از آنرا عرضه می کنند.
فریب آنها
زمانی روشنتر می شود که ما به رویدادهای زندگی
مراجعه کنیم. سقوط بازارهای بورس، ورشکستگی همه بانکهای خصوصی،
کیفیت نازل خدمات شرکتهای خصوصی شده نظیر پست، راه
آهن و... نشان دادند که سرمایه های خصوصی برای حفظ سود خصوصی
خود از چه نیروی تبهکارانه غیر قابل نظارتی برخوردارند. با
تبلیغ سیاست خصوصی سازی تمام اموال عمومی، ثروتهای
مردمی با قیمتهای نازل به سرمایه داران انحصاری خارجی
در درجه اول فروخته می شود. آبها، جنگلها، زمینهای
مزروعی، جاده ها، پست، راه آهن، ناوگان هوائی، حتی بخشی از
خدمات امنیتی، ایمنی و انتظاماتی در اختیار
شرکتهای خصوصی خدمات ایمنی قرار می گیرند. بخشی
از ارتش به عنوان ارتش حرفه ای و یا زیر عنوان شرکتهای نظامی
و امنیتی خصوصی که مزدوران، آدمکش بین المللی هستند
عرضه می گردد و نظام وظیفه عمومی منحل می گردد. در ارتش
حرفه ای خصوصی خارجیان نیز می توانند سلاح حمل
کنند.
در اثر
این سیاست هوا، معادن، سواحل دریاها، جزایر، ساختمانهای
بزرگ عمومی، مدارس، دانشگاهها، بهداشت و درمان، بیمه ها و... همه و همه به صورت مالکیت خصوصی
در می آیند. مردم ممالک مفروض در کشور خودشان بیگانه هستند و به
ثروتهای تولید شده توسط معادن و دریاها و جنگلها و ... دسترسی نخواهند داشت .
نیروی پلیس بومی و یا بین المللی مطالبات
مردم در این زمینه ها را سرکوب خواهد کرد. سرمایه داران خصوصی
بعد از غارت ممالک با به جای گذاردنِ زمینِ سوخته، خاک این کشورها
را ترک می کنند بدون اینکه برای مردم این کشورها ثروتی
تولید کرده باشند. مردم این کشورها همیشه به صورت بدهکار باقی
می مانند و دول دست نشانده این ممالک مراقبتهای لازم را فراهم می
آورند تا اقساط بدهکاری های مردم سر موعد پرداخت شود. نئولیبرالیسم
با برنامه خصوصی سازی ثروتهای عمومی که همان تشدید بهره
کشی و استعمار بی شرمانه است، برخلاف ادعاهایش دموکراسی ایجاد
نمی کند، بلکه بدترین نوع استبداد، غارت، سرکوب و وابستگی را در
این جوامع به کار می گیرد. با این سیاست همه چیز
به صورت کالا در می آید. حتی اعضاء بدن را می شود در بازار
آزاد سرمایه داری، "آزادانه" و "دموکراتیک"
خرید و فروش کرد ولی در قانون اساسی برای فریب مردم
ذکر نمود که حیثیت انسانی خدشه بردار نیست.
سیاست
خصوصی سازی، مولد قساوت و تشدید نابرابری ثروت است و به
شکاف عمیقتر طبقاتی و فقر عمومی مردم منجر می شود. این سیاست دارای دو نقش و دو
تاثیر در ممالک سرمایه داری پیشرفته غربی و در
ممالک سرمایه داری زیر سلطه و یا وابسته از نظر
اقتصادی است. در این سیاستِ اقتصادی، توزیع ثروت همواره
بر اساس قدرت و نفوذ سرمایه صورت می گیرد. سرمایه
داری هرگز برای رفاه عمومی و بهبود شرایط زندگی
مردم دست به تولید نمی زند، بلکه در پی کسب سود حداکثر است. سازوکار
سامان سرمایه داری چنین اجازه ای را اساسا نمی دهد که
سرمایه دار معینی از قدرت رقابت خود در مقابل دشمن اقتصادیش
بخاطر دلسوزی برای مردم بکاهد و به فکر زندگی و رفاه عمومی
مردم باشد. در ممالک امپریالیستی و سرمایه داری
اردوگاه غرب، دولتهای معروف به "دولتهای رفاه" جای
خود را به سرعت با دولتهای کارگزار بی نقاب انحصارات
جایگزین کرده و دست سرمایه های کلان را در بلعیدن
سرمایه های کوچک و غیر قابل رقابت باز می گذارند.
بازارهای این کشورها به محل تاخت و تاز سرمایه داران کلان
انحصاری بدل می شود که درجه بهره کشی از انسانها را تشدید
می کنند. سرمایه داری کلان
و انحصاری خارجی برای نفوذ در این کشورها و چیرگی
بر بازارهای آنها خواهان نقض و نادیده گرفتن توافقنامه های جهانی
ای می شوند که در کشور خودشان موجبات افزایش بهای کالاها را
به دنبال داشته و از قدرت رقابت آنها در بازار "آزاد" می کاهد. سیاست
آنها به مصداق "بعد از مرگ من چه دریا چه سراب" بدنبال سود فوری
کلان و حداکثر هستند. پیمانهای جهانی در مورد حفظ محیط زیست،
حقوق کارگران، زنان ، کارمندان در زمینه بیکاری، بیمه های
درمانی، کمک هزینه ایام بارداری از تامین اجتماعی،
کار کودکان، حق اعتصاب کارگران و کارمندان و... به زیر پا گذارده می شوند
و دولت کارگزار، مسئول حفظ سود سرمایه داران کلان است و باید متعهد
شود که برای سرمایه انحصاریِ طرف قرارداد، این سود را
تامین کند. در این تاخت و تازها ممالک سرمایه داری کوچک
به زائده ممالک سرمایه داری بزرگ بدل می شوند و استقلال سیاسی
خویش را از دست می دهند. در ممالک تحت سلطه و وابسته از نظر
اقتصادی که فاقد سرمایه های کلان و صنایع قابل رقابت
هستند، خصوصی سازیهایِ سازمان تجارت جهانی تنها منجر به
غارت این ممالک و تشدیداستثمار زحمتکشان می گردد. دولت در
این ممالک دیگر "منافع ملی کشور خودی" را در
نظر نمی گیرد و بلکه حمایت از منافع ملی کشور سلطه گر را
وظیفه خویش می داند و به عامل بومی مستقیم استعمار
جهانی بدل می گردد. استعمار جهانی در این کشورها نفوذ
کرده و بیابان برهوت باقی خواهد گذارد.
به همین جهت
مقاومت مردم افزایش می یابد و دولتهای دست نشانده
این مقاومت و اعتراضات را با سرکوب پاسخ می دهند.
برای تحقق
سیاستهای نئولیبرالی باید به تعدیل ساختاری
دست زد و تسلیم مکانیسم بازار شد. بر اساس این تئوری ورشکسته
دولت باید از دخالت در امورد اقتصاد دست برداشته و این عرصه را به گرگان سرمایه دار واگذارد. گویا
این خودِ بازار کور و هرج و مرج تولید است که توازن اقتصادی را مستقر
می سازد. نئولیبرالها با تئوری "بازار آزاد" که
هیچوقت آزاد نبوده و همیشه تابع منافع قدرتهای جهانی بوده
است، با هدف فتح بازارهای ملی دیگران هجوم می آورند. آنها
"بازار آزاد" را برای دیگران موعظه می کنند،
ولی دروازه بازارهای خود را به روی کالاهای رقیب
می بندند و یا با توجه به سطح رشد صنایع و کیفیت
کالاهایشان عملا آزادی رقابت در بازار آزاد را به حرف پوچ و عوامفریبانه
ای بدل می سازند. نئولیبرالها با اقتصاد هدفمند و با نقشه دولتی
بشدت مخالفند. آنها تبلیغ می کنند که باید از دادن یارانه
و کمکهای مالی به طبقات کم درآمد که یک اقدام دولتی و دخالت
دولت در تولید است و رقابت "آزاد" را از بین می برد، خودداری
کرد تا به مصداق "به مرگ بگیر تا به تب راضی شود"، مردم در نهایت
فقر و نیاز خود مجبور شوند به بدترین شرایط بهره کشی خارجی
تن در دهند. ریاضت اقتصادی که آنها نظریه اش را تبلیغ
می کنند به همین مفهوم است که به عموم مردم باید به قدری
گرسنگی و تشنگی داد و از حداقل امکانات زندگی محرومشان کرد که
حاضر شوند در بدترین شرایط بهره کشی ضد انسانی به هر کار
و به هر خفتی تن در دهند تا سود سرمایه دار خارجی تامین
گردد. "آزادی بازارِ" سرمایه
امپریالیستی، آزادی بهره کشی بیرحمانه
انسانها را به دنبال دارد. امپریالیسم از این نوع آزادی
دفاع می کند. باید بهای بنزین و مواد سوخت لازم برای
مصرف شهروندان و تولید را که با دخالت دولت تعیین می شود شناور
کرد و در اختیار رقابت و عرضه و تقاضای بازار گذارد و از دادن یارانه
به مواد سوخت آن خودداری ورزید، باید به تبلیغ روحیه
فردگرائی و سودپرستی و خودپرستی در مقابل فرهنگ انسانیِ جمعی
دست زد. باید هویت فردی را در مقابل هویت جمعی قرار
داد، فرد را به جنگ جمع فرستاد و شرط تحول اجتماعی را موفقیتهای
فردی جا زد. باید انسانها را به گرگ یکدیگر بدل کرد و این
نظریه را در پوششی از تبلیغات "محسنات" منش فردی
و آرمانهای فردگرایانه و "مهارتهای فردی" و
"خدادادی" و استعدادهای "ذاتی" پوشاند و تبلیغ
در مورد "فردگرائی" را به منزله امری مقدس که اسلحه ای
برای مبارزه با مفاهیم ماهیتا طبقاتی اجتماعی است، به
پیش کشید، باید کار جمعی و اجتماعی و احساس همسرنوشتی
و انسانی را تقبیح کرد و آنرا نفی "آزادی فردی"
و گزینش "یک آقا بالا سر اجتماعی" که در همه موارد تصمیمات
تحمیلی و اشتباه می گیرد قلمداد نمود. باید چماق
"آزادی فردی" را در مقابل همبستگی اجتماعی،
تقدیس "بازار آزاد" و مالکیت خصوصی را در مقابل
انحلال ارزشهای جمعی و مالکیت جمعی و حتی در مقابل
سیاست نظارت دولت با هدف برنامه ریزی در امر اقتصاد
سرمایه داری قرار داد. باید تبلیغ کرد که "دست نامرئی"
بازار، محرک اقتصاد بوده و توازن جهان را سامان می دهد و به نیروی
دولت، اجتماع و نظارت آنها نیازی نیست. آنچه به آن نیاز است،
آزمندی آزادانه و قدرت طلبی بی حد و مرز فردی است که برای
همه جامعه "مفید" است.
نئولیبرالیسم
دشمن دولتهای رفاه و الگوی سوسیال دموکراسی قبل از
فروپاشی امپراتوری امپریالیستی شوروی بود.
مارگارت تاچر نخست وزیر اسبق بریتانیا که مدافع سرسخت اقتصاد نئولیبرالی
بود می گفت: "چیزی به عنوان جماعت وجود ندارد. جامعه تجمع مردان
و زنان منفرد است و البته خانواده آنها".
نئولیبرالیسم، تجارب و آموزه های مبتنی
بر دخالت دولت، جهت عقلائی و بهینه سازیِ روند اقتصاد سرمایه
داری را، سد پویایی اقتصادی اجتماع جا می زد.
البته نباید فراموش کرد که آنچه نئولیبرالها به صورت زبانی
می گویند با نیات باطنی آنها مغایر است. آنها به دولت
و نیروی متمرکز و سرکوبگر برای حفظ منافع اساسی و هستی
خویش همیشه نیاز داشته و دارند. در هیچ کشور جهان که این
نولیبرالها دست بالا را دارند، شما شاهد حذف ارتش و قوای سرکوبگر دولتی
نیستید و دقیقا با خلاف آن مواجهید. همین نئولیبرالها
که "ضد دخالت دولت" و "برنامه ریزی دولتی"
هستند، آنجا که به دخالت دولت نیاز باشد تا منافع اقتصادی و طبقاتی
آنها را حفظ کند، فورا مدافع حضور و نظارت دولت می شوند و رنگ عوض می کنند.
در زمان بحران مالی جهانی و ورشکستگیِ بانکها، آنها دست به دامان
دولتهای خودی برای نجات خویش شدند و این دولتها
بودند که راهزنانه از کیسه مردم بدون رضایت آنها به صورت
دیکتاتورمنشانه سامان سرمایه داری مالی را موقتا نجات
دادند.
نظریه تکفیر دخالت دولت در امور اقتصاد، لالائی برای مردم
آزاد است.
بر گرفته از توفان شـماره
196تیر ماه 1395ـ ژوئیه سال
2016
ارگان مرکزی حزب کار ایران(توفان)
تروریسم
دولتی غرب مسبب اصلی نابودی دستآوردهای لیبی
تروریسم دولتی غرب به سرکردگی
امپریالسم آمریکا رژیم مستقل لیبی را با
بمبارانهای وحشیانه و کمک یاری آدمخواران القاعده
وسلفی بر انداخت وکشوری مرفه را ویران ساخت. این
سیاست ارتجاعی ادامه همان
سیاست نظم نوین امپریالیسم آمریکا درمنطقه و اشغال کشورها یکی پس از
دیگری است.بدین روی اینهمه هلهله "آزادی
و دمکراسی" وتبلیغات بیشرمانه رسانه های
امپریالیستی در مورد رهائی لیبی فقط
برای فریب افکارعمومی بود . امپریالیستها تمام دستآوردهای پنجاه ساله لیبی
را نابود ساختند ، وزمینه عروج وقدرت یابی تروریستهای آدمخوار را که
هریک درگوشه ای با برافراشتن
پرچم ارتجاع مذهبی سر می برند
و جولان میدهند و کشور را به مخروبه ای تبدیل کردند، فراهم
ساختند..این راهزنان بین المللی با سرنگونی رژِم
قذافی جز ویرانی و مصیبت
به ارمغان نیاوردند .امروز با انتشار شماری ازدستآوردهای
مردم لیبی در عرصه مجازی
که دست بدست می چرخد بازهم
بیشتر مچ مزدوران ایرانی را که برای سرنگونی
لیبی دم گرفته بودند وهنوز میگیرند،باز
میکنیم وبه افشای عوامل
امپریالیسم می پردازیم.
در روزنامه شرق شماره 1449 یکی ازنویسندگان این
روزنامه ، فریدون مجلسی
طی مقاله ای ضمن وراجی های احماقانه به
ستایش از سرنگونی قذافی توسط ناتو پرداخت و چنین
نتیجه گرفت:
"مردم ليبي از اسارتي فجيع خلاص شده اند. بهاي آزادي از
اين رشوه هاي احمقانه بيشتر است! اكنون توليد نفت ليبي به آمارهاي پيشين نزديك شده
است، پول هاي بلوكه شده آزاد شده است، مدتي با عدم تعادل و برخوردهاي داخلي ناشي
از استبداد ديرين مواجه خواهد بود، اما قدمي به آزادي دموكراسي نزديك تر مي شود،
تا روزي نروژي گرمسيري شود. نروژي كه براي مسكن و آب و برق و تحصيلات و بهداشتي و
تمدني كه بخشي از آن از درآمد نفت تامين مي شود و در اختيار مردمش مي گذارد منتي
بر سر آنان نگذارد و پاسخگو و خادم ولي نعمتش (يعني مردم) باشد. نه بر عكس!"
آقای فریدون مجلسی یا نادان واحمق
است یا دانا وخودفروخته که بیشرمانه ازغارتگران
وترورویستهای بین المللی بدفاع خاسته است.وی
امپریالیسم را ناجی ملت و منادی صلح وآزادی وتوسعه
ملی می پندارد.زهی بیشرمی! اما آنچه مسلم است ملت
لیبی دردوران ممد قذافی علیرغم هر کمبود وضعفی اما
از امکانات زیرین برخوردار بود ودر امنیت وآسایش
نسبی بسر می برد. خبرها واسنادرسمی نشان میدهند که
:
در
لیبی چیزی به نام قبض برق
وجود نداشت. هزینه برق برای همه رایگان بود،چیزی به
نام بهره بانکی وجود نداشت. همه بانکها موظف بودند وامهایی با
صفردرصد سود ارائه کنند،داشتن خانه یک حق مسلم برای تمام لیبیایی
ها بود،هر زوج تازه ازدواج کرده، از دولت معادل شصت هزار دلار بابت
خریدآپارتمان و شروع زندگی هدیه می گرفت،هزینه
تحصیل و هزینه های پزشکی در لیبی مجانی
بود. قبل از قذافی 25 درصد مردم باسواد بودند و در حال حاضر 83 درصد،اگر
یکی لیبیایی تصمیم می گرفت زراعت
کند، مزرعه، خانه، تجهیزات، بذر واحشام برای شروع کار به صورت
رایگان به او داده می شد،اگر یک شهروند لیبی به
امکانات پزشکی مورد نیازش در داخل لیبی دست
پیدانمی کرد، دولت هزینه درمان و اقامت او در خارج از کشور را
به مقدار 2300 دلار در ماه تقبل می کرد.اگر یک شهروند
لیبی اتوموبیل می خرید، نیمی از
هزینه آن توسط دولت پرداخت میشد،قیمت بنزین در
لیبی 14 سنت در لیتر بود،لیبی هیچ بدهی
خارجی نداشت و غیر از آن صد و پنجاه میلیارد دلار
ذخیره،ارزی داشت که اکنون تمام آن پول در دنیا بلوکه شده
است،اگر یک لیبیایی نمی توانست شغلی
مرتبط با تحصیلات خود پیدا کند، دولت موظف به دادن دستمزد معادل همان
شغل تا زمان پیدا شدن شغل برای او می بود.قسمتی از درآمد
فروش نفت لیبی سالیانه به حساب بانکی هر شهروند
واریز می شد.هر زنی که زایمان می کرد، پنج هزار
دلار از دولت هدیه دریافت میکرد،قیمت چهل قرص نان در
لیبی پانزده سنت بود.بیست و پنج درصد اهالی
لیبی تحصیلات دانشگاهی داشتند.قذافی بزرگترین
پروژه آبیاری اجرا شده توسط انسان را در بیابانهای
لیبی پیاده سازی کرد که در تمام صحرا دسترسی به آب
وجود داشته باشد.
***
روز شمار جنبش اجتماعی
جاری در فرانسه
تعرض افسارگسیخته بورژوازی فرانسه
به معیشت کارگران ادامه دارد.دولت امپریالستی نو لیبرال
فرانسه درپی طرح اصلاحا ت ضد کارگری مبنی بر تغییرات
استخدامی ، تسهیل اخراج کارگران و کارمندان ،کاهش دستمزد،افزایش
ساعت کار وکاهش استراحت .....خشم هزاران کارگر زحمتکش فرانسوی رابرانگیخت
وپلیس ونیروها ی امنیتی این ماموران نظم
سرمایه داری با شلیک گلوله های لاستیکی
وگاز اشک آورشماری را درمقابل پارلمان مجروح ساختند.دولت نولیبرال با
دندان نشان دادن به کارگران به هر قیمتی خواهان اجرای
اصلاحات ضد کارگری به نفع صاحبان
سرمایه است،اینها همه درقالب مبارزه با بیکاری صورت
میگیرد!!!
قابل توجه سینه چاکان
بورژوازی وامپریالیسم،به این میگویند:
دموکراسی غربی
دموکراسی سرمایه
داران
دموکراسی
الیگارشی ها
دموکراسی بانکها
دموکراسی دولتی چند
حزبی یعنی «پلورالیسم»۰
دموکراسی لائيسم «بدون
دخالت دین در سیاست»۰
دموکراسی
لیبرالیستها
دموکراسی
نولیبرالی......
اینها همه پیشکش
قلمبدستان مزدور سرمایه داری! کارگران راهی جز تشکل واتحاد تحت
رهبری حزب طبقاتیشان ،برای براندازی این نظم
پوسیده واستقرار سوسیالیسم ندارند. گزارش زیر برگرفته از
ارگان مرکزی حزب کمونیست کارگران فرانسه (لافورش) است که جهت
آشنایی بیشتر خوانندگان گرامی درمورد جنبش اعتراضی وکارگری
فرانسه ترجمه شده است:
طرح پیشنهادی دولت والس برای اصلاح قانون کار جاری در
فرانسه – موسوم به « قانون الخمری »! که چیزی غیر از
رونوشت گزارش وزیر دادگستری سابق فرانسه در دوران حکومت میتران
نیست، تازگی ندارد. مدتها پیش، در 25 ژانویه سال
جاری رسمیت پیدا کرد...
در واقع، همین طرح است که در 17 فوریه سال جاری علنی
شد. طرحی که از سفارشات کمیسیون اروپا الهام گرفته است،
یعنی همان تدابیری که تا بحال در بسیاری از
کشورهای اتحادیه اروپا پیاده شده اند. ناگفته نماند،
همینکه طرح علنی شد، جناب گاتاز، مدیر عامل مدف (
سندیکای کارفرمایان فرانسوی )، اعلام کرد « طرح
خوبی است »!
تا اینکه اولین موج مخالفت جمعی – با شعار « ارزش ما
بیش از این است »! در انترنت ظهور کرد: خیلی سریع
وسعت یافت، در فاصله ای کوتاه، افکار عمومی را بسیج کرد،
طوماری شد با هزاران امضا. تا روز 4 ماه مارس، پیش از برگزاری
اولین تظاهرات خیابانی، تعداد امضا ها به میلیون
رسید...
در 23 ماه فوریه، 10 سندیکا، بعد از نشستی مشترک، باهم به
توافق رسیده و برای روز 9 مارس، روزی بررسی طرح فوق الذکر
در شورای وزیران، فراخوان بسیج دادند... گواینکه احتمال
معامله و سازش بعضی سندیکاها، خاصه CFDT – نزدیک به حزب «
سوسیالیست »! با حکومت منتفی نبود...
معذالک، روز 9 مارس، 500000 نفر در صدها شهر، در اعتراض به موضوع این
طرح کذائی، راهپیمائی کردند. در این
راهپیمائی، شمار قابل توجهی جوانان، دانش آموزان و
دانشجویان هم حضور داشتند. غروب همان روز، سندیکاها در نشستی
مشترک برسر برگزاری یک تظاهرات دیگر برای روز 31 مارس
توافق کردند. در واقع، انتخاب این تاریخ نسبتا دور برای
برگزاری تظاهرات بعدی حکایت از اختلاف سندیکاها برسر
اهداف این اقدام در قبال حکومت داشت...
در یک چنین فرصتی بود که دولت والس، با کلی داد و قال
بپای اجرای توطئه ای شوم رفت، با اصلاح بعضی نکات
فرعی در متن طرح پیشنهادی... با کلی وعده وعید به
مقصود خود رسید. تا اینکه CFDT، با تائید
همین « اصلاحات مثبت »! کنار کشید، خرج خود را از جنبش جدا کرد.
ولی جوانان، حتی منتظر 31 ماه مارس، یعنی روز فراخوان
مشترک، فراخوان دوم سندیکاها هم نشدند، در روزهای 17 و 24 مارس... کار
زار خیابانی خود را شروع کردند. همراه با جنبش مزد بگیران،
کارگران و کارمندان معترض... با سنگ و پاره آجر برعلیه طرح
پیشنهادی دولت والس مبارزه کردند، همدوش سندیکاها، متحد و هم
صدا با CGT ( بزرگترین سندیکای کارگری
فرانسه ) استرداد قانون کار الخمری را فریاد کشیدند...
بسیج روز 17 و 24 مارس، حول محور شعار «
استرداد »، شکست مانور دولت با همدستی سندیکای سازشکار CFDT بدنبال داشت. استعمال قهر
از طرف دولت والس با هدف ایجاد ترس و حشت در میان افکار عمومی و
برای بی اعتبار کردن جنبش جاری صورت می گیرد.
روز 31 مارس، جمعیت
راهپیمایان در سراسر کشور، بیش از یک میلیون
نفر... حکایت تقویت جنبشی دارد که حول محور شعار « نه قابل
مذاکره، نه اصلاح پذیر، بلکه استرداد قانون الخمری »! رقم خورد،
سیمان وحدت یک جنبش اجتماعی شد که در حال شکل گیری
است...
بدنبال همین تظاهرات
میلیونی، خیزش توده ای، در غروب روز 31 ماه مارس
بود که گروهی از روشنفکران ( اغلب معلم )، باتفاق شماری از هنرمندان،
تصمیم گرفتند که میدان جمهوری در شهر پاریس را اشغال کنند
– جنبش « شب زنده داری »! متولد شد... معرف اعتراض همین اقشار اجتماعی
برای حفظ « ارزشهای » در جامعه نئولیبرال...
بمنظور تسهیل حضور خانواده ها، کارکنان
شرکت های کوچک و خدماتی در جنبش... اتحادیه سندیکاها
یک بسیج همگانی برای روز شنبه 9 آوریل را تدارک
می بیند. 200 تظاهرات در سرتاسر خاک فرانسه را سازماندهی
می کند – قریب 500000 هزار نفر به فراخوان اتحادیه
سندیکاها پاسخ مساعد داده و در تظاهرات، راهپمائی ها در شهرهای
مختلف حضور می یابند.
11
آوریل، دولت والس، نمایندگان سازمانهای جوانان را پذیرفته
و به آنان کلی وعده مساعدت می دهد: کمک برای پیدا کردن
اولین شغل ( با قراداد موقت )، بهبود مزد کارآموزان، افزایش
میزان بورس و گسترش حق دریافت آن... در این ارتباط، 7
سندیکا، اطلاعیه ای صادر کرده و در آن، ضمن تائید
این تدابیر مثبت بعنوان محصول بسیج و مبارزه جوانان، بر لزوم استرداد
طرح قانون کار مورد مشاجره اصرار ورزیدند... کنگره سندیکای CGT هم، 18 تا 22
آوریل، با فراخوان توسعه بسیج موافقت کرد.
بیخود نبود که تظاهرات 28 آوریل،
حول شعار « جوانان در رنج، سالمندان در فقر، زنان در بی ثباتی، ما
این جامعه را نمی خواهیم، علیه آن می رزمیم »
برگزار و بمراتب مصمم تر از همیشه خواهان استرداد « قانون کار الخمری
»! شده بود...
بیخود نیست که سرکوب جنبش شدت
پیدا کرده است. بطوریکه تا بحال 214 نفر در سراسر فرانسه توقیف
و بازجوئی شدند، در تظاهرات شهر رن، یکی از جوانان براثر
شلیک ماموران پلیس، کور شد، یک چشم خود را بکلی از دست
داد...
همه دیدیم که چطور
راهپیمائی اول ماه مه امسال ، روز همبستگی بین
المللی میان کارگران و خلق ها، بشدت تحت تاثیر همین جنبش
جاری و نیرومند اجتماعی، مرتب شعار استرداد « قانون کار
الخمری »! قانون مورد مشاجره دولت را تکرار می کرد... با خشونت
پلیس مواجه و بشدت سرکوب شد.
خشم مخالفان فروکش نمی کند، بسیج
وارد مرحله نوینی شده است... اعتصاب در مناطق بالا گرفته: راننده
های کامیون، کارگران پالایشگاهها، بنادر، فرودگاهها...
حتی کارگران و کارمندان راه آهن هم دست از کار کشیده اند... فراخوان
یک بسیج دیگر، تظاهرات مرکزی در شهر پاریس
برای روز 14 ژوئن داده شده. جنبشی در راه است. باید هشیار
باشیم. چون بسیج خصلتی ملی و سراسری پیدا
کرده، در بعضی مناطق نیرومند شده... باید بفکر خشونت و سرکوب
پلیس هم بود.
( نقل از La Forge، ارگان مرکزی حزب کمونیست کارگران فرانسه،
ژوئن 2016 میلادی )
****
تروردرفلوریدا
محصول تروریسم دولتی امپریالیسم غرب است
کشتار۵۰ نفر
درایالت فلوریدا ومجروح شدن بیش از دهها تن انسان بیگناه محصول طبیعی نظام بیماری
است که خشونت و تروریسم درذات اوست ومدام آن را بازتولید میکند.
تروریسم امروز بقول امروزیها گلوبال شده ،مرزها را شکسته و جان
وامنیت شهروندان خودی را نیز به خطر انداخته است.تجاوز
امپریالیستی و صهیونیستی به افغانستان، به
عراق، سوریه، لبنان، به فلسطین، به یوگسلاوی، به
لیبی، مالی، سودان، به گرانادا و سراسر دنیای سه
قاره و... چپاول و غارت جهان و ایجاد شکافی عظیم و عمیق
میان قطب فقر و قطب ثروت، به بیکاری، بی خانمانی،
بی دورنمائی، یاس و آوارگی
وبیماریهای اجتماعی وروانی میدان
می دهد.ازاین روی ضمن محکوم کردن این ترور تاکید
میکنیم که مبارزه با تروریسم کور جدا از مبارزه با
بزرگترین تروریسم دولتی جهان یعنی
امپریالیسم آمریکا نیست.امپریالیستها در
سراسر جهان یک نظام تروریستی دولتی بنیان گذارده
اند که با تکیه بر آن هر جنایت و تبهکاری را حق خود جلوه
می دهند. اتحادیه اروپا نیز در کنار آمریکا با یک
تبلیغات لجام گسیخته و مملو از دروغ و جعل اخبار زمینه رشد
تروریسم را فراهم کرد. امپریالیسم آمریکا و فرانسه
وهمدستانشان تروریسم محض دولتی اند. اگر واقعا نگرانی شان از
"نقض آزادی وامنیت " است، نباید موجی
سازمانیافته از دروغپردازی برای شستشوی مغزی را در
رسانه های خویش مجاز بشمارند، تا مردم تحریک شده و بر ضد
مهاجرین بوِیژه مسلمانان بشورند. دروغپردازی در مورد
سوریه، لبنان، اوکرائین و عراق و.لیبی ویمن .....
نقض "آزادی وامنیت" نیست، بیان حقایق
برای آزادی است!!!!
ترور در ایالت فلوریدا نه نخستین ترور است ونه
آخرین آن خواهد بود. مسبب رشد تروریسم درجهان ،امپریالیسم
آمریکا ومتحدینش هستند وتا زمانیکه این تروریسم
نابود نگردد ، از امنیت درجهان خبری نخواهد بود.برای استقرار
آزادی و امنیت وصلح باید امپریالیسم
وصهیونیسم جهانی را نابود کرد.
****
ناتو خطر جدی برای صلح جهانی
مانور نظامی ناتو درقلمرو سوئد ،
تحریکی علیه روسیه
مصاحبه
هئیت تحریریه توفان با
پریوهانسون ، عضوکمیته مرکزی ومسئول تشکیلات حزب
کمونیست سوئد(KP) پیرامون
میزبانی دولت سوئد از ناتوبرای تمرینات نظامی
درقلمرو این کشور.
........................................
پرسش: مجلس سوئد مورخ 26 ماه مه به قراردادی مبنی بر
میزبانی سوئد جهت تمرینات نظاکی ناتو در قلمرو
کشورتان رای مثبت داد.لطفا
برای خوانندگان توفان مضمون این قرارداد واهداف آنرا توضیح دهید.
پاسخ: قرارداد میزبانی با پیمان نظامی ناتو گام جدی
درجهت الغای بی طرفی سوئد وپیشروی بسوی
عضویت دراین جبهه نظامی
تحت فرماندهی واشنگتن است. کوتاه سخن اینکه این قرارداد
سوئد را به پایگاه ناتو در منطقه
دریاچه شرق (اوسترشون) علیه روسیه تبدیل میکند.دریاچه
شرق(اوسترشون) برعکس اهداف اولوف پالمه (نخست وزیر سوسیال دمکرات سوئد که در سال 1986 به قتل رسید و سازمان
جاسوسی آمریکا وعناصر افراطی ونئوفاشیست درارتش وسازمان امنیت سوئد مظنون به
این ترور هستند- توفان) که آنرا دریایی برای صلح وتشنج زدایی برشمرد اکنون به دریایی برای تشنج و
جنگ تبدیل میشود. حال چند
نتیجه مشخص ازاین قرارداد نظامی به شرح زیر است:
یکم
اینکه امکان مستقر شدن سلاح اتمی
درخاک کشور ما فراهم میشود.دوم اینکه ،
سربازان وپرسنل ناتومافوق قانون سوئد
قرارمیگیرند و در صورت مرتکب شدن قتل وتجاوز امکان محاکمه آنها درکشور
ما میسر نیست ودارای مصونیت قضایی اند.(
قانون کاپیتالیسیون- توفان) . سوم اینکه در
شرایط جنگی که اینروزها
درمورد جنگ ناتو با روسیه سخن میرود ، سوئد یکی از
نخستین کشورهای درگیر دراین جنگ خواهد بود وامکان
اینکه مستقل از ابر قدرتها عمل کند
، ممکن نخواهد بود.
قرداد میزبانی تمرینات
نظامی ناتو در قلمرو سوئد به این معناست که شدیدا برناامنی در عرصه جنگ وصلح برای
کشورما می افزاید . قرارداد میزبانی با ناتوگام جدی
است برای پیوستن سوئد به این ائتلاف جنگی .فورا پس
از تصویب قرارداد ، عضویت سوئد درناتو شتاب
می گیرد. درابتدا سوئد را بدون بحث ونظرخواهی از مردم
درگیر عضویت درناتومیکنندوسپس زیرکانه با فراهم آوردن این شرایط، گام
نهایی را بر میدارند.
پرسش:سوئد با آمریکا درافغانستان ودرسایر جا ها همکاری
میکند. سوئد تا چه اندازه امروز بی طرف است؟
پاسخ: این
درست است که سوئد علیرغم بی طرفی رسمی ولی تحت
رهبری آمریکا وناتوعمل میکند. بورژوازی سوئد امروزکاملا
خودرا دراختیار آمریکا قرارداده وازمنافع امپریالیسم آمریکا
در اروپا ، بویژه در بخش شرق حمایت میکند.اما این
سیاست هیچ چیز جزاز خواست وتمایل عمیق مردم سوئد
درحمایت از صلح و بی طرفی نمی کاهد. تمایل
لحخواهانه ای که دربین همه خلقهای جهان است. مردم معمولی
جنگ نمی خواهند ، همواره صلح وامنیت را به هرچیز دیگر
ترجیح میدهند وطالب این هستند که پول مالیاتشان درراه
رفاه مردم صرف شود ونه هزینه
جنگی. سوئد حداقل این امکان را داشته است که بتواند بیرون از
درگیریها بماند .با عضویت درناتویا میزبانی
ناتو این خطر بطور اتوماتیک وجوددارد که درگیر یک چنگ
احتمالی شویم.
پرسش: حال چه اتفاق خاصی بعد از
تصویب قرارداد میزبانی با ناتومی افتد.چه
فعالیتهای را حزب شما ، حزب کمونیست دردستور کاردارذد تا مانع پیوستن سوئد به
ناتوگردد.تاکتیک مشخص شما
درشرایط کنونی کدام است؟
پاسخ: درشرایط
کنونی باید تمام نیروهای مخالف ناتو به بحث وگفتگو
بپردازند وبه این سئوال پاسخ دهند
که چگونه مبارزه علیه ناتو ر ادامه
دهند.مهمترین مسئله این است
که درصورت مطرح شدن عضویت سوئد در ناتو مردم سوئد باید امکان
بیان نظر خودرا داشته باشند.جنبش مخالف ناتو باید امکان بیان نظرات خودرا داشته باشد . دلیلی
برای تردید وترس برای
صلحدوستان ومخالفین ناتووجودندارد. باید به سازماندهی دست زد. باید علیه تهدید
وناامنی و سیاستهایی که صلح را به خطر می اندازد
آگاهانه پیکار کرد. اتحاد ومقاومت
وپیوند با لایه های تحتانی جامعه بسیار حائز
اهمیت است. تلاش حزب چپ سوئد(حزب رفرمیست واوروسوسیالیست
در پارلمان- توفان) برای به تعویق انداختن قرا ر داد
میزبانی ناتو، مثبت بود. اما تجارب مبارزه علیه قرار
دادمیزبانی نشان میدهد که مبارزه درکادر پارلمان کافی نیست.
باید درخیابانها ومیادین ، محل کار وزیست به حرکت درآمد. حزب چپ نیز باید از کادر کمیته
های محدود وتنگ پارلمانی پافراتر گذاشته واعضاء خودرا درمحل های
کار بسیج کند ومبارزه علیه ناتو را درالویت قرار دهد.اگر
می خواهیم سیاست
عضویت سوئد در ناتو را به شکست بکشانیم باید همه نیرو ها
به وظایفشان عمل کنند و فعال عمل نمایند.
پرسش:در سوئد به شدت به
تبلیغات روسیه هراسی دامن زده میشود. روسیه
این تبلیغات را چگونه می بیند. آیا خطری
ازجانب روسیه متوجه سوئد است؟
پاسخ: بله، خطر
علیه سوئد وجوددارد .اما نه ازجانب روسیه ،ازجانب کشوری که آغاز
گر بیشترین جنگها در دوهه
اخیر بوده است .این روسیه نبود بلکه ناتوبه رهبری
آمریکا بود. ناتو بعد از فروپاشی شوروی مرزهایش را گسترس
داد ودرعمل روسیه را به محاصره خود درآورد. عکس
العمل روسیه درکراین وشبه جزیره کریمه پاسخی به
کودتای غرب درکیف بود. روسیه می خواست از عضویت
اوکراین درناتو ممانعت بعمل آورد و از پایگاه نظامی اش در
کریمه دفاع کند.
شاین ذکر است کشورهای ناتو
صاحب 60 درصد بودجه نظامی در جهان هستند. آمریکا به تنهایی 34 درصد بودجه نظامی جهان را دارد. سهم روسیه 5 درصد است. روسیه ابر قدرتی با
منافع اقتصادی وسیاسی خاص خود است. لیکن درشرایط کنونی
این آمریکا ودول عضو ناتو
وترکیه هستند که جنگ افروزند . آمریکا 600 تا 800 پایگاه نظامی در 80
کشور جهان دارد. تعدادی ازاین
پایگاهها در نزدیکی مرز روسیه مستقرند.
ناتودرپی استقرار پایگاههای نظامی از جمله درممالک
بالتیک، لهستان ورومانی است.
روسیه بین 10 تا 12 پایگاه نظامی درخارج دارد. تنها
پایگاه نظامی درجمهوری های سابق شوروی در بندر تارتوس د سوریه
قراردارد.
پرسش: مایلیم آخرین پرسش را درمورد نقش دولت سوئد درسوریه
طرح نمائیم. حزب شما اخیرا دولت سوئد را بخاطر حمایت مالی 40 الی 50 میلیون
کرونی به اپوزیسیون
سوریه محکوم کرده است. احزاب پارلمانی مخالف ناتو نظیر
حزب چپ و حزب محیط زیست سوئد نقش دولت را درسوریه چگونه
می بینند؟
پاسخ: در سپتامبر
گذشته حزب ما در ارگان مرکزی خود،" پرولتر" پرده از کمک
مالی دولت سوئد به بخشی از
اپوزیسیون سوریه اپوزیسیونی که از طرف شورای امنیت سازمان ملل
متحد از جنس دولت اسلامی (داعش) شناخته شد .این افشاگری به بطور
گسترده در روزنامه های معتبر نظیر افتون بلادت ، هلسینگبورگ
بلادت وشماری از رسانه های
ممالک اروپای شمالی انعکاس
یافت.حزب ما در همان زمان پرسشهایی را پیرامون این
افشاگری برای نمایندگان پارلمانی، کمیته وزارت امور
خارجه ووزرای دولت ائتلافی
"سبز و قرمز"، وزیر امورخارجه مارگوت والستروم وسخنگوی حزب
محیط زیست ایسابل لوین طرح کرد اما متاسفانه پاسخی
دریافت ننمود.سرانجام تحت فشارهای ما دولت سکوت را شکست
ووزیر"کمک مالی "
ایسابل لوین پاسخی مبنی بر کمک 56 میلیون
کرونی ، به اپوزیسیون سوریه کمکی که گویا فقط"جنبه انسانی" داشته
تائید نموده است.اما این که این کمکها جنبه انسانی داشته،
دروغ محض است.هدف این کمک مالی تقویت اپوزیسیون
ائتلافی برانداز سوریه بوده
است.خانم وزیر" کمک
مالی" بیان داشته است که این کمکها به
اپوزیسیون ائتلافی در
تبعید تحویل داده شد و
این ربطی به نظر شورای امنیت سازمان ملل متحد مبنی
بر وابسته بودن این گروهها به شاخه
النصره والقاعده در سوریه نداشته
است. این گفته حقیقت ندارد. زیرا این
اپوزیسیون مورد حمایت سوئد آشکارا تائید کرده است که در
خاک سوریه همکاریهای تاکتیکی با جبهه النصره داشته
است.قابل ذکر است که حزب چپ سوئد نیز به سئوال ما پاسخ نداد . اما این
حزب در تظاهرات تحت رهبری خود شرکت
اپوزیسیون ارتجاعی سوریه و برافراشتن پرچم ضد
رژیم اسد را مورد تائید قرارداد.
هئیت
تحریریه : ازاینکه مصاحبه با ما را
پذیرفتید ، تشکر میکنیم
و برای حزبتان درمبارزه علیه سرمایه داری
وامپریالیسم و برای استقرار سوسیالیسم آرزوی
موفقیت داریم.
پر
یوهانسون: سپاس ازشما که ما را به مصاحبه دعودت
نمودید و نظرات ما را در نشریه توفان انعکاس میدهید.ا
****
یادی از رفیق بهمن نعمت الهی
(ایرج)عضو کمیته مرکزی
رفیق بهمن نعمت
اللهی(ایرج): مهندس برق و در بندر عباس در شرکت توانیر کار می کرد و
از موقعیت شغلی بسیار بالائی برخوردار بود. این
رفیق نیز مانند برادرش سالها قبل از انقلاب، به عضویت
"سازمان مارکسیستی-لنینیستی توفان" در
آمد و در جنوب ایران فعالیت می کرد. وی متاهل و صاحب
فرزند بود. وی نیز یک بار برای تماس با مرکزیت
"سازمان مارکسیستی –لنینیستی توفان" و
دادن گزارش به اروپا آمد و این دقیقا همزمان با دورانی بود که
انشعاب در توفان بوقوع می پیوست. وی از مسایل آگاهی
یافت و با مطالعه اسناد و گزارشات برای مطلع ساختن رفقا و اتخاذ
تصمیم به ایران بازگشت. رفیق ایرج در جنوب ایران و
به وِیژه در بندرعباس از نفوذ فراوانی برخوردار بود. در آن دوران ما
توانسته بودیم در اتحادیه کارگران اسکله بندر عباس نفوذ کنیم و
یکی از رفقای ما به پرنفوذترین سخنگویان جنبش
کارگری در آن جا بدل شده بود. رهنمودهای رفیق ایرج و اعلامیه
های محلی که منتشر می شد، در نفوذ رفقای ما در جنوب
ایران بسیار موثر بود.
وی بعد از انشعاب در "سازمان مارکسیستی –
لنینیستی توفان" در داخل ایران "سازمان توده
زحمتکشان" را ایجاد کرد که بعد در نخستین کنگره اش نام خود را به
"سازمان کارگران مبارز ایران" تغییر داد. وی
عضو کمیته مرکزی این سازمان بود. وی در تابستان سال 60
دستگیر شد. وزارت نیرو که به وی نیاز فراوان داشت توسط
وزیر نیروی وقت از وی خواست با نوشتن توبه نامه ای
جان خود را نجات دهد. وی از قبول این امر سر باز زد و احتمالا در
تهران تیرباران شد.
ننگ و نفرت بر رژیم سرمایه داری جمهوری
اسلامی!
یادش گرامی راهش
پر رهرو باد!
برگرفته از کتاب مرغان پر
کشیده توفان.
یاد نامه ای از شهدای توفان .
چاپ دوم اردیبهشت 1393
http://toufan.org/Lohe_janbasan.htm
****
گشت وگذاری درفیسبوک.پاسخ به چند پرسش
پرسش: آیا احزاب بلوک سابق اتحاد جماهیر
شوروی پیرو مارکسیسم لنینیسم نیستند؟آنها
نیز از مارکسیسم لنینیسم دفاع میکنند.
پاسخ:
خیر، حزب مارکسیستی
لنینیستی آن حزبی است که درک کند تسلط رویزیونیسم در حزب، به
مفهوم تسلط دشمن طبقاتی، به مفهوم انحطاط حزب و دولت، به مفهوم انحطاط
سوسیالیسم است. با رویزیونیسم که حامل ایدئولوژی
بورژوازی است و نقاب کمونیسم بر چهره دارد نمی شود ساختمان
سوسیالیسم بنا کرد. با رویزیونیسم نمی شود
مبارزه کارگران وزحمتکشان رهبری کرد
و انقلاب را به پیروزی نهایی یعنی استقرار
سوسیالیسم ودیکتاتوری پرولتاریا رسانید. رویزیونیسم
دشمن مارکسیسم لنینیسم است. رویزونیستها
جائی در احزاب بین المللی کمونیستی نمی توانند داشته
باشند، باید با آنها مبارزه کرد. نمی شود با برچسبهای
مضحکی نظیر "سوسیالیسم واقعا موجود"،
"سوسیالیسم نوع چینی"،
"سوسیالیسم عربی"، "سوسیالیسم
بولیواری" و... ماهیت سوسیالیسم را به مصداق
"همینه که هست" تحریف کرد و بخورد طبقه کارگر داد.
رفیق استالین پیآمدهای
نابودی جمهوری شوروی را برای اوضاع سیاسی
جهان جمعبندی کرد و پیشگوئی نمود در شرایط
پیروزی سرمایه داری بر سوسیالیسم،
پیروزی رویزیونیسم بر لنینیسم چه فاجعه
خوفناکی می تواند پدید آید و چه هوای مسمومی
می تواند فضا را پر کند. وی ابراز داشت: "پیآمدهای درهم شکستن
جمهوری شوروی توسط سرمایه چه می تواند باشد؟
دوران سیاه ترین ارتجاع بر تارک همه
ممالک سرمایه داری و مستعمرات فرو می ریزد، طبقه کارگر و
خلقهای تحت ستم به بردگی کامل کشیده می شوند و مواضع
کمونیسم جهانی نابود می شود"(آثار استالین جلد نهم
صفحه 29 چاپ آلمانی). و ما مشترکا در مقابل ویرانه ای که خروشچف
و همدستانش تا یلتسین از خود باقی گذاشتند هستیم.
رهبران احزاب کمونیست چین وحزب کار آلبانی ، رفقا مائو
تسهدونگ وانور خوجه در پی نبرد علیه رویزیونیسم
مدرن به سرکردگی خوروشچف در مورد نفی تئوری وپراتیک و تجربۀ
استالینی واینکه چه
عواقبی برای ایجاد
جامعۀ کمونیستی خواهد
داشت در بیانیۀ مشترک خود تحت عنوان «بمناسبت زادروز یوسف
ویساریونویچ استالین» بتاریخ ۲۱ دسامبر ۱۹۶۴ فروپاشی شوروی را
پیشگوئی نمودند و چنین نوشتند:
«اعمال جنایتکارانۀ خروشچوف و دستیاران او عواقب طولانی
مدت بدنبال خواهد داشت،این اعمال آنها به انحطاط و سپس به نابودی
اتحاد شوروی و حزب کمونیست اتحاد شوروی منجر خواهد
گردید»..
بدین روی حمایت از استالین و تجلیل از
وی، حمایت از لنینیسم، حمایت از حزبیت
طبقاتی، دیکتاتوری پرولتاریا و انقلاب قهرآمیز
پرولتاریائی، پذیرش اصل مبارزه طبقاتی، نفی
پارلمانتاریسم بورژوائی است. حمایت از استالین
یعنی پذیرش این واقعیت که جنگ طلبی در سرشت
امپریالیسم نهفته بوده و مبارزه با امپریالیسم و
فاشیسم، مبارزه با همه گونه انحرافات رویزیونیستی
"چپ" و راست برای کمونیستها جنبه حیاتی دارد.
در غیر این صورت حمایت از استالین چک بی محل است تا
صورت رویزیونیستهای "استالینیست"
را سرخ نگهدارد و به آنها امکان دهد رویزیونیسم را در پشت خرقه
"اعاده حیثیت ازاستالین" بپوشانند و بر ضد طبقه کارگر
و خلقهای جهان دسیسه بچینند. به همین جهت
رویزیونیسم دشمن مکار و خطرناک مارکسیسم
لنینیسم است و باید با آن مبارزه بی امان نمود واین
دوصف را همواره از هم تمیز داد.
****
پرسش:آیا شعار پرولتر
های جهان وخلقهای تحت ستم متحد شوید انحراف از مارکسیسم
نیست؟
پاسخ:خیر،شعار
پرولترهای جهان و همۀ خلقﻫﺎﯼ گیتی
متحد شوید از آن لنین است واین شعار در انطباق کامل با عصر
امپریالیسم و دوران رهائی خلقﻫﺎﯼ دربند
فرموله گردید. این فرمولبندی صحیح است زیرا
یکی از تضادهای اساسی دوران حاضر، تضاد
خلقﻫﺎﯼ تحت سُلطه با امپریالیسم برای
رهائی از بند است. بدین رو پرولترهای جهان موظفند
علیۀ ستمی که بر خلقﻫﺎ روا می شود
مبارزه نمایند و ازحق تعیین سرنوشت خلقﻫﺎ
حمایت کنند. این مبارزه موجب تضعیف امپریالیسم
جهانی است و باید حمایت گردد.آیا در دوران کنونی
خلقﻫﺎﯼ تحت ستم و تحت سُلطۀ امپریالیسم در
آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین و...وجود دارند؟ شما
حتماً مخالف اشغال افغانستان و عراق و لیبی، فلسطین و
سوریه ویمن و کودتا های نظامی و اقتصادی در آمریکای لاتین ...
هستید. آیا از مبارزۀ ملل این کشورها برای
رهائی از استعمار دفاع میکنید یا نه؟ ما از ملت لبنان،
ملت افغانستان، ملت فلسطین، ملت عراق وسوریه ویمن ومالی
و بولیوی و برزیل و
گواتمالا و وونزئولا .... سخن می گوئیم و این ملل حق دارند صرف نظر از
ایدئولوژِی شان از موجودیت خود در مقابل تجاوز و سُلطه
جوئی امپریالیسم و صهیونیسم دفاع کنند. و از
این منظر باید از مبارزاتشان علیۀ تجاوز خارجی
حمایت نمود.دفاع حزبﺍلله در مقابل متجاوزین
صهیونیست اسرائیلی مشروع است و کسی که به
بهانۀ ایدئولوژی مذهبی آنها نظاره گر بمباران لبنان
توسط اسرائیل باشد، تجاوز و زورگوئی و نقض حق ملل در سرنوشت را مورد
تائید قرار می دهد. شما با چنین استدلالی قادر
نخواهید بود در مقابل تجاوز به افغانستان بایستید، آن را محکوم
و خواهان خروج فوری و بی قید و شرط متجاوزین از خاک
افغانستان گردید. به باور ما یکی از تضادهای عمدۀ
دوران کنونی تضاد خلقﻫﺎﯼ تحت ستم و زیر سُلطه با
امپریالیسم است و از این رو جنبشﻫﺎﯼ ضد
سُلطۀ امپریالیسم متحد پرولتاریای صنعتی
ممالک معظم امپریالیستی است و اگر
کمونیستﻫﺎﯼ ممالک امپریالیستی از آن
حمایت نکنند به شوونیسم در می غلتند وجز این نخواهد
بود.متأسفانه امروز جریاناتی هستند که اساساً
پدیدهﺍﯼ به عنوان لنینیسم را که تکامل
مارکسیسم است نمی پذیرند و در دوران
سرمایهﺪاری رقابت آزاد، یعنی قبل از ظهور انحصارات
به سر می برند.فراموش نکنیم که در اینجا سخن از
میلیونﻫﺎ و میلیاردها
خلقﻫﺎﯼ تحت ستم در آفریقا و آسیا و
آمریکای لاتین... که از جانب امپریالیسم بر آنها
ستم اعمال می شود است..دیگر تضاد اساسی دوران کنونی
تضاد کار و سرمایه است و تضاد اساسی سوم تضاد بین
امپریالیستﻫﺎ برای چپاول
سرزمینﻫﺎ و منابع طبیعی و تقسیم مجدد جهان
است که این امر می تواند در نهایت به جنگ جهانی منجر
شود. به باور ما در شرایط کنونی تضاد خلقﻫﺎﯼ تحت
ستم با امپریالیسم عمده ترین تضاد است.لنینیسم
تئوری و تاکتیک پرولتاریا در عصر امپریالیسم است و
به درستی به مسائل پیچیدۀ دوران کنونی پاسخ داده
است.
***
پارهﺍﻯ از انتشارات جدید در کتابخانه
اینترنتی توفان:
توهین به مقدسات ادیان وبرخورد به تروریسم
.از انتشارات حزب کارایران(توفان) *
*"سیمای دیگری از
استالین" نوشته "لودو مارتنس"
*تحریف کنندگان تاریخ
، سندى
تاریخى از انتشارات دفتر اطلاعاتى شوراى وزیران اتحاد جماهیر
شوروى سوسیالیستى
*درافشای ماهيت "حزب کمونيست کارگری
ايران" در دوجلد از انتشارات حزب کارایران(توفان)
* تحریف
ترتسکیستی رویدادهای تاریخی – نویسنده
علی رسولی
آدرس
سایتها و وبلاگهای مرتبط با حزب
لینک چند وبلاگ حزبی
وبلاگ توفان قاسمی
http://rahetoufan67.blogspot.se/
وبلاگ ظفرسرخ
کارگر آگاه وبلاگ
http://www.kargareagah.blogspot.se/
سایت کتابخانه اینترنتی توفان
http://toufan.org/ketabkane.htm
سایت آرشیو نشریات توفان
http://toufan.org/nashrie_tofan%20archive.htm
توفان در توییتر
https://twitter.com/toufanhezbkar
توفان در فیسبوک
https://www.facebook.com/toufan.hezbekar
توفان
درفیسبوک به زبان انگلیسی
https://www.facebook.com/pli.toufan?fref=ts